موضوع : پژوهش | مقاله

مثلث شتاب انقلاب 2 (قیام 29 بهمن 1356 تبریز)

مثلث شتاب انقلاب 2 (قیام 29 بهمن 1356 تبریز)

ساواک فکر نمی کرد که تبریز محل اصلی مراسم چهل شهدای قم و محل اصلی انفجار باشد، لذا پلیس و ساواک تبریز برای مقابله با این انفجار عظیم مردمی آمادگی لازم نداشتند، شاگرد امام خمینی، آیت الله قاضی طباطبائی از سال 1341 در شهر تبریز زمینه ها را آماده کرده بود، ایشان در مسجد شعبان تبریز واقع در خیابان تربیت، نماز می خواند، این مسجد بخاطر حضور ایشان به پایگاه انقلاب تبدیل شده بود.

منبع : نشریه حضور بهار 1387 شماره 64 , عفتی، قدرت الله

 مقدمه

هفده دی در رژیم پهلوی، روز آزادی زنان «روز کشف حجاب» نام داشت و در سراسر کشور از طرف رژیم پهلوی جشنهای متعددی برگزار می شد؛ روزنامه اطلاعات به دستور وزیر اطلاعات «داریوش همایون» مقاله سراسر توهین «ایران و استعمار سرخ و سیاه را با نام نویسنده احمد رشیدی مطلق» چاپ کرد؛[1] مراجع تقلید، به اعتراض درسهای روز 18 دی را تعطیل کردند؛ عده ای از بازاریان به تبعیت از حوزه علمیه، بازار را تعطیل کردند؛ طلاب با همراهی مردم به منازل مراجع تقلید می رفتند و از آنها می خواستند اقدامی جدی بکنند؛ ساواک طبق برنامه، دستور درگیری با مردم را داشت؛ مردم معترض برای درگیر نشدن تلاش می کردند، و از کوچه و پس کوچه ها برای رفتن به منازل مراجع تقلید استفاده می کردند، روز 19 دی نیز طلاب و مردم به کار خود ادامه می دادند و از مجتهدین جوان و مدرسین حوزه علمیه می خواستند اقدام جدّی انجام بدهند. مردم معترض مسیر منازل مجتهدین را به صورت راهپیمایی و معمولاً بدون شعار طی می کردند، غروب روز 19 دی، مردم به منزل آیت الله نوری همدانی رفتند، بعد از استماع سخنرانی ایشان، روحانیون و مردم معترض با همراهی آیت الله نوری همدانی به سمت حرم مطهر حرکت کردند، در چهارراه ارم (میدان شهدا) پلیس آماده، با مردم درگیر شد و آن فاجعه را بوجود آورد.[2]

رژیم پهلوی با برنامۀ از پیش تهیه شده حرکت می کرد، کورت والدهایم «دبیرکل سازمان بین الملل» برای صلح اعراب با اسرائیل در منطقه خاورمیانه بود، برای وضعیت حقوق بشر به ایران سفر کرد، دولت پهلوی به او قبولاند که در ایران حقوق بشر رعایت می شود ولی عده ای مخالف آزادی زنان و حقوق بشر، برای دولت دردسر می شوند. به همین منظور، حزب رستاخیز، برای ساختن ماهیت تروریستی، برای مخالفین شاه، با کمک عده ای که از تهران آورده بودند و هواداران خود و دانش آموزان در روز 22 و 25 دی راهپیمایی در قم ترتیب داد و حرکت مردمی 19 دی را محکوم کردند.[3] در همین فضا علما و مراجع تقلید و گروه های مختلف طی اعلامیه های جنایات 19 دی را محکوم می کردند، و این اعلامیه ها به صورت پنهانی در سراسر کشور پخش می شد[4]، و امام خمینی از نجف اشرف طی نامه ای این جنایات را محکوم کرد.[5]

از طرف دیگر رژیم پهلوی با این پیروزی اش در داخل و خارج که همه روزنامه های غرب از شاه تمجید می کردند باور نمی کرد که قطار انقلاب در 19 دی 1356 با سرعت منهدم کننده ای به حرکت درآمده است[6]، دولت پهلوی با این پیروزی بدست آمده اش در فکر جشن 6 بهمن بود، ولی روحانیون و انقلابیون به فکر چهلم شهدای 19 دی قم، در روز شنبه 29 بهمن بودند؛ به همین منظور، آیت الله گلپایگانی در همان روز طی اعلامیه ای از مردم ایران خواست تا ضمن تعطیلی بازار مجلس عزا برپا کنند و آیت الله مرعشی نجفی در 26 بهمن طی اعلامیه ای 29 بهمن را تعطیل و مراسم چهلم شهدای قم را خواستار شد، علما و فضلای حوزه علمیه قم و آیت الله شیرازی از حوزه علمیه مشهد، طی اعلامیه های جداگانه ای خواستار تعطیلی بازار و برگزاری مراسم عزا شده بودند، این اعلامیه ها پنهانی، به شهرهای مختلف برده می شد و تکثیر و توزیع می گردید.[7]

ساواک طی گزارشی در مورد این اطلاعیه ها می نویسد: از روز 25 بهمن 1356، از طرف آیات و بعضی از روحانیون قم اعلامیه ای منتشر گردید که در آن از مردم خواسته شد به مناسبت چهلمین روز کشته شدگان 19 دی، ضمن تعطیلی مغازه ها مجالس فاتحه و عزاداری برپا کنند که در شهرهای قم، تبریز، کاشان، تهران، کرج، آبادان، مشهد، شیراز، جهرم، کازرون، خرمشهر، بهبهان، بابل، اصفهان، دامغان، شاهرود، ورامین، کرمانشاه، زنجان، خرم آباد و کرمان اقداماتی جهت تشکیل مراسم صورت گرفت که در بعضی از شهرها تبدیل به تظاهرات و شکستن شیشه بانکها، مشروب فروشی ها و سینماها گردید، و در بعضی از شهرها مراسم نسبتاً آرامی صورت گرفت.[8] در این میان تبریز به قیام وسیعی تبدیل شد و ما در این مقاله به آن توجه می کنیم.

زمینه قیام 29 بهمن در تبریز

ساواک فکر نمی کرد که تبریز محل اصلی مراسم چهل شهدای قم و محل اصلی انفجار باشد، لذا پلیس و ساواک تبریز برای مقابله با این انفجار عظیم مردمی آمادگی لازم نداشتند، چون آیت الله شریعتمداری مجلس ترحیم آرام و بدون تعطیلی مراکز کسب و کار را خواسته بود و بخاطر مقلدین زیاد آیت الله شریعتمداری، شهر را آرام تصور می کردند.[9] غافل از اینکه مردم در سیاست و انقلاب تابع مرجع دیگری هستند؛ شاگرد امام خمینی، آیت الله قاضی طباطبائی از سال 1341 در شهر تبریز زمینه ها را آماده کرده بود، ایشان در مسجد شعبان تبریز واقع در خیابان تربیت، نماز می خواند، این مسجد بخاطر حضور ایشان به پایگاه انقلاب تبدیل شده بود، هر شب مردم زیادی در این مسجد جمع می شدند و یک نفر روحانی در حضور آیت الله قاضی طباطبائی به منبر می رفت و افشاگری می کرد، حتی اطلاعیه ی امام خمینی در این مسجد خوانده می شد و شرح داده می شد، البته ساواک در بین جمعیت بطور ناشناس شرکت می کرد و گزارش می داد.[10]

در مسجد شعبان حاج آقا ناصری، یکی از منبریهای معروف تبریز از اول ربیع الاول 1398 قمری به مدت ده شب، منبر می رفت و با حضور آیت الله قاضی افشا گری می کرد، حتی عکس امام و شعارهای انقلاب بین مردم توزیع می شد، مردم تبریز با شعارهای انقلابی طلاب قم آشنایی داشتند و با محوریت شاگرد امام خمینی فعالیتهای انقلابی انجام می دادند. برای همین فعالیت ها آیت الله قاضی طباطبائی همیشه از طرف ساواک و آیت الله شریعتمداری در تحت فشار بود.[11]

در مسجد سید حمزه تبریز، در شب 18 بهمن 1356 مصادف با 28 صفر 1398 قمری، رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) مراسمی برپا شد که آقا سید ابوالفضل موسوی از قم برای سخنرانی دعوت شد، در آن شب، بیش از هزار نفر در این مراسم شرکت کرده بودند، سخنران فاجعه قم را تشریح نمود و به دولت حمله تندی کرد؛ نوار سخنرانی اینگونه مراسم ها، اعلامیه های مراجع و علما، نوارهای سخنرانی و پیام های امام خمینی در دانشگاه و شهر تبریز پنهانی، دست به دست می گشت[12]، اعلامیه علمای تبریز برای مجلس عزا در روز شنبه 29 بهمن همراه با تعطیلی بازار و دعوت مردم به مسجد قزلّی «حاج میرزا یوسف مجتهد» بوده است که به امضای علمای بزرگ شهر تبریز آقایان سید حسن انگجی، قاضی طباطبائی، عبدالحسین غروی، حمید شربیانی حکم آبادی، مجید واعظی، کاظم دینوری، شیخ جواد سلطان القرا و جعفر اشرافی رسیده بود، این علمای بزرگ تبریز مجموعه ای از طرفداران آیت الله حکیم، آیت الله خوئی، آیت الله شریعتمداری و امام خمینی بودند، اعلامیه ی دیگر با عنوان آذربایجان بپا می خیزند، در شهر پخش شده بود، در مجموع این اعلامیه ها و مجالس ها، شهر را آماده برگزاری چهلم شهدای 19 دی قم کرده بود.[13]

آیت الله قاضی طباطبائی مراسم ساکت و آرام را نمی پسندید و در فکر تحرکاتی بود، افراد انقلابی و جوانان، مخصوصاً دانشجویان با ایشان تماس گرفته برای تحرکاتی انقلابی اعلام آمادگی نمودند، با هماهنگی ایشان دانشجویان به گروههایی تقسیم شدند تا در روز 29 بهمن در محله های حاضر شوند و مردم را به سمت مسجد قزلّی حرکت دهند، این دانشجویان شعارهای را آماده کرده بودند و در روز 29 بهمن شعارها از طرف دانشجویان داده می شد، و همچنین اعضای «کانون مذهبی جوان» اعلام آمادگی کرد، آنها به آیت الله قاضی گفته بودند که برای ساخت کوکتل ملوتف آمادگی دارند؛ قرار شده بود در 29 بهمن به مراکز فساد مشروب فروشی ها، سینماها و بانک های صادرات که در دست بهائی ها بود حمله بشود.[14]

ظاهر شهر این موارد را نشان نمی داد، شهر ظاهری آرام داشت، یا لااقل در نظر مسئولین رده بالای استان، شهر تبریز آرام بود، لذا استاندار آذربایجان شرقی، سپهبد اسکندر آزموده در روز پنج شنبه 27 بهمن 1356 به دشت مغان رفت و در مجتمع کشت و صنعت مغان، مشغول خوشگذرانی بود، تا اینکه در جمعه 28 بهمن اوضاع ناآرام تبریز را به اسکندر آزموده گزارش کردند، سپهبد اسکندر آزموده از تهران هواپیما خواست تا از دشت مغان به تبریز برود، ولی تهران به علت بدی جوّ نپذیرفت، سپهبد اسکندر آزموده با تبریز تماس گرفت و گفت: تا اسکندر آزموده در کنار شماست از هیچ چیز نهراسید؛ «اینگونه حرفها و دستورات نشان از روحیه ی نظامی است که خیال می کنند همه سربازان بدون چون و چرا زیردستشان هستند» در صبح شنبه 29 بهمن در بین مردم شایع شد که سپهبد اسکندر آزموده گفت: ما... مردم تبریز را کشیده ایم، کاری نمی توانند بکنند، این حرف مردم عصبانی تبریز را عصبانی تر کرده بود.[15]

کانون های انفجار مردم تبریز در 29 بهمن

اولین کانون: اولین کانون انفجار مردم تبریز در روز 29 بهمن، مسجد قزلّی بود؛روز شنبه 29 بهمن در شهر تبریز، اکثر مغازه های شخصی تعطیل بود ولی اماکن دولتی باز بودند، لذا شهر به حالت نیمه تعطیل درآمده بود، صبح زود، خیلی از جوانان و مردم متدین وصیت نامه نوشته، با غسل شهادت و وضو وارد میدان شدند، برای نمونه شهید تجلّا که نام قبلی اش زنوزی عراقیان بود و خیلی از اعلامیه های قم را به تبریز می برد و ساواک دنبال او بود، لذا او تغییر نام داد تا از دست ساواک راحت شود؛ ایشان در روز 28 بهمن کتابهای امانی کتابخانه مسجد را تحویل داد و گفت از فردا احتیاج به کتاب نداریم، و روز شنبه با وضو از خانه بیرون آمد[16] و در بین مردم، جلوی مسجد قزلّی «حاج میرزا یوسف مجتهد» ابتدای بازار منتظر باز شدن درب مسجد بودند، ساعت 9 صبح جلوی مسجد پر از جمعیت شده بود، مردم اعلامیه ای که بر در مسجد زده شده بود را می خواندند و منتظر مشهدی محمد عرفانی «خادم مسجد» بودند، که بیاید و در مسجد را باز کند، ولی سرگرد حق شناس و چند مأمور که با اسلحه به جلوی مسجد آمده بودند، نمی گذاشتند در مسجد باز شود، به دستور استاندار «سپهبد اسکندر آزموده» باید در مسجد بسته می ماند، سرگرد حق شناس فریاد می زد که متفرق شوید، امروز در اینجا خبری نیست، ولی مردم اصرار داشتند که در مسجد باز شود تا به مراسم چهلم شهدای 19 دی قم بروند، سرگرد حق شناس و مأمورین همراهش با اصرار و تهدید از مردم می خواستند متفرق شوند، در این گفتگو ها سرگرد حق شناس اعلامیه جلوی در مسجد را پاره کرد و گفت: در این طویله باید بسته بماند.[17] با این توهین، سرگرد حق شناس با اعتراض شدید مردم روبرو شد، شدت برخوردها منجر به نزاع و درگیری شد، سرگرد حق شناس با اسلحه کمری خود به سینه محمد تجلا «دانشجوی مهندسی» که با شدت به او اعتراض می کرد، شلیک کرد و بعد دو تیر هوایی شلیک کرد تا پلیس هایی که در کیوسک سر خیابان بودند به کمک او بیایند ولی پلیس ها قبل از این فرار کرده بودند، چون در میان اعتراض ها یک نفر به آیت الله قاضی طباطبائی تلفن کرده و خبر بسته بودن درِ مسجد و مشاجرات لفظی را داده بود و آیت الله قاضی گفته بود که از همین خیابان شعارها را شروع کنید؛ مردم با سه صلوات شروع کرده بودند؛ وقتی پیکر خونین محمد تجلا بر بالای دست ها رفت و مردم پیکر خونین جوان را دیدند، خشمگین و آتشی شدند، موتور سیکلت و کیوسک پلیس را به آتش کشیدند[18]، سرگرد حق شناس و مأمورین همراهش به هر طریقی که بود، خود را از زیردست مردم بیرون کشیدند و فرار کردند.

مردم پیکر خونین شهید تجلّا را بر روی تخته ای گذاشته با شعار لااله الاالله بر روی دست گرفتند. در این روز طبق برنامه قبلی دانشجویان را می دادند و مردم تکرار می کردند، شعار بعدی «ما شاه نمی خواهیم» بود که به ترکی فریاد می زدند و بعد شعار «مرگ بر شاه». این شعار به صورت عمومی، برای اولین بار در این تظاهرات فریاد زده شد، و شعارهای درود بر خمینی، یاحسین، الله اکبر، خمینی خمینی خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو، وای بر این حکومت یزیدی و... شهر تبریز را پر کرده بود[19]؛ مردم با این شعارها وارد خیابان دارایی شدند، ماشین سرگرد نظری در این خیابان، در محاصره مردم خشمگین افتاده سرگرد از ماشین پیاده شد، با زحمت خود را نجات داده، پا به فرار گذاشت، مردم این ماشین را به آتش کشیدند، هر لحظه شعله خشم مردم گسترده تر می شد، بانک ها، سینماها، محله های فساد، مشروب فروشی های که در مسیر بودند تخریب و به آتش کشیده می شدند.[20]

دومین کانون: دومین کانون انفجار مردم تبریز در روز 29 بهمن، دانشگاه تبریز «آذر آبادگان» بود؛ ساواک در روز جمعه 28 بهمن شعارهایی بر علیه چپی ها بر روی دیوار دانشگاه نوشت که مسأله چپی و راستی در دانشگاه موجب شود که روز 29 بهمن، دانشگاهیان به این مسأله مشغول باشند تا به مسجد قزلّی نروند؛ از طرف دیگر دانشجویان نقشۀ تعطیلی دانشگاه را داشتند، روز شنبه 29 بهمن با وجود اینکه عده ای از دانشجویان امتحان داشتند و بعضی از دانشجویان به سر کلاس رفتند ولی دانشگاه حالت نیمه تعطیل به خود گرفته بود، دانشجویان انقلابی که از قبل به دو دسته تقسیم شده بودند، یک دسته به داخل شهر رفتند و در محله های مخصوص برای اهدافی که داشتند مستقر شده بودند و عده ای که باید دانشگاه را به تعطیلی می کشاندند، به دانشگاه رفتند، و با استفاده از فضای بوجود آمده توسط ساواک که شعارهایی بر دیوارها نوشته بود، سر و صدا راه انداختند، تقریباً ساعت 9 بمبی را در دانشگاه منفجر کردند و دست به تظاهرات زدند و کلاس ها را به تعطیلی کشاندند؛ دانشجویان با شکستن چند شیشه و به آتش کشیدن کیوسک گارد دانشگاه و با کندن چوب های کنار باغچه و... در ساعت 10، با چوب های در دست، به سمت شهر حرکت کردند.[21]

سومین کانون: سومین کانون انفجار مردم تبریز در 29 بهمن، باغ گلستان بود؛ ساعت نزدیک 9 تعدادی از مردم در آنجا جمع شده بودند، ستوان فرشاد با عده ای از افراد پلیس در این منطقه مستقر بود، در همین زمان مشاجره بین یک نفر عابر که قصد عبور از خیابان را داشت و ستوان فرشاد که ممانعت کرده بود، درگرفت و این مشاجره منجر به درگیری شد، مردم مداخله کردند و ستوان با شلیک دو تیر هوایی از پلیس آن منطقه کمک خواست تا مردم را متفرق کند، این عمل ستوان مردم را خشمگین کرد که منجر به درگیری و تظاهرات شد که هر لحظه بر تعداد مردم اضافه می شود و شعارها تندتر می گردد.[22]

چهارمین کانون: چهارمین کانون انفجار مردم تبریز در 29 بهمن، مسجد جامع شهر تبریز بود، طلاب مسجد جامع و عده ای از مردم در جلوی درِ مسجد جمع شده بودند و به قصد مسجد قزلّی حرکت کردند، پلیس برای متفرق کردن آنها مداخله کرد، ولی مردم به حرکت دسته جمعی اصرار داشتند، هر چه پلیس برای متفرق کردن بیشتر فشار می آورد، صفوف مردم پیوسته تر و مستحکم تر می شد، تا اینکه این فشارها منجر به انفجار مردم و تظاهرات و شعار دادن آنها شد.[23]

پنجمین کانون: پنجمین کانون انفجار مردم تبریز در روز 29 بهمن، مسجد مقبره بود، عده ای از مردم از این مسجد به سمت مسجد قزلّی حرکت کردند، پلیس خواست آنها را متفرق کند که منجر به درگیری و تظاهرات شد که هر لحظه مردم از هر طرف به آن می پیوستند.

تقریباً ساعت 9 صبح حرکت از تمام مکان های از قبل معین شده، آغاز گردید و تقریباً ساعت 30 / 9 درگیری در نقاط مختلف شهر صورت گرفته بود و تبدیل به تظاهرات شده بود که درهمان ساعت های اولیه مأمورین کلانتری فرار کرده به داخل کلانتری ها و یا به نقاط نامعلوم پناه بردند؛ در کمتر از دو ساعت خیابان های دارایی، فردوسی، تربیت، امام خمینی (پهلوی)، شریعتی (شهناز)، ثقة الاسلام، شمس تبریزی و خاقانی پر از جمعیت شده بود، مردم عکس شاه را از دیوار بانک ها به پایین می انداختند و زیر پا قرار می دادند، پول های بانک ها را به وسط خیابان آورده آتش می زدند، محل فساد، بانک، مشروب فروشی و سینمایی را که در شهر بوده به آتش می کشیدند، در خیابان خاقانی تابلوی بزرگی بود از مجسمه شاه و خانواده اش بود که مردم آن را پایین کشیدند.

در این میان یک عده دانشجو که از قبل مأموریت داشتند، با کمک عده ای از مردم، مواظب اموال مردم بودند که در آتش خشم عمومی نسوزد، جلوی جمعیت را می گرفتند تا وارد بازار نشوند، در نتیجه بانک سپه[24] در داخل بازار، تنها بانک سالم شهر تبریز در روز 29 بهمن بود، و همچنین هر محلی که باید سوزانده می شد ولی طبقه بالای آن محل مسکونی بود از آتش خشم مردم، توسط همین دانشجویان حفظ شد.

در این روز، مردم خودجوش به میدان آمده بودند و هر لحظه از هر طرف بر تظاهرات افزوده می شد، لذا قبل از ساعت 12 طول تظاهرات به 12 کیلومتر یعنی از دانشگاه تبریز در شرق تا راه آهن در غرب و عرض آن به 4 کیلومتر یعنی از حزب رستاخیز در شمال که به ویرانه ای تبدیل شده بود تا دو بلوک کنسولگری آمریکا در جنوب گسترده شده بود.[25]

ساعت 30 / 11 رئیس شهربانی، سرلشگر قهرمانی برگزاری شورای هماهنگی را به علت عدم توان کنترل شهر را تقاضا نمود؛ تا این زمان مردم، کلانتری های 1، 3، 4، 5 و 6 را محاصره کرده بودند، مأموران از داخل کلانتری تیراندازی می کردند، تعداد کشته شدگان و مجروحان مردم زیاد شده بود، خون، خشم مردم را بیشتر می کرد. چند نفر از افسران و مأموران نیز زخمی شده بودند.[26]

محمدرضا شاه ساعت 11 از قیام تبریز مطلع شد، به وسیله سپهبد جعفری چنین دستور داد:

1. در انجام امور محوله به هیچ وجه سستی نشود.

2. دستگیرشدگان و زخمی ها بازجویی شوند.

3. با آنها که مغازه ها را تعطیل کردند با نهایت شدت برخورد شود.

4. از بانک های خسارت دیده شده مأمورین گزارش تهیه کنند تا بوسیله دادگاه خسارت تعیین و پرداخت شود. و نخست وزیر «جمشید آموزگار» ضمن تأکید دستورات شاه اضافه کرد که از بیمارستان ها، پمپ بنزین ها، مخازن نفت و کارخانه ها شدیداً محافظت شود.[27]

ساعت 30 / 12 نیروی مسلخ ارتش از پادگان مراغه و پادگان مرند وارد شهر تبریز شد و به روی مردم آتش گشودند هر لحظه بر تعداد کشته و زخمی ها اضافه می شد، با حضور سربازان پادگان مرند در شهر تبریز این زمزمه پیچید که سربازان پادگان تبریز روی تانک ها نوشته اند که ما بر روی برادران و خواهران خود تیراندازی نمی کنیم، و این مطلب ایستادگی مردم را در برابر سربازان پادگان های مراغه و مرند بیشتر کرد، در واقع این مطلب درست بود، سربازان پادگان تبریز بر روی تانک ها این مطلب را نوشته بودند که ارتشبد شفقت در گزارشش همین مطلب را آورده است[28]؛ این مطلب نشان دهنده این بود که رده های پایین ارتش با مردم بودند و نیز مردم مسئولان پایین نظام را از خود می دانستند و آنها را از رده های بالای نظام جدا می شمردند.

ارتش برای نمایش قدرت و وحشت مردم تبریز، دو دستگاه تانک چیفتن و دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین را در مقابل استانداری و بانک ملی مرکزی مستقر کرد.[29] البته باید بدانیم که اینگونه حرکات نظامی در سطح شهر جز به دستور مستقیم شاه نمی توانست صورت گیرد، ولی مردم این حرکت ارتش را دلیل بر ترس آنها از مردم تلقی می کردند لذا بر جرأت و جسارت آنها افزوده می شد.

ساعت 2 بعدازظهر شورای هماهنگی شهر با حضور استاندار آذربایجان شرقی، سپهبد اسکندر آزموده؛ فرمانده آموزش های پشتیبانی، سرلشکر بیدآبادی؛ رئیس شهربانی، سرلشکر قهرمانی؛ رئیس ژاندارمری، سرتیپ سعیدی و رئیس ساواک، یحیی لیقوانی تشکیل شد که تصمیمات این شورا همان دستورات شاه و نخست وزیر بود به اضافه اینکه از آنجا زندان ها پر شده است، پادگان محل نگهداری دستگیرشدگان شود؛ و استاندار، آزموده، با آیت الله قاضی طباطبائی تماس بگیرد تا ایشان مردم را به آرامش دعوت کند و مجلس را در مسجد مقبره برگزار کند.[30]

در همین حال ساواک از طریق آیت الله شریتعمداری به علمای تبریز متوسل شد، و اعلامیه ای با امضای پانزده نفر از علمای تبریز برای بازگشت مردم به منازلشان را در بین مردم پخش کرد،«البته باید بدانیم که در آن شرایط و با آن مدت کم جمع آوری پانزده امضاء از علما معمولاً کاری نشدنی است، لذا این امضاها بیشتر به جعلی بودن شباهت دارد» و همچنین یک نفر روحانی را سوار ماشین کردند که با بلندگو اعلام می کرد «به حکم همه علما، ماندن در خیابان حرام است به خانه هایتان برگردید»[31] ولی مردم همچنان به تظاهرات ادامه می دادند.

با ورود نیروهای مراغه ای و مرندی تا ساعت 6 بعدازظهر، مراکز حساس شهر به کنترل نیروهای ارتش درآمد و شهر آرامش نسبی یافت، ولی از هر جای شهر، ستون دود به آسمان می رفت و گاه گاهی صدای گلوله فضا شهر را می شکافت، رفته رفته آرامش بیشتری بر شهر حاکم می شد، امّا تا ساعت نزدیک 12 شب از گوشه و کنار شهر، هر از چند گاهی صدای گلوله ای می آمد که نشان از حضور مردم در خیابان داشت[32]، در مجموع 15 ساعت مردم با رژیم درگیر شده بودند.

شهدای 29 بهمن تبریز

طبق آمار 15 نفر شهید شدند ولی بعید نیست که تعداد شهدا بیشتر از اینها باشد چون اسامی شهدای که بر اثر جراحات 29 بهمن به شهادت رسیده اند و زنان شهید[33] در تبریز و... هرگز بدست نیامده است؛ در هر صورت اسامی شهدای 29 بهمن تبریز که از همه قشر و همه سن در آن بوده اند عبارتند از:

1. محمد تجلّا 23 ساله، دانشجو / 2. پرویز احسن زاده کجاهی 27 ساله، کارگر / 3. بهمن اره چی 18 ساله، کارگر / 4. محرم جبرئیلی 30 ساله، کارگر / 5. سیدحسن جدیدی گلابی 22 ساله، کارگر / 6. جعفر درگاهی 65 ساله، کشاورز / 7. محمدباقر رنجبر آذرفام 23 ساله، دانشجو /

8. قربانعلی شاکری 19 ساله، قالی باف / 9. سعید صالح الوندی 38 ساله، معمار / 10. اصغر علی زاده شیخ احمدلو 17 ساله، قالی باف / 11. ضربعلی فتحی 18 ساله، قالی باف / 12. بالا آقا کشاورزی 48 ساله، کارگر / 13. حبیب تقی نژاد 15 ساله ساله، دانش آموز / 14. غلامعلی نجفیانپور 23 ساله، قالی باف / 15. عادل ثامن، دانش آموز

مجروحین و دستگیرشدگان

هر چند ارتشبد شفقت تعداد مجروحین روز 29 بهمن تبریز را 118 نفر گزارش کرد و «ام هنری مارشال» مدیر مرکز فرهنگی فرانسه، مجروحین را 500 نفر ذکر کرده است، ولی نمی شود به این آمار و ارقام اطمینان کرد؛ در آن روز دانشجویان رشته پزشکی، با کمک پزشکان و کادر بیمارستان تا جایی که می توانستند مجروحین را بعد از مداوا از بیمارستان فراری می دادند، مخصوصاً آنهایی که در ساواک پرونده داشتند، دانشجویان نسبت به آنها حساسیت بیشتری نشان می دادند که آنها را فراری بدهند تا به دست ساواک نیفتند[34]، علاوه بر این، دانشجویان سال ششم پزشکی، در خیابان ایل گلی، محلی را آماده کرده بودند و مجروحان را در آنجا مداوا می کردند و مرخص می نمودند، و همچنین پزشکانی بودند که در منازل خود و یا منازل دیگران به مداوای مجروحین می پرداختند، هیچیک از این موارد در آمار ساواک و یا هر آمار دیگری وجود ندارد.

ارتشبد شفقت تعداد دستگیرشدگان را 581 نفر گزارش داد، ولی بولتن ساواک تعداد دستگیرشدگان را 693 نفر آمار داده است. در صورتی که دادگستری با وثیقه 647 نفر را آزاد کرد و تعدادی از دستگیرشدگان به علت نوجوان بودن به دادگاه اطفال تحویل داده شده اند[35]، با این وجود شهربانی و ساواک به خاطر نداشتن زندان برای دستگیرشدگان، آنها را به پادگان می بردند و عده زیادی را در روز دوم و سوم دستگیری به خاطر عدم اعتراف و عدم ارتکاب به جرم از نظر ساواک، مطلق آزاد شدند. وقتی این آمارها کنار هم قرار می گیرد، باید آمار تعداد دستگیرشدگان را بیشتر از آمارهای دولتی دانست.

بازتاب قیام 29 بهمن تبریز

محمدرضا پهلوی در اول اسفند 1356 هیأتی را با ترکیب ارتشبد شفقت «رئیس هیأت» سپهبد فیروزمند «معاون هیأت» و با عضویت سرلشکر رحیمی، سرلشکر بیت اللهی، سرتیپ بدیعی، سرهنگ فرید، سرهنگ یوسفی، کامبیز حشتمی از وزارت کشور و عطارپور نماینده ساواک به تبریز فرستاد تا علل حادثه را بررسی کنند، این هیأت در تبریز جلسات داشت، بعضی از علما گزارشاتی برای جلسه فرستادند و بعضی از علما در آن شرکت می کردند، هیئت می خواست قیام را به نام جوانان تمام کند و در گزارش بیاورد که عده ای جوان جهالت کردند، آنها را بخاطر جهالتشان نباید تنبیه کرد، ولی علما نمی پذیرفتند، بعد از 6 روز، ارتشبد شفقت گزارشی به مرکز فرستاد که اهداف آنها را تأمین نمی کرد.[36]

دولت، استاندار آذربایجان شرقی سپهبد اسکندر آزموده را به تهران فراخواند و بجای او ارتشبد شفقت که آذربایجانی الاصل بود را استاندار آذربایجان شرقی قرار داد و همچنین سرگرد حق شناس و چند نفر از مسئولین و صاحب منصبان تبریز را برداشت و افراد دیگری را جایگزین نمود تا بتواند بر اوضاع مسلط شود و آشتی بین شاه و ملت ایجاد کند.

شاه می گفت: یک عده خارجی از آن طرف مرز وارد ایران شدند و در تبریز خرابکاری کردند؛ مجلس شورای ملی و مجلس سنا و دولت جمشید آموزگار نیز همین حرف ها را تکرار می کردند؛ استاندار جدید، ارتشبد شفقت می خواست به بهانه حج عمره آیت الله قاضی طباطبائی را از شهر اخراج کند ولی هوشیاری مردم مانع شد.[37]

شاه هر چه تلاش کرد نتوانست این قیام را به گروه یا صنف خاصی نسبت بدهد، خبرنگاران خارجی که طرفدار شاه بودند نیز نتوانستند این قیام را پوشیده نگهدارند، فاجعه آنقدر زیاد و عمیق بود که رادیو بی بی سی، رادیو فرانس پرس، رادیو کوبا، رادیو مونت کارلو، فاجعه تبریز را در سراسر دنیا انعکاس دادند[38]؛ و دانشجویان و ایرانیان مقیم آمریکا، در آنجا دست به افشاگری زدند[39]، علما و مراجع و انقلابیون با اعلامیه های جداگانه ضمن محکوم کردن جنایات رژیم پهلوی در تبریز، روز پنج شنبه ده فروردین 1357 را روز چهلم شهدای تبریز، و روز عزاداری و مجالس ترحیم اعلام نمودند که حداقل در 55 شهر بزرگ و کوچک ایران مراسم عزاداری برپا شد و در بیش از 22 شهر ایران تظاهرات برپا گردید[40] که عمده ترین آن شهر یزد بود که با برنامه ریزی علما تبدیل به تظاهرات عظیمی شد که در مقاله مستقلی خواهد آمد.

پی نوشت ها:

[1] رشیدی مطلق، احمد، ایران و استعمار سرخ و سیاه، روزنامه اطلاعات، 17 دی 1365، ص 7.

[2] شیرخانی، علی، حماسه 29 بهمن تبریز، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1378، ص 94.

[3] مهدوی، عبدالرضا، ایران، ابرقدرت قرن (یوسف مازندی خبرنگار سابق یونایتدپرس در ایران) تهران، البرز، اول 1373، ص 598.

[4] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 7، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوم 1377، ص 62ـ 25.

[5] امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار خمینی، دوم 1379، صص 317 ـ 314 و 310 ـ 296.

[6] مهدوی، عبدالرضا، پیشین، ص 599 و 598.

[7] شیرخانی، علی، پیشین، ص 29.

نک ـ دوانی، علی، پیشین، ص 29.

نک ـ خلخالی، سید عبدالرحیم، آنجا که خون بر شمشیر پیروز است، تهران، مؤسسه تحقیقاتی اسلامی، اول 1357، ص 8.

[8] جاسبی، عبدالله، تشکل فراگیر (مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی)، ج 2، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، اول 1383، ص 135ـ 125.

[9] همان، ص 135.

[10] شیرخانی، علی، پیشین، ص 18 و 17 و 10.

[11] همان، ص 96.

[12] همان، ص 217، 216.

[13] همان، ص 98.

نک ـ بهبودی، هدایت الله، تبریز در انقلاب، تهران، عروج، اول 1383، ص 220.

[14] شیرخانی، علی، پیشین، ص 97 و 96 و 21.

[15] بهبودی، هدایت الله، پیشین، ص 223 و 222.

[16] همان، ص 227.

[17] همان، ص 224 و 223.

[18] شیرخانی، علی، پیشین، ص 108 و 107 و 98 و 27 و 20ـ 18.

[19] همان، ص 35 و 22.

[20] بهبودی، هدایت الله، پیشین، ص 227.

[21] همان، ص 225 و 222.

[22] همان، ص 229 و 228.

[23] همان، ص 229.

[24] همان، ص 237.

[25] همان، ص 246.

[26] جاسبی، عبدالله، پیشین، ص 141.

[27] همان، ص 239.

[28] همان، ص 240.

نک ـ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (کتاب سوم، قیام تبریز در 29 بهمن)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، اول 1377، ص 40.

[29] شیرخانی، علی، پیشین، ص 44.

نک ـ بهبودی، هدایت الله، پیشین، ص 239.

[30] همان، ص 247ـ 246.

[31] شیرخانی، علی، پیشین، ص 227 و 99.

[32] همان، ص 107.

[33] روزنامه اطلاعات، 3 اسفند 1356، ص 1 و 11 اسفند 1356، ص 1.

[34] بهبودی، هدایت الله، پیشین، ص 243 و 242.

[35] همان، ص 245.

[36] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 40 ـ 30.

نک ـ جاسبی، عبدالله، پیشین، ص 155 ـ 146.

نک ـ بهبودی، هدایت الله، پیشین، ص 247.

[37] شیرخانی، علی، پیشین، ص 31 و 30.

[38] بهبودی، هدایت الله، پیشین، ص 102.

[39] دوانی، علی، پیشین، ج 7، ص 71.

[40] اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1374، ج 1، ص 451 ـ 429 و ج 3، ص 266 ـ 242 و ج 4، ص 465 ـ 409 و ج 5، ص 187 ـ 178.

نک ـ مخبر، عباس (مترجم) سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، تهران، طرح نو، اول 1371، ص 318.

نظر شما