موضوع : دانشنامه | ش

محمد جواد شریف نژاد نجفی


میرزا محمد جواد نجفی


تولد؛ والدین
محمد جواد شریف نژاد نجفی حدود سال 1278 هجری شمسی در نجف اشرف متولد شد. پدر ایشان - مرحوم شیخ علی محمد - از روضه خوان های نجف اشرف بوده و سال ها قبل از یزد به نجف مهاجرت کرده است. بر این اساس، اگرچه حاج شیخ محمد جواد هیچ دوره از عمر خود را در یزد سپری نکرده، اما به نوعی ریشه در دل این دیار داشته و شاید این نکته در انتخاب شهر «ابرقو» از میان شهرهایی که از حضرت آیت اللّه بروجردی؛ درخواست روحانی داشته اند، بی تأثیر نبوده است.
مادر ایشان - بانو سلطان بیگم - علویه باکرامتی بوده که با حضرت آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی؛ نسبت داشته و آن مرجع بزرگ به کرامت و بزرگواری اش اذعان داشته و آن بانو مشمول عنایات ایشان بوده است.
رؤیای این علویه از یک سو بیانگر کمالات معنوی ایشان و از سویی نویدبخش آینده درخشان طفل اوست.
ایشان در ایامی که حاج شیخ محمد جواد، نوزاد و یا طفلی نوپا بوده است، خوابی می بیند. خواب را برای حضرت آیت اللّه محمد کاظم یزدی بازگو و ایشان هم رؤیای این بانو را چنین تعبیر می کند که فرزندش مجتهد می شود. سپس سجّاده ای به ایشان می دهد تا فرزندش بر آن نماز بگزارد. حاج شیخ محمد جواد سال ها این سجّاده را با خود داشت و حتّی پس از آمدن به ابرقو هم بر آن نماز می خواند. متأسفانه این سجّاده در یکی از مساجد مفقود گردید.

دو مرحله اساسی
سنین عمر حاج شیخ محمد جواد، از دو مرحله عمده تشکیل می شود: روزگار تفقّه و عصر تبلیغ.

اول: سال های حضور در نجف اشرف و کربلای معلّا، یعنی از تولد تا حدود سال های 1325 یا 1326 هجری شمسی، صرف نظر از ایام کودکی، آنچه طی این سال ها وجهه همت ایشان را تشکیل داده، تلاش برای نیل به کمالات اخلاقی و علمی، و استفاده هر چه بیشتر از معادن معنوی و علمی این دو شهر مقدس می باشد. بدون شک تنفس در فضایی که معطّر به قبور ائمه طاهرین (ع) باشد، مستلزم توفیق بالایی است. آری، در چنین فضایی مس وجود، کیمیا گردد و پربها.
علاوه بر این بهره معنوی، حضور در پای درس بزرگانی همچون آیات عظام: سید محمد کاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی و پس از ورود به کربلا استفاده از محضر حضرت آیت اللّه حاج آقا حسین قمی، همچنین اجازه اجتهاد و اخذ وجوهات از همین بزرگواران و بزرگانی دیگر همچون آیات عظام: سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حکیم و سید حسین بروجردی، دستاورد این دوره از عمر مرحوم حاج شیخ محمد جواد است.
تشکیل حوزه درسی در مدرسه «هندی» - در کربلای معلا - و تربیت شاگردان دیگر دستاورد ارزشمند مرحله اول عمر آن مرحوم می باشد.
اطلاعات پراکنده دیگری حاکی از آن است که مرحوم حاج شیخ محمد جواد، مورد توجه آیات عظام: سید محمد کاظم یزدی و سید ابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی - در برهه های مختلف زمانی - بوده است.
چنانکه حضرت آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، پس از رحلت حضرت آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی از مرحوم حاج شیخ محمد جواد خواستند که ایشان به سامرا برود و در مدرسه ای که متعلق به مرحوم حاج سید محمد کاظم یزدی بوده است، تدریس نماید. حاج شیخ محمد جواد این درخواست را پذیرفت و به سامرا رفت ولی پس از چهار الی پنج ماه مجدداً به نجف برگشت و بعد از اقامتی کوتاه، به کربلا مهاجرت نمود و تا زمان رحلت حضرت آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، در این شهر ماند. پس از رحلت این مرجع بزرگ - که زمزمه مرجعیت حضرت آیت اللّه حاج آقا حسین قمی به گوش رسید. - ایشان به نجف برگشت ولی اقامتش چند ماهی بیشتر طول نکشید که آن مرحوم قصد مسافرت به مشهد نمود و در قم سرنوشت دیگری برای ایشان رقم خورد که بدان خواهیم پرداخت.
توجه آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین قمی به مرحوم حاج شیخ محمد جواد، به مرور بیشتر می شد؛ به طوری که شهریه ایشان از سه قرص نان در روز و نیم دینار در ماه، به نان به قدر نیاز و ده دینار افزایش یافت و این بیانگر مراتب علمی و اخلاقی مرحوم حاج شیخ محمد جواد است. علاوه بر این ها باید متذکر شد در مواقع نیاز، مرحوم حاج شیخ محمد جواد از طریق نماز و روزه استیجاری نیز گذران معاش می نمود.

دوم: مرحله دوم از عمر مرحوم حاج شیخ محمد جواد، 32 الی 33 سال پایانی عمر ایشان را رقم می زند، یعنی از سال های 1325 یا 1326 لغایت 1358 هجری شمسی و زمانی که از طرف حضرت آیت اللّه بروجردی به ابرقو عزیمت نمود و در این خطه به تبلیغ دین، اقامه جماعت و تشکیل مجالس روضه پرداخت؛ این دوره از عمر آن مرحوم، فرصت انجام رسالتی است که خداوند متعال بر دوش عالمان ربّانی نهاده و در روایات «زکات علم» قلمداد شده است.
این دو مرحله، مکمل یکدیگرند و مجموعه ای واحد را تشکیل می دهند، نه اندوختن کمالات علمی و معنوی بدون تبلیغ و انذار، ایفای تام و تمام رسالت عالمان دینی است، و نه تبلیغ دین بدون کسب علم و تهذیب نفس، دل و جانی را نشاط معنوی می بخشد. دو مرحله ای که عنوان گردید، در زندگی مرحوم حاج شیخ محمد جواد کاملاً قابل تبیین است.

آمدن به ابرقو
برای کسی که با فضای ملکوتی نجف، کربلا، کاظمین و سامرا دمساز شده و دل خود را به این آستان پیوند زده، بسیار مشکل است که از آن بهشت معنوی دل برگیرد و بساط خویش را در شهری کوچک و دور از مراکز علمی، بگستراند؛ مگر آن که انگیزه ای عالی و تکلیفی الهی اقتضا کند.
چگونگی آمدن حاج شیخ محمد جواد نجفی از نجف به ابرقو، شرح مفصلی دارد که اجمال آن، بدین قرار است:
مرحوم حاج شیخ محمد جواد در سال 1325 یا 1326 جهت رفتن به زیارت ثامن الائمه - امام رضا (ع) - وارد شهر قم شد و مسافرخانه «قبله» را به عنوان اسکان موقت انتخاب کرد. بزرگواری ایشان توجه صاحب مسافرخانه را به خود جلب کرده، به طوری که از ایشان درخواست کرد اتاقی در منزل خود - که به افرادی معدود اختصاص می داده - در اختیار آن مرحوم و همراهان قرار بدهد.
در یکی از این روزها، برخی طلبه ها که یا از شاگردان آن مرحوم بوده و یا از مراتب علمی و کمالات اخلاقی ایشان در نجف و کربلا، اطلاع داشته اند، از آمدن ایشان به قم باخبر شده، مراتب را به اطلاع حضرت آیت اللّه بروجردی؛ می رسانند و ترتیب دیداری میان این دو بزرگوار در بیت حضرت آیت اللّه بروجردی داده می شود.
در این ملاقات، از جمله سؤالات حضرت آیت اللّه بروجردی از مرحوم حاج شیخ محمد جواد، این بوده است که آیا شما توان تدریس مکاسب و کفایه را دارید؟ مرحوم حاج شیخ محمد جواد جواب می دهد: «بحول اللّه؛ (توان تدریس این دروس را دارم.)»
سپس سؤالاتی تخصصی از ایشان پرسیده می شود و چون آن مرجع بزرگوار به توانمندی مرحوم حاج شیخ محمد جواد در این زمینه، اطمینان پیدا می کند، درخواست مردم ابرقو را - مبنی بر یک روحانی مجتهد و پرهیزکار که توان تدریس مکاسب و کفایه را داشته باشد. - خدمت ایشان ارائه می دهند و مصرانه از آن مرحوم اجابت این درخواست را می طلبند. مرحوم حاج شیخ محمد جواد به رغم میل باطن و در جهت امتثال امر حضرت آیت اللّه بروجردی اعلام آمادگی کرده و ایشان نیز ظاهراً ذیل همان برگه، مرحوم حاج شیخ محمد جواد را به اهالی ابرقو معرفی می کنند.
در پایان این دیدار قرار می شود که روز بعد، حضرت آیت اللّه بروجردی به دیدار ایشان بروند. مرحوم حاج شیخ محمد جواد صاحب منزل را در جریان می گذارد و صاحب منزل که این تشریف فرمایی را افتخاری بزرگ برای خود می دانسته، درصدد تدارک پذیرایی برمی آید و کوچه و منزل را آب و جارو می کند.
روز بعد، آن مرجع بزرگوار با درشکه به محل سکونت ایشان رفته و در واقع دید و بازدید این دو مرد الهی تکمیل می گردد. مرحوم حاج شیخ محمد جواد سپس به مشهد رفته و پس از زیارت ثامن الحجج (ع) مجدداً به قم بر می گردد و بلافاصله عازم ابرقو می شود و در ابتدای راهی قرار می گیرد که مرحله دوم عمر ایشان را رقم می زند.

انتظار منطقی
درخواست مردم ابرقو از حضرت آیت اللّه بروجردی، مبنی بر اعزام یک روحانی پرهیزکار و مجتهد به ابرقو جهت تبلیغ، اقامه جماعت و تدریس،... نمی تواند بدون توجه آنان به پیشینه درخشان ابرقو صورت گرفته باشد.
روحانیون بزرگوار محلی ابرقو در حل مشکلات دینی مردم و اموری مانند منبر و اقامه جماعت، نقش ارزنده ای داشتند، ولی انتظارات بالاتر و درخواستی بیشتر می طلبید.

استقبال؛ تشکیل جلسات درسی
اهالی ابرقو، به محض اطلاع از تصمیم مرحوم حاج شیخ محمد جواد، برنامه استقبال از ایشان را تدارک دیدند، بدین منظور عده ای از ابرقو به شهرستان آباده - در 72 کیلومتری ابرقو - عزیمت کرده و آن مرحوم را با سلام و صلوات به ابرقو آوردند.
ایشان پس از ورود به ابرقو، در منزل یکی از اهالی در محله «دروازه میدان» موقتاً اسکان نمود و تا 4 - 5 روز رفت و آمدها ادامه داشت. پس از این چند روز، آن مرحوم با توجه به مفاد درخواست، سراغ جلسه درسی و بحث را گرفت و پس از آن که مشخص شد جلسه در یکی از مساجد شهر است، شخصاً با دو کتاب «مکاسب» و «کفایه» در محل درس حاضر گردید تا در اولین جلسه، سطح کلاس را ارزیابی و تدریس را آغاز کند. آنچه در همان اوایل به عنوان نتیجه ای نه چندان مطلوب و خوشایند عاید آن مرحوم شد، پایین بودن سطح علمی کلاس درس بود، به طوری که موجب گله ایشان گردید. متأسفانه در ادامه، از همان رونق اندک اولیه هم کاسته شد و چندی بعد این کلاس کلاً تعطیل گردید. از آن پس، اقدامات ایشان از تشکیل درس و بحث بیرون آمد و به شکلی ادامه یافت که بدان خواهیم پرداخت.

توجه به فعالیت های دیگر
پس از آن که جلسه درس حاج شیخ محمد جواد منحل گردید، آنچه بیشتر ذهن آن مرحوم را به خود مشغول کرد، این بود که فعالیت های خود را بر محور تبلیغ، روضه، اقامه جماعت، محاسبه وجوهات و مواردی این گونه قرار بدهد. ایشان در ابتدا برنامه نماز جماعت خود را در مسجد جامع ابرقو قرار داد، با بروز برخی موانع، این برنامه را به مسجد امامزاده و داخل امامزاده و برخی مساجد دیگر منتقل نمود. علت این تغییر مکان ها را باید در بروز بعضی موانع دانست، و این علاوه بر مشکلات جنبی بود که پیش می آمد، تا جایی که ایشان چشم انداز خوبی از موفقیت پیش روی خود ندید!
مجموعه این عوامل، آن مرحوم را وادار نمود با مراجعه به حضرت آیت اللّه بروجردی؛ از معظم له بخواهد که ایشان را از ماندن و اقامت در ابرقو معذور بدارد!
اما مرحوم آیت اللّه بروجردی کسی نبود که این ها را دلیلی موجه برای خالی کردن میدان بداند، وانگهی چه کسی بهتر از مرحوم حاج شیخ محمد جواد می توانست نیازهای متنوع دینی یک شهر را پاسخگو باشد؟
بر همین اساس، درخواست آن مرحوم مقبول واقع نشد و چون بنا را براستخاره گذاشتند، مراجعت ایشان به ابرقو و ماندن در این شهر، بسیار خوب آمد.
مرحوم حاج شیخ محمد جواد، دوباره به ابرقو برگشت، با این نیت که این بار به صورت جدی تر به مجالس وعظ و روضه، اقامه جماعت، حساب و کتاب وجوهات شرعیه و مواردی از این نمونه بپردازد. پس از بازگشت، حدود دو سال را در برخی از روستاهای ابرقو از جمله «مهر آباد» و «نصرت آباد» سپری نمود که دلیل آن را باید بروز همان مسائل و موانعی دانست که به کلیت آن، اشاره شد.
مدتی بعد تنی چند از ارادتمندان، از آن مرحوم خواستند تا در مسجد امامزاده اقامه جماعت نماید و آنها تضمین کردند که مسأله ای خاص بروز نکند. خوشبختانه این قضیه مشکل را حل کرد و از آن پس، این مسجد به صورت ثابت محلّ اقامه جماعت ایشان گردید. قابل ذکر است که مرحوم حاج شیخ محمد جواد، در مدت سی و چند سال اقامت در ابرقو، سه، چهار بار به عراق جهت زیارت عزیمت نمود و هر بار در کربلا در مسجدی به نام مسجد «بازار داماد» اقامه جماعت داشت.

ویژگی ها
چیزی که باور مردم را نسبت به حاج شیخ محمد جواد روز به روز بیش تر و ارادت آنان را به آن مرحوم افزون تر می ساخت، ویژگی های شخصیتی ایشان بود.
آنچه مردم در وجود این عالم پارسا می دیدند، پرهیزکاری بود و دوری از زر و زیور دنیا؛ عشق و محبت به ثقلین یعنی قرآن و عترت (ع) بود و بخشش و سخاوت؛ برخوردهای بزرگوارانه بود و آزادگی و وارستگی. همین ویژگی های ملکوتی، ارادتمندان آن مرحوم را واداشته که با گذشت بیش از بیست سال از رحلت ایشان، هنوز هم برای شادی روحش صلوات بفرستند.
«آیت اللّه حاج میرزا احمد سیبویه» درباره ایشان چنین می گوید:
آشنایی آیت اللّه میرزا احمد سیبویه با مرحوم حاج شیخ محمد جواد، به سال های حضور این دو بزرگوار در نجف و کربلا برمی گردد. متأسفانه از زمانی که حاج شیخ محمد جواد به ابرقو عزیمت نمود، این ارتباط، به دلیل حضور آیت اللّه سیبویه در نجف و کربلا قطع شد، اما عمق روابط این دو با یکدیگر در نجف و کربلا به حدّی بوده که طراوت و تازگی آن محسوس است. تا جایی که آیت اللّه سیبویه فرمودند:
«احتمالاً روزی نیست که برای آن مرحوم فاتحه نخوانم و برای فرزندانش دعا نکنم.»

همنشینی با افراد برگزیده
آیت اللّه سیبویه این عارف گمنام را چنین معرفی می کند:
مرحوم حاج شیخ محمد جواد با کمتر کسی حشر و نشر داشت و این، به دلیل تأثیر متقابلی است که افراد بر یکدیگر دارند. چنانکه از حضرت عیسی (ع) پرسیدند: با چه کسی مجالست کنیم؟ آن حضرت فرمودند: «با کسی که کلام و دیدارش بر علم شما بیفزاید و قیامت را به یاد شما آورد.» مرحوم حاج شیخ محمد جواد، با دو تن از علمای وارسته آن دیار یعنی مرحوم پدرمان - «آقا شیخ علی اکبر سیبویه» - و عموی ما - «شیخ الفقهاء، مرحوم شیخ محمد علی سیبویه» - همنشین بود. ملاقات ما چهار نفر عموماً هر شب در صحن حضرت ابوالفضل (ع) صورت می گرفت. در این نشست ها، که سال ها ادامه داشت، مطالب مختلفی مطرح می شد، از جمله مباحثه برخی فروع فقهی.

حالات بکاء (گریه)
مرحوم آیت اللّه حاج شیخ محمد جواد، بسیار رقّت قلب داشت. در جلساتی که روضه خوانده می شد و بیشتر بنده (آیت اللّه سیبویه) روضه خوان بودم، ایشان دست بر پیشانی می گذاشت و باران اشک بود که بر صورتش جاری می شد.

تواضع و فروتنی
ایشان یک پارچه تقوا و پرهیزکاری بود. ذره ای هوا و هوس در وجود آن مرحوم ندیدیم، و بر اساس فرمایش امام حسن عسکری (ع) - در جواب جناب «ابن بابویه»؛: «شرط تبعیت و پیروی مردم از فقها، مخالفت آنها با هواهای نفسانی است.»

احترام به سادات
روایات فراوانی در خصوص احترام به سادات وجود دارد، از جمله این روایت است که رسول خدا (ص) فرمودند:
«هر کس اولاد مرا ببیند و با علاقه، بر من صلوات بفرستد، خداوند شنوایی گوش و بینایی چشم او را افزون فرماید.»
علاقه مرحوم حاج شیخ محمد جواد به سادات، به حدی بود که هرگاه ذریّه زهرا (س) را می دید، به عنوان احترام، با تمام قامت از جا برمی خاست!

جامع اخلاق فاضله
اگر بخواهیم شخصیت مرحوم حاج شیخ محمد جواد را در یک جمله بیان کنیم، باید گفت که ایشان جامع همه اخلاق و صفات فاضله بود!

علاقه فراوان به ائمه (ع)
محبت و علاقه وافر حاج شیخ محمد جواد به ائمه معصومین (ع) - خصوصاً مولای پرهیزکاران، امیر مؤمنان علی (ع) - ریشه در باوری داشت که برخاسته از حدیث ثقلین بود. رسول خدا (ص) در آخرین روزهای حیات، به حفظ قرآن و عترت (ع) سفارش کرده و این دو را با هم دانستند. نه علاقه به قرآن می تواند ما را از وجود ائمه (ع) بی نیاز کند، و نه تأسّی به این بزرگواران می تواند بهانه ای برای فراموشی قرآن گردد.
خمیرمایه و صفای منبر حاج شیخ محمد جواد، مطالبی بود که از عمق وجود، در باب فضایل ائمه (ع) و مصایب آن بزرگواران بر زبان می آورد، و چون سخن از دل می گفت، بر دل های مردم می نشست.
در یکی از سال ها، ایام عزاداری محرم و عاشورا با فصل زمستان و سرما و برف مصادف شده بود، به همین خاطر در عاشورای آن سال کسانی که عموماً دسته های عزاداری را به راه می انداختند، در این کار سستی و اهمال کردند.
مرحوم حاج شیخ محمد جواد، چون این تأخیر و سستی را مشاهده کرد، شخصاً راه افتاد و هیأت های عزاداری نیز به تبع ایشان به راه افتادند.
ارادت و علاقه آن مرحوم نسبت به عزاداری سالار شهیدان - حضرت امام حسین (ع) - به حدی بود که با وجود سن بالا، پیشاپیش عزاداران و با پای برهنه راه می رفت، در حالی که از زیر عبا بر سینه می زد و بنا به اظهار نظر ارادتمندان ایشان، از اول تا آخر مراسم اشک می ریخت.
صبر و بردباری
هر چه دامنه فعالیت افراد - خصوصاً کسانی که مسئولیت سیاسی و دینی بر عهده دارند. - بیش تر باشد، مشکلات بزرگ تری بر سر راه آن ها پیش می آید، همان طور که ممکن است ارادتمندان چنین افرادی نیز بیش تر گردند. بدون شک شرط موفّقیت در این راه، تحمل و شکیبایی است.
صبر و بردباری در زندگی حاج شیخ محمد جواد، در مراحل و ابعاد مختلف زندگی ایشان تجلّی خاصّی داشت. در این زمینه به مواردی چند اشاره می کنیم:
الف: دل کندن از معادن غنی معنوی و علمی نجف و کربلا و رحل اقامت در ابرقو، که لازمه امتثال امر حضرت آیت اللّه بروجردی بوده، نمی تواند مصداق بارز صبر و شکیبایی و معامله ای الهی قلمداد نگردد؛ زیرا آن مرحوم از ابتدا به رغم میل باطنی و بر اثر اصرار آن مرجع بزرگوار، درخواست اهالی ابرقو را قبول کرد. (اگرچه در انتخاب شهر آزاد بود.)
ب: تحمل برخی مسائل و مشکلات، که در سال های اولیه حضور آن مرحوم در ابرقو بروز کرد، مصداق روشن صبر و بردباری است. تا جایی که ایشان طی آن سال ها به خاطر جلوگیری از تفرقه و تشتّت و اقدامی که شائبه نفسانی داشته باشد، وضعیت کاملاً ثابتی پیدا نکرد.
البته تشخیص آن عالم پرهیزکار چنین بود که در برابر این مشکلات، موضعی از سر پذیرش پیشه کند، این شیوه اگرچه در ابتدا ابهام انگیز بود؛ اما به مرور زمان موجب رفع تنش ها گردیده، به طوری که پس از تنش های آن سال ها، برنامه های ایشان انسجام لازم را به دست آورد.
این عوامل، صبر و بردباری بالایی می طلبید که حاج شیخ محمد جواد به لطف و مدد الهی از عهده برآمد و آن را زینت علم نمود که معصوم (ع) فرمودند:
«بردباری، زینت دانش است.»
ج: به این مسائل هرگاه رحلت همسر ایشان هم اضافه گردد، صبر و شکیبایی ضرورتی دوچندان پیدا می کند.

توجه به مستحبّات
بسیارند کسانی که چون به مراتبی از علم و دانش دست می یابند، یا چشم اندازی از مسئولیت سیاسی و اجتماعی پیدا می کنند، از توجه اولیه آن ها به انجام واجبات و مستحبات و نیز ترک محرمات و مکروهات کاسته می شود!
آنچه از حاج شیخ محمد جواد ملاحظه می گردید، علاوه بر ادای واجبات و ترک محرمات، اهتمام فراوان ایشان به انجام مستحبّات و ترک مکروهات بود.

تلاوت قرآن
ایشان مقیّد بود که روزانه در چند نوبت قرآن بخواند: صبح زود، حوالی ساعت 10 صبح و نیم ساعت مانده به غروب آفتاب. همچنین به سوره مبارکه «طه» توجه بیش تری داشت، به طوری که هر روز این سوره مبارکه را تلاوت می نمود، دلیل آن را این مطلب عنوان می کرد که سوره «طه»، سوره «ولایت» است. همچنین مقیّد بود در منبرها دو سوره مبارکه «فجر» و «مزمّل» را تلاوت نماید.

زیارت عاشورا
از زیارت هایی که بنا به نقلی مورد تأکید حضرت ولی عصر (ع) است، و علما و بزرگان مقیّد به خواندن این زیارت بوده و هستند، «زیارت عاشورا» است.
حاج شیخ محمد جواد به خواندن این زیارت تقیّد خاصی داشت. هیچ روزی نبود که این زیارت را نخواند. استمرار این توفیق باعث شد تا ایشان لحظاتی پس از زمزمه این زیارت، جان به جان آفرین هدیه کند، که در جای خود این مطلب خواهد آمد.

غسل جمعه
مرحوم حاج شیخ محمد جواد به غسل جمعه اهتمام ویژه داشت، گاهی وقت ها آب را در آفتاب می گذاشت تا گرم شود و غسل جمعه به جای آورد؛ ضمناً این روایت را متذکر می شد که:
«هر کس به غسل جمعه مقیّد باشد، بدنش از پوسیدن در امان خواهد ماند.»

پرهیز از غیبت
ایشان هرگز اجازه نمی داد کسی در حضورش از دیگری بدگویی و غیبت کند. معمولاً اگر با چنین صحنه ای مواجه می شد، می گفت: «ایشان حضور ندارند، صحبتشان را نکنید!»

احتیاط در اخذ وجوهات
با وجود این که، ایشان از مراجع بزرگی همچون حضرات آیات: سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین بروجردی - رحمهما اللّه - اجازه اخذ وجوهات داشت، در عین حال هرگاه کسی به منظور حساب و کتاب وجوهات، خدمت ایشان می رسید، با استقبال آن مرحوم مواجه نمی شد.(1) یکی از ارادتمندان ایشان می گوید: کسانی خدمت حاج شیخ محمد جواد می رسیدند تا ایشان اموال آنان را محاسبه کند و وجوهات شرعی را از آنان بگیرد؛ امّا ایشان قبول نمی کرد و احیاناً به بزرگان قم ارجاع می داد. تا جایی که من به ایشان گفتم: اگر شما حساب نکنید، ایشان بنا نیست نزد کس دیگر یا به قم جهت محاسبه وجوهات شرعیه برود، و طبعاً اموالش پاک نمی شود. آن وقت ایشان قبول می کرد و اموالش را مورد محاسبه قرار می داد. در سال های آخر عمر ایشان، که نماینده حضرت آیت اللّه گلپایگانی وجوهات را حساب می کرد، دیگر ایشان از کسی وجوهات نگرفت.
شاید احتیاط آن مرحوم در این کار چند علت اصلی داشته باشد:
اول: این که مراجعین تصور نکنند ایشان بنا دارد از رهگذر محاسبه اموال دیگران و اخذ وجوهات، برای خودش مالی و ثروتی دست و پا کند.
دوم: این که برخی افراد گمان نکنند تشکیلات حوزه و مراکز علمی مدیون مال و ثروت آن هاست.
سوم: تفهیم این نکته به مراجعین است که شما به خاطر پرداخت این وجوهات بر ما منّت ندارید، بلکه ما بر شما منّت داریم که مسئولیت رساندن این وجوهات را به واجدین شرایط بر عهده می گیریم.
چهارم: احتیاط و پرهیزکاری بالای ایشان، مبنی بر این که مبادا خدای ناکرده ریالی در این میان بالا و پایین برود.
همچنین آن مرحوم در خصوص اخذ وجوهات هیچ رودربایستی با کسی نداشت؛ چنان که یکی از روحانیون که تازه به ابرقو آمده بود، چون اکراه و احتیاط ایشان را در اخذ وجوهات مشاهده کرد، گفت: شما که این قدر در اخذ وجوهات احتیاط می کنید، مجوّزی به من بدهید تا مردم برای محاسبه وجوهات نزد من بیایند ایشان هم به او گفت: شما هم نوشته ای به من بدهید که مطمئن باشم در قیامت مرا نجات خواهید داد!
نکته لازم به ذکر، میزان اعتماد حضرت آیت اللّه بروجردی به مرحوم حاج شیخ محمد جواد، عموماً - و از جمله در اخذ وجوهات - می باشد. چنان که چند نفر از اهالی ابرقو برای پرداخت وجوهات شرعیه در قم، خدمت حضرت آیت اللّه بروجردی رسیدند. ایشان چون مطلع شدند که این ها از ابرقو خدمت رسیده اند، گفتند: مگر آقای حاج شیخ محمد جواد شریف نژاد، در آنجا تشریف ندارند؟ سپس فرمودند: نزد ایشان برگردید، به ما خواهد رسید.
البته این اعتماد و علاقه، طرفینی بود. در سال 1340 که حضرت آیت اللّه بروجردی رحلت فرمودند، مرحوم حاج شیخ محمد جواد در مسجد جامع به منبر رفت، به طوری که تأثر و اندوه ایشان در فقدان آن مرجع عظیم الشأن غیرقابل وصف است.
ایشان در آن مجلس با اشاره به شخصیت حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی، متذکّر شد که:
«این ها (دستگاه حاکم) قرار بود کارهایی بکنند، ولی قدرت آن مرجع بزرگ مانع آن اقدامات شد، امّا خدا به خیر بگذراند حوادثی که در پیش است!»
بدون شک رژیم پهلوی در نظر داشت اصلاحات ارضی را در زمان مرحوم حضرت آیت اللّه بروجردی اجرا کند، ولی مخالفت ایشان مانع این کار شد، به طوری که رژیم شاه، این اقدام را به بعد از رحلت آن مرجع بزرگ موکول کرد.
نکته جالب توجّه اطلاع حاج شیخ محمد جواد از اقداماتی بود که رژیم شاه نتوانست در زمان زعامت حضرت آیت اللّه بروجردی انجام بدهد (با توجه به محدودیت اطلاع رسانی در آن ایام).

نظم شدید در اقامه جماعت و حضور در مجلس روضه
هیچ عاملی نمی توانست از حضور ایشان برای اقامه جماعت و شرکت در مجلس روضه جلوگیری کند. گاه می شد به خاطر بارش شدید برف و باران و کهولت سن کمتر کسی احتمال می داد که آن مرحوم برای نماز و یا خواندن روضه حاضر شود، حتی راننده ای که ایشان را در این برنامه ها تبرّعاً خدمت می کرد، دنبال ایشان نمی رفت، اما پس از دقایقی دیده می شد که آن مرحوم شخصاً برای اقامه جماعت و یا برگزاری مجلس روضه حضور یافته است. ایشان می فرمود:
«هرگاه برای نماز جماعت حاضر نشدم، تابوت برایم بیاورید. (بدانید که تنها مرگ مانع حضورم در نماز جماعت خواهد بود.).»

خوراک کم
حاج شیخ محمد جواد به اندکی غذا اکتفا می کرد. به جرأت می توان گفت خوراک ایشان از یک نعلبکی برنج هم کمتر بود! به همین خاطر جسماً نحیف، اما از چنان توانی برخوردار بود که منبرهای یک ساعت و یک و نیم ساعت، و در برخی شب ها (مانند شب های احیا) منبرهای سه ساعته، ایشان را خسته نمی کرد!
بدون شک رقّت قلبی آن مرحوم تا حدود زیادی ناشی از این ویژگی بود؛ زیرا در روایتی از امام علی (ع) آمده است:
«از پرخوری پرهیز کنید که موجب قساوت دل، کسل کننده از نماز و خراب کننده بدن است.»

بخشش فراوان
اگرچه ایشان از لحاظ خوراک به حد ضرورت اکتفا می کرد، اما در بذل و بخشش به کم قانع نبود. چیزهایی که نذر ایشان می شد و یا برخی از اهالی خدمت ایشان می بردند، دیری نمی گذشت که به مستمندان و نیازمندان می بخشید.
یکی از ارادتمندان ایشان می گوید:
روزی یک تخته پتو به عنوان هدیه خدمت ایشان بردم و گفتم: این هدیه خدمت شما، به شرط این که آن را به کسی نبخشید!
آن مرحوم گفت: به این مطلب کاری نداشته باش! (در صورتی که نیازمندی پیدا شد، به او خواهم داد.)

ساده زیستی
با این که وضع عمومی مردم در آن سال ها در حد نسبتاً خوبی بود، نذرهایی هم برای ایشان می شد و برنامه های آن مرحوم نیز به گونه ای بود که بتواند یک زندگی خوب برای خود فراهم کند؛ اما زندگی ایشان پایین تر از حد متوسط بود.
وسایل موجود در اتاق مهمانخانه ایشان عمدتاً یک تکه گلیم بود و یک منقل آتش و یک عدد پنکه. اصولاً آن مرحوم کسی نبود که در پی جمع آوری ثروت دنیا باشد، و اگر چیزی هم به او می رسید، به مستمندان و نیازمندان می بخشید.
حتی منزل مسکونی ایشان هم به همت اهالی ابرقو ساخته شد. یک نفر زمین آن را هدیه کرد، دیگری خشت آن را تهیه نمود و سومی آن را ساخت.

پرهیز از مجالست با مال اندوزان
از ویژگی های بارز حاج شیخ محمد جواد، پرهیز از مجالست با ثروتمندان و کسانی بود که احتمال می داد بخواهند از وجهه یا دست خط ایشان به نوعی استفاده کنند. برعکس، دعوت مردم معمولی را قبول می کرد.
این ویژگی به ایشان شجاعتی داده بود که در مواقع حساس، بروز چشمگیری پیدا می کرد. در این خصوص به یک مورد اشاره می کنیم:
یکی از ثروتمندان و زمین داران ابرقو مجلسی تشکیل داد و قصد وی این بود که از بزرگان و روحانیون مجلس امضایی مبنی بر انتقال زمین از مادرش به او بگیرد. ظاهراً همه چیز مهیا بود، هم صاحب ملک در مجلس حاضر بود و هم فرزندش که بنا بود زمین به او منتقل شود. متن لازم تهیه شد و به ایشان دادند تا آن مرحوم امضا کند.
وقتی متن نامه را خدمت ایشان دادند، آن مرحوم امضا نکرد و نامه را برگرداند. حاضران تعجّب کردند، زیرا ظاهراً شک و شبهه ای در کار نبود. وقتی علت را پرسیدند، جواب داد: از کجا معلوم که این مالکیت از اصل و اساس شرعی باشد؟ (با توجه به این که اصولاً انتقال درست این زمین ها به خوانین و ملّاکین، محل بحث بوده است.) به دنبال استنکاف حاج شیخ محمد جواد از امضا، دیگران هم از امضای نامه خودداری کردند.
ایشان اگر احتمال می داد ملک یا زمینی مثلاً وقف مسجد است، از این که ساختمانی در آن بنا شود، هر چند عمومی، ممانعت می کرد و تذکر می داد. در این خصوص اهالی ابرقو و ارادتمندان ایشان، مصادیقی در ذهن دارند.
شجاعت مرحوم حاج شیخ محمد جواد به این ها خلاصه نمی شد، هرچند ظاهر امر نشان نمی داد ولی دل دردناکی از حاکمیت پهلوی داشت، لذا به محض پیروزی انقلاب، وقتی مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالرّحیم ربّانی شیرازی به عنوان نماینده امام خمینی؛ در استان فارس به ابرقو آمد، مرحوم حاج شیخ محمد جواد نیز به استقبال وی رفت.

چند مورد دیگر
- ایشان به رعایت آداب سفره مقید بود. در ابتدای هر لقمه غذا «بسم اللّه الرحمن الرحیم» و در پایان هر لقمه «الحمدللّه ربّ العالمین» می گفت.
- غذا را با دست راست می خورد.
- مقید بود که رو به قبله بخوابد.
- هرگز با صدای بلند نمی خندید، خنده ایشان عموماً تبسّم بود.
- به نماز اول وقت و رعایت پرهیزکاری توصیه فراوان می کرد.
- هنگام منبر چنان غرق در آیات و روایات می شد که مکرر آستین های پیراهن را بالا می زد و وقت منبر از دستش خارج می گردید؛ به طوری که گاهی وقت ها مستمعین به ایشان تذکر می دادند که منبر طولانی شد. البته از آنجا که ایشان اصولاً آخرین کسی بود که در مجالس منبر می رفت، وقت دیگر روضه خوان ها به خاطر طولانی بودن منبر ایشان گرفته نمی شد.
- ایشان برای شرکت در برخی مراسم از جمله عزاداری عاشورا و رفتن به اقامه نماز عید فطر، با پای برهنه اقدام می نمود.
- نسبت به قرائت صحیح خطبه عقد ازدواج، فوق العاده حساس بود.
- از آن جا که ممکن بود کسانی از تأیید با دستخط ایشان سوء استفاده کنند، آن مرحوم نسبت به این کار وسواس عجیبی داشت. یکی از ارادتمندان از ایشان پرسیده بود: «مگر شما قلم ندارید که کسی را تأیید و توصیه ای فرمایید؟» البته ایشان یک بار مطلبی را تأیید و امضا کرده بود و آن مربوط به «اصلاح ذات البین» بوده است.
- ادعیه روزهای ماه مبارک رمضان را هر سه وعده با معنای فارسی برای مستمعین می خواند.
- نسبت به کتاب «اقبال» مرحوم «سید بن طاووس» توجه خاصی داشت و می گفت:
«هرکس اقبال سید را ندارد، اقبال ندارد!»
- یک لحظه دیده نشد که ایشان بدون ذکر باشد. دائماً ذکر خدا بر لب داشت و از میان اذکار به ذکر شریف «یا وهّاب» اهتمام خاص می ورزید. ضمناً می فرمود:
«انسان نمی تواند لحظه ای را بدون فکر و اندیشه سپری کند، چه بهتر که فکر و اندیشه اش مربوط به پروردگار باشد.»

منبرهای مردمی
الف: ایشان مقید بود که عبارات عربی را کاملاً معنا و بسیاری از موارد برخی دعاها را تکرار نماید، تا مستمعینی که معنای عبارات عربی را نمی دانند، توجه داشته باشند که چه مطلبی بر زبان می آورند. یکی از ارادتمندان ایشان چنین نقل می کند:
در شب های احیای ماه مبارک رمضان، قبل از این که مردم قرآن بر سر گیرند، ایشان مطالبی که لازم بود، معنا می کرد، بنابراین وقتی قرآن بر سر می گرفتیم، می دانستیم که از خداوند چه چیزی مسألت می کنیم.
ب: حاج شیخ محمد جواد مقید بود مصیبت ها را کوتاه بخواند. با این که ایشان وقتی ذکر مصیبت می کرد، مردم شدیداً تحت تأثیر قرار می گرفتند، اما مواظب بود که مبادا علاقه مردم به شنیدن مصایب ائمه (ع) و گریه بر مظلومیت آنان، فدای طولانی شدن مصیبت گردد و نتیجه معکوس حاصل شود.
ج: مرحوم حاج شیخ محمد جواد عنایت ویژه ای به خواندن «حدیث کساء» و معنای آن در منبرها داشت و در مواقعی خاص این حدیث را با علاقه می خواند و مردم نیز با علاقه می شنیدند. این مطلب در گذر زمان به صورت رویه در آمد، یعنی عموم مستمعین می دانستند که ایشان در فلان روز این حدیث را می خواند. ایشان معمولاً در روزهای پایانی روضه های خانگی، و شب های جمعه، مقید به خواندن «حدیث کسا» بود.
این حدیث بیانگر مقام و منزلت اهل بیت (ع) است و از آنجا که ایشان وظیفه خود می دانست مردم را با فضایل و مقامات معنوی آن بزرگواران آشنا کند، این حدیث معتبر و شریف از بهترین احادیثی بود که می توانست برای نیل به مقصود از آن استفاده نماید.

آخرین زمزمه
نوروز سال 1358 هجری شمسی، آخرین بهار را فراروی دیدگان حاج شیخ محمد جواد قرار داد.
علاقه به ثامن الائمه - امام علی بن موسی الرضا (ع) - آن مرحوم را به ارض اقدس طوس کشاند، تا برای آخرین بار ترجیع بند ارادت خود را ارزانی آن آستان کند.
همراه ایشان در این سفر می گوید:
با این که هنوز بنا بود در مشهد بمانیم، اما برخلاف انتظار، ایشان گفتند: باید برگردیم تهران! حاج شیخ محمد جواد در تهران به منزل فرزندش رفت و ما هم در شهر ری به خانه بستگانمان رفتیم.
پس از یک روز، بیماری مختصری بر آن مرحوم عارض شد، پیغام داد: بلیطی که برای رفتن از تهران به ابرقو گرفته اید، خودتان استفاده کنید، مورد نیاز من قرار نمی گیرد. (نقل به مضمون) و فرمودکه این ها مورد استفاده ام قرار نمی گیرند. سپس ادامه داد: فردا اذان صبح به این جا بیاید.
ما به شهر ری برگشتیم اما با کلی نگرانی. اصرار بر این که هر چه زودتر به تهران برویم، بیماری ایشان، عدم ضرورت استفاده از بلیط، این که فردا وقت اذان صبح ما را ببینند و... این افکار تا ساعت 12 شب ما را به خود مشغول کرده بود. در این ساعت فرزند ایشان تلفن کرد که پدرمان به رحمت خدا رفتند. این ها نشانه ای بر آگاهی آن مرحوم از نزدیک شدن زمان رحلت خود بود.
فرزند ایشان می گوید:
حدوداً نیمه شب ملاحظه کردم که پدرم آهسته چیزی می خوانند. گوش خود را نزدیک دهان ایشان بردم، دیدم مشغول خواندن زیارت عاشورا هستند. پس از چند دقیقه، شهادتین را بر زبان آوردند و دیگر چیزی نگفتند. ما ابتدا فکر کردیم که ایشان خواب رفته اند، اما پس از چند دقیقه که سراغشان رفتیم، ملاحظه کردیم در حالی که رو به قبله خوابیده اند، از دنیا رحلت کرده اند.
پیکر ایشان در قبرستان بقیع قم در مسیر جمکران به خاک سپرده شد.

پی نوشت ها:
1 - حتی نسبت به درخواست برخی افراد که می دانست مراجعه آنها برای حساب و کتاب، جهت رسیدن به مقاصد خاصی است، پاسخ منفی می داد.

منبع: www.hawzah.net

نظر شما