موضوع : پژوهش | مقاله

آیا یک زلزله ژئوپلیتیکی در راه است


آشوب، بحران مالی و اقتصادی که جهان در حال حاضر تجربه می‎کند، به یقین پیامدهای بسیار جدی را ماورای حوزه اقتصاد برجای خواهد گذاشت. درحقیقت، خاکسترهای ژئوپلیتیکی این آتش ممکن است، بسیار جدی تر از چیزی باشد که غالبا مورد بحث قرار می‎گیرد؛ و این موضوعی است که هیچ گروهی، نه سخنگویان رسمی و نه تحلیل گران نمی‎توانند آن را مورد اهمال و بی‎توجهی قرار دهند.
برخی متخصصان مکرر اصرار داشته‎اند که سیاست و اقتصاد به طریقی از هم جدا هستند. چنین دیدگاهی عمیقا اشتباه به نظر می‎رسد، چراکه سیاست و اقتصاد دارای ارتباطات درونی بسیار قوی هستند. در واقع، قدرت سیاسی و منافع اقتصادی تقویت کننده و توسعه دهنده یکدیگر به شمار می‎روند. همچنین، مشکلات و سختی‎های اقتصادی نیز اغلب به مشکلات سیاسی منجر می‎شوند؛ البته عکس این رابطه هم کاملا صحیح است.
بر این اساس، این ادعا که بحران مالی و اقتصادی کنونی، تأثیری عمده روی موازنه قوا در نظام بین‎الملل خواهد داشت، ادعایی کاملا عقلانی و مبتنی بر منطق است. تحت این شرایط جدید برخی دولت‎ها (از جمله قدرت‎های بزرگ) ممکن است، اولویت‎های خود را مجددا تعریف کنند. دیگر دولت‎ها نیز به اندازه‎های مختلف در وضعیتی بدتر قرار می‎گیرند، چراکه مجبورند تعدیل‎های برجسته‎ای را در ارتباط با سیاست‎هایشان ایجاد کنند.
مورد ایالات متحده را در نظر بگیرید. به دنبال پایان جنگ سرد، ایالات متحده قصد داشت، برای خود دوران تک قطبی را رقم بزند که در آن موقعیت هژمونیکش کاملا بی‎رقیب و دست نخورده باقی بماند (طرحی موسوم به «قرن جدید آمریکایی»). لیکن واشنگتن مجبور است با چندین مانع و چالش بزرگ و جدی همچون ظهور دیگر قدرت‎های بزرگ (چین و روسیه)، افزایش تعداد، گسترش قدرت و نفوذ دولت‎های ضدآمریکایی (ایران و ونزوئلا) و همچنین باتلاق‎های نظامی که در آن گرفتار شده (عراق و افغانستان)، روبرو شود. بدین ترتیب، تضعیف موقعیت و جایگاه ایالات متحده در نتیجه این بحران مالی دور از انتظار نیست.
در این شرایط، غلبه پول آمریکایی و دست نخورده باقی ماندن هژمونی دلار در پرده‎ای از ابهام قرار می‎گیرد. دلار آمریکا به یقین به حیات خود ادامه خواهد داد، اما به احتمال خیلی زیاد موقعیتش به شکل بارزی دچار تزلزل و فرسایش خواهد شد. مدنظر قرار دادن این مورد بسیار مهم است، چراکه هژمونی دلار، یکی از ستون‎های دوگانه قدرت ایالات متحده (در کنار قدرت نظامی) است. موقعیت برجسته دلار آمریکا به‎عنوان بالاترین ارز قابل مبادله در جهان، اجازه و توانایی تأمین مالی یک کسری تجاری عظیم را به اقتصاد آمریکا داده است. یک محصول فرعی این شرایط، روی هم جمع شدن بزرگ‎ترین بدهی‎ها و دیون خارجی (معادل تقریبا 99 درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا)، در اقتصاد ایالات متحده است. در واقع، این بدان معنی است که واشنگتن قادر به پرداخت این دیون نبوده و تصور کنید چه اتفاقی خواهد افتاد، اگر طلبکاران آمریکا ناگهان تصمیم بگیرند، حداقل بخشی از این بدهی‎ها را جمع کنند، یا اگر ایالات متحده از پرداخت این بدهی‎ها امتناع کند، واکنش طلبکاران چه خواهد بود؟
علاوه بر این، بحران گسترده مالی و اقتصادی ممکن است، توانایی‎های عملیاتی ناتو در خارج از مرزهایش را به شدت محدود کند. ائتلاف دو سوی اقیانوس اطلس در حال حاضر افزایش حضور در افغانستان را مدنظر دارد. این سازمان همچنین درصدد گسترش و پیشرفت بیشتر به سمت شرق و در داخل فضای اتحاد جماهیر شوروی سابق است. لیکن، این دستور کاری ممکن است به واسطه دیگر ملاحظات و نگرانی‎های نزدیک تر به اروپا، با تأخیر مواجه شود.
درنتیجه این تحولات، چندین کشور اروپایی -که برخی از آن‎ها عضو ناتو و اتحادیه اروپا هستند- اکنون با معضلات و پیچیدگی‎های سیاسی اجتماعی روبرو هستند که جرقه اولیه و اصلی آن‎ها توسط مشکلات شدید مالی و اقتصادی این کشورها (همچون فقدان اعتبار مالی، بیکاری فزاینده، تنزل ارزش پول، دیون سنگین خارجی و رشد منفی تولید ناخالص داخلی) زده شده است. اگر موقعیت این قبیل کشورها بیشتر روبه زوال برود، روی هم رفته گسترش نیروهای ناتو در سرزمین‎های ماورای اروپا چندان قابل تصور نخواهد بود. در چنین شرایطی هدف رسمی، حفظ ثبات سیاسی و هدف غیررسمی (و البته واقعی) ممانعت از فروپاشی و اضمحلال دولت‎های دوست ناتو خواهد بود. ایسلند، رومانی، مجارستان، یونان، لهستان و حتی ایتالیا و فرانسه نیز اکنون در شرایطی کاملا ویژه و نگران کننده‎ای قرار دارند. به نوشته نشریه «اشپیگل»، خود بریتانیا (به عنوان گاهواره واقعی نظام مدرن مالی) نیز اکنون «روی لبه هلاکت و هزیمت مالی و اقتصادی قرار دارد.»
می توان این سناریو را با این بهانه که تحقق آن بسیار بعید است کنار گذاشت، اما حتی بخش‎های مالی و اقتصادی ایالات متحده نیز در شرایطی کاملا بحرانی قرار دارند. همان طور که اخیرا «ولادیمیر پوتین» نخست وزیر روسیه نیز خاطر نشان ساخته است: «... بانک‎های سرمایه گذاری که قبلا نمادهای غرور وال استریت به شمار می‎رفتند، اکنون واقعا موجودیت خود را از دست داده‎اند. چیزی که این بانک‎ها در طول 12 ماه از دست داده اند، از سود 25 سال گذشته آن‎ها بیشتر بوده است ...»
البته خود فدراسیون روسیه نیز اصلا درامان نیست. برای نمونه، به واسطه تنزل ارزش روبل، موفقیت طرح‎های کرملین برای تبدیل مسکو به یک مرکز مالی بین المللی، اکنون چندان محتمل به نظر نمی‎رسد. علیرغم این شرایط، دولت روسیه خود می‎داند که توانایی و ظرفیت قابل توجهی را برای انجام مانور در این موقعیت داراست. دارایی عمده روسیه منابع عظیم ارز خارجی است که در طول سال‎های قبل جمع آوری شده است (روسیه اکنون سومین منبع بزرگ ارز خارجی را در دنیا در اختیار دارد). علاوه بر این، صادرات انرژی و تسلیحات نیز همچون گذشته، منابع قابل اتکاء درآمدی برای روسیه به حساب می‎آیند.
دیگر دولت‎های اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز در موقعیت‎های حساس تری قرار دارند. برای نمونه، اخیرا قرقیزستان در ازای کسب امتیازات اقتصادی و مالی از سوی روسیه، تصمیم به تعطیلی پایگاه هوایی «ماناس» گرفت که سال‎ها در اختیار نیروی هوایی ایالات متحده قرار داشت؛ و این به معنی کسب یک پیروزی قاطعانه ژئوپلیتیکی از سوی مسکو بود. این مورد، یک درس حیاتی و مهم را برای ما به دنبال دارد و آن این‎که ابزارهای مالی برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیکی بسیار کارآمد و مفید هستند. از سوی دیگر، اقتصاد اوکراین نیز بسیار شکننده است؛ چنان که شایع شده، کی یف حتی ممکن است در عوض دریافت برخی کمک‎های مالی، در سیاست خارجی خود تجدید نظر کند.
در این‎جا لازم است به مورد چین نیز اشاره‎ای داشته باشیم. چین اکنون بزرگ‎ترین منابع ارز خارجی جهان را در اختیار دارد و از چتر حفاظتی خوبی برای مقابله با بحران برخوردار است. در نتیجه این بحران جهانی، پکن برای اجتناب از پیامدهای سیاسی بی‎ثباتی بالقوه ناشی از بیکاری و روی هم رفته رکود اقتصادی، مجبور به چاره اندیشی است. برخی اعضای دولت اوباما قصد دارند، حداقل برای کاهش کسری تجاری آمریکا به پکن فشار وارد کنند تا در ارزش واحد پول خود یعنی یوان تجدید نظر کند؛ اما چین نیز آشکارا هیچ تمایلی ندارد با دست خود، بر سر راه صادرات کشورش مانع ایجاد کند. این عدم توافق نباید دست‎کم گرفته شود، چراکه پتانسیل ایجاد تنش‎های خطرناک میان این دو قدرت بزرگ را در خود دارد.
هنوز بسیار زود است که بتوان همه پیامدهای این بحران مالی جهانی را دقیقا پیش‎بینی کرد. با این حال به نظر می‎رسد، حداقل این نکته قطعی است که بحران مذکور برخی تعدیل‎های مجدد ژئوپلیتیکی پیش‎بینی نشده را باعث خواهد شد. در واقع نظام مالی جهانی در حال نزدیک شدن به بحرانی‎ترین نقطه عطف خود بوده و بدین ترتیب باید در آینده‎ای نه چندان دور شاهد تغییراتی اساسی در موازنه قوای بین‎المللی باشیم.

منبع: / هفته نامه / پنجره / 1387 / شماره صفر ۱۳۸۷/۰۰/۰۰به نقل از: گلوبال ری سرچ، فوریه 2009
مترجم : مهدی کاظمی
نویسنده : خوزه میگوئل آلونسو ترابانکو

نظر شما