یکی از آرزوهای اسکورسیزی
موضوع : فرهنگ | سینما و تئاتر

یکی از آرزوهای اسکورسیزی

روزنامه شرق، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۲ - ۱۱ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۴ ژانویه ۲۰۰۴

الی روث و ایزابل کایکست :

سکانس خوب: زامبی ۲ (۱۹۷۹)

در سکانسی از این فیلم، کوسه ای به یک زامبی [یک مرده متحرک] حمله می کند و زامبی کوسه را گاز می گیرد. من عاشق مجموعه فیلم های زامبی و کوسه ها [ژانر فیلم های کوسه ای/ آرواره ای] هستم و به نظر من این فیلم ترکیب هوشمندانه این دو ژانر است. علاقه من به این مجموعه فیلم ها به خصوص فیلم های زامبی بیش از هر چیزی ناشی از کنجکاوی و اشتیاق من به دنیای پس از مرگ است. این مسئله که پس از مرگ چه اتفاقی می افتد همواره یکی از دغدغه های ذهنی من بوده است. زامبی ۲ هیچ وقت به قصد خنداندن تماشاگران ساخته نشده بود. اما دستکاری و درهم آمیزی این دو ژانر به قدری ابزورد و دیوانه وار جلوه می کند که در هنگام تماشای فیلم نمی توانید یک لحظه هم جلوی خنده تان را بگیرید. من از طرفداران پروپاقرص فیلم های ژانر وحشت هستم و این فیلم به معنی واقعی کلمه تمامی اشتیاق و میل مرا ارضا کرد. بعد از دیدن آن سکانس کاملاً احساس کردم در دنیای آدمی خلاق و کارگردانی غیرقابل پیش بینی گرفتار شده ام. هنگام ساخت «تب کلبه» (cabin ferer) مدام سعی کردم تا فضایی مثل زامبی ۲ را به وجود بیاورم و شیوه ای مثل لوچیو فلوچی (کارگردان زامبی ۲) را در پیش بگیریم.

سکانس خوب: عصر معصومیت (۱۹۹۳)

سکانس عاشقانه ای از «عصر معصومیت» - با حضور الن النسکا (میشل فایفر) و نیولند آرچر (دانیل دی لوئیس) _ که به زیبایی و با ظرافت هر چه تمام تر فاصله بین واقعیت و اشتیاق را نشانمان می دهد. در این سکانس هیچ اتفاق خاصی نمی افتد. دو بازیگر به همدیگر نگاه می کنند و بعد سعی می کنند تا نگاهشان را از همدیگر بدزدند. سپس می بینیم که آن دو به همدیگر نزدیک تر می شوند، اما این تصویر تنها تصورات ذهنی نیولند است.این سکانس به ما کمک می کند تا دریابیم واقعاً چه چیزی در فضای ظالمانه و دوران سخت اواخر قرن ۱۹ در بین طبقه بالای جامعه نیویورک جریان داشت.مطمئن باشید شما هم با دیدن این فیلم در این حس مظلومیت و پریشانی شریک می شوید. من این فیلم را ۱۲ بار دیده ام و همیشه پس از پایانش شدیداً تحت تاثیر فضا و ساختار آن قرار گرفته ام. این نمای خیال انگیز آرزوی همیشگی اسکورسیزی و همگی ماست.

سکانس بد: نجات سرباز رایان (۱۹۹۸)

سکانس پایانی فیلم _ جایی که رایان پیر (مت دیمن) وارد قبرستان می شود و نوه دختری اش پشت سر او قرار می گیرد _ واقعاً مسخره است. نجات سرباز رایان فیلمی جدی درباره جنگ جهانی دوم است اما احساس می کنید این سکانس ربطی به این فیلم ندارد و انگار تکه ای از فیلم دیگری را به زور در درون این فیلم قرار داده اند. وقتی که مرد سالخورده از زنش می پرسد، آیا شوهر خوبی برای او بوده است، ناگهان این فکر به ذهنم رسید: «مرد حسابی برگرد، پشت سرت رو ببین، تو سه تا نوه خیلی خوشگل داری، تو واقعاً کارت رو خیلی خوب انجام دادی!»به نظر می رسد سازندگان این فیلم در هنگام ساختن آن چنین چیزی را در سر داشته اند. «خب ما فیلمی ساخته ایم درباره گروهی از مردان، حالا بهانه ای داریم تا چند تا دختر خوشگل رو هم توش نشون بدیم!»شاید اسپیلبرگ سعی کرده تا سکانس قبرستان پایانی فیلم «فهرست شیندلر» را دوباره بازسازی کند، اما به خدا اینجا جواب نداده است!
 

سکانس بد: زولندر (۲۰۰۱)

سکانسی بد در یک فیلم بد که دقیقاً در نقطه مقابل سکانس خوب بالا قرار می گیرد. چون هیچ نکته سنجی یا ظرافت خاصی در آن نمی بینید.بن استیلر (در نقش یک سوپر مدل احمق نیویورکی) به همراه دوستانش مشغول رانندگی است. آنها با صدای بلند در حال خواندن آواز «من رو بیدار کن قبل از اینکه بری، بری» هستند. او و دوستانش در کنار یک پمپ بنزین توقف کرده و شروع به پر کردن باک اتومبیل می کنند. آنها در حالی که می رقصند، بنزین را روی خودشان و ماشین می پاشند و یکی از آنها، چون همگی به معنی واقعی کلمه خرفت هستند، سیگاری روشن می کند و تمام پمپ بنزین منفجر می شود.موسیقی این سکانس، یکی از بدترین ترانه هایی است که تا به حال شنیده ام و موقعیت آن به قدری حماقت بار است که آزاردهنده جلوه می کند. من واقعاً نمی دانم این سکانس قرار است طنز آمیز باشد یا اینکه آنها در حال دست انداختن ما و خودشان هستند. من که تا به حال چیزی احمقانه تر از این ندیده ام.
 

نظر شما