شهید و شهادت در رستاخیز ذهن و زبان شاعران روزگار انقلاب اسلامی
موضوع : پژوهش | مقاله

شهید و شهادت در رستاخیز ذهن و زبان شاعران روزگار انقلاب اسلامی

شهادت و فرهنگ پربار آن جامعه و از جمله انسان های پاک سرشت را در مسیر تعالی قرار میدهد و بستری را فراهم میسازد که انسان خود را از بند و زنجیر مقیدات و تعلقات فردی و دنیوی برهاند. این مهم بر تمامی عرصه های حاکم بر جامعه اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی از جمله ادبیات خاصه شعر تأثیری ژرف مینهد. ادبیات منظوم در جریان انقلاب شکوهمند اسلامی خاصه در دوران دفاع مقدس نابترین صحنه حضور پرشور مردمی و ایثار و جان نثاری برای دستیابی به زندگی باعزت و جنگیدن تا پای جان را با بیانی ساده و فصیح و ملموس به تصویر کشید و از عشق به پرواز خونین بالانی سخن گفت که عاشقانه از کره خاکی عروج کردند و خریدار حیات جاودان شدند. این مقاله در پی ارائه گوشه ای از عاشقانه کوچیدن فرزندان جان بر کف کشور در آیینه شعر معاصر فارسی است. میتوان گفت شعر معاصر در بستر نهال نوپای انقلاب اسلامی نسبت به ادوار پیشین با مفاهیم والای دینی و مذهبی بیشتر گره خورد و در دوران جنگ ثمری ارزشمند را در خود بالاند. اینک برجسته ترین مضامین و بن مایه های شکل گرفته در ذهن و زبان شاعران روزگار انقلاب اسلامی از مفهوم شهید و شهادت، نموده میشود.

منبع : مجله رهیافت انقلاب اسلامی، زمستان 1392 - شماره 25 , ایران زاده، نعمت الله؛ رحیمیان، افسانه

مشخصات نویسنده : استادیار دانشگاه علامه طباطبایی / پژوهشگر مؤسسه مطالعات امامیه، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

مقدمه

میدانیم مدت زمانی اندک از پیروزی انقلاب اسلامی و شادی و سرور مردم از این رستاخیز عظیم علیه ظلم و بیعدالتی نگذشته بود که این نهال نوپا درگیر جنگی متجاوزانه و ناعادلانه گشت. آسیب های ناشی از دیکتاتوری حکومت مستبد پهلوی التیام نیافته بود که این جنگ شرایط ناخوشایند دیگری را بر ایران و ایرانیان تحمیل نمود. وضعیت نابسامان سپاه و ارتش کشور و نبود تجهیزات مناسب دفاعی بزرگترین معضل رزمندگان بود، با اینهمه چاره ای جز مقاومت و ایستادگی و تن ندادن به خواسته های منفعت طلبانه بیگانگان مهاجم و متجاوز پیش روی رزمندگان و مردم بیدفاع نبود. تکیه بر قدرت ایمان و عزم راسخ مردم و بهره مندی از آموزه های دینی و اعتقادی آفرینش گر حماسه ای سترگ و وصف ناشدنی گشت و این جنگ تحمیلی و غاصب گرانه را به ضرر دولت بعثی خاصه حامیان آن یعنی استکبار جهانی پایان بخشید و معادله از پیش تعیین شده دشمن را در همان نطفه با جاری شدن خون پاک غیورمردان این خاک مقدس خفه نمود. در کنار چنین رویدادهایی نمی توان از این مهم غفلت نمود که اساسی ترین پیامد هر انقلاب و تحولی، در ادبیات و شعر و هنر راستین قابل تأمل و مطالعه است.

دفاع مقدس:

کشور اسلامی ایران در تاریخ چند هزار ساله خود، حادثه ها و فراز و نشیب های فراوانی را به خود دیده است، اما در هیچ دوره ای، مقاومت و ایستادگی و دفاع آن با درونمایه عمیق اعتقادی برخاسته از فرهنگ اسلامی نبوده است. علت نامگذاری جنگ عراق علیه ایران به دفاع مقدس، مبتنی بودن این جنگ بر مبانی اسلام و تشیع و رهبری شخصیتی روحانی و بزرگ منش – امام خمینی(ره) - بوده است. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با تمام جنگ های پیشین یک تفاوت عمده و اساسی داشت، این جنگ در ایران با تکیه بر اعتقادات و باورهای دینی شکل گرفت و از معنویت و رنگ عرفانی ویژه ای برخوردار بود؛ معنویتی که موجب صیقل یافتن روح و جان آدمی و انگیزه اصلی رزمندگان برای مقاومت و دفاع از آب و خاک کشورشان بود.

شهید چمران درباره وجه تسمیه دفاع مقدس چنین گفته اند: «هر چیزی که ابدی و جاودان باشد، مقدس است. حرکتی را که رزمندگان در طول هشت سال جنگ تحمیلی از خود نشان دادند، ریشه در ابدیت و جاودانگی حرکت آنها و تاریخ کشور اسلامی داشت و برای همیشه در کارنامه درخشان مبارزات این کشور ثبت شد.»(سایت جامع: جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در ایران: http://www.sajed.com)

جنگ تحمیلی، حماسه ای سترگ:

در طول هشت سال دفاع مقدس، عالی ترین نوع حماسه در جبهه های نبرد حق علیه باطل تحقق یافت. حماسه در این دوره از اهمیت و جایگاهی ویژه برخوردار است. در این دوره بر خلاف گذشته، کوهی از کاه ساخته نمی شود و شاعر تجسم گر واقعیتی است که زبان و قلم از بیان و وصف آن عاجزند و این حقیقت تاریخی نه سینه به سینه به او رسیده و نه ساخته و پرداخته خیال اوست ؛ بلکه از واقعیتی سخن میگوید که در زمان خود او اتفاق افتاده و احیانا به چشم خویش شاهد آن بوده است؛ بنابراین آنچه که به عنوان حماسه در این دوره ثبت میشود از ژرفای درون شاعر یا راوی برمی خیزد.

آنچه که در حماسه دفاع مقدس بازتاب ویژه ای مییابد، سربلند زیستن در سرای سپنج و مردانه مردن در صلای بیداری است. دفاع مقدس صحنه آمیزش و تجلی عرفان و حماسه است. رزمندگان، قهرمانان حماسه، با ترک تعلقات دنیوی و گذشتن از جان گرانبهای خود، حماسه عرفانی نابی آفریدند. حماسه آنان نیز همچون دیگر حماسه های تاریخی و اساطیری عرصه ستیز ناسازها و دشمنی خیر و شر بود.

شعر مقاومت:

غرض از نامیدن شعر به این عنوان چه بوده است؟ آیا شعر مقاومت در همه دوره ها جایی برای بروز داشته است؟ شعر مقاومت چه اهدافی را دنبال میکند؟

«عنوان ادب مقاومت یا پایداری به آثاری اطلاق میشود که تحت تأثیر شرایطی چون اختناق و استبداد داخلی، نبود آزادیهای فردی و اجتماعی، قانون گریزی و قانون ستیزی، غصب قدرت و سرزمین و سرمایه های ملی و فردی و... شکل می گیرند.» (سنگری، محمدرضا؛ «ادبیات مقاومت»، مقاله ارائه شده در نخستین گردهمایی استادان زبان وادب فارسی، دانشگاه تربیت مدرس، اسفند ١٣٨٠، ص ٧٠)

«شعر مقاومت شاخه ای از شعر و ادبیات تمام ملت ها است و ویژگی های سبکی و زبانی خاصی دارد. شعر مقاومت نوعی شعر متعهد و منتظم است که محتوای آن در جهت منافع و خواسته های یک نظام حاکم مستبد نباشد و با زبانی صریح، بدون تکیه بر نوآوری در زمینه تخیل بیان شود.» (بصیری، محمدصادق؛ «سیر تحلیلی شعر مقاومت در ادبیات فارسی (از مشروطه تا شهریور ١٣٢٠)»، پایان نامه دکتری، ص٢٠)

«شعر پایداری، جدا از دلالت های موضوعی از منظر فلسفه و علوم نظری، به شعری اطلاق میشود که محصول همدلی میهنی یا قومی در برابر گونه ای تجاوز طبیعت بشری است. ادب پایداری در معنای جنگ با بیگانه بازتاب روحی  روانی نسلی است ایستاده در مقابل یک رویداد تاریخی و مشارکت آن نسل در همدلی و همراهی یکدیگر.» (کاکایی، عبدالجبار؛ موضوعات پایداری در شعر ایران و جهان، ص٩)

«شاعر مقاومت پیش از هر اقدامی در مقام نفی است و به چیزی «نه» می گوید. این «نفی»، «نه» و «اعتراض» میتواند متعلق های گوناگونی بپذیرد و براساس این متعلق ها می - توان برای مفهوم ادب و هنر پایداری، سطوح مختلفی را ترسیم کرد.» (چهرقانی، رضا؛ «درنگی بر نظریه ادبیات متعهد و پایداری»، سفر در آینه، نقد و بررسی ادبیات معاصر؛ به کوشش دکتر عباسعلی وفایی: ٣٤)

دکتر صادق آیینه وند با تأکید بر جنبه سیاسی ادب پایداری مینویسد: «در باب توسعه و شمول ادب مقاومت باید گفت، ادب مقاومت از نوع ادب متعهد و سیاسی است.» (آیینه - وند، صادق؛ «ادبیات مقاومت»، کیهان فرهنگی، ش ٧، س ١٣٧٠: ٥٠) ادب مقاومت، مشتمل بر آن گونه از آثار ادبی  هنری است که در متن جاری زندگی تودهها، در عرصه مقابله و ستیزه های اجتماعی ظهور مییابد. زادگاه این نوع از شعر، در بستر حوادث است و در گستردهترین شکل آن در بین پیروان یک مکتب و مذهب و یا ملت به وجود می آید.

زیربنای وجودی شعر مقاومت را، مفهوم تعهد و مسئولیت و عقیده تشکیل می دهد.

(کمری، علیرضا؛ «خاطره نویسی در ادب مقاومت و فرهنگ جبهه»، مجموعه مقاله های سمینار ادبیات انقلاب اسلامی ٣ تا ٥ دی ماه ١٣٧٠، ص٤٥٤)شعر مقاومت در دوران انقلاب اسلامی با شعار و سرود وارد میدان شد و خیلی سریع در میان گروه های مختلف مردم رواج یافت.

با شروع جنگ تحمیلی نیز، فصلی جدید از شعر مقاومت در گستره ادبیات معاصر گشوده شد و ادبیات فارسی را غنی و پر بار کرد. شعر مقاومت در دوران دفاع مقدس، به بیان مسائل مذهبی و تلمیحات عاشورایی پرداخت و از این طریق، در تهییج و تحریک مردم برای حضور در جبهه های نبرد و تشجیع رزمندگان برای پایداری در مقابل دشمن و ترویج فرهنگ شهادتطلبی و ایثار و جانفشانی تأثیر عمده ای داشت.

با توجه به مسائل ذکر شده، چون این نوع از شعر با عواطف و احساسات و اعتقادات عمیق درونی مردم سروکار داشت، التزام و تعهد خاصی را می طلبید. این نوع از اشعار، مسئولیت یادآوری و در مواردی آموزش اهداف دینی و عقیدتی را بر عهده داشتند که در نهاد مخاطبانشان به صورت کم رنگ یا پررنگ وجود داشت و فقط نیاز به بیدار کردن بود تا روح با ایمان آنها را آماده حرکتی بزرگ و نهضتی معنوی گرداند. این مسئولیت بسی سنگین است؛ از این رو، شاعر با وجدان، تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا اشعاری ناب و مقدس را به رشته نظم درآورد. شاعر شعر مقاومت، در عین اینکه وظیفه بیداری و آگاهی مردم را به عهده دارد، موظف است که قدرت ایمان مردم را در طول مبارزات نابرابر دفاع مقدس، شجاعت ها و دلاوری ها، جانفشانی ها و از خود گذشتگیها و حماسه آفرینیهای آنان را با زبان شعری روان و شیوای خود ثبت کرده و به نسل های آینده بنمایاند تا بدانند که اگر اینک کشوری امن و آرام و مستقل دارند، در پی چه مبارزات سنگین و نابرابری به دست آمده است.

در مجموع میتوان گفت که این نوع از شعر مردمی، از دلها و اذهان آگاه و با ایمان تراوش میکند، از اندیشه هایی بیدار که احساس خطر می کنند و سرزمین و مردم و یا عقیده اش را در معرض اشغال و تاراج و نابودی مییابد و نمی تواند در برابر این تحکم ساکت بنشیند. در واقع، نطفه ادب مقاومت در بستری از حوادث و رویدادهای اجتماعی و سیاسی، دینی و مذهبی بسته میشود و به وسیله انسان هایی بیدار و رنج کشیده، رشد یافته و نضج میگیرد. این نوع از شعر بسته به روحیه شاعر و نیز با توجه به وسعت شمول و فراگیری آن در قالب های مختلف و متنوعی سروده می شود و به جهت آنکه در دروه جنگ تحمیلی با ایثار و پایمردی مجاهدان و جانفشانی آنان مواجه میشود با خون و پیام خونین توأم میگردد و به دلیل عوامل مهمی چون ایمان و اعتقادات مردمی همراه با تعهد و مسئولیت خاصی گشته و از تنوع مضامین برخوردار میشود. این نوع از شعر را، می توان شعر درد و دلاوری خواند. شعر دفاع مقدس به دلیل آنکه با مسائل دینی و اعتقادی توأم میشود، همواره در اذهان مردم زنده و جاری خواهد بود و در طول تاریخ شعر فارسی از آغاز تا امروز بر پیشانی ادبیات مردم ایران خواهد درخشید.

با مطالعه تاریخ هر کشوری متوجه میشویم که آن دسته از حوادث و رویدادهایی که تأثیر عمیقی در زندگی و تاریخ یک ملت داشته باشند، همگام با خود، فرهنگ، ادبیات و هنر و... را نیز تحت الشعاع قرار میدهند. هشت سال جنگ تحمیلی تمام عیار و سهمگین، منجر به پدید آمدن ادبیاتی ناب و مقدس در ایران شد. تاریخ دقیق شعر جنگ – شعری خودجوش و برآمده از سینه هایی زخم خورده- حد فاصل زمانی میان شروع تجاوز دشمن به خاک این کشور تا پذیرش قطعنامه ٥٩٨ را دربرمی گیرد. (همان)این نوع از شعر معاصر چنان تأثیر شگرفی در عالم ادبیات پدید آورد که رهبر انقلاب در آغاز جنگ و دفاع مقدس فرمودند: «جنگ با همه مصائبش برکاتی به همراه دارد؛ یکی از آن برکات، تألیف قلوبی بود که ذهن و زبان مردم ایران را در اقصی نقاط این کشور پهناور به هم نزدیک و متحد ساخت.» (اوستا، مهرداد؛ «ادبیات انقلاب اسلامی»، مجموعه مقاله های سمینار ادبیات انقلاب اسلامی ٣ تا ٥ دی ماه ١٣٧٠، ص٦٤) ادبیات هر عصر و زمانی بازتاب تاریخ آن دوره است و برای شناخت فرهنگ غالب یک دوره بهترین وسیله ادبیات، به خصوص شعر میباشد. ادبیات ما در انقلاب شکوفا شد و در جنگ هشت ساله به بار نشست. می توان گفت که شعر جنگ، شعری است توانا و وسعتی دارد به پهنای ابدیت، اما اینکه گفته شد شعر جنگ بستری مناسب برای بیان باورهای دینی و به خصوص مسائل عاشورایی شد، به این معنا نیست که در دوره های دیگر و پیشین، شعر خالی از مفاهیم و مضامین اسلامی و عاشورایی بوده، بلکه توجه به این موضوعات عمومی بوده و شاعران معدودی آن هم جسته گریخته به این مسائل میپرداختند؛ ولی در دفاع مقدس موضوع عمده ای که در شعر مطرح شد مسائل دینی و در کنار آن مسائل ملی و میهنی بود. در مجموع ادبیات و شعر جنگ، سرشار از حکمت، حق گویی و اخلاق و ازرش های دینی بود و در یک کلام در مسیر تعالی انسان قرارداشت و با دگرگونی ارزش ها و تحریک عواطف میهنی و دینی طیف وسیعی از مردم ایران، قلمرو تازه ای در تاریخ کشور گشود.

از جمله برکات دوران جنگ، ظهور شاعران بی شمار از گوشه گوشه این کشور اسلامی و پدید آمدن آثاری ارزشمند با درونمایه های دینی و مذهبی و ملی و میهنی می - باشد. از دیگر دستاوردهای دفاع مقدس در زمینه شعر و شاعری، ایجاد اتحاد و انسجام فکری و ذهنی در میان شاعران مختلف است. شاعران در این دوره با وجود تنوع رویدادها، درباره یک چیز سرودند و فقط نحوه نگاه آنان به موضوع و تبدیل آن به مضمون و ارائه آن تا حدی متفاوت بود.

شاعر دفاع مقدس در آن برهه حساس بسان یک بسیجی واقعی در سنگر سخن با سلاح قلم به دفاع از ارزش های اسلامی و اعتقادی پرداخت؛ حتی گروهی از شاعران، افتخار حضور در جبهه های جنگ و نبرد را نیز پیدا کردند و شعرشان نمایشگر تصاویر عینی جنگ گشت.

مضامین عمده شعر دفاع مقدس:

وجود مضامین و تصاویر مشترک و گاه تکراری به جهت فضاها و رویدادهای واحد که نشانگر اتحاد ذهنی و احساسات واحد شاعرانه و عمق تأثیرمسائل پیرامون جنگ است؛ مضامینی چون: بیداری، ایستادگی، پرواز مرغ جان، خفاش شوم ظلم، لاله داغدار، رستم های زمانه، مرگ شیرین و سرخ، شهید و شهادت، گرایش به مفاهیم دینی و عاشورایی، ایثار و جانفشانی، دعوت به مبارزه و تشجیع و تهییج رزمندگان، تحقیر و تذلیل دشمن، قهرمانان خستگی ناپذیر، توصیف میادین جنگ و جبهه های نبرد، آرمان اصیل و مقدس شهیدان و دفاع از آن، آمیزش شخصیت ها و عناصر اسطوره ای و حماسی با شخصیت های دینی و مذهبی و تشبیه رزمندگان به آنان، ستایش امامان به ویژه امام حسین (ع) - سالار شهیدان - به عنوان قهرمان واقعی حماسه عاشورا (شاعر با یادآوری حماسه عاشورا، خون شهیدان را در عروقشان به جوش می آورد و ورحیه شهادتطلبی را در آنان تقویت میکند.)، رجزگونگی اشعار، توجه به موضوع در ساختار شعر تا حدی اختلال پدید می آورد؛ چرا که شاعر دغدغه اصلی خود را طرح مسائل جنگ قرار می دهد و چندان عنایتی به تکنیک های شعری ندارد و همین دلیل فقر خیال و ظاهر آراسته در شعر این دوره را می نمایاند.

بن مایه شهید و شهادت در ذهن و زبان شاعران

الف) شهادت / آزادی / ترک تعلقات:

حکایت کنیم از تباری شگفت

که کوبید درهم، حصاری شگفت

از آنها که پیمانه «لا» زدند

دل عاشقی را به دریا زدند

(همصدا با حلق اسماعیل: 40)

نماندند در بند تقویم و گاه

بریدند از گردش سال و ماه

نکردند پروا ز فریاد خود

گذشتند از روی اجساد خود

(خوابنامه و باغ تناسخ: ١١١)

یاران عاشق از خود چون سالکان گذشتند

ما کشتگان دلبر، ماندیم در میانه

(قوس غزل: ٢٥٤)

لاله های سرخ خودسوزیم ما

زخم های تیغ آموزیم ما

(شرجی آواز: ٨٥)

هرچه مرگ سبز چون گلدوزی است

رسم ایل لاله ها خودسوزی است

(خواب میخک: ٤٣)

سمندر عاشق نشسته بر آتش

قلندر فارغ ز بود و نبود است

(خطی ز سرعت و از آتش: ١٣٨)

من کشته عشقی که گناهش این بود

کز در بندگی غیر تو آزاد آمد

(دردهای مذاب: ٨٨)

زمین و تن دو زندانی است تنگ

هرچه میبینی فقط سنگ است، سنگ

عاشقان را تاب ماندن نیست، نیست

چاره جز تا عرش راندن نیست، نیست

(نماز باران: ٥٢)

تا به پیکار ستم پرداختی

تن رها کردی و سر انداختی

زین رهایی، پای تا سر جان شده

وصل را هم صحبت جانان شده

(سرود سرخ بهار: ١١)

با سینه بگشاده به پهنای سپهر

از این قفس تنگ به تنگ آمد و رفت

(همان: ٥٨)

چون برق و چو باد، یکه تازان رفتند

از خانه خاک پاکبازان رفتند

(همان: ٦٩)

خوش آن پرنده که پرواز کرد تا ملکوت

به شهربند تن از پا گسست سلسله را

(همان : ٨٦)

چون غباری تهی از خویش، به صحرای وجود

باد در دست سبکبار گذشتیم و گذشت

(آینیه خیال: ٨٢)

بیخود از خود، با خدا بودن خوش است

از تعلق ها رها بودن خوش است

(آذرخش : ٨٨)

دریغ و درد که یاران از این جهان رفتند

به سوی عرش از این تیره خاکدان رفتند

از تنگنای جهان، همچو آفتاب بلند

به روشنایی تا اوج کهکشان رفتند

ز تندباد شررزای اهرمن صفتان

رها ز ملک بدن، تا حریم جان رفتند

(همان: 99)

میان آتش و خون، سرخ رو چو ابراهیم

ز جان گذشته به دیدار گلستان رفتند

(کهکشان آبی: ١٣١)

سفر چگونه؟ که جستند راه قله نور

سفر چگونه ؟ که در او نهفته راز مفر

(همان: ٣٣٧)

با دست تهی، پای بر افلاک نهادند

دیوار قفس در طلب دوست شکستند

تا عرش تمنای وصال تو پریدند

چون مرغ سبکبال، ز هر سلسله رستند

(پنجره ای رو به آفتاب: ١٥)

آزادگان که سلسه از پای واکنند

دست طلب بلند به سوی خدا کنند

(سیرنگ: ١٥٥)

تا جان زلال گردد، از مرز تن گذشتند

دل را به دوست دادند، با این بهانه رفتند

(همان: ١٦٢)

در زمین ما به غیر دام و دانه نیست

در هوا ترانه رهایتان کجاست؟

(سال های تاکنون: ١٣٩)

به شوق وصل، آنچنان ز بند رستی

که بندبند پیکرت ز هم گسسته ست

(از نخلستان تا خیابان: ١٨)

از این میدان، خدایا، تک سواران رها رفتند

چه خواهدکرد طفل همتم با نی سواری ها

(همان: ٣٢)

میان ماندن و رفتن، اسیر مانده منم، من

«تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی»

(شبلی و آتش: ١٦)

آنان که در کوی طلب با سر دویدند

رسم شرف، راه شهادت را گزیدند

پیکان دشمن را به جان و دل خریدند

با شوق آزادی به خاک و خون تپیدند

(سرود سپیده : ٨١)

پیشگامان کفن پوش رهایی

پرکشیدند به آغوش رهایی

(غریبانه: ٨٠)

هان، ارتقاعشان را! رفتند تا رهایی!

یعنی ز حصر«بودن» رستند جاودانه

آه ای حصاری «من» درمانده بندی تن

بنگر به اوج رستن از بند دام و دانه

(سفر سوختن، ص١٥)

کسی کوچ کرد از چراگاه بودن

به آن سوتر از سمت و سو، تا فراسو

گذرکرد رندانه از مرز عادت

و شد راهی جادههای تکاپو

و در جایی از دوردست رهایی!

(آواز گلسنگ: ٦٠و ٦١)

اسیرخاکم و پرواز سرنوشتم بود

فروپریدن و در خاک بودنم ننگ است

(دری به خانه خورشید: ٨٦)

برو که رخت سعادت به آسمان بردی

هم از مضیق زمین زیرکانه جان بردی

(رجعت سرخ ستاره: ٥٤٩)

سال گذشته

سال رهایان بود

حضور دست های پرثمر نامرئی

مدام بذر رشادت را

در سینه های مردم میپاشید

و خیل «عارفان میان میدان»

از چارسوی ملک هویدا می شد.

(دیدار صبح: ٥١٥)

از حق به جز رهایی دلها نخواستند

گاهی اگر لبی به نیایش گشادهاند

(اشک فانوس: ٣٧)

سینه سرخان مهاجر را هزاران داستان

لحظه پرواز از زندان تن آوردهایم

(سخن آشنا: ١٠)

یا رب این لاله نگه دار ز نیرنگ حسودش

که به راه تو گذشته است ز هر بود و نبودش

(یک آسمان شقایق: ٣١)

سحر آنگه که مردان خدایی

دل از قید تعلق میرهانند

(حس میکنم زندگی را: ١٢١)

ب) شهادت / اکسیر زندگانی / جاودانگی:

تو در عشق شکفته ای

شکوفا و نامیرا

آنکه میافتد

نمیمیرد

چراکه تو

هر بار افتادنت را هزاربار برخاسته ای.

(رد پای روشن باران: ٢٤ و ٢٥)

یک سال است که بر خون برادرانم ایستاده ام

استوار

چون شهیدان زنده.

(ریشه در ابر: ٥٢)

نمرد و نمیرد شهید سعیدی

که نام و دوامش به شعر و سرود است

(خطی ز سرعت و از آتش: ١٣٨)

آری، رسوای این زمانه منم

عاشقم، سر به دار جاویدم

(دردهای مذاب: ٣٩)

در آنجایی که خورشید آفرین خواند

به مردان شعر مردن را نخواندن

(ماه و کتان: ١٢٣)

شهید زنده تاریخ عشق میگوید

به دار سرخ انا الحق دوباره باید رفت

(خون نامه خاک: ٥)

امروز تا همیشه بودن، شنیدنی ست

در گوش روزگار صدای رسای خون

(قیام نور: ٨٦)

نسیم، مویه کنان آمد از حماسه طوفان

پر از شمیم تو، کان جام جاودانه گرفتی

به بال همت و آزادگی به اوج رسیدی

تمام او شدی و فر جاودانه گرفتی

(هزاردامن گل سرخ: ١٥)

این شهیدان زنده اند و چشمه سار جانشان

غیرت دریایی از خون شهیدان دیده ام

(سرود سرخ بهار: ٩١)

حیات جاودان کس را ندادند

ولی دست تو او را جاودان ساخت

(آذرخش: ٥٦)

به جاودانگی نامشان قسم «مشفق»

که جاودانه به سرمنزل جنان رفتند

(کهکشان آبی: ١٣٢)

او زنده است، زنده جاوید روزگار

هرکس که گفت مرد، ندارند باورش

(قرآن کریم: آل عمران / آیه ١٥٨)(سیرنگ : ٧٤)

نمیری که مرگ تو آن زندگی است

که سرچشمه مهر و تابندگی است

(آیینه خیال: ١٣٢)

ای زنده جاوید، همان روز سرت را

از نیزه ربودند و سپردند به آنها

(فرصت نایاب: ١٢٤) بار چندم است

دانه ها، جوانه میشوند

بار چندم است

واژه ها، ترانه می شوند

بار چندم است

موج ها به بیکرانه میرسند

جاودانه میشوند.

(همان: ٢٣٤ و ٢٣٥)

راز بلند عمر تو  بی تردید

پیوند لحظه های سپیداری ست

دل مینهم به معنی ایثارت

وقتی که زخم حادثه ها کاری ست.

(آوازهای واپسین: ١٦)

گفتم ای باران که میکوبی به طبل بارها

هان ! بکوب اما به آن عاشق ترین عاشق بگو:

زنده ای، ای زنده تر از زندگی ! دریادها.

(قطار اندیمشک و ترانه های جنگ: ١٨)

آن جاودانان در غبار کوچ تاریخ اند

توشان در کالبد جانی که ستواری و بر جایی

(هزاره دوم آهوی کوهی: ١٥)

در سکر سحرگاهت، اشراق ازل پیداست

زان جلوه جاویدان، در هر نظری داری

(همان: ٤٦٨)

کجا دیده ام، پیش از این ها شما را؟

در آفاق افسانه یا خوابی از کوچه کودکیها

چنین چهره های غریب آشنا را؟

... به سوی شمایان نظر کرده بودم

که در عمق خود این چنین زندگانید

و تنهایی روح را در سلوک شمایان رهی نیست

که تعلیم تان داده این کیمیا را؟

(همان: ٤٧٨ و ٤٧٩)

نام تو لبخند

لبخند

در تلفظ نامت

ضرورتی است!

نامی برای من

نامی برای تا ابد زیستن

نامی برای بی که بدانی چرا

گاهی گریستن

تاریخ عاشقان

فهرست کوچکی از بی شمار نام شهیدان توست.

(آینه های ناگهان: ٤٤ و ٤٥)

جنگ است بیا که جانفشانی بکنیم

کاری چو حماسه جاودانی بکنیم

(در کوچه آفتاب: ٦٣)

تو همچون غنچه های چیده بودی

که در پرپر شدن خندیده بودی

مگر راز حیات جاودان را

تو از «فهمیده»ها فهمیده بودی؟

(همان: ٩٣)

کو عمر خضر، رو طلب مرگ سرخ کن

کاین شیوه، جاودانه ترین طرز بودن است

خاموش میشویم و فراموش میشویم

ما را اگر وسوسه در سر ز بودن است

(تنفس صبح: ٣٢)

جادوی نامت

جاودانه است

و سحر حلال حنجره ات

ابدی !

سال،

با گلوی تو

نو می – شود

و باغ

با تکیه بر لب های تو

مثل فریادی سبز

میشکند

تو با آب

زنده می شوی

و در بیشه بادها

آتش می افروزی

تو از کودکیهای من

شهید بودی

ای که جاودی نامت

جاودانه است !

(در ملکوت سکوت: ٣٢)

تا میتوانیم

ناتوانیم

و پیش از طرح،

در صورت مسأله

در میمانیم

فراموش کردهایم

که باید به یاد داشته باشیم: مرگ، برگ برنده نیست

و عاشقان به ندرت می میرند!

(همان : ٥٤)

آنان که حلق تشنه به خنجر سپرده اند

آب حیات از لب شمشیر خورده اند

(همصدا با حلق اسماعیل : ١٦)

هر چند شاخه های ز طوفان شکسته اند

هر چند شعله های به ظاهر افسرده اند

روزی خوران سفره عشق اند تا ابد

ای زندگان خاک مگویید مرده اند

(همان: ١٧)

تو هرگز نمردی، تو جاوید گشتی

به تأییدتاریخ در باور من

(به جای «تأیید» در این بیت در مجموعه «هشت فصل سرخ و سبز»، (صفحه ١٦٣)، واژه «فریاد» آمده است.)(یک آسمان شقایق: ٥٥)

تو بهشتی همیشه جاویدی

نور ناب زلال یعنی تو

(حس میکنم زندگی را... : ٤٧)

تو وسعت بی کران، بی انتها، جاودانی

جز عرصه سینه تو، هستی فضایی ندارد

جاه و جلال تو عشق است، روح کمال تو عشق است

این دولت جاودانه، در پی فنایی ندارد

(همان: ٩٠)

آدم را میل جاودانه شدن

از پله های عصیان بالا برد

و در سراشیبی دلهره ها

توقف داد

از پس آدم، آدم ها

تمام خاک را

دنبال آب حیات دویدند.

(از آسمان سبز: ٧٠)

به آن کجا که فراسوی تیر و ناهید است

به آن کجا که مقیمش همیشه جاوید است

به آن کجا که دل زندگان نمی میرد

به آن کجا که دل زندگان نمی گیرد

(رجعت سرخ ستاره: ٥١)

این جوان شهید و شاهد ما

که به جناب جاودان شتافت

او جوانی این جهان گم کرد

جاودانی آن جهان دریافت

شمع یادش کجا شود خاموش

آنکه خود چون ستارگان می تافت

(دیوان شهریار، ج ٣: ٢٥٧ و ٢٥٨)

و من برمی خیزم

از قبر این جوان

او زنده است

راهش ادامه دارد

و من که با جهالت میجنگم

جنگ و شهادتم ادامه دارد.

(بیعت با بیداری: ٤٥)

ای شاهد زمانه

تو ریشه بودن را چگونه می بابی

حرفی بزن

این مغز

این دست

این پا

این سینه را

از پایگاه خویش جدا کردند

از اصل خویش جدا کردند

اما روح از فراق جسم نمی میرد

میماند.

(دیدار صبح: ٣٤و ٣٥)

ج) شهادت / براق سرخ معراج :

عروس خیمه خورشید در کویر شبند

براق حجله معراج را سوارانند

(ماه و کتان: ٥٩)

میلاد دانایی منم، پرواز بنیایی منم

من در عروجی جاودان، از حد فزون رقصیده ام

(خون نامه خاک: ١٠)

گر وصال یار میخواهی، عروجی جاودان کن

پر گشا ای مرغ جان از این حصارستان بودن

(همان: ٢٩)

قدسیان معراج ما بر بام ایمان دیده اند

مرغ جان در جذبه پرواز هوشی دیگر است

(همان: ٤٣)

جمال دوست به معراج آرزو دیدن

به بام شیری شب چون شهاب رقصیدن

(همان: ١٣١)

گل صد پاره پراکند شمیم دگری

پر گشوده است به معراج به ایثار دگر

(هزاردامن گل سرخ: ١٣)

رفتند تا معراج، تا اوج حقیقت

پاروزنان مردان دریای شریعت

(همان: ٢٣)

از قله های ایثار، رفتند تا به معراج

ما را به سوگشان چشم دریای واژگون است

(سخن آشنا: ٢٤)

کودکم، شعر لای لایی ها

گریه از صبح آشنایی ها

رمز معراج سرخ لاله وشان

راز پرواز ماسوایی ها

(همان: ١٦٧ و ١٦٨)

هنگام عروج ماند خاکسترشان

این گونه بود، نشان پیغام شهید

(همان: ١٩١)

مرغان پر گشوده ایمان را

هنگام کوچ بود، گاه صعود بود

تا دور، تا نهایت معراج.

(همان: ٢٤٢)

هست معراج تو، محراب سجود

آفرین بر این فراز و این فرود

(سرود سرخ بهار: ١٢)

قطار

از میدان راه آهن

به سمت چارراه ولی عصر

به سمت دانشگاه

در حرکت است

در ایستگاه معراج

بر ریل آفتاب میگذرد.

(قطار اندیمشک و ترانه های جنگ : ١٨١)

تا کجا رفتید ای مرعان علوی پر که سوخت

بال مرغ فکرت از سیر ملک پروازتان

لحظه معراج تان آغاز شد تا باز شد

با سرانگشت شهادت پای گردون تازان

(سرود سپیده: ٢٥٤)

بر بامی از بلند شهادت

تندیسی از عروج

آب از وضوی دست شهیدان بیاورید

از چشم هر شهید

یک قطره اشک شوق بگیرید.

(تنفس صبح: ١٥)

آری، ماجرا تکراری است

زخم ما کهنه است، اما زخم کهنه، کاری است

از شما می - پرسم، آن شور اهواریی چه شد

شوق معراج و خیال عرش پیمانی چه شد؟!

(سفرنامه گردباد: ١٥٥)

از این گونه میگذرید

با لبانی در شرف لبخند:

براقی سرخ

با برگستوان فاخری از خون

و بادی ملایم

رو به دروازه های عروج:

خروج از خویش

و دست ردی به سینه تشویش...

(گنجشک و جبرئیل: ٢٣ و ٢٤)

مانده است خیره چشمم در امتداد پرواز

آن سینه سرخ ها را در اوج بیکرانه

بنگر عروجشان را، وجد و سرورشان را!

(سفر سوختن: ١٥)

سری افتاده به خاک و پری افشانده به افلاک

رفرف آسا ره معراج بپوییم خدا را

(دیوان شهریار، ج ٣، ص١٦٠)

شهادت برترین معراج عشق است

گهش پروازی از جبریل برتر

(همان: ٢٧٠)

د) شهادت / شرط وفا را به آخر رساندن :

اینان که به رسم عاشقی سوخته اند

آیین وفا نزد که آموخته اند

بر خرمن آتش زده چون ابراهیم

نمرود بساط کفر او سوخته اند

(نماز باران: ١٨٩)

صد پاره کنیدم که ز پیمان گذرم

رازی به لب آورده، ز فرمان گذرم

هر پاره تنم زبان گشاید، هرگز

بگذار به راه دوست از جان گذرم

(همان: ١٩٠)

ه) شهادت / شکستن بت «من»:

بت «من» را شکستن و «ما» شدن و پا بر سر دنیا و امیال دنیوی خود نهادن، گامی مهم برای دستیابی به این مقام والا و ترک زندگی موقت و گذرای دنیاست. آدمی تا در بند تن و خواسته های بیارزش آن است، از نعمت دستیابی به قله های معنویت و عرفان بیبهره است.

تا زمانی که دنیا با آرایش ها و زیورهای خود در پی فریب انسان هاست، از اندیشه های والا و پاک خبری نیست. گفتنی است که اندیشیدن به خویش و در پی زندگی آرام و بی - دغدغه بودن، طبیعت زندگی انسان هاست؛ ولی گاهی مواردی پیش میآید که انسان باید از پاره ای مسائل فردی و زندگی اش چشم بپوشد و به اموری والاتر  دفاع از ارزش های دینی و ملی و میهنی و اجتماعی  بیندیشد.

ز خود گذشتی و سر در ره مراد نهادی

که عاشقانه درفش شرف به شانه گرفتی

ز طور معجره ای نفس مطمئن چه شنیدی

که شعله شعله به نیزار تن زبانه گرفتی

(هزاردامن گل سرخ: ١٥)

ای نهنگ قلزم خیزابها

ای نشسته در دل گردابها

من رهاکردی و اینک ما شدی

قطره ای بودی ولی دریا شدی

(سرود سرخ بهار: ١١)

ای ذره بیا به کوه و صحرا پیوند

ای قطره بیا به رود و دریا پیوند

ای یک تنه تن، بیا به تن ها پیوند

بگذر ز منی به خرمن ما پیوند

(سرود سپیده: ٤٤٨)

آه ای حصاری «من» درمانده بندی تن

بنگر به اوج رستن از بند دام و دانه

در بند «ما» و «من»ها ماندیم خیره بر جا

رفتند آن عزیزان، بی نام و بی نشانه

(سفر سوختن: ١٥)

چون عزمتان در آختن بود

چون رزمتان در تاختن بود

دیو پلیدا هرمن را

بت های شیطانی

«من» را

با آختن هاتان زدودید

شعر شقایق را سرودید.

(غریبانه: ٧٦)

آنان که ز خون خود کفن ساخته اند

بر لشکریان اهرمن تاخته اند

از بام بلند شک به نیروی یقین

در گور زمان بت «من» انداخته اند

(قانون عشق: ٢٥٤)

و) شهادت / گزینش الهی / معنای واقعی «إنا لله و إنا إلیه راجعون»:

خدا ترا میخواست

و انتخاب حق خدا بود

که حق همیشه به حق می رسد

از آن او بودی

به سوی او برگشتی. (مردان منحنی: ١٨)

ما آن شقایقیم که نقش آفرین باغ

بگزیده رنگ سرخ شهادت برایمان

با تیغ قهرخیز تو یا رب بریده باد

دستی که سنگ میفکند پیش پایمان

(اشک فانوس: ٦٢)

ز) شهادت / لقاء الله / وصال:

با مکر دشمنان

به دوست رسیدی

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

(مردان منحنی: ١٨)

آنک بر پیمان جانان سر نهاد

سر به خاک سجده بی پیکر نهاد

از فراق درد رست و رست و رست

وصل آمد، رشته هجران گسست

در وصال یار باد ایثار جان

آن خداوند زمین و آسمان

وصل تو شد گلستانم ای جلیل

سرد شد آتش مرا چون بر خلیل

جان و سر بگذارم و پران شوم

«آنچ در وهم ناید، آن شوم»

(نماز باران: ٤٢)

جوشنده رودی پاک از سرچشمه خلق

سوی «لقاءالله» جاری باشتابند

(همصدا با حلق اسماعیل : ١١)

این بی شمار لاله رخان در هوای یار

تا روز وصل ثانیه ها را شمرده اند

(همان: ١٦)

..... قامت رسای وارسته انسانی را

که ایمانش به فریاد رسید

و جان متبرکش

به جانان. (همان : ٦٠)

در شمع خانه چشمانشان هماره

شوق لقاءالله میسوزد

و بر لوح بلیغ قامتشان

تا مطلع الفجر انفجار خون و حماسه.

(همان: ٦٨)

مانا به معراج لقای دوست رفتی

آنجا که جای عاشقان اوست، رفتی

جایی که جان را رتبتی نیکوست، رفتی

آنجا که نامش روضه مینوست، رفتی

آنان که حکم دوست را در سنگر آیند

 سوی لقای دوست، بی بال و پر آیند

(سرود سپیده: ١٢٠)

از عمر، دو روزی گذران ما را بس

یک لحظه وصل عاشقان ما را بس

(در کوچه آفتاب: ١٢)

خود را چو ز نسل نور می نامیدند

رفتند و به کوی دوست آرامیدند

(همان: ٦٥)

شهادت لاله ها را چیدنی کرد

به چشم دل خدا را دیدنی کرد

(همان: ٩٩)

موجیم و وصل ما، از خود بریدن است

ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است

(آینه های ناگهان : ١٤٩)

به شوق وصل، آنچنان ز بند رستی

که بندبند پیکرت ز هم گسسته است

(از نخلستان تا خیابان: ١٨)

هم سخن با مرغ حق، در نغمه های شور و شوق

وصل را با خونبهای خویش شایق بوده اند

(آذرخش: ١٥٦)

با دست تهی، پای بر افلاک نهادند

دیوار قفس در طلب دوست شکستند

سرمست به پیمانه، پیمان تو گشتند

سرخوش به تمنای وصل تو پریدند

(همان: ٢٢٩)

شما را با لقاء الله، پیوست

سر دست است و هر آنی میسر

(دیوان شهریار، ج ٣: ٢٧٠)

همرهان ستاره در شب کور

رفته تا پشت لحظه ها، تا دور

تا خدا، تا ستاره، تا مهتاب

تا صدای شکوفه در دل آب

(آب در سماور کهنه: ٥٣)

ح) شهادت / معامله با حق:

این نسل ناب

پشتش به خویش

رویش به قبله

اهل معامله با حق

اهل فتوت و ایثار

اهل قبیله ثار الله است.

(مردان منحنی: ٢٢)

جان فروشند به جانان و سبکبال رس

در حریم حرم یار، به دیدار دگر

فصل عشق است، عجب نیست گر این داد و ستد

با متاع دگری هست و خریدار دگر

(هزاردامن گل سرخ: ١٢)

بسان رعد بر دشمن بتازند

به راه عشق خالق جان ببازند

در این مجمر دلیران چون سپندند

که میسوزند و این سودا پسندند

(هزاردامن گل سرخ : ٦٧)

حسینی کن جهاد دین که بنیادی است جنگ کفر

به سودای شهادت، هیچ کس مغبون نخواهد شد

(دیوان شهریار، ج ٣: ٢٨٨)

ببین پرخرد مردم جان فروش

نه رسوارسولان ایمان فروش

(ماه و کتان : ٣٩)

ط) شهادت / ندای «هل من ناصر...»/ اجابت:

در امتداد پرسش تاریخی حسین (ع)

فواره های خون شما بهترین جواب

(همصدا با حلق اسماعیل: ٢١)

بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران میرسد

در طریق عاشقی روح خدا میخواندم

می روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون

جاودان تاریخ ساز کربلا میخواندم

(همان: ٣٠)

«هل من...» چو شنید، پای در راه نهاد

بر خون حسین اقتدا کرد و گذشت

(همان: ١٣٤)

ی) شهید/ «بلی» گوی الست:

«لا» بود که کشته ولا بود شهید

«لا» بود و «الست» را «بلی» بود شهید

(در کوچه آفتاب: ٤٩)

ماندند به عهد خویش و رفتند

رفتند ولی همیشه ماندند

(تنفس صبح: ٤١)

«لا»گوی خدایان و «بلی»گوی خدا

ماییم که در حجم زمان تنهاییم

(در کوچه آفتاب: ٧٩)

صدای دعوت قم (قرآن کریم : مدثر / آیه ٢.) میبارد

و اختیار همین است

که حق تو را میخواند و تو به پا می خیزی

با اشتیاق و شور و شهادت در باران

آب و گل تن تو

شکوفه خواهدداد.

(بیعت با بیداری : ٤١)

نتیجه گیری

میتوان گفت که شعر پس از انقلاب اسلامی به دلیل درگیری در جنگی نابرابر و تحمیلی عمیق ترین و نابترین احساسات شاعرانه و پویاترین و ماندگارترین حرکت های مردمی را در بستری از ایمان و ایثار و گذشت به نمایش گذاشت و فصلی زرین را در تاریخ کشور ایران اسلامی به روی مردم سخت کوش ایران و در بعد وسیع تری به روی جهان اسلام گشود و افتخار و غروری ملی و مذهبی را نصیب آیندگان ساخت.

شاعر این دوره، در پرداخت هنرمندانه محتوا و درونمایه از لحنی ساده و صمیمی و بی تکلف مدد میگیرد و بدون آنکه به اصالت شعری آسیبی برساند، به راحتی و روانی نثر سخن میگوید. آنچه که شایان گفتن است اینکه شعر دفاع مقدس در مقطع زمانی جنگ (٥٩ تا ٦٧) محدود و منحصر نمی ماند، بلکه به جرأت میتوان گفت که در سال های بعد از جنگ اشعار مربوط به این جریان قویتر و منسجم تر و هنری تر است؛ چراکه شاعر دیگر در بحبوحه جنگ نیست و فرصت اندیشیدن دارد. می توان سال های بعد از جنگ را سال های تکوین شعر دفاع مقدس نامید.

با بررسی هایی که انجام شد درونمایه شهادت که شاعر این دوره آن را نوعی هنجارشکنی در آیین مرگ میداند، غالب ترین و عمده ترین مضمون شعر این دوره است.

شاعر با بهره گیری از عناصر مذهبی، ملی، اسطوره ای و حماسی و از همه مهم تر عناصر طبیعی به وصف شهادت پرداخته است. درونمایه هایی که در این رابطه بسامد بیشتر و بالایی دارد، عمر جاویدان یافتن و نامیرا شدن، لقاء الله، پرواز دادن مرغ روح از قفس تن، شکوفایی و رویش و عاشقانه نامیدن حرکت شهیدان و... است. پرداختن به مقوله شهادت، نوعی تعهد و تقدس خاص میطلبد. شاعر به عنوان وجدان بیدار جامعه می کوشد تا احساسات و افکار درونی و دینی خود را به بهترین شکل ممکن ارائه دهد و لحظه ای از حساسیت مردم بر روی این مسأله غافل نشود.

منابع و مآخذ:

- قرآن کریم (١٣٧٦)، ترجمۀ الهی قمشه ای، تهران: رشیدی، چاپ ٨.

- آیینه وند، صادق؛ «ادبیات مقاومت»، کیهان فرهنگی، ش ٧.

- امین پور، قیصر(١٣٧٥)، آینه های ناگهان: گزیدة شعرهای ٦٤ تا ٧١، تهران: افق، چاپ ٢.

- امین پور، قیصر(١٣٦٨)، تنفس صبح: گزیدة دو دفتر شعر«تنفس صبح» و «در کوچۀ آفتاب»، تهران: سروش.

- امین پور، قیصر(١٣٦٣)، در کوچۀ آفتاب: گزیدة رباعی ها و دو بیتی های انقلاب از ٥٧ تا ٦٢، تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

- امین پور، قیصر(١٣٨٦)، دستور زبان عشق: شعرهای ٨٠ تا ٨٥، تهران : مروارید، چاپ ٣.

- اوستا، مهرداد(١٣٧٣)، «سخنی پیرامون ادبیات انقلاب اسلامی»، مجموعه مقاله های سمینار بررسی ادبیات انقلاب اسلامی (٣ تا ٥ دی ماه ١٣٧٠)، تهران : سمت.

- بصیری، محمدصادق (١٣٧٦)، «سیر تحلیلی شعر مقاومت در ادبیات فارسی (از مشروطه تا شهریور ١٣٢٠)»، پایان نامۀ دکتری، استاد راهنما: دکتر تقی پورنامداریان، استادان مشاور: دکتر اسماعیل حاکمی و یعقوب آژند.

- بهبهانی، سیمین (١٣٧٠)، خطی ز سرنوشت و از آتش، تهران: زوار، چاپ ٣.

- بیگی حبیب آبادی، پرویز(١٣٧٦)، غریبانه، تهران: امیرکبیر، چاپ ٢.

- چهره قانی برچلویی، رضا(١٣٨٧)، «درنگی بر نظریۀ ادبیات متعهد و پایداری»، سفر در آینه: نقد و بررسی ادبیات معاصر؛ به کوشش دکتر عباسعلی وفایی، تهران: سخن.

- حسینی، سیدحسن (١٣٨٥)، در ملکوت سکوت، تهران : انجمن شاعران ایران.

- حسینی، سیدحسن (١٣٨٦)، سفرنامۀ گردباد، تهران: انجمن شاعران ایران.

- حسینی، سیدحسن (١٣٨٤)، گنجشک و جبرئیل: مجموعه شعر ٦٣ تا ٦٤، تهران: نشر افق، چاپ ٥.

- حسینی، سیدحسن (١٣٦٣)، همصدا با حلق اسماعیل: مجموعه شعر، تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی

- راکعی، فاطمه (١٣٧٦)، آواز گلسنگ، تهران: اطلاعات، چاپ 2.

- راکعی، فاطمه (١٣٦٩)، سفر سوختن : اشعار ٦٠ تا ٦٨، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء.

- سنگری، محمدرضا(١٣٨٠)، «ادبیات مقاومت»، مقالۀ ارائه شده در نخستین گردهمایی استادان زبان وادب فارسی، دانشگاه تربیت مدرس.

- سبزواری، حمید(١٣٦٨)، سرود سپیده : دیوان اشعار، دفتر دوم، مقدمۀ آیت الله خامنه ای و صادق آیینه وند. تهران: انتشارات کیهان.

- شفیعی کدکنی، محمدرضا(١٣٨٢)، هزارة دوم آهوی کوهی : پنج دفتر شعر(سرو کاشمر، خطی ز دلتنگی، غزل برای گل آفتابگردان، ستارة دنباله دار، در ستایش کبوترها)، تهران: سخن، ج 3.

- شهریار، محمدحسین (١٣٧٤)، دیوان شهریار، ج ٣، تهران: زرین، چاپ ٣.

- صفارزاده، طاهره (١٣٦٥)، بیعت با بیداری: برگزیدة اشعار ٥٦ تا ٥٨، شیراز: نوید، چاپ ٣.

- صفارزاده، طاهره (١٣٦٦)، دیدار صبح: گزیدة اشعار ٥٩ تا ٦٥، شیراز: نوید.

- صفارزاده، طاهره (١٣٦٦)، مردان منحنی: گزیدة اشعار ٤٩ تا ٥٧،. شیراز: نوید.

- عبدالملکیان، محمدرضا(١٣٧٤)، رد پای روشن باران، تهران : دارینوش.

- عبدالملکیان، محمدرضا(١٣٦٦)، ریشه در ابر، تهران: انتشارات برگ.

- عزیزی، احمد(١٣٨٦)، خواب میخک (گزیدة اشعار)، تهران:

نشر تکا (توسعۀ کتاب ایران).

- عزیزی، احمد (١٣٧٥)، خوابنامه و باغ تناسخ، تهران: برگ، چاپ2.

- عزیزی، احمد(١٣٧٥)، شرجی آواز، تهران: انتشارات برگ، چاپ 2.

- عزیزی، احمد(١٣٧٥)، غزالستان: استقبال از غزلیات لسان الغیب حافظ شیرازی، تهران: روزنه.

- عزیزی، احمد (١٣٨٦)، قوس غزل، تهران: کتاب نیستان.

- علیدوستی، همایون (١٣٦٨)، اشک فانوس: مجموعه شعر، تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

_ علیدوستی، همایون (١٣٧٦)، چشم ها و آینه ها، تهران: حوزة هنری.

- قزوه، علیرضا(١٣٧٦)، از نخلستان تا خیابان، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، حوزة هنری، چاپ ٤.

- قزوه، علیرضا(١٣٧٥)، دو رکعت عشق (١)، تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

- قزوه، علیرضا(١٣٨٤)، قطار اندیمشک و ترانه های جنگ. تهران: لوح زرین، ١٣٨٤.

- قزوه، علیرضا. شبلی و آتش. تهران: انتشارات اهل قلم، چاپ ٢، 1375.

- کاشانی، سپیده (١٣٧٣)، سخن آشنا: مجموعه اشعار، به کوشش شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر مطالعات فرهنگی بانوان مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

- کاشانی، سپیده (١٣٧٣)، هزاردامن گل سرخ، تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

- کاشانی، مشفق (١٣٦٥)، آذرخش، تهران: کیهان.

- کاشانی، مشفق (١٣٧٢)، آیینۀ خیال، تهران: کیهان.

- کاشانی، مشفق (١٣٧٨)، پنجره ای رو به آفتاب، تهران: حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی.

- کاشانی، مشفق (١٣٧٣)، سرود سرخ بهار: مجموعه شعر جنگ، تهران : سازمان تبلیغات اسلامی، حوزة هنری، چاپ ٢.

- کاشانی، مشفق (١٣٨٢)، سیرنگ. تهران: فرهنگ گستر.

- کاشانی، مشفق (١٣٨٦)، کهکشان آبی، تهران: مؤسسۀ نمایشگاه های فرهنگی ایران، نشر تکا.

- کاکایی، عبدالجبار(١٣٦٩)، آوازهای واپسین، تهران: همراه.

- کاکایی، عبدالجبار(١٣٨٠)، بررسی تطبیقی موضوعات پایداری در شعر ایران و جهان. تهران: پالیزبان.

- کاکایی، عبدالجبار(١٣٧٢)، سال های تاکنون، قم: مؤسسۀ فرهنگی محراب اندیشه.

- کاکایی، عبدالجبار(١٣٨٦)، فرصت نایاب، تهران: انجمن شاعران ایران.

- کمری، علیرضا(١٣٧٣)، «خاطره نگاشته ها. خاطره نویسی در گسترة ادب مقاومت و فرهنگ جبهه»، مجموعه مقاله های سمینار بررسی ادبیات انقلاب اسلامی (٣ تا ٥ دی ماه ١٣٧٠)، تهران: سمت.

- مردانی، نصرالله (١٣٧٠)، خوننامۀ خاک، تهران: انتشارات کیهان، چاپ ٢.

- مردانی، نصرالله (١٣٧٨)، قانون عشق، با مقدمۀ دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، تهران : نشر صدا، چاپ ٢ (با تجدید نظر).

- مردانی، نصرالله (١٣٦٠)، قیام نور، تهران: واحد انتشارات حوزة اندیشه و هنر اسلامی، چاپ ٢.

- معلم دامغانی، علی (١٣٨٦)، رجعت سرخ ستاره، تهران: سورة مهر(وابسته به حوزة هنری) مرکز آفرینش های ادبی، چاپ ٣.

- میرشکاک، یوسفعلی (١٣٦٨)، ماه و کتان. تهران: انتشارات برگ.

- وحیدی، سیمیندخت (١٣٧٥)، حس میکنم زندگی را...، تهران: حوزة هنری، سازمان تبلیغات اسلامی.

- وحیدی، سیمیندخت (١٣٨١)، هشت فصل سرخ و سبز: مجموعه اشعار دفاع مقدس، تهران: برگ زیتون.

- وحیدی، سیمیندخت (١٣٧٤)، یک آسمان شقایق، تهران: حوزة هنری، سازمان تبلیغات اسلامی.

- وسمقی، صدیقه (١٣٨٢)، دردهای مذاب، تهران : انتشارات اطلاعات، چاپ ٢.

- وسمقی، صدیقه (١٣٦٨)، نماز باران، تهران: انتشارات امیرکبیر.

- هراتی، سلمان(١٣٨٦)، آب در سماور کهنه، تهران: مؤسسۀ نمایشگاه های فرهنگی ایران، نشر تکا.

- هراتی، سلمان (١٣٧٦)، از آسمان سبز، تهران: حوزة هنری، چاپ 2.

- هراتی، سلمان(١٣٧٦)، دری به خانۀ خورشید، تهران: سروش، چاپ ٢.

سایت جامع: جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در ایران http://www. sajed. com

نظر شما