بذیل ابن ابی ماریه
موضوع : دانشنامه | ب

بذیل ابن ابی ماریه

بُدَیْل‌بن ابى ماریه: (ابو مریم)[1] از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)
از زندگى وى خبر چندانى در دست نیست. وى از موالى بنى‌هاشم[2] یا بنى سهم[3] ـ از شاخه‌هاى قریش ـ یا به نقلى از موالى عمرو‌بن عاص سهمى[4] یا عاص‌بن وائل[5] و از مسلمانان مهاجر به مدینه و از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود که در سفر تجارتى به سوى شام ـ به همراه دو نصرانى به نامهاى تَمیم دارى و عَدىّ‌بن بداء ـ بیمار شد و درگذشت.
داستان سفر تجارى وى و پیامدهاى آن مهم‌ترین دلیل و در واقع تنها بهانه براى ذکر نام او در برخى کتب تاریخ و بسیارى از تفاسیر است؛ زیرا در واقع همین سفر و وقایع جارى در آن سبب نزول آیات 106 ـ 108 مائده/5 گردید.
داستان این سفر با اختلافاتى نقل شده است؛ ولى آنچه در بیشتر منابع آمده چنین است که در سال نهم هجرى[6] در پى آشنایى بُدیل که مسلمان بود[7]با تمیم‌دارى و عدى‌بن بداء از نصرانیان بنى‌لخم، [8] این سه نفر از مدینه عازم سفرى تجارى به سوى شام شدند. بدیل در راه به سختى بیمار شد و چون مرگ خود را نزدیک دید وصیتى نوشت و به دور از چشم همسفرانش درون اثاثیه خود جاسازى کرد. پس از آنان خواست تا این اموال را به خانواده‌اش در مدینه برسانند. بنابرنقلى مرگ بدیل در سفر تجارى به سوى سرزمین نجاشى و بر روى دریا و در میان کشتى اتفاق افتاد و جسدش را به دریا انداختند.[9]تمیم و عدى، پس از اتمام تجارت خود در شام، اموال بدیل را در‌حالى به خانواده‌اش بازگرداندند که جامى نقره‌اى با نقوش طلا به وزن 300 مثقال[10] یا به‌ارزش 1000 درهم[11] را از میان آن ربودند. چون اموال به دست وارثان بدیل رسید آنان وصیت او را یافتند و پى بردند که جامى ارزشمند در این میان گم شده است و چون تمیم و عَدى از وجود جام اظهار بى‌اطلاعى کردند آنان مشکل را با پیامبر(صلى الله علیه وآله)در میان گذاشتند. در این میان آیه 106 مائده/5 نازل گردید: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهـدَةُ بَینِکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ حینَ الوَصِیَّةِ اثنانِ‌ذَوا عَدل مِنکُم اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى‌الاَرضِ فَاَصـبَتکُم مُصیبَةُ المَوتِ تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَیُقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَرى بِهِ ثَمَنـًا ولَو کانَ ذاقُربى ولا نَکتُمُ شَهـدَةَ اللّهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ الاثِمین‌= اى کسانى که ایمان آورده‌اید چون مرگ یکى از شما فرا رسد گواهى میان شما هنگام وصیت ]گواهىِ] دو تن عادل از شماست یا اگر در سفر بودید و شما را پیشامد مرگ فرا رسد دو تن دیگر از غیر خود ـ اهل دینى دیگر ـ و اگر [از‌آن‌دو] به شک باشید پس از نماز آنان را نگاه‌دارید تا به خدا سوگند یاد کنند که «ما هیچ بهایى را در برابر آن [گواهى] نستانیم، هرچند وى خویشاوند باشد و گواهى خدا را پنهان نسازیم که آنگاه هر آینه از گناهکاران باشیم».
در پى نزول این آیه پیامبر این دو نصرانى را تا پس از نماز عصر نزد خود نگاهداشت و پس از نماز از آن دو خواست تا سوگند یاد کنند. چون آن دو بر بى‌اطلاعى از وجود جام قسم خوردند آزاد شدند؛ ولى پس از مدتى که این جام نزد آنان ـ و بنا بر قولى نزد یکى از اهالى مکّه[12] ـ پیدا شد، تمیم و عدى مدعى شدند که این جام را از بدیل خریده‌اند. پس دوباره مسئله با پیامبر در میان گذاشته شد و در پى آن آیات 107 ـ 108 مائده/5 نازل گردید: «فَاِن عُثِرَ عَلى اَنَّهُمَا استَحَقّا اِثمـًا فَــاخَرانِ یَقومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذینَ استَحَقَّ عَلَیهِمُ الاَولَیـنِ فَیُقسِمانِ بِاللّهِ لَشَهـدَتُنا اَحَقُّ مِن شَهـدَتِهِما وما اعتَدَینا اِنّا اِذًا لَمِنَ الظّــلِمین ذلِکَ اَدنى اَن یَأتوا بِالشَّهـدَةِ عَلى وجهِها اَو یَخافوا اَن تُرَدَّ اَیمـنٌ بَعدَ اَیمـنِهِم واتَّقُوا اللّهَ واسمَعوا واللّهُ لا یَهدِى القَومَ الفـسِقین = و اگر معلوم شد که آن دو دستخوش گناه شده‌اند، دو تن دیگر از کسانى که بر آنان ستم رفته است، و هر دو [به میّت] نزدیکترند به جاى آن دو [شاهد قبلى] قیام کنند، پس به خدا سوگند یاد مى‌کنند که: گواهى ما قطعاً از گواهى آن دو درست‌تر است، و [از حق] تجاوز نکرده‌ایم، چرا که [اگر چنین کنیم] از ستمکاران خواهیم بود.»
پس پیامبر(صلى الله علیه وآله) دو نفر از اولیاى بدیل را به نامهاى عبداللّه‌بن عمرو‌بن عاص و مطلب‌بن ابى وَداعَه[13] احضار کرد و آنان را سوگند داد مبنى بر اینکه این جام متعلق به بدیل است و بدین ترتیب جام را از تمیم و عَدِىّ گرفت و به خانواده بدیل بازگرداند.[14]
بنابر روایت دیگرى از تمیم‌دارى این سفر پیش از اسلام بود و چون تمیم مسلمان شد و از عمل خود متأثر گردید ماجرا را براى خانواده بدیل نقل‌کرد و 500 درهمى را که از فروش جام نصیب او شده بود به آنان باز گرداند؛ ولى چون شریکش عَدى از باز پس دادن سهم خود امتناع ورزید مسئله را براى پیامبر مطرح‌کردند که عدى به دروغ سوگند یاد کرد و این آیات نیز نازل گردید.[15]
در بعضى از منابع تفاوتهایى درباره شخصیتهاى این ماجرا وجود دارد؛ در این گزارشها آمده که تمیم مسلمان در سفر بیمار شد و همسفران نصرانى او بُدیل و عدى جام او را ربودند.[16] اینان وقتى اموال تمیم را به خانواده‌اش رساندند و آنها چون جام را در اموال باز گردانده شده ندیدند از بدیل و عدى پرسیدند: آیا بیمارى تمیم دراز مدت بوده است؟ و در این میان بخشى از مال خود را بخشیده است؟ گفتند: نه او فقط چند روز بیمار بود. پرسیدند: آیا تمیم در تجارت خود زیان کرد؟ گفتند: نه او اصلاً تجارت نکرد. پرسیدند: آیا دزدى متاعى از او به سرقت برده است؟ گفتند: نه، چنین نیست، پس ورثه تمیم گفتند: ولى از اموال او یک جام منقوش به طلا و یک قلاده کم است. چون بدیل و عدى از وجود چنین اموالى اظهار بى‌اطلاعى کردند ماجرا با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در میان گذاشته شد.[17]

منابع
بحار الانوار؛ تاریخ مدینة دمشق؛ التبیان فى تفسیرالقرآن؛ التعریف و الاعلام؛ تفسیر القمى؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ جامع‌البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ زاد المسیر فى علم التفسیر؛ الکافى؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مستدرک الوسائل؛ وسائل‌الشیعه.

پی نوشت:
[1]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌156؛ الکشاف، ج‌1، ص‌687‌؛ مبهمات القرآن، ج‌1، 417‌ـ‌418.
[2]. تاریخ دمشق، ج‌11، ص‌70.
[3]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌156؛ زادالمسیر، ج‌2، ص‌444.
[4]. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌395‌ـ‌396.
[5]. زادالمسیر، ج‌2، ص‌445.
[6]. بحارالانوار، ج‌21، ص‌373.
[7]. بحارالانوار، ج‌22، ص‌31‌ـ‌32.
[8]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌157؛ کشف الاسرار، ج‌3، ص‌251؛ تاریخ دمشق، ج‌11، ص‌71.
[9]. تاریخ دمشق، ج‌11، ص‌69‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌6‌، ص‌224.
[10]. الکشاف، ج‌1، ص‌687‌.
[11]. جامع البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌156؛ تفسیر قرطبى، ج‌6‌، ص‌223.
[12]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌156؛ تاریخ دمشق، ج‌11، ص‌69‌؛ زادالمسیر، ج‌2، ص‌444.
[13]. التبیان، ج‌4، ص‌47؛ کشف‌الاسرار، ج‌3، ص‌253؛ مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌400.
[14]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌157؛ التبیان، ج‌4، ص‌43، 47؛ مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌400.
[15]. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌156‌ـ‌157؛ تاریخ دمشق، ج‌11، ص‌70؛ التعریف و الاعلام، ص‌100.
[16]. تفسیر قمى، ج‌1، ص‌216‌ـ‌217؛ الکافى، ج‌7، ص‌12؛ بحارالانوار، ج‌90، ص‌75‌ـ‌76.
[17]. الکافى، ج7، ص12؛ وسائل‌الشیعه، ج19، ص‌314؛ مستدرک الوسائل، ج‌14، ص‌108‌ـ‌109.

● برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com نوشته سیدعلى خیرخواه علوى

نظر شما