موضوع : پژوهش | مقاله

اصول روابط بین‌الملل در نظام اسلامی(3 و پایانی)

اگر کسی بخواهد براساس جاه‌طلبی، مردم را به سوی خود دعوت کند، احدی نمی‌پذیرد و اگر هم عده‌ای پذیرفتند، گیرایی ندارد و دیرپا هم نخواهد بود؛ چون فطرت‌پذیر و دلپذیر نیست، ولی اگر به سوی الله خواندند، هم دلپذیر است و هم فطرت‌پذیر و هم قابل دوام.
اگر کسی جاه‌طلب بود و براساس جاه‌طلبی با دیگران رفتار کرد، حامی رژیم ارباب ـ رعیتی خواهد بود؛ ولی کسی که عالم ربانی و متقی است و با خدا رابطه ناگسستنی دارد و علاقه مند تعلیم و تربیت صحیح مردم است، ارتباطش با متعلم بر سبیل نجات خواهد بود و پیوندی است که یک نظام الهی آن را تاسیس کرده است. نه تنها نبی گرامی اسلام، ‌بلکه همه انبیا چنین روشی داشته‌اند؛ «اوتیت جوامع الکلم» اختصاصی به یک پیامبر ندارد و مربوط به نبوت عامه است.
فرعون می‌گفت: «... انا ربکم الاعلی» (نازعات: 24). نه اینکه من آفریدگار شمایم؛ چون خودش می‌دانست که دیگران قبل از او بودند و خود او هم مخلوق است. اینکه می‌گفت: «و قال فرعون یا ایها الملا ما علمت لکم من الله غیری فاوقدلی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحاً لعلی اطلع الی اله موسی و انی لاظنه من الکاذبین» (قصص: 38) معنایش این است که رای و اندیشه من، معیار تامین سعادت شماست «... قال فرعون ما اریکم الا ما اری و ما اهدیکم الاسبیل الرشاد» (غافر: 29) و همان را هم، دین مردم می‌دانست «... ذرونی اقتل موسی و لیدع ربه انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد» (همان: 26). بنابراین رژیم ارباب ـ رعیتی، باطل است؛ خواه ارباب مردم پیامبر باشد و خواه ملائکه، تنها رب مردم، خداست.
سخنی از امیرالمومنین(ع) نقل شده که ایشان فرموده‌اند: «انا ربانی هذه الامه» (الراغب الاصفهانی، 1404 ق: 184؛ الریشهری، 1425ق، ج8: 247) من عالم ربانی این امت هستم؛ یعنی هم ارتباط من با خدا زیاد است ـ هرچه خدا گفت، فهمیدم و عمل کردم ـ و هم ارتباط من با شما زیاد است؛ چون خیر شما را می‌طلبم و مصلحت شما را می‌خواهم.
آیه 13 سوره حجرات خطاب به مومنین نیست، بلکه خطاب به همه مردم عالم است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (حجرات: 13)؛ ‌ای مردم، چه مسلمان باشید، چه یهودی یا مسیحی و چه اینکه هیچ دینی را نپذیرفته باشید، هیچ فخری برای بشری نسبت به بشر دیگر نیست (هیچ گروهی نسبت به گروه دیگر حق فخرفروشی ندارد). این قبیله قبیله قرار دادن مردم به منزله یک شناسنامه طبیعی است تا یکدیگر را بشناسید.
پیام قرآن کریم آن است که هیچ بشری رب بشر دیگر نیست و این کلام قابل تفاهم است.
با این اصل می‌توان با تمام بشر در روی کره زمین زندگی مسالمت‌آمیز داشت، اگرچه برخی مسلمان نباشند؛ چه اینکه در بخش دیگر فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکن خیراً منهن و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون» (همان: 11)؛ هیچ‌کس دیگری را مسخره نکند، یعنی حیثیت او را لکه‌دار نکند. اینکه نباید هیچ کس، آبروی دیگری را ببرد، اختصاصی به مومنین و مسلمین ندارد، بلکه هـر آن کـس که در نـظام اسـلامی مـحترم است، آبرویش نیز محترم است و هیچ کس حق ندارد آبروی او را ببرد، گرچه مسلمان هم نباشد.

رابطه جهاد و اصل عدالت در روابط بین‌الملل
موضوع دیگری که درخصوص روابط بین‌المللی نظام اسلامی باید به آن توجه کرد، پرداختن به این مساله است که اگر اسلام دینی جهان شمول است و روابط بین‌الملل را براساس قسط و عدل مطرح می‌کند، چرا جنگ با کفار را امضا کرده است؟
این شبهه را می‌توان این گونه پاسخ داد که از نظر اسلام، جنگ دو قسم است: ابتدایی و دفاعی. جنگ دفاعی که فطری و غریزی است و جای سؤال و شبهه نیست. اگر بیگانه‌ای به کسی حمله نماید، بر او لازم و واجب است که به حکم غریزه از حریم خود دفاع کند؛ خواه مسلمان باشد، خواه مسلمان نباشد.
روح جنگ و جهاد ابتدایی هم ـ که از طرف نظام اسلامی شروع می‌شود ـ در حقیقت به جنگهای دفاعی برمی گردد؛ یعنی در صورتی که با کافران اتمام حجت شده و برای آنان استدلال آورده شده باشد، قبل از جهاد علیه آنان، آیات الهی بر آنها عرضه می‌شود و اگر برهان عقلی خواستند ارائه می‌شود و چنانچه بـرهـان آسمـانی خواستند، به عنوان معجزه ارائه می‌شود تا به جایی برسد که «... تبیین الرشد من الغی...» (بقره: 256) و حق کاملاً آشکار شود، بعد از آن اگر نپذیرفتند معلوم می‌شود می‌خواهند با فطرت انسانها بجنگند.
امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه قاصعه می‌فرماید: سرّ اینکه مستکبران حجاز مطرود بودند، آن است که عده‌ای به حضور پیامبر آمدند و گفتند: «اگر معجزه‌ای ارائه دهی، ایمان می‌آوریم.» فرمود: «چه کنم؟» امیر مومنان(ع) می‌فرماید: در حضور پیامبر(ص) ایستاده بودم، مشرکین به پیامبر عرض کردند: «شما دستور بدهید این درخت که روبه‌روی شماست، از ریشه کنده شود و به حضور شما بیاید.» امیر مومنان می‌فرماید: دیدم به دعای پیامبر و اذن خدای سبحان، آن درخت از جا کنده شد و حرکت کرد و به حضور حضرت آمد، به گونه‌ای که شاخه‌های آن درخت روی دوش ما قرار گرفت. مشرکین دیدند؛ ولی بهانه آوردند و گفتند: «دستور بده این درخت دو نیم شود، نیمی اینجا بماند ونیمه دیگر به جای اول برگردد.» پیامبر(ص) این کار را هم به اذن خدای سبحان انجام داد. باز گفتند: «دستور بده نیمه دوم به سمت آن نیمه برگردد و مانند اول شود.» پیامبر(ص) دستور داد و نیمه دوم حرکت کرد و به نیمه اول ملحق شد و درخت به حالت اول درآمد.
مشرکین متعصب این معجزه را با چشمان خود دیدند، ولی همان گونه که کافر آمدند، در حال کفر هم برگشتند و ایمان نیاوردند؛ زیرا مستکبران کسانی هستند که حق برای آنها از راه برهان عقلی و نقلی و اسمانی روشن می‌شود؛ ولی باز حاضر نیستند ایمان بیاورند.
چنین افرادی هم با فطرت خداجوی خود در جنگند و هم جلوی اسلام و ایمان دیگران را می‌گیرند. قرآن از این عده به عنوان منافق یاد می‌کند:: «و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول رایت المنافقین یصدّون عنک صدوداً» (نساء: 61)
چه اینکه منافقان هم مستکبرانه رفتار می‌کنند. «صدّ» یعنی منحرف کردن. خداوند می‌فرماید: کار اینها صدّ است؛ یعنی هم خود را از پذیرش دین جدید منحرف می‌کنند و هم جامعه را بازمی‌دارند. لذا مستکبر دو کار می‌کند: هم چراغ فطرت خود را خاموش می‌کند و هم چراغ فطرت دیگران را، تا هم خود در تیرگی به سر ببرد و هم دیگران در تاریکی زندگی کنند. بنابراین مستکبر، مهاجم است و تهاجم، اول از طرف او شروع شده است و چون مهاجم است، دین به عنوان «دفاع» دستور می‌دهد که با مستکبر بجنگید.

سیاست فرهنگی نظام اسلامی در عرصه بین‌المللی
از آنجا که نظام اسلامی بر هیچ کس داعیه ربوبیت ندارد و براساس رژیم ربانی بودن و متعلم بودن، «علی سبیل‌‌النجاه» اداره می‌شود. قرآن کریم انسانها را بر همین اساس ارشاد نموده، می‌فرماید: «... ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون» (آل عمران: 79)؛ شما می‌توانید ربانی این امت باشید و ربانی بودن از ناحیة گسترش فرهنگ است. اگر رژیم، رژیم ربانیت است، با تعلیم آمیخته است و لذا در قبال تهاجم فرهنگی کاملاً می‌تواند پیشگیری کند.
همة انبیا به دو چیز مسلح بودند: علم صحیح و عمل صالح. درست می‌فهمیدند و درست عمل می‌کردند. کار انبیا هم نشر همین دو چیز بوده است: «ربّنا و ابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم إنّک أنت العزیز الحکیم» (بقره: 129) یعنی انبیا مردم را هم عالم می‌کردند و هم می‌پروراندند. قرآن کریم بر این دو امر تکیه دارد و انبیای ابراهیمی نیز بر همین معیار، ربانی امم خویش بوده‌اند.
پس آنچه را که انبیا و اولیای دین به آن مسلح هستند، تعلیم و تزکیه (آگاه کردن و پروراندن)، مردم است.

گفتمان بین‌المللی دولت مهدوی
در زمان حکومت حضرت ولی‌عصر(عج) نیز ممکن است کسی اسلام را نپذیرد؛ ولی آنچه روی زمین حکومت می‌کند، قسط و عدل است. تأکید روایات بر این نیست که درزمان ظهور، همه مردم روی زمین مسلمان می‌شوند. شاید از بعضی آیات قرآن نیز بتوان استفاده کرد که در زمان ظهور حضرت ولی‌عصر (ارواحنا فداه) برخی از پیروان ادیان دیگر به دین خود باقی می‌مانند؛ نظیر دو آیه‌ای که در سورة مبارکة مائده می‌باشد: «و من‌الذین قالو أنا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظاً مما ذُکّروا به فأغرینا بینهم العداوه و البغضاء إلی یوم القیامه و سوف ینبئهم الله بما کانوا یصنعون» (مائده: 14)
«و قالت الیهود یدالله مغلوله غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء و لیزیدن کثیراً منهم ما انزل إلیک من ربک طغیاناً و کفرا و ألقینا بینهم العداوه و البغضاء إلی یوم‌القیامة کلما اوقدوا نارا للحرب أطـفاها الله و یسعون فی‌الارض فسادا والله لایحب المفسدین» (همان: 64) در یک جا سخن از «القاء» و در جای دیگر سخن از «أغراء» است.
خـداونـد مـتعـال مـی‌فـرمـاید: مـا بین یهودیها و نیز مسیحی‌ها بر اثر سوء رفتارشان، اختلاف را تا روز قیامت القا کردیم. این قیدِ «تا روز قیامت» نشان می‌دهد که یهودیت و مسیحیت در عصر ظهور هم ریشه کن نمی‌شوند. گرچه کم خواهند شد؛ ولی از بین نمی‌روند و جزیه می‌پردازند. نه توان ظلم دارند و نه هیچ مسلمانی بر آنها ستم می‌کند. اساس حکومت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) قسط و عدل است، نه اسلام. خداوند به وسیلة حضرت ولی عصر زمین را پر از عدل و داد می‌‌کند، نه پر از اسلام. اگرچه این امکان وجود دارد که کسی مسلمان نشود؛ ولی ناچار است بر محور اصول انسانی رفتار کند و اسلام هم با او براساس عدل رفتار می‌کند.
لذا از آیات 14 سورة غافر، 8 و 9 سورة صف، 32 و 33 سورة توبه که با تعبیرات «ولوکره الکافرون» یا «ولو کره المشرکون» آمده است، می‌توان استفاده کرد که در زمان ظهور حضرت مهدی (عج) نیز مشرک و کافر وجود دارند؛ اما مغلوب حکومت اسلامی هستند و تنها حکومت، حکومت اسلامی است. از این نتیجه در کنار نتایج قبلی چنین به دست می‌آید که آنچه خداوند و عده آن را به جوامع بشری داده است و زمین را از آن پُر خواهد کرد، همان اصول مشترک انسانی؛ یعنی اصل قسط و عدل است. اما در خصوص مسألة اسلام و مانند آن، چنین وعده‌ای داده نشده است.
نبی‌ گرامی، حضرت محمد مصطفی(ص) جوامع بشری را همتای هم و در کنار هم، براساس آن اصول مشترک انسانی، محور تعلیم و تربیت قرار می‌دهد. حضرت می‌فرمایند: «الناس سواء کاسنان المشط» (المتقی الهندی، 1409 ق، ج9: 38؛ ابن شعبه‌الحرانی، 1404 ق ـ 1363 ش: 368)؛ طبقات مختلف مردم مانند دندانه های شانه‌اند. سخن از مؤمنین و مسلمین نیست، بلکه سخن از ناس و مردم است. شانه اگر بخواهد غبار از سر و روی برطرف کند و موی را شانه بزند و تعدیل کند، دندانه‌هایش باید کنار هم و با فاصلة کم، به‌طور منظم قرار گیرند.
آن حضرت در بیان دیگری می‌فرمایند: مردمی که در یک جامعه به‌سر می‌برند و روی زمین زندگی می‌کنند، مانند سرنشینان یک کشتی‌اند. در این فرمایش نیز مطلق مردمی را که روی زمین زندگی می‌کنند، خطاب قرار دادند که اختصاصی به حوزة اسلامی و ایمانی ندارد. این بیان دربارة امر به معروف و نهی‌از منکر هم قابل تعمیم است. اگر یکی از سرنشینان کشتی بخواهد زیر صندلی خود را بشکافد و وقتی دیگران می‌پرسند: چه می‌کنی؟ بگوید: می‌خواهم زیر صندلی خود را سوراخ کنم و کاری به شما ندارم، چنانچه دیگران نخواهند او را نهی کنند و دست او را باز بگذارند، آب به درون کشتی راه پیدا می‌کند و همه هلاک می‌شوند؛ ولی اگر سایر سرنشینان کشتی، او را نهی کردند و داس یا تبر را از دست او گرفتند، همه به سلامت به مقصد می‌رسند.
در این حدیث، مسألة نهی ازمنکر به صورت جهانی و در سطح رابطة بین‌الملل مطرح شده است، نه مقطعی و منطقه‌ای؛ چون اگر ظلم به جایی رخنه کرد، آثار شوم آن نه فقط مردم یک منطقه، بلکه همه را در برمی‌گیرد و اگر جنگ در یکجا راه پیدا کرد، زمینه جهانی شدن را فراهم می‌کند.
بنابراین اصول مشترک انسانی، اولاً‌: نهی از منکر را نسبت به کافران هم لازم می‌داند و ثانیاً: روابط بین‌الملل را بر اساس قسط و عدل تنظیم می‌کند. لذا منظور از آیة 33 سوره توبه: «... لیظهره علی‌الدین کلّه و لو کره المشرکون» و آیات مشابه آن، این نیست که در آخرالزمان فقط دین اسلام باقی خواهد ماند و شرک و کفر کاملاً از بین خواهد رفت؛ چون مشرک اگر مسلمان بشود، دیگر کراهتی ندارد. پس مشرک، مسلمان نمی‌شود، بلکه اسلام ظاهر بر شرک می‌شود؛ یعنی غالب بر شرک می‌شود. مشرک اگر از پیروان اهل کتاب باشد، یا جزیه می‌پردازد یا بنا بر قراردادی که در زمان حکومت اسلامی تدوین و تنظیم می‌شود، در مورد وی رفتار می‌شود.
احکام فقه هم به همان روابط بین‌الملل برمی‌گردد. در معاملات، عقود وایقاعات به‌طور وسیع دیده می‌شود که فقه اسلامی، مسلمان و غیرمسلمان را در موارد مختلف شریک می‌داند و احکام را برای هر دوقابل اجرا می‌داند و این به خاطر آن نیست که کفار مکلف به فروع هستند، همان‌طور که مکلف به اصول هستند، بلکه ما موظفیم این احکام را رعایت کنیم، ولو با غیرمسلمان؛ مگر در موردی که آنها با مسلمانان در حال حرب باشند که در این صورت، مالشان فیءمسلمین است که آن بحث دیگری دارد. نامه سلیمان پیامبر(ع) به ملکه سبا نیز بر اساس همین روابط بین‌الملل بوده است که در آن دعوت به قسط و عدل شده و اینکه غیر خدا را نپذیرید؛ لذا در متن نامه رسمی رسول گرامی اسلام(ص) همان مطلب می‌آید که درمتن دعوتنامه سلیمان آمده است: «ألا تعلوا علی و أتونی مسلمین» (نمل: 31)؛ یعنی شما بر رسالت و وحی من برتری نجویید و «منقاد» دین اله باشید که خود من هم «منقاد» اله هستم. پایان‌نامه نیز چنین است: «... قالت رب إنی ظلمت نفسی و أسلمت مع سلیمان‌ لله رب‌العالمین» (همان: ‌44).

منبع:  روزنامه  اطلاعات ۱۳۸۸/۰۳/۰۹
نویسنده : عبدالله جوادى آملى

نظر شما