مسئولیت ها در رؤیا آغاز می شوند
موضوع : فرهنگ | سینما و تئاتر

مسئولیت ها در رؤیا آغاز می شوند

روزنامه شرق ، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۲ - ۱۹ شوال ۱۴۲۴ - ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳

محسن آزرم:... سینما (به قولی) در سال هایی اختراع شد که آدم ها حوصله شان از زندگی واقعی سررفته بود.کسی حوصله اتفاق هایی را نداشت که مقابل رویشان می افتاد.این شد که یک فناوری نوین توانست قالب فرهنگی تازه ای را پیشنهاد کند و الگوهای اوقات فراغت مردم را تغییر دهد.مسئله مهم برای آن هایی که دست اندرکار سینما بودند همین بود.قرار بود آدم ها (کوچک و بزرگ) سرگرم شوند.بساط تفریح و سرگرمی بزرگترها به راه بود و فقط مانده بود که کوچک ترها هم سهمی ببرند.کاری که «والت دیسنی» شروع کرد آغاز چنین راهی بود.دنیای بزرگترها قطعا برای کوچکترها لذتی نداشت (ندارد) و به جای همه واقعیت های روزمره،آن ها پی دنیایی می گشتند که بهتر از دور و برشان باشد . خب،آن کسی که این دنیا را به آن ها هدیه داد آقای دیسنی بود.وارد جزئیات زندگی نامه ای نشویم:با یک حساب سرانگشتی می شود حدس زد که دیسنی آدم خوش مشربی بود.اخلاق خوبی داشته و مواقع بی کاریش به فکر کردن می گذشته.همه این ویژگی ها شاید در آدم های دیگری هم پیدا شود اما آقای دیسنی یک ویژگی دیگر هم داشته:اهل عمل کردن بوده.فکرش را بکنید که اگر او هم مثل آدم های صاحب ذوقی که ترجیح می دهند تکان نخورند و کاری انجام ندهند بود قطعا چیزی به نام کارتون در سینما به وجود نمی آمد.تازه این فقط در سینماست و باید کتاب های مصور کودکان و اسباب بازی های رنگ  و وارنگی را بچه ها دست می گیرند را هم به فهرست علاوه کنید.«جودی فاستر» ستاره خوش اقبال هالیوود جایی و در مصاحبه ای گفته بود که زندگی را مدیون والت دیسنی است.چون در همه سال های کودکی،این کارتون های دیسنی بوده که راه و چاه زندگی را به او نشان می داده و آن قدر که دیسنی به گردن او حق دارد،خانواده اش ندارند.خوب که فکر کنیم می بینیم که آدم های دیگری هم هستند که باید حرف فاستر را بزنند و حالا به هر دلیلی البته سکوت کرده اند.رؤیاهای برساخته دیسنی همان زندگی هستند که کوچکترها می خواهند و بزرگترها این رؤیاها را از آن ها دریغ می کنند.لابد شما هم شنیده اید که درباره بعضی آدم های بزرگ می گویند که او یک نوع نگاه به زندگی بوده.کاری به باقی بزرگ ها ندارم اما درباره دیسنی چنین حرفی قطعا درست است.همه سینمای کودک و همه آن هایی که سهمی در آن دارند وارثان دیسنی هستند.از قول یک نویسنده فرنگی درباره کانادا نقل کرده اند که گفته:کانادا همان آمریکاست،منتها بدون دیسنی لند.فکرش را بکنید که یک شهربازی بزرگ آوازه اش تا کجا باید پیش برود که در چنین تعریفی بگنجد.زندگی لزوما و قطعا چیز بامزه ای نیست.گاهی آن قدر تلخ است و بی رحم که چشم پوشیدن از آن تنها راه به نظر می رسد.اما کافی است در یکی از همین لحظه هایی که مثلا تلخی چشمتان را کور کرده بنشینید و به سادگی شخصیت های دیسنی بخندید.برای همین است که یک نویسنده آمریکایی گفته بود پناه بردن به دنیای دیسنی (فیلم،کتاب،نوار و اسباب بازی) تنها راهی است که انسان معاصر پیش رو دارد و استدلال کرده بود که هیچ چیز دیگری نمی تواند تلخی زندگی را این اندازه کم کند.حرف زدن درباره والت دیسنی مناسبتی نمی خواهد. هر موقع که آدم ها حوصله شان از زندگی واقعی سر برود و هوس کنند که مثلا «فانتازیا» را با آن عظمت و شکوه تماشا کنند یا از دیدن «دامبو» و زندگی اش یک لحظه اشک توی چشمشان جمع شود و بغض هم بکنند،آن موقع قطعا موقعیت خوبی است که از دیسنی و رؤیاهایش حرف بزنیم.خدا را چه دیده اید،شاید همین حالا بعد از خواندن این یادداشت هوس دیدن چندباره یکی از شاهکارهای دیسنی به سرتان بزند و خب،وقتی این اتفاق بیفتد یعنی زندگی هنوز هم می تواند قابل تحمل باشد...
 

نظر شما