موضوع : پژوهش | مقاله

آدورنو، سوژه، اصلاحات

۱- آدورنو در کتاب «دیالکتیک روشنگرى» بسیار کوشید که مفهوم دیالکتیک منفى را در مصاف با دیالکتیک اثباتى یا همسان گرایانه هگل قرار داده و از طریق نفى امور اثباتى، منش اثباتى فیلسوفان پیش از خود را در راه تعالى سوژه متعالى زیر سئوال ببرد. در فلسفه مدرن ما با سوژه اى شنا سا درگیر هستیم که قادر است از راه هاى گوناگون از جمله تجربه هاى حسى، چیزهاى بیرون خود، یا خودش را بشناسد، شناسایى چیزهاى بیرون از آن ذهن کلى که منجر به برترى سوژه نسبت به چیزهاى دیگر که البته بنیاد تعریف آنها نیز مى شود. از سوى دیگر در شناخت سوژه از خود، سوژه یعنى همان داناى کنشگر، تبدیل به ابژه یعنى یکى از موارد شناسایى مى شود. همین تحویل سوژه به ابژه در شناسایى سوژه خود یکى از مهمترین پیچیدگى هاى فلسفه مدرن امروز است. سخن آدورنو در مورد رابطه سوژه و ابژه نه سخنى است دکارتى و نه سخنى است نیچه اى. یعنى نه بر دوگانگى مسلم رأى مى دهد و نه به یگانگى قطعى سوژه و ابژه معتقد است. او بیش از هر چیز در تفکر انتقادى سعى بر این داشت که ارجحیت سوژه بر ابژه را زیرسئوال ببرد، یا در بیان دیگر به برترى مسلم انگاشته شده انسان بر طبیعت پایان دهد. تحلیل تاریخى و اجتماعى سوژه توسط آدورنو فرض وجود سوژه در همه حال شناسا را متزلزل مى کند. او در نقد فلسفه هگل این دیدگاه ایده آلیستى هگل را که ذهن مى تواند با فرارفتن از خود و تبدیل شدن به روح مطلق، تمامى واقعیت را بشناسد، یا با آن یکى شود را با دیالکتیک منفى زیر سئوال برد. آدورنو این ذهنیت یعنى شناسایى تمام واقعیت توسط سوژه را ناشى از برترى دادن سوژه بر ابژه در فلسفه مدرن مى دانست. او در دیالکتیک منفى خلاف آن را نشان داد. آدورنو در دیالکتیک منفى سعى کرد نشان دهد سوژه اى وجود ندارد که فرض همسان سازى ابژه ها (مصداق ها) و مفاهیم (معناها) را پیش کشد، زیرا ما نمى توانیم قایل به سوژه اى باشیم که ابژه نباشد. ابژه بودن در معناى سوژه مستتر و پنهان است. یعنى ما ظرف بدون آب داریم اما هیچ گاه نمى توانیم آبى را متصور شویم که ظرفى نداشته باشد. سوژه یا «من» بدون افراد دیگر و جهان طبیعت (ابژه) وجود نخواهد داشت. در اینجا سئوالى که آدورنو مى پرسد این است که در این حال چگونه ما مى توانیم به برترى سوژه بر ابژه رأى دهیم؟ همانگونه که «دازاین» هایدگر نیز «من» بسته نیست، بلکه در جهان خارج «است» و وجود دارد. هستى اش در جهان خارج - یعنى جهان ابژه ها- متبلور شده است. کوتاه سخن این که تز و آنتى تز در دیالکتیک منفى آدورنو هیچ گاه سنتزى همچون سنتز هگل یعنى تسخیر طبیعت خلق نمى کند. زیرا او قایل به برترى تز (سوژه) بر آنتى تز (ابژه) نیست. اصولاً دیالکتیک منفى آدورنو سنتزى ندارد چون چیزى خلق نمى کند. او تنها به دنبال نفى متعین چیزها است و نه اثبات. پس نتیجه مى شود که سلطه در این چارچوب نظرى به معناى برتر انگارى مطلق سوژه در مقابل ابژه براى دستیابى به نتیجه اى سلطه جویانه است. آدورنو و دیگر متفکران انتقادى تسرى عقلانیت ابزارى به تمامى حیطه هاى اجتماعى، شى وارگى و نیز تبدیل شدن انسان مدرن به انسان تک ساحتى را از مظاهر سلطه و استیلاى فرهنگى سوژه انگارى در دنیاى جدید مى دانند. قدرتى که با استفاده بهینه از سوبژکتیویته استمرار مى یابد و نه سرکوب عینى.
۲- در اندیشه اثباتى، مفهوم، همان مصداق است. به گفته هگل هر چه اندیشیدنى است وجود دارد و آنچه اندیشیدنى نیست وجود ندارد. به گفته دیگر هستى هگل واقعیتى عقلانى پیدا کرده است. مثلاً منظور از مفهوم «جامعه» یا مفهوم «اصلاحات» همین جامعه و اصلاحات موجود است. در این حالت چنانچه جامعه اى وجود نداشته باشد یا اصلاحاتى صورت نگیرد، مفهوم جامعه و اصلاحات نیز وجود ندارد. آدورنو برخلاف اندیشه اثباتى بیان مى کند که همواره مصداق یک مفهوم که در ذهن سوژه وجود دارد با معناى تاریخى آن مفهوم در ارتباط متقابل و تضاد مستمر قرار دارد. یعنى مفهوم جامعه یا مفهوم اصلاحات در بستر تاریخى خود معنایى را از جامعه و اصلاحات آفریده اند که همواره با جامعه و اصلاحات موجود مقایسه مى گردد و همین مقایسه است که امکان نقد مداوم جامعه و اصلاحات امروز را فراهم کرده و امکان دگرگونى و بهبود آن را ممکن مى کند. عدم توجه به این نکته، یعنى جدایى سیر حرکتى مفاهیم و مصادیق. همواره سوژه یا همان ذهنى که به ساختن جامعه مى پردازد یا عاملیت اصلاحات را برعهده دارد، راه برگزیده خود را برتر از راه هاى دیگر تاریخى فرض کرده و به برترى سوژه تداوم مى دهد. غافل از این که من اصلاح طلب یا سوژه اصلاح طلب بدون این معناى مفهومى و تاریخى از مفهوم اصلاح و جامعه به هیچ عنوان وجود خارجى نخواهد یافت. سوژه شناسا همواره در بستر مصادیق تاریخى معنا پیدا مى کند و در عین حال خود نیز براى آیندگان تبدیل به ابژه اى مفهومى مى گردد. ساختن مفاهیم ترکیبى جدید همچون «دموکراسى دینى» بدون توجه به معنا و مفهوم تاریخى دموکراسى و دین، نوعى رادیکال از خودخواهى و سلطه سوژه است. سوژه اى که فکر مى کند هر آنچه مى خواهد و هر آن کارى را که مى پسندد، مى تواند بر سر مفهوم بیاورد. اصلاح طلبى امروز ایرانى گرفتار سلطه سوژه بر ابژه است، سوژه اى که خود را مستقل از مفاهیم تاریخى تنها به شکلى روزمره معنا مى کند. اصلاح طلبان مى بایست با نزدیک شدن به ابژه هاى اصلاح، یعنى هم بدنه اجتماعى که قرار است اصلاح شود و هم مصادیق مفهومى اصلاح در بستر تاریخى، امکان نقد مداوم وضعیت موجود را فراهم مى کردند. ساختن شرایط جدید مستلزم نقد گذشته و مقایسه وضعیت امروزین با وضعیت آرمانى بود، اما اپز ابتدا آنچه به وقوع پیوست خواست ایجاد شرایط جدید و اثباتى با حفظ تسلط سوژه بر ابژه بود. سعى شد بدون تخریب موانع جدى و حفظ سازه هاى غیر انتقادى گذشته و تنها با حفظ عاملیت اصلاحات، سنتز اصلاحات به وقوع بپیوندد. همواره در برابر انتقادات نسبت به تفکر حاکم بر اصلاح طلبان ایرانى ، آنان با نوعى گسست تاریخى ، ایده غیر تاریخى و غیر مفهومى خود را به حساب تعدد در انواع دموکراسى و مدل هاى گوناگون آن دانسته و هر چه خواستند بر سر مفاهیم آوردند. به عنوان نمونه اى دیگر مى توان به تبدیل مفهومى جامعه مدنى به جامعه مدینه النبى توسط این سوژه، اشاره کرد.
۳- اصلاحات ایرانى مى باید به تاریخى فهمیدن مفاهیم خود بیندیشد.

منبع: روزنامه شرق ۱۳۸۴/۰۷/۲۴به نقل از: آدورنو، هورکهایمر/ مفهوم روشنگرى/ ترجمه مراد فرهادپور/ فصلنامه ارغنون شماره ۱۱و ۱۲
نویسنده : امین بزرگیان

نظر شما