موضوع : پژوهش | مقاله

چشمان بیمار «علم»


تصور رایج از علم(۱)، معرفتى است که روش آن خصوصیت ویژه اى دارد؛ خصوصیتى که اگر ادعاها، استدلال ها و یا آثار تحقیقى بدان روش انجام شود نوعى امتیاز یا نوعى اعتماد از آن اراده مى شود. کسانى که خود را در حوزه علم «دانشمند» مى خوانند؛ اغلب خود را پیرو روش تجربى مى دانند. براى آنها، این روش تجربى شامل جمع آورى «واقعیات» با مشاهده و آزمایش دقیق است، آن هم به مدد نوعى شیوه منطقى و نیز استنتاج قوانین و نظریه ها از آن واقعیات. از این رو، تلقى عموم از دانشمندان به صورت مغزهاى ماشینى در سکوهاى مرمرى، تلقى اى بى روح است که بر پایه آن، خصایص اخلاقى و شخصیت ومعیارهاى ارزیابى و داورى یک دانشمند، با یک انسان دیندار یا عارف متفاوت است. ایمان دینى افراد مؤمن اغلب و چه بسا همیشه مستلزم نوعى تعهد و همچنین مستلزم سپردن خویشتن به چیزى ماوراى امورى است که براى آن برهان قاطع داریم. کسانى که حیات مؤمنانه داشته اند، به ما مى گویند که این تعهد از نوع امور موقتى، غیرفراگیر و زودگذر نیست و از سویى با قراینى عقلى که یک نتیجه خاص در اختیار داریم، تناسب تام ندارد. بنابراین ایمان افراد دیندار در گرو روش هاى تجربى یا حتى روش هاى عقلانى، منطقى و فلسفى نیست، گرچه این روش ها ممکن است قراینى براى ایمان افراد به دست دهند.
بیان تمایزهاى میان معرفت دینى و علمى، به خودى خود مسأله آفرین نیست، اما از آنجا که در عصر ما معرفت علمى، معرفت حاکم و موجه است چنین پنداشته مى شود که بر سایر معرفت ها نیز برترى دارد، برشمردن تمایزهاى معرفت علمى و دینى القا کننده نوعى تفکر است. یعنى این تفکر که معرفت دینى، اعتبار و اتقان معرفت علمى را ندارد. زیرا حاوى مشاهدات تجربى (از آن گونه که در علم وجود دارد) نیست و از سویى روش وفادار شدن انسان ها به آن نیز صرفاً براساس استدلال هاى منطقى نیست.
عده اى این گمان عامه و فراگیر را که معرفت علمى برترین معرفت ها است، مى پذیرند و از این سو معرفت دینى را از آن رو که به گونه اى تجربى مشاهده پذیر نیست و روش رسیدن به آن براساس استدلال هاى فرا منطقى است ، به کلى کنار مى نهند. پاره اى دیگر مى کوشند تا معرفت دینى را چنان تغییر دهند تا در چارچوب هاى تنگ روش علمى مورد نظر آنها قرار گیرد. در این میان، به موارد تأسف بارى برمى خوریم؛ مواردى چون قطعه قطعه کردن معرفت یکپارچه دینى و گرفتن روح الهى از آنها با معیارهاى «اثبات پذیرى گزاره هاى دینى»، تأییدپذیرى گزاره هاى دینى»، «ابطال پذیرى گزاره هاى دینى» و... آشکار است که نتیجه چنین کارهایى جز جفا بر معرفت دینى نیست، به گونه اى که دین را از حالت پویایى - که انسان ها با آن زندگى و راز و نیاز مى کنند - به انبوهى از تقسیم بندى هاى سرد و بى روح تبدیل مى کند.
پیش فرض هر دو واکنش به مشکل علم و دین، علم پرستى متولیان آنهااست. هر دو به این پیش فرض که علم برترین معرفت است، معتقدند. براساس این باور، گروهى معرفت دینى را کاملاً کنار مى نهند، اما گروهى دیگر که تعلقشان بدان بیشتر است، مى کوشند تا از آن توجیه هایى ارائه کنند که با ممیزات روش علمى - که آن را ناکاویده پذیرفته اند - سازگار باشد. اما هیچ یک از این دو گروه از خود نمى پرسند که آیامعرفت علمى واقعاً آن گونه که جو حاکم عصر ما آن را القا مى کند، یقینى ترین معرفت است؟ آیا دانشمندان واقعاً مغزهایى ماشینى اند که صرفاً با استدلال و منطق پیش مى روند؟
علم شناسان غیرپوزیتیویست، در دهه هاى اخیر، نشان داده اند که تلقى ما از علم و روش علمى دانشمندان با آنچه که واقعاً در مراحل تحول و تکوین علم روى مى دهد، کاملاً مغایرت دارد. تاریخ علم به ما مى آموزد که روش دانشمندان در ارزیابى نظریه هاى علمى صرفاً براساس استدلال هاى منطقى مبتنى بر مشاهدات تجربى نیست. تامس کوهن، فیلسوف علم آمریکایى، معتقد است که پیش فرض هاى استدلال ها از پارادایمى به پارادایم دیگرى تفاوت دارد، از این رو نتایج آنها براى دانشمندانى که در پارادایم هاى مختلف اند همچون پارادایم ارسطویى و نیوتنى یا پارادایم نیوتنى و کوانتومى حجیت ندارند. از این رو در فرایند ارزیابى نظریه هاى علمى باید به جاى استدلال هاى منطقى، از فرایند اقناع سخن بگوییم. همچنین باید دانست که عوامل فرامعرفتى بسیارى همچون عوامل روانشناختى و جامعه شناختى دخیل اند که نقش آنها در فرایند اقناع بسیارى از اوقات مهمتر از استدلال هاى منطقى مبتنى بر شواهد تجربى است. اما کوهن با بررسى اقناع در مناقشات علمى دریافت که صرف اقناع طرف مناقشه سبب پذیرش نظریه نمى گردد، بلکه ایمان دانشمند به نظریه مزبور است که سبب پذیرفتن آن مى شود؛ ایمانى که به لحاظ کیفیت و ماهیت همان ویژگى هاى ایمان دینى را دارد.
انسان ها - چه دانشمند باشند یا افراد دیندار - همواره انسان اند و از همین رو هرگاه با تغییر شیوه هاى متعارض زندگى اجتماعى مواجه شوند، تغییر شکل زندگى آنها درگرو تغییر ایمان شان از یک «شکل زندگى» به «شکل زندگى» دیگر است، ایمانى که به قول کى یرکگارد به صورت یک «جهش»، به یکباره و از روى اختیار (نه لزوماً در یک لحظه) است. در این میان استدلال هاى منطقى، شواهد تجربى، قراین دینى و نیز عوامل روان شناختى و جامعه شناختى، تنها آستانه بحرانى ایمان فرد (چه دانشمند و یا یک فرد دیندار) را تشکیل مى دهد، اما تصمیم نهایى در ایمان آوردن یک فرد به خود او بستگى دارد. در واقع فرایند پذیرش یک نظریه جدید علمى همچون فرایند برگرفتن دین جدید در حوزه معرفت دینى است. به سخن دیگر نمى توان گفت که معرفت علمى بر انواع دیگر معرفت ازجمله معرفت دینى برترى دارد. بنابراین تصور رایج از علم، تصور ناکاویده اى از علم است که ناخودآگاه آن را بر مسند خدایى مى نشاند و ما را با دو خدا مواجه مى سازد. در یک سو خداى ادیان الهى قرار دارد که نمى توانیم آن را نفى کنیم زیرا که آرامش بخش زندگى ماست و در سویى دیگر خداى علم جدید است که لزوم وجود خویش را در تمام شئونات زندگى مادى مان به رخ مى کشد و ما حیران و سرگردان به آن مى نگریم و مى کوشیم تا راه هایى بیابیم که به آشتى میان این دو خدا بینجامد تا شاید منافع مادى و معنوى ما هر دو حفظ گردد.
به عبارت دیگر مشکل علم و دین از آنجا ناشى مى شود که ما به خاطر عدم آگاهى بر چیستى علم، در مرتبه اعتبار آن دچار اشتباه شده ایم و به علم جدید که اساساً در حد خدایى نیست، اعتبارى در حد خداى ادیان الهى قائل شده ایم. بدین گونه از آن بتى ساخته ایم که زیورآلات تکنولوژیکى آویخته بدان دیدگانمان را خیره کرده است و بى صبرانه منتظر آنیم که هر روز نظریه هاى جدیدى با برچسب یافته ها یا واقعیت هاى علمى و نیز اسباب بازى هاى تکنولوژیکى نوینى با برچسب نیازهاى یک زندگى آسوده تر از راه برسند تا با دست افشانى و پایکوبى پذیراى آن باشیم.

پی نوشت:
(۱) منظور از «علم»، علوم طبیعى و تجربى همچون فیزیک، شیمى و بیولوژى هستند.


منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۵/۰۹/۰۶
نویسنده : غلامحسین مقدم حیدرى
 

نظر شما