موضوع : پژوهش | مقاله

دین مارکسیستی هندی آمریکایی


اگر مجموعه رسانه‌ها را بصورت یک «انسان» ترسیم کنیم مغزش کتاب است دست چپ و راستش مطبوعات و سینماست و پای چپ و راستش رادیو و تلویزیون است. از این جهت که «پا» انسان را همه جا می‌برد مرکز تحرک جامعه هم صدا و سیماست.
رادیو تلویزیونهای مختلف در جهان جوامع خودشان را به سمت و سوهای مختلفی حرکت می‌دهند. امروز در اروپا بین نخبگان، توجه به دین و خصوصاً اسلام شکل گرفته است و رادیو تلویزیونهایشان در مقابل به یک جریان مسیحیت‌گرایی دامن می‌زنند. حرکتهای اخیر پاپ هم در جهت تقویت همین حرکت توده‌ای در اروپا در مقابل گرایش عمده نخبگان به شناخت اسلام است.
در ایران هم صدا و سیما بمثابه پای مجموعه رسانه‌ای کشور در حال رواج دادن نوعی عوامگرایی دینی است که عملاً در مقابل اسلام نخبگان واقع می‌شود. انتقاداتی که از سوی حوزه علمیه قم یا دانشگاه‌ها یا رسانه‌های نخبگانی مثل اصحاب کتاب و سینما و مطبوعات به صدا و سیما می‌شود واکنشی به همین عوامگرایی است. که البته نظام بودجه‌ای کشور طرفدار صدا و سیماست. یعنی اگر کسی کتاب بنویسد در معیشتش همیشه محتاج می‌ماند ولی اگر کسی یک فیلم در صدا و سیما بسازد در یک مدت کوتاه چندماهه می‌تواند چندده‌میلیون به جیب بزند. این در حالی است که صدا و سیما هیچ وقت نمی‌تواند جای کتاب را پر کند.
همچنین آنچه در شبکه چهار به عنوان میزگردهای نخبگان راجع به بحثهای اساسی پخش می‌شود چون به ماهیت رسانه تلویزیون اعتنا ندارد و آن را با مطبوعات اشتباه گرفته راه به جایی نمی‌برد.
مهمترین خدمت صدا و سیما به فرهنگ دینی پراکنش و انتشار مباحث دینی است که البته باید دید از این کار ویژه رسانه چقدر درست و دقیق استفاده شده است که جای بحث دارد.
فرهنگ رادیو تلویزیون خودبه‌خود روزمره و مبتذل است.
وقت مخاطبان را آنقدر می‌گیرد که دیگر نه کسی کتاب می‌خواند نه دیگر منابع تولید معرفت مورد توجه قرار می‌گیرد.
یک مشکل عمده صدا و سیما که از قرار معلوم آقایان علیرغم تذکرات متعددی که داده شده نمی‌خواهند گوش کنند بی‌توجهی به تناسب پیام و رسانه است.
یک دوربین می‌گذارند توی مسجد اعظم و درس آقای جوادی آملی را ضبط می‌کنند و از تلویزیون پخش می‌کنند. در حالی که اهل فن و علاقمندان این بحثها هم ترجیح می‌دهند از رادیو این جلسات را دنبال کنند چون این مباحث اصلاً تلویزیونی نیست این یک رویکرد مبتذل به استفاده از رسانه برای پیامهای دینی است.
و یک خطر جدی هم این است که رسانه مطلق دینی در جامعه ما صدا وسیما باشد. که موجب خواهد شد معارف دینی را به شدت به ابتذال بکشاند.
سریالهای ماه رمضان امسال این ابتذال را کاملاً رو کرد.
مقوله‌ای مثل چشم برزخی که یک مسئله وجود شناختی، عمیق و بسیار خاص است در رویکرد صدا و سیمایی با یک جوانک دوتیغه یقه‌باز به ابتذال کشانده می‌شود. یعنی عالی‌ترین مراتب عرفان را مثل شعبده‌بازی مطرح می‌کنند.
کار صدا و سیما اصالتاً اشاعه است یا به قول عربها «اذاعه» و نه پرداختن به مباحث متعالی و عمیق و خاص عرفانی.
متأسفانه این اشکال به سیاستگذاری رسانه‌ای ما بعد از انقلاب اسلامی برمی‌گردد. چون همواره بدنبال بسیج توده‌ای مردم در مسائل سیاسی و گاه مذهبی بوده ایم بدمان نمی آمده است که صدا و سیما که انحصاراً در اختیار ماست جای بقیه رسانه ها را هم بگیرد. امروز اپوزیسیون فکری علنی جمهوری اسلامی عملاً در دیگر رسانه ها مثل کتاب، سینما و مطبوعات جمع شده اند . در حال تولید و بازتولید مباحث اپوزیسیونی خودشان حتی با تعابیر دینی هستند و اگر چند سال دیگر این جریانها –که ما به خاطر تسلط رسانه ای صدا و سیما به آن توجه نکرده ایم- سربرآورد معلوم نیست چه غوغایی به وجود بیاید. از طرف دیگر وقتی شما به توسط صدا و سیما مردم را از دیگر رسانه ها دور کردید و فرهنگ مبتذل رادیو تلویزیونی را غلبه دادید معلوم نیست این انحصار همیشه در اختیار شما بماند کما اینکه نمانده است و توده هایی را که صدا وسیما به سمت ابتذال فرهنگ رادیو تلویزیونی کشاند امروز دیگر طمعه رادیو تلویزیونهای ماهواره ای می شوند و گریزی هم نیست یعنی تلویزیون زدگی شاید در کوتاه مدت به ذائقه آقایان شیرین بیاید ولی در نهایت به نفع نظام نخواهد بود.
تبلیغ دین هم گرفتار تلویزیون زدگی مفرط شده است.
حتی روحانیون هم به دو گروه تلویزیونی و غیرتلویزیونی تقسیم شده اند و اتفاقاً گروه دوم که دارند از راه «کتابت» با مخاطبانشان ارتباط برقرار می کنند بیشتر مؤثرند.
ما اگر چهره های روحانی را تلویزیونی کردیم خدمتی به آنها نکرده ایم چون زندگی عادی آنها بر اثر مشهور شدن شان از بین می رود. رابطه شان با مردم مختل می شود. خوب است اینجا این نکته را یادآوری کنم که در دوره انقلاب یک ویژگی مهم نسل انقلاب کتاب خوان بودنشان بود. ما کتاب می خواندیم.
انقلاب ما، انقلاب کتاب بود. کتابخانه ها مرکز انقلاب شده بود. ما آقای مطهری را به اسم «مرتضی مطهری» که پشت کتابهایش چاپ می شد می شناختیم. حتی نمی دانستیم که ایشان روحانی است ولی کتابهایش را با شوق می خواندیم اما الان این ابتذال معرفتی رایج و از جمله ابتذال معرفت دینی به شدت دارد خطرناک می شود. یعنی مردم دارند از مغز دینی فاصله می گیرند و صرفاً به پاهای مجموعه رسانه ای کشور متکی هستند و در مقابل مغز رسانه ای کشور و تولید کتاب در اختیار اپوزیسیون است. این مشکلی است که سیاستگذاران رسانه ای جمهوری اسلامی به آن توجهی ندارند و بسیار خطرناک است. جمهوری اسلامی امروز حاضر نیست برای کتاب پول خرج کند ولی برای تلویزیون حاضر است صدبرابرش، هزاربرابرش هزینه کند این نمایانگر خطای خطرناک استراتژیک در سیاستگذاری رسانه ای است.
سریالهای رمضانی امسال همه چیزش عرفانی شده است. لااقل پارسال یکی دو سریال طنز هم بود که به واقعیت جامعه نزدیک می شد.
امسال اما همه چیز عرفانی شده بود. تصویر ناکجاآبادی که معلوم نبود کجای واقعیت این جامعه است؟ مثل فیلمهای مسیحی و فیلم فارسیهای هندی که یک آدم پولداری ناگهان منقلب و خوب می شود. این آدمها کجایند؟ در کجای واقعیت این جامعه هستند؟
نه پولدارها به آن بدی که صدا و سیما نشان می دهد هستند و نه فقرا به آن خوبی که صدا و سیما نشان می دهد. اصلاً ملاک اینها نیست. اینها منطق فیلم هندی است نه منطق دینی.
از آن طرف یک ماه تلاش کرده ایم مردم را بترسانیم و بگریانیم و... بعد از شب عید فطر شروع می کنیم مثل آمریکایی هاکارناوال برگزار کردن و جشنهای آنچنانی. فلان بازیگر را می آوریم که سخنرانی کند برای مردم. بازیگر بلد است دیالوگها را حفظ کند و بخواند. ولی وقتی تناسبها و جایگاهها خلط شود نتیجه اش همین می شود. اگر همین طور جلو برویم سال بعد بدتر از این خواهد بود.
صدا و سیما دارد رویکرد رادیو تلویزیونی آمریکایی را دنبال می کند.
الگوی این سریالها، سریالهای «صابونی» آمریکایی است.
کارخانه های صابون سازی آمریکایی سریالهای پرمخاطب تولید می کردند و بینش هم صابون خودشان را تبلیغ می کردند که این معروف شد به سریالهای صابونی.
درست مثل سریالهای صدا و سیما که لابه لای عرفان تلویزیونی می شود انواع مصرف زدگیها را تبلیغ کرد. چرا چون آن عرفان هم مثل همان دین سطحی آمریکایی، بی ریشه و سطحی است. و مردم هم در جامعه طور دیگری عمل خواهند کرد و آن دین سطحی تأثیر مثبت نخواهند گرفت.
اسلام آمریکایی یعنی اسلام مصرفی. اسلام بدون فکر. اسلام عرضه و تقاضا! در مقابل اسلام فکر.
صدا و سیما دارد به شدت هم فضای رسانه ای ما و هم فرهنگ دینی ما را مسئله دار می کند. این اسلام به شدت ضددانشگاهی است.
امروز حتی کار به جایی کشیده شده که جریان نخبگان اسلامی بعضاً ترجیح می دهد در خارج از کشور خودش را عرضه کند تا در این فضای مغشوش رسانه ای به ابتذال موجود آلوده نشود.
چون بازار کتابهای مذهبی ما هم دارد به هند شبیه می شود. کتابهای عجیب و غریب. علوم غریبه و عجیبه و دعاهای خاص و اذکار....
الان طلاب فاضل و باسواد دارند با این صدا و سیما و این نظام رسانه ای اساساً مشکل پیدا می کنند. امثال مهران مدیری و لطیفی و اویسی و ... دارند تأمین می شوند و حمایت می شوند و بعد نویسندگان و مولدان فکر و ... هشتشان گرو نه است.
جنبش نرم افزاری هم محدود می شود به چهار تا مقوله مکانیکی و بیولوژیکی و ... یک نکته جالب را توجه کنید. امروز همه صدا و سیما شده است برنامه زنده. حتی برنامه های دینی هم همین طور است. برنامه زنده یعنی چه؟ یعنی بداهه خوانی! یعنی گریز از تأمل. این آخوندهایی که صدا و سیما نشان می دهد و بازار برنامه های زنده اش را گرم می کند کجا بوده اند؟ چه خوانده اند؟ چه درسی خوانده اند؟
عمده اینها نه آخوند جدی هستند نه آدم رسانه ای جدی.
اسمشان را هم می گذارند کارشناس مذهبی که یک توجیهی برای برنامه های خودشان درست کنند. نتیجه اش هم نه به نفع حوزه است نه دانشگاه و نه نظام. با این وضعیت در بعد نرم افزاری هم ابتذال اوج می گیرد و دانشگاههای ما ضربه می خورند. نخبگان فکری ما ضربه می خورند. بازار کتابهای جدی الان وحشتناک است کم کم کتابفروشی ها باید تعطیل کنند و ساندویچی باز کنند.
این حاصل ابتذال نرم افزاری است.
چه باید کرد؟
سه گفتمان بر کل صدا و سیما حاکم است. این حرف را بنده شش سال پیش در یک سخنرانی در مرکز تحقیقات صدا و سیما هم گفته ام.
گفتمان اول گفتمان مارکسیستی است که دنبال قطب سازیهای سیاه و سفید است. منطق تضاد مارکسیستی.
کسانی که در کار تجارت و تولید و ... هستند همه دزد و قاچاقچی و ....
یا پول درمی آوری و آدم بدی هستی یا آدم علاف و خوبی هستی. مثل صابر در سریال زیرزمین. که معلوم نیست اصلاً کارش چیست؟ از این و آن پول می گیرد و به فقرا می دهد. نه اینکه خودش تولیدکننده باشد. یا آقای سید خلیل صحاف زاده. چه کار می کرد؟ دیدید که کار بکند؟ عرفانشان عرفان صوفیانه است. جمشید مشایخی در سریال آخرین گناه با آن موهای بلند و ... حتی آخوند آن سریال هم همیشه از آخر می رسد. این تلفیق گفتمان مارکسیستی و صوفیانه است.
آخر صاحبدلان می شود مرگ صوفی. جالب است که فرزندان اینها هم بدترینها هستند. هم پسر آقای صحاف و هم دختر جمشید مشایخی. ناخودآگاه خودشان هم دارند اعتراف می کنند که نسل دوم آن صوفی گری و انفعال با این کثافت کاری است. اگر دقت کرده باشید همه هم بی‌مادرند. چون مادر بستر و محمل آرامش نهاد خانواده است و آن خشونت مارکسیستی برای بروز باید اینها را حذف کند. یکی از ویژگی های آن گفتمان مارکسیستی همین زمینه سازی برای خشونت است. سریال «گوهر کمال» هم همین طور بود. دیالوگ مارکسیزم و تصوف. نتیجه اش چه می شود؟ یک جامعه عاطل و باطل و بی تحرک.
خوب حالا چه کار باید کرد؟ بالاخره جامعه الگو می خواهد. وارد می کنند! گفتمان غربی وارد می شود. یک ماه سریال مذهبی! و بعد در سه چهار روز عید فطر به بعد پمپاز فیلمهای غربی با قهرمانهای معقول، حق طلب و بسیار پرتحرک و فعال!
اول روایت مارکسیستی و صوفیانه از فرهنگ خودی که جز انفعال نتیجه ای ندارد و سپس تزریق فرهنگ عوام زده غربی مصرف گرای آمریکایی.
اول با گفتمان مارکسیستی و صوفیانه جامعه پوک می شود و بعد فرهنگ غربی و ماهواره ها و... جایش را پر می کنند. این خود صدا و سیماست که مردم را ماهواره گرا کرده است.
چه باید کرد؟
اول اینکه باید صدا و سیما تکلیفش را با دیگر رسانه ها مشخص کند و خودش را در تعریف متناسبی با آنها قرار دهد. نه اینکه جای آنها را تنگ کند. وگرنه فاصله حوزه و دانشگاه از جامعه و فرهنگ جامعه زیاد خواهد شد. و متسفکران را به سمت اپوزیسیون شدن سوق خواهد داد. حتی متفکران دینی را.
از لحاظ محتوایی هم باید به فرهنگ فقهی به روایت امام برگردد. فقه ما فقه کار است. نه فقه انزوا و علافی و صوفی بازی. مخصوصاً فقه شیخ انصاری و امام. فقه مکاسب. فقه اقتصاد. اصلاً نظریه ولایت فقیه امام در کتاب بیع مطرح می شود. فقه، در مشروطه دچار انحراف شد که حاصلش روحانیت درباری و اسلام ارتجاعی شد و امام با اینها وارد چالش شد و روباره رویکرد شیخ انصاری را احیاء کرد. صدا و سیما باید به فقه برگردد. به عالم فقهی ائمه. شاخص برای ما ائمه هستند. و نه متصوفه. اینها همه ضد فقه هستند.
باید برگردد به تئوری انسان کامل شیعی نه هندی.
باید به فرهنگ «انا بشر مثلکم» برگردد. به کاراکترهای عادی. باید به معصومین که در سیره ها و واقعیتها هستند برگردد.
مقابل اینها هم شخصیتهای شیطانی به آن صورتی که یهودیها و غربیها می سازند نیست. یک مشکل امام علی هم آن بود که باید با آدمهای موجه و دارای سوابق درخشان وارد مبارزه می شد. آدمهای خاکستری.
ساده کردن خوبی و بدی و مرزبندی های سریع مارکسیستی مبارزه را مشکلتر می کند. چون هیچ وقت باطل خودش جلو نمی آید بلکه آمیخته شدن حق و باطل است که باطل را موجه می کند. دشمنان ائمه این جور آدمهای خاکستری بودند که در ساختن کاراکترها و شخصیت پردازی حتماً باید به این مبانی و این واقعیات توجه کرد. اگر صدا و سیما بر این مبنا عمل کند مجبور نمی شود به خشونت روی بیاورد. آخر سریال صاحبدلان با مرگ تمام می شود. آخرین گناه هم با کشتار. جالب است که «سکس» هم می شود پشتوانه اینها. این دیگر در رویکرد مارکسیستی قدیم نبود ولی ما با فروید هم مخلوطش کردیم!؟
سریال امام علی آقای میر باقری هم همین بود: تلفیق مارکس و فروید؛ یعنی دو پایه فیلمهای مدرنیستی!
فرهنگ مدرن یک پایه اش مارکس است و یک پایه اش فروید که ما یک مقدار تصوف هم مخلوطش کرده ایم. توی همه یان سریالها عشق و عاشقی هست. و جالب است که قبلاً به ازدواج ختم می شد حالا دیگر به ازدواج هم ختم نمی شود! پریا به صمد در سریال زیرزمین می گوید: «شاید رمضان سال آینده!»
و ما از این ابتذال ضربه خواهیم خورد.


منبع: / ماهنامه / سوره / شماره29 ۱۳۸۵/۰۰/۰۰
نویسنده : ابراهیم فیاض

نظر شما