موضوع : پژوهش | مقاله

شهر سنتی ‌و شهر مدرن‌ و روزمرگی‌

پرسش اساسی در عصر ما این است آیا شهر مدرن‌ می‌تواند محل‌ تجسّم‌ فکر و خیال معنوی‌، و طلب‌ و تمنای‌ شهر خدا و به‌ زبان‌ فیلسوفان‌ پست‌مدرن‌ « نمونة‌ اصلی‌ و ازلی» ‌ـ به‌ انگلیسی‌Type Ideal و به‌ یونانی‌Archetypos ـ باشد؟
نه‌، زیرا اساس‌ شهر مدرن‌ چنان‌که‌ گفتیم‌ برای‌ پر کردن‌ خلاء انسان‌ با تولید صنعتی‌ و مصرف‌زدگی‌ و تکیه‌ بر فردیت‌ منظم‌ همتراز انسان ها، و نهایتاً لذت‌پرستی‌ و آزادی‌ اباحی‌ انسان هاست‌ که‌ بیشتر مطلوب‌ انسانهای‌ متوسط‌ و دون‌ است‌، برپا می‌شود. به‌ سخن‌ ژان‌ بودربار آنجا که‌ سنت‌ با امتداد و تعالی‌ می‌زیسته‌، تجدد در مقام‌ یک‌ فرهنگ‌ روزمرگی‌ مطرح‌ می‌گردد. با این‌ مقدمة‌ «بودربار»، به‌ بیان‌ و تأمل‌ در نظر بوتل‌ می‌رسیم‌. به‌ اعتقاد بوتل‌ «روزمرگی‌» همواره‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ «ایده‌آل‌» انقلابی‌ را به‌ مبارزه‌ می‌طلبد. روزمرگی‌ منطقی‌ یا زندگی‌ متعارف‌ همگانی‌ مطابق‌ قانون‌ و احکام‌ عرفی‌ شرعی‌، که‌ تجدد یا زندگی‌ عادی‌ متضمن‌ آن‌ است‌، نه‌ آن‌ روزمرگی‌ مبتذل‌ انسان‌ فرومایه‌ و یا حیات‌ متعالی‌ انسان‌ برتر به‌ معنی‌ گریز از یکسان‌سازی‌، فضایی‌ همتراز و موازی‌ و یکسان‌ بوجود می‌آورد، که‌ در آن‌ قواعد زندگی‌ حاشیه‌ای‌ در ارزشهای‌ محوری‌ جامعه‌ جدید (بعد از انقلاب‌) اسلامی‌، آنگونه‌ که‌ از طریق‌ ایدئولوژی‌ رسمی‌ بیان‌ می‌شوند، ذکر نشده‌ است‌. «اصول‌ حکومت‌ مرکزی‌ نمی‌تواند به‌ گونه‌ای‌ انبوه‌ از سدهایی‌ نامریی‌ و ضمنی‌ عبور کند، که‌ در پشت‌ و ورای‌ آنها، [افراد] جامعة‌ اجتماعی‌ خود را در برابر نگاههای‌ آزاردهنده‌ مأموران‌ حکومت‌ـ شحنه‌ها و محتسبان‌ـ می‌پوشانند، و این‌ مسئله‌ تازگی‌ چندانی‌ ندارند.
در فرهنگ‌ اسلامی‌، روزمرگی‌ [منطقی‌ و به‌ تعبیر صحیح‌تر زندگی‌ متعارف‌ با عقل‌ مشترک‌ همگانی‌ مطابق‌ احکام‌ شرع‌] در حقیقت‌ دارای‌ اصولی‌ ثابت‌ و تغییرناپذیر است‌. البته‌ زندگی‌ خصوصی‌ به‌ طور کل‌ از حیطة‌ اعمال‌ قدرت‌ خارج‌ است‌، و در سطحی‌ وسیع‌ خارج‌ از مدارهای‌
سازمان‌ نظارت‌ [حکومت] قرار دارد. بوتل‌ در بسط‌ نظر خود می‌گوید قدرت‌ جدید انقلاب‌ دینی‌ برخلاف‌ حزب‌ کمونیست‌ به‌ جهت‌ فقدان‌ ساختار محکم‌ سازمانی‌، هیچگونه‌ واسطة‌ مستحکم‌ برای‌ تحمیل‌ طرح‌ همگانی‌ خود بر بدنه‌ اجتماع‌ ندارد.
طرحی‌ که‌ اندیشة‌ ساختن‌ انسان‌ اسلامی‌ یا homo Islamicus جدید را دارد، از ایدئولوژی‌ فراگیر دولت‌ متجدّد و مدرن‌ نشأت‌ می‌گیرد، که‌ آن‌ هم‌ مانند آنچه‌ در چین‌ دیده‌ شده‌، از غرب‌ وارد شده‌ است‌. روزمرگی [به‌ همان‌ معنای‌ ابتذال‌ گریزنده‌ از قانون‌ عرفی‌ مدرن‌ و متجددانه‌] عرصة‌ دخالت‌ کلان‌ دولت‌ را محدود می‌کند، چنان‌ که‌ گریزگاهی‌ را مرزبندی‌ می‌کند، که‌ فرد در آن‌ از تلاشهای‌ سلطه‌جوی‌ دولت‌، خود را در پس‌ سدی‌ از تغییرناپذیرها و سنت‌ها محافظت‌ می‌کند.
آنچه‌ بوتل‌ می‌گوید، حکم‌ هرگونه‌ دولتی‌ است‌. البته‌ باید حدود مشهورات‌ و مسلمات‌ افکار عمومی‌ و عقل‌ مشترک‌ همگانی‌ را نیز به‌ مثابه‌ قواعد کلان‌ عرفی‌، که‌ گاهی‌ اوقات‌ از قوانین‌ دولتی‌ نیز قوی‌تر عمل‌ می‌کنند، لحاظ‌ کرد. یکسان‌سازی‌ و تحمیل‌ احکام‌ حکومتی‌ بر همگان‌ که‌ در دولتهای‌ مدرن‌ عصر تجدد به‌ نهایت‌ می‌رسد، مرزها و راههای‌ گریزگاه‌ را می‌بندد، اما باز امکان‌ گریز وجود دارد، از یک‌ «روزمرگی‌ منطقی‌» به‌ یک‌ «روزمرگی‌ مبتذل‌».
نکته‌ آن‌ است‌ که‌ در قلمرو نظامهای‌ سنتی‌، انسان‌ فرداً آزادتر و جامعه‌ با تکیه‌ بر روزمرگی‌ خود، به‌ منزله‌ پشتوانه‌ و حریم‌ هویت‌ اسلامی‌اش‌ (طریقت‌ خصوصی‌ گریز از یکسان‌سازی‌) در برابر دولت‌ حکومت‌فراگیرسنتی‌ شبه‌مدرن‌ اسلامی‌ مقاومت‌ می‌کند و می‌گریزد. دولت‌ نیز نمی‌تواند با نهادهای‌ خود وارد زندگی‌ روزمرة‌ مردم‌ شود، اما افکار عمومی‌ شرعی‌ یا عرف‌ سنتی‌ جایگزین‌ دولت‌ می‌شوند، و روزمرگی‌ را تا حدودی‌ مهار می‌کنند. از این‌ نظر رابطة‌ مخاصمه‌آمیزی‌ میان‌ امیال‌ فرد غیرعادی‌ و واقعیت‌ مادی‌ تمدنی‌ و فرهنگ‌ همگانی‌ برقرار می‌شود، و روزمره‌ را تحت‌ تسلط‌ درمی‌آورد، بنابراین‌ روزمرگی‌ به‌ سان‌ فضایی‌ از کشمکش‌ پنهان‌ و مقاومت‌، و تکذیب‌ دائمی‌ طرحهای‌ همسان‌گر دولت‌ عرفی‌ مدرن‌ یا شرعی‌ سنتی‌ بروز می‌کند.
بنابراین‌ روزمرگی‌ در تحلیل‌ جزیی‌ یک‌ معنای‌ عام‌ دارد، که‌ به‌ سطح‌ عام‌ زندگی‌ دنیوی‌ قانونی‌ یکسان‌ساز تعلق‌ دارد، چه‌ در نظام‌ دینی‌ و سنتی‌ و چه‌ در نظام‌ مدرن‌ عرفی‌، با این‌ تفاوت‌ که‌ فرهنگ‌ نظام‌ تجدّد و مدرن‌ ذاتاً به‌ فرهنگ‌ روزمرگی‌ اباحی‌ و مبتذل‌ می‌گراید، بی‌آن‌ که‌ این‌ امر عمومیت‌ پیدا کند، و آنچه‌ در تمدنها موضوعیت‌ همگانی‌ پیدا می‌کند، نوع‌ روزمرگی‌ منطقی‌ و یکسان‌سازانه‌ است‌. اما معنای‌ کلی‌ روزمرگی‌ گریزگاه‌ است‌ از نظامهای‌ یکسان‌ساز عرفی‌ و دینی‌ قانونی‌، به‌ این‌ معنا «روزمره‌» به‌ حدود زندگی‌ شخصی‌ و خصوصی‌ دنیوی‌ انسان‌ تعلق‌ دارد. اما به‌ معنی‌ کلی‌ «روزمرگی‌» در برابر «ایده‌آل‌ و آرمانهای‌ متعالی‌» است‌، و سه‌ صورت‌ دارد:
1. روزمرگی‌ به‌ معنای‌ حریم‌ خصوصی‌ انسان‌ در زندگی‌ دنیوی‌، تحت‌ تأثیر یکسان‌سازی‌ حکومت‌ دینی‌ و احکام‌ شرعی‌.
2. روزمرگی‌ به‌ معنای‌ تعلّق‌ به‌ حیات‌ دنیوی‌ یکسان‌ با احکام‌ تغییرناپذیر و کلی‌ عرفی‌.
3. روزمرگی‌ به‌ معنای‌ گریز از یکسان‌سازی‌ عرفی‌ و شرعی‌ و پناه‌ بردن‌ به‌ صرف‌ ابتذال‌ دنیوی‌.

فکر و زندگی‌ در آرمانشهر
بعد از طرح‌ مسئله‌ روزمرگی‌ به‌ مثابه‌ امور یکسان‌ساز تمدنی‌ و واقعیت‌ همترازکنندة‌ فرهنگی‌ و یا به‌ عنوان‌ گریزگاهی‌ در برابر یکسان‌سازی‌ و همسطح‌ کنندگی‌، مسئله‌ دیگری‌ مطرح‌ می‌شود و آن‌ قرار گرفتن‌ در افق‌ «آرمانشهری‌» است‌.
آرمانشهری‌ یا شهر ایده‌آل‌، یوتوپیا، مدینة‌ فاضله‌، امت‌ واحده‌ و یا اورشلیم‌ آسمانی‌، تعابیری‌ مختلف‌ در صورت‌ کلی‌ دینی‌ـ اساطیری‌ یا فلسفی‌ـ علمی‌ (تخیلی‌) دارد. در یوتوپیا و آرمانشهرهای‌ فلسفی‌ جهان‌ کنونی‌ کمال‌ وضع‌ موجود به‌ معنی‌ ترقی‌ و تکثیر و بسط‌ اکنون‌ است‌. در این‌ عالم‌ فردا همان‌ امروز است‌ با وسعت‌ و توسعه‌ کمی‌، نه‌ آن‌ که‌ به‌ عالمی‌ ماورایی‌ تعلق‌ گیرد، و آنچه‌ در برنامه‌های‌ توسعه‌ ایده‌آل‌ می‌آید، ذیل‌ این‌ نظر یوتوپیک‌ است‌.
جمهوری‌ افلاطون‌، یوتوپیای‌ تامس‌ مور، مدینة‌ خورشید کامپانلا، دنیای‌ متهور نو هاکسلی‌ همگی‌ آرمانشهرهای‌ فلسفی‌ و متعلق‌ به‌ عالم‌ یکسان‌ساز روزمرة‌ مدرن‌ اومانیستی‌اند، در حقیقت‌ روزمرگی‌ عادی‌ مضمون‌ این‌ آرمانشهرهای‌ مدرن‌ رؤیایی‌ است‌. اما آرمانشهر یا صحیح‌تر و حقیقی‌تر تعبیر شهرهای‌ آسمانی‌ یا مدینه‌ الله و مدینه‌ رسول‌ از جنس‌ دیگری‌ است‌، که‌ ماهیتاً و ذاتاً از آرمانشهر وهمی‌ فلسفی‌ متمایزند. این‌ مدینه‌ با قرآن‌ و کتابهای‌ مقدس‌ و سنت‌ نبوی‌ و معصومان‌ و در علم‌ انضمامی‌ عصر ایمان‌ ادیان‌ ظهور می‌کند، و با غیبت‌ انبیاء و اولیاء معصوم‌ مستور و نهان‌ می‌شود که‌ اشاره‌ای‌ به‌ آنها کردیم‌.
یکی‌ از این‌ مداین‌ خدایی‌، همان‌ آرمانشهری‌ است‌ که‌ هویت‌ انسان‌ بسیجی‌ کاملاً به‌ آن‌ وابسته‌ است‌، و دقیقاً در نقطة‌ مقابل‌ روزمرگی‌ عادی‌ و مبتذل‌ است‌، و ستیز تمام‌عیاری‌ را میان‌ این‌ دوگونه‌ زیست‌ و حیات‌ انسانی‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌.
از نظر بوتل‌ رؤیاپردازی‌ [و تخیّل‌] برای‌ یک‌ جامعه‌ متحد و همبسته‌ آرمانشهر، بر طرح‌ اسلامگرای‌ همگانی ‌[در ذهن‌ بسیجی] چیره‌ می‌شود، و روزمرگی‌ و ابتذال‌ در زندگی‌ تحت‌ تسلط‌ مجموعة‌ مشکلات‌ به‌ صورت‌ واقعیتی‌ درمی‌آید، که‌ برای‌ تکذیب‌ و تقدس‌زدایی‌ این‌ آرمانشهر به‌ کار می‌رود. عامه‌ مردم‌ لاابالی‌ و بی‌قیدوبند و روشنفکران‌ سکولار و عرفی‌ دائماً به‌ جامعه‌ ایده‌آل‌ مقدس‌ و معنوی‌ مؤمنان‌ یورش‌ می‌برند و آن‌ را تخریب‌ می‌کنند.
روزمرگی‌ در برابر آن‌ [آرمانشهر] مقاومتی‌ غیرفعال‌، سرسخت‌ و دائم‌الحضور ایجاد می‌کند، که‌ قدرت‌ تحرک‌بخشی‌ آرمانشهر را روز به‌ روز کُند می‌کند، و بالاخره‌ آن‌ را می‌فرساید. بوتل‌ معتقد است‌، روزمرگی‌ در رابطه‌ای‌ متعارض‌ و دائمی‌ با آرمانشهر، الگوی‌ آرمانشهرستیزانه‌ جامعه‌ را که‌ در آن‌ شکلی‌ از فردیت‌ خودمحور و رویین‌تن‌ در برابر نظام‌ همسانگر حاکم‌ است‌، تحمیل‌ می‌کند.
در اینجا او برای‌ آرمانشهر نحوی‌ روح‌ همسانگری‌ و یکسان‌سازی‌ قائل‌ می‌شود، اما چنین‌ نیست‌. هرچند هر تفکری‌ میل‌ دارد همه‌ را به‌ اتباع‌ راستین‌ خود تبدیل‌ کند. اما تفکر آرمانشهرانه‌ دینی‌ در ذات‌ خویش‌ مراتب‌ نازل‌ معنوی‌ مردمان‌ را درک‌ می‌کند، و برخلاف‌ یکسان‌سازی‌ متعارف‌ عرفی‌ تمدنی‌ و فرهنگی‌ سکولار، در تعقیب‌ همگانی‌ کردن‌ خویش‌ نیست‌، چنان‌که‌ بوتل‌ خویش‌ در فقراتی‌، از تضاد و دوگانگی‌ شهر و جبهه‌ (آرمانشهر) از زبان‌ بسیجی‌ سخن‌ می‌گوید.
بنابراین‌ نباید آرمانشهری‌ را که‌ متضمن‌ روزمرگی‌ و یکسان‌سازی‌ است‌ (یوتوپیا)، با آرمانشهری‌ که‌ متضمن‌ نفی‌ روزمرگی‌ و یکسان‌سازی‌ هر دو است‌، یکسان‌ گرفت‌. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ علیرغم‌ قرار گرفتن‌ در افق‌ آرمانشهر دینی‌ـ اساطیری‌، انسان‌ بسیجی‌ اسلامگرا که‌ خود را با طرح‌ همسانگرا [ولی‌ ماورایی‌] آرمانشهر منطبق‌ می‌داند، از ورود به‌ ساختار زندگی‌ روزمرة‌ همگانی‌ که‌ مناسب‌ حال‌ عادی‌ انسان‌ متوسط‌ و میانمایه‌ است‌، می‌گریزد.

شهادت‌، خشونت‌ و آرمانشهر
این‌ احساس‌ ضدزندگی‌ روزمره‌، از نظر بوتل‌ به‌ نفی‌ خویشتن‌ بسیجی‌ [شهادت‌] منتهی‌ می‌شود. از آنجا که‌ آنها گرفتار در نظام‌ رسمی‌اند، چنان‌ در آن‌ غرق‌ می‌شوند که‌ دیگر نمی‌توانند از شهری‌ که‌ مظهر روزمرگی‌ است‌، بگریزند. در اینجا فرض‌ بوتل‌، ایدة‌ همسانگری‌ آرمانشهر اسلامی‌ عصر انقلاب‌ است‌. اسلامگرایان‌ـ که‌ اکنون‌ طبقه‌ حاکم‌ شده‌اندـ از این‌ منظر به‌ سوی‌ دیدگاهی‌ عمیقاً خشن‌ و منفی‌ از دنیایی‌ به‌ شدت‌ تأثیر یافته‌ از پدیدة‌ شهرنشینی‌ می‌روند. در گروههای‌ بینادگرا این‌ اندیشه‌ پا می‌گیرد که‌ روزمرگی‌، آرمانشهر انقلابی‌ را تهدید می‌کند. روزمره‌ به‌ آوردگاهی‌ همیشگی‌ تبدیل‌ می‌شود. از اینجا میان‌ مردمِ ابتذلگرا و حکمرانانِ اسلامگرا جبهه‌ای‌ شکل‌ می‌گیرد. گروه‌ حاکم‌ به‌ رسیدن‌ به‌ آرمانشهر می‌اندیشد، به‌ هر قیمتی‌ حتی‌ با سلاح‌!!
اتهام‌ خشونت‌ برای‌ تفکر آرمانشهری‌ مؤمنان‌ از سوی‌ روشنفکران‌ دین‌ و شریعت‌گریز دائماً تکرار می‌شود، با این‌ فرض‌ که‌ گویی‌ گروه‌ افتاده‌ در روزمرگی‌ اهل‌ تسامح‌ و تساهل‌ و مدارایند، در حالی‌ که‌ چنین‌ نیست‌. حتی‌ رهبران‌ بسط‌ مدرنیسم‌ هرگونه‌ خشونتی‌ راـ حتی‌ به‌ کارگیری‌ سلاحهای‌ آتشین‌ـ برای‌ بسط‌ نفوذ خود تجویز می‌کنند. پس‌ تئوریهای‌ همسانگر پوتوپیک ‌ـ حتی‌ به‌ صورت‌ دموکراسی‌ لیبرال‌ موجود روشنفکران‌ یا نظامهای‌ سوسیالیستی‌ مارکسیستی‌ فروپاشیده‌ـ همگی‌ دچار این‌ خشونت‌ برای‌ یکسان‌سازی‌اند، آن‌ هم‌ در جهت‌ ورود مردم‌ به‌ روزمرگی‌ قانونمندانه‌ مطابق‌ زندگی‌ مدرن‌، در حالی‌ که‌ اسلامگرایان‌ نیز انتظار تبعیت‌ مردم‌ از قوانین‌ عادی‌ دارند.
اما آرمانشهر دینی‌ و اسلامگرایانه‌، آیا تعلق‌ به‌ گروههای‌ حکمران‌ ایران‌ دارد؟ قدر مسلم‌ خیر. این‌ رهبران‌ هرقدر از آغاز و صدر انقلاب‌ فاصله‌ گرفته‌اند، علی‌الخصوص‌ پس‌ از رحلت‌ رهبر فقید انقلاب‌ اسلامی‌ بسیاری‌ از آنان‌ ریزش‌ کرده‌، و از روزمرگی‌ و توسعة‌ متعارف‌ غربی‌ و مدرن‌ سخن‌ گفته‌اند، و دورة‌ ده‌ ساله‌ زندگی‌ مدرنیستی‌ را بر اساس‌ یوتوپیای‌ توسعة‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ ایجاد کرده‌اند و فقط‌ اقلیتی‌ آن‌ هم‌ نه‌ در حوزة‌ حکومت‌ بلکه‌ در متن‌ جامعه‌، تفکر آرمانشهرانه‌ خود را حفظ‌ کرده‌اند ، و اگر در نظام‌ حکمرانی‌ افرادی‌ هنوز در عالم‌ آرمانشهری‌ حضور دارند، رأی‌ خود را می‌پوشانند و نظر صریح‌ و تندی‌ در نفی‌ و رد روزمرگی‌، توسعه‌ صنعتی‌، دفاع‌ از سیاستهای‌ عدم‌ تنش‌ غربگرایانة‌ رجال‌ سیاسی‌ خودباختة‌ لیبرال‌ و آزادسازی‌ عمومی‌ اباحی‌ (لیبرالی‌)، بیان‌ نمی‌کنند، علی‌الخصوص‌ که‌ جز به‌ صورت‌ محدود عملاً وارد عرصة‌ معرکه‌ و جبهة‌ جنگ‌ و تضاد سیاسی‌ قبل‌ از انقلاب‌ میان‌ جامعه‌ و طبقة‌ حاکم‌ نمی‌شوند.
از اینجا همگان‌ چه‌ جناح‌ سنتی‌، و چه‌ جناح‌ مدرن‌ انقلاب‌، در توسعه‌ مدرن‌ حضور دارند، و گروه‌ اقلیتی‌ نیز بعد از جنگ‌ با خشونت‌ و غیرت‌ از تفکر آرمانشهرانة‌ مسخ‌شدة‌ خویش‌ بدست‌ گروههایی‌ از اهل‌ سیاست‌ رسمی‌ نظام‌ دفاع‌ می‌کنند، که‌ اینها نیز بیشتر به‌ گروههای‌ فشار ناکارا و سرخورده‌ تبدیل‌ شده‌اند، و بعضاً مورد سوءاستفادة‌ همین‌ گروهها و غربگرایان‌ قرار می‌گیرند.
قابل‌ تأمل‌ این‌ که‌ هیچگونه‌ شأن‌ اثباتی‌ از تفکر آرمانشهرانه‌ در عمل‌ این‌ گروه‌ دیده‌ نمی‌شود، و شاید همین‌ وضع‌ عملی‌، موجب‌ تکوین‌ نظری‌ خشونت‌آمیز در باب‌ آنها از سوی‌ «بوتل‌» و روشنفکران‌ غربگرا شده‌ است‌. اما اکثریت‌ این‌ اقلیت‌ اکنون‌ در ایران‌ و لبنان‌ و ترکیه‌ و الجزایر و فلسطین‌ و دیگر نقاط‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ بیشتر به‌ گروههای‌ خلوت‌نشینی‌ و هیأتهای‌ دینی‌ و حلقه‌های‌ یاران‌ منتظر موعود تبدیل‌ می‌شوند، و با آن‌ شیوه‌ای‌ که‌ بوتل‌ متذکر شده‌، یعنی‌ جریان‌ «فرسایش‌» از طریق‌ روزمرگی‌ مبتذل‌ و ضدالگوی‌ جامعه‌ دینی‌ و آرمانشهر اولیة‌ حکمرانان‌، اندیشة‌ آرمانشهری‌ از قلمرو حیات‌ دینی‌ اکثریت‌ خارج‌ شد، در حالی‌ که‌ در سالهای‌ اولیه‌ انقلاب‌ و دورة‌ آغازین‌ جنگ‌، اکثریت‌ فعال‌ جامعه‌ در چنین‌ عالمی‌ سکنی‌ گزیده‌اند.
باید توجه‌ کرد که‌ در جنگ‌ نیز اقلیتی‌ حضور فعال‌ و تمام‌عیار داشتند، و اکثریت‌، خاموش‌ و منفعل‌، علی‌الخصوص‌ که‌ فرصت‌طلبان‌ فعال‌ مانند سازمانهای‌ ایدئولوژیک‌ چپ‌ مارکسیستی‌ـ اسلامی‌ و لائیک‌ و جبهه‌ ملی‌ و نهضت‌ آزادی‌ از سوی‌ جامعة‌ فعال‌ نفی‌ شدند. تفکر ایده‌آل‌ اسلامی‌ و آرمانشهرانه‌ امام‌ خمینی‌ ؛ و روحیة‌ ولایی‌ و کاریسماتیک‌ ایشان‌ همه‌ مؤمنان‌ را شیفته‌ و شیدا و مسلوب‌الاختیار کرده‌ بود. همة‌ اهل‌ آرمانشهر به‌ مثابه‌ پیروان‌ پیر روحانی‌ خود، مست‌ و شیدای‌ ساحت‌ قدس‌، زیر شمشیر غمش‌ رقص‌کنان‌ می‌رفتند. عصر، عصر سکر بود، نه‌ صحو. نکته‌ آن‌ است‌ که‌ در عصر غلب‌ شهر ایده‌آل‌ اسلامی‌ و آرمانشهر، همه‌ شهروندان‌ در حال‌ سکر و مستی‌اند.
نکته‌ اساسی‌ این‌ است‌ که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ جامعه‌، هیچگاه‌ احساس‌ دیکتاتوری‌ و استبداد از ناحیة‌ امام‌ را احساس‌ نکرد، زیرا آرمانشهر امام‌ به‌ صورت‌ یک‌ ایدئولوژی‌ انتزاعی‌ و عقلی‌ یکسان‌ساز درنیامد. در حقیقت‌، امام‌ خمینی؛ به‌ سنت‌ رسول‌الله و سیاست‌ محمدی‌ و علوی‌، عمیقاً نسبت‌ به‌ مراتب‌ معنوی‌ مردم‌ و درجات‌ ایمان‌ و فواصل‌ معنوی‌ و دینی‌ آنها خودآگاهی‌ داشتند. چنان‌که‌ حضرت‌ رسول‌ به‌ فاصلة‌ ابوذر و سلمان‌ تا رسد به‌ نازلترین‌ افکار مانند عبداللهابن‌ ابی‌ منافق‌، از این‌ نظر حضرت‌ رسول‌ هیچگاه‌ وارد امور روزمره‌ عبدالله ابن‌ابی‌ نشد، و بنابر حکم‌ قرآن‌ در مسائل‌ خصوصی‌ منافقان‌ دستور به‌ تجسس‌ نمی‌داد، مگر آن‌ که‌ توطئه‌ و براندازی‌ کنند، که‌ در اینجا آنها را مهار می‌کرد، همان‌ طریقی‌ که‌ امام‌ خمینی‌ از آن‌ پیروی‌ کرد.

دو راهکار آرمانشهری‌: نظارت‌ و گریز
بوتل‌ از جبهه‌گیری‌ جوانان‌ بسیجی‌ و حکمرانان‌ با شهروندان‌ جامعة‌ متوسط‌الحال‌ سخن‌ می‌گوید، که‌ ساده‌اندیشانه‌ و بر بنیاد عرف‌ و سنت‌ فکری‌ مدرنیته‌، و مذهب‌ اصالت‌ غرب‌ تفسیر و تحویل‌ می‌شود، اما دوگونه‌ راهکار آرمانشهری‌ را بیان‌ می‌کند، که‌ فارغ‌ از مسئله‌ جبهه‌گیری‌ مفروض‌ وی‌ قابل‌ بررسی‌ است‌.
اول‌. امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر جامعه‌، برای‌ صیانت‌ آن‌ از تهدیدات‌ وارده‌ بر پاکی‌ و سلامت‌ معنوی‌ و اخلاقی‌ مردم‌.
دوم‌. کناره‌گیری‌ و گریز از شهرهای‌ فسادزده‌، برای‌ حفاظت‌ پاکی‌ آرمانشهر و اقامه‌ جهاد علیه‌ دشمنی‌ که‌ سرانجام‌ به‌ سبب‌ حضور مطلق‌ آنها، از عرصة‌ حقیقت‌ خارج‌ می‌شوند.
امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر راهکار دائمی‌ اسلام‌ برای‌ پاکسازی‌ جامعه‌ است‌، اسلام‌ مانند همه‌ ادیان‌ احکامی‌ برای‌ صیانت‌ اخلاقی‌ جامعه‌ دارد. اما جهاد که‌ در مورد دوم‌ به‌ آن‌ اشاره‌ می‌شود، راه‌ اسلامی‌ در نفی‌ دشمن‌ داخلی‌ و خارجیِ ستیزه‌گر با اسلام‌ است‌. این‌ دو حکم‌ اسلامی‌ به‌ اعتقاد راقم‌ این‌ سطور با تفکر آرمانشهرانه‌ بوتل‌ نسبت‌ ناقصی‌ دارد، زیرا می‌توان‌ در جامعه‌ عرفی‌ یا شرعی‌ یکسان‌ساز عام‌ اسلامی‌ نیز از آنها بهره‌ گرفت‌. محتسبان‌ و شحنگان‌ (نیروی‌ انتظامی‌) وظیفه‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، و ارتش‌ دائمی‌ وظیفة‌ جهاد و حفاظت‌ مرزهای‌ سرزمینهای‌ اسلام‌ را باید به‌ عهده‌ داشته‌ باشند، و هنگام‌ بحران‌ نیروی‌ اضافی‌ داوطلبان‌ نیز مانند همه‌ نیروهای‌ نظامی‌ و انتظامی‌ جهان‌ به‌ اجرای‌ این‌ احکام‌ کمک‌ می‌رسانند، چیزی‌ که‌ در گذشته‌ و اکنون‌ در نظام‌ رسمی‌ همه‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ نیز مشاهده‌ می‌شود.
اما گریز از روزمرگی‌ و یکسان‌سازی‌ نکته‌ای‌ قابل‌ تأمل‌ به‌ عنوان‌ خصلتی‌ از انسان‌ آرمانشهری‌ بسیجی‌ است‌، که‌ در جبهه‌ بی‌آن‌ که‌ او را در برابر روزمرگان‌ جامعه‌ خود قرار دهد، ظهوری‌ کامل‌ دارد. علی‌الخصوص‌ که‌ از حدود نظامات‌ جنگی‌ متعارف‌ و رسمی‌ جهان‌ خارج‌ می‌شود، و عالمی‌ را برای‌ نخستین‌ بار در عصر مدرنیسم‌ ابداع‌ می‌کند، که‌ در دوران‌ معاصر بی‌نظیر است‌. البته‌ بوتل‌ باز دربارة‌ گریز و فرار همان‌ تئوری‌ پیش‌پا افتاده‌ بیگانه‌ را تکرار می‌کند، و می‌گوید: «فرار در ذات‌ خود همچون‌ واپس‌زدگی‌، میلی‌ است‌ که‌ در احساس‌ ناپاکی‌ شکل‌ می‌گیرد.» و «کناره‌گیری‌ و انزوا معادل‌ کاربردی‌ واپس‌زدگی‌ است‌».
این‌ مفاهیم‌ همه‌ باری‌ روزمره‌ و دنیوی‌ دارند، و فاقد کارآیی‌ لازم‌ برای‌ تبیین‌ تفکر آرمانشهرانه‌ بسیجی‌ است‌ که‌ از عالم‌ دین‌ برمی‌خیزد، و نه‌ از عالم‌ رؤیاپردازانه‌ یوتوپیک‌. به‌ سخن‌ فوکو این‌ واژگان‌ متعلق‌ به‌ عالم‌ روشنگری‌، قادر به‌ تبین‌ ذات‌ فعل‌ معنوی‌ و انقلاب‌ دینی‌ پست‌مدرن‌ نیستند.

طریقت‌ انکشاف‌ شهودی‌ و جامعه‌ ظلمت‌زده‌ مدرن‌ شهری‌
حقیقت‌ آن‌ است‌ که‌ بسیجی‌ پس‌ از رویکرد به‌ جبهة‌ جنگ‌ حق‌ علیه‌ باطل‌، به‌ عالم‌ دینی‌ فضایل‌ مطلق‌ کهن‌ صدر اسلام‌ بازمی‌گردد. پاکی‌ اولیه‌ و عصر ایمان‌ مجدداً انفتاح‌ و انکشاف‌ پیدا می‌کنند. ادبیات‌ جنگ‌ مشحون‌ از تذکر به‌ این‌ حقیقت‌ است‌. امت‌ واحده‌ و شهر آسمانی‌ مدینة‌الرسول‌ به‌ روایت‌ شهیدان‌ گویی‌ دوباره‌ در جبهه‌ احیاء شده‌ است‌. روابط‌ معیشی‌ متعارف‌ نیز به‌ صورت‌ نظام‌ صلواتی‌ و خیرات‌ و مبرات‌ درمی‌آید.
انسان‌ رزمندة‌ بسیجی‌ گمنام‌ در جامعه‌ ایده‌آل‌ و شهر آسمانی‌ و کربلای‌ معلاّی‌ مثالی‌ و فراتاریخی‌ مقدس‌ خویش‌ حیات‌ دینی‌ خود را کامل‌ می‌کند. او در جهنم‌ ابتلای‌ سنگرها روزنه‌ای‌ به‌ بهشت‌ می‌بیند که‌ چشم‌ انسانهای‌ معمولی‌ بر آن‌ فروبسته‌ است‌، به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ افراد بیگانة‌ فاقد استعداد آرمانشهری‌ در این‌ جامعه‌، خود به‌ خود و به‌ سرعت‌ حذف‌، و یا به‌ صورت‌ بیماران‌ روانی‌ پسیکوماتیک‌ راهی‌ مراکز و مطبها و بیمارستانهای‌ روانپزشکی‌ می‌شوند. پس‌ هرکسی‌ را تاب‌ و توان‌ تحمل‌ فضای‌ مثالی‌ آرمانشهر نیست‌.
مرگ‌ آگاهی‌، گذشت‌ از خوف‌ عافیت‌، حزن‌ دنیا و ورود به‌ عالم‌ خوف‌ اجلال‌ چونان‌ «روادید» و «ویزای‌» این‌ عالم‌ اشراقی‌ معنوی‌ است‌. پس‌ حرمان‌ و هجران‌ نیز برای‌ بسیجیان‌ حقیقی‌ در آن‌ مکان‌ مقدس‌
معنی‌ نتواند داشت‌. بسیجی‌ هنگامی‌ که‌ به‌ نهایت‌ سیر کمالی‌ خویش‌ می‌رسد و به‌ عالم‌ اولیاء گام‌ می‌نهد و در روشنگاه‌ وجود قرار می‌گیرد، همه‌ اشیاء و زمین‌ پیرامون‌ خود را اسرارآمیز می‌بیند. حیات‌ روزمرة‌ شهری‌ برای‌ او جهنم‌ می‌شود و شهر، چونان‌ شهر شیطان‌ و عالمی‌ ناقص‌ و جاهلانه‌ به‌ نظر او می‌آید.
او با جهاد مقدس‌ به‌ تاریخ‌ مقدس‌ دینی‌ و عالم‌ مثالی‌ اساطیری‌ وارد شده‌، به‌ ساحت‌ فتوح‌ قدس‌ تشرّف‌ یافته‌، با خروج‌ از عالم‌ دینی‌ و اساطیریِ سنگر، به‌ دنیای‌ بسته‌ و مردة‌ روزمرگی‌ وارد می‌شود و مرغ‌ باغ‌ ملکوت‌ دوباره‌ در زندان‌ مضاعف‌ گرفتار می‌آید. بنابراین‌ عالم‌ دین‌ و سنت‌ معنوی‌ به‌ او امکان‌ زیستن‌ در ساحت‌ تعالی‌ را عطا می‌کند، و او را از ساحت‌ فروبستگی‌ و انسداد رهایی‌ می‌بخشد. در همین‌ مقام‌ و منزل‌ گهگاه‌ تشرف‌ حضور پیدا می‌کند، و در آناتی‌ پرده‌های‌ ملکوت‌ و حجاب‌ بقیة‌الله کنار می‌رود.
اشارات‌ بوتل‌ دربارة‌ مرخصی‌ و بازگشت‌ به‌ جبهه‌، از دفتر خاطرات‌ بسیجیان‌ همین‌ حقیقت‌ را بیان‌ می‌کند. شهر تبعیدگاه‌ و خفقان‌آور است‌ و گرفتار روزمرگی‌، حتی‌ در صورت‌ شرعی‌ دچار یکسان‌سازی‌ و پرهیز از امر خلاف‌آمد عادت‌. از اینجا بسیجی‌ از وضع‌ عادی‌ شهر و شهرزده‌ بیزار است‌، بلد گناهان‌ کبیره‌ در برابر سنگرهای‌ نمور و تاریک‌ و چادرهای‌ پر از عقرب‌، ولی‌ بهشتی‌، قرار می‌گیرد. بوتل‌ این‌ وصف‌ شهر تهران‌ را با وصف‌ فاحشه‌ بزرگ‌ رومی‌ در «مکاشفه‌ یوحنا» در انجیل‌ مقایسه‌ می‌کند. انسان‌ بسیجی‌ دور از فضای‌ مثالی‌ جبهه‌، خود را «مانند ماهی‌ای‌ که‌ به‌ دور از آب‌ افتاده‌ باشد و مرگ‌ روحش‌ را نوید دهند» می‌دید.
مرخصی‌ در اینجا به‌ مثابه‌ سفری‌ به‌ شهر جن‌زدگان‌ و طاعون‌زدگان‌ است‌، و نیز می‌تواند بسان‌ مرحله‌ای‌ از سیر و سلوک‌ و اسفار معنوی‌ بسیجی‌ از عالم‌ حق‌ به‌ عالم‌ خلق‌ باشد، و پیامهای‌ معنوی‌ برای‌ انسانهای‌ میانمایه‌ به‌ ارمغان‌ آورد، و فضای‌ شهر را معطر سازد، چه‌ شهدا زنده و چه‌ شهدای‌ سفر کرده‌. سفر به‌ شهر روزمره‌ مانند خروج‌ از آرمانشهر و نفی‌ حیات‌ کامل‌ و اصیل‌ مبتنی‌ بر «حب‌ الهی‌» است و ورود به‌ دنیایی‌ ناقص‌ که‌ حکایت‌ از «غربت‌ غربیه‌» می‌کند، او از شرق‌ حقیقت‌ به‌ غرب‌ غروب‌ خورشید حقیقت‌، در عرف‌ حکمت‌الاشراق‌ شیخ‌ شهاب‌الدین‌ سهروردی‌ سفر می‌کند.
همه‌ چیز در شهر آرام‌ و همتراز و همسطح‌ است‌، هیچ‌ دغدغه‌ الاّ غم‌ معاش‌ و یا تمناهای‌ فاسقانه‌، مردم‌ را تکان‌ نمی‌دهد. هیچ‌ صدایی‌ و فریادی‌ جز عربده‌ مستانه‌ از سر غفلت‌ وجود ندارد، و هیچ‌ دردی‌ جز خوف‌ و غم‌ عافیت‌. جبهه‌ چون‌ عالمی‌ مثالی‌ او را به‌ سیاره‌ دیگری‌ تبعید کرده‌ و به‌ خارج‌ از تاریخ‌ ناسوتی‌ برده‌، گویی‌ هیچگاه‌ وجود خارجی‌ نداشته‌ است‌. بسیجی‌ با ترک‌ سنگر خود باید عالم‌ اسرارآمیز اساطیری‌ خویش‌ را ترک‌ گوید، و به‌ برخورد با واقعیتی‌ خشن‌ که‌ عمیقاً نشاندار از روزمرگی‌ است‌ برود، چنان‌که‌ در آژانس‌ شیشه‌ای‌ حاتمی‌کیا از چشم‌ سینما به‌ تصویر درمی‌آید.
جان‌ کلام‌ این‌ که‌ آرمانشهر بسیجی‌، با ساحت‌ مثالی‌ منفصل‌ و خیالی‌ متصل‌اش‌ در برابر روزمرگی‌ است‌. همانطور که‌ سنتها و نهادهای‌ رسمی‌ یکسان‌کنندة‌ دین ‌_ همان‌ ظاهر شریعت‌ و احکام‌ دین ‌ـ و اسطوره‌ نیز در مرز میان‌ روزمرگی‌ و آرمانشهر قرار می‌گیرند، روزمرگی‌ و ابتذال‌ با نهادهای‌ رسمی‌ و عرفی‌ و سنتی‌ یکسان‌ساز و آرمانگرا می‌ستیزد، آرمانشهر بسیجی‌ با هر دو و از اینجا روزمرگی‌ و یکسان‌سازی‌ را مهار می‌کند. روزمرگی‌ گریزگاهی‌ است‌ در برابر وضع‌ تغییرناپذیر و یا راهی‌ است‌ برای‌ گریز از واقعیت‌ خشن‌ ارزشهای‌ اجتماعی‌، که‌ نهایتاً می‌توان‌ با رجوع‌ به‌ عالم‌ مثالی‌ آرمانی‌، آن‌ را مهار کرد. این‌ مهار و حضور در عالم‌ مثالی‌ بسیار سکرآمیز و هیجان‌انگیز است‌. به‌ طوری‌ که‌ می‌تواند از سکر عالم‌ روزمرگی‌ بگذرد و فراتر رود.
روزمرگی‌ بسان‌ فضایی‌ در کشمکش‌ پنهان‌، به‌ صورت‌ مقاومت‌ و تکذیب‌ و نفی‌ دائمی‌ طرحهای‌ همسانگر دولت‌ مدرن‌ دنیوی‌ نیز بروز می‌کند و می‌تواند نهایتاً با نقد دائمی‌ از خویش‌ رهایی‌ حاصل‌ کند. اما این‌ رهایی‌ جز برای‌ انسان‌ مستعد وجود ندارد. چنان‌که‌ انسانهای‌ برتر غیرمعصوم‌ نیز در مراتب‌ سلوک‌ به‌ این‌ مرتبه‌ از عالم‌ روزمرگی‌ نیز سفر کرده‌اند و نهایتاً به‌ آرمانشهر پیوسته‌اند.

منبع: سایت  پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی ۱۳۸۷/۰۲/۲۹
نویسنده : محمد مددپور

نظر شما