موضوع : پژوهش | مقاله

اسلام و سامان‌دهى جمعیت(2)

سامان دهى زاد و ولد، از چشم انداز روایات
در مرورى به آیات قرآنى، دریافتیم که خداوند متعال، نه تنها شوق انگیز بندگان خود براى داشتن فرزندان بسیار نبوده و برترى به دارندگان فرزندان بسیار نمى دهد، بلکه نازندگان به فرزندان بسیار را سرزنش کرده است.

1. ازدواج با زنان زایا
از جمله لذتها و دلخوشى هاى فطرى زندگى انسانى، پس از مرحله ازدواج، نعمت فرزند است که همه زوجها، حتى پدر و مادر آنان، در آرزوى آن به سر مى برند و امید مى برند که هرچه زودتر، زندگى فرزندان شان به چشم گشودن کودکى به گیتى، فروزان تر شود. این قضیه از آنچنان جایگاه و اهمیتى برخوردار است که همواره پایندگى و شیرینى زندگى مشترک، بستگى به آبستنى و زایمان زنان، پس از ازدواج دارد. در غیر این صورت، چه بسا که به جدایى زن و مرد مى انجامد.
با توجه به این خواست فطرى و بستگى پایندگى و ماندگارى زندگانى مشترک به آن، پیشوایان شریعت اسلام، در آموزه هاى خود، زنان زایا را بهترین زنان مى دانند؛ همانان که سبب زایندگى زندگى و پایندگى نسل بشرند.
بچه آورى زنان، همواره از بروز بدترین و نفرت انگیزترین حلال ها، که همانا طلاق است و از هم پاشیدگى خانواده ها پیش گیرى مى کند.
بر این اساس است که پیامبر خدا(ص) مى فرماید:
1ـ1. (خیر نسائکم الولود الودود العفیفه...)123
بهترین زنان شما آنانند که بچه آور و مهربان و پاکدامن هستند.
2ـ1. (تناکحوا وتناسلوا تکثروا فانى اباهى بکم الامم یوم القیامة ولو بالسقط.)124
ازدواج کنید تا نسل شما فزونى گیرد، همانا من در روز قیامت حتى به فرزندان سقط شده شما به دیگر امتها مى نازم.
3ـ1. (تزوّجوا بکراً ولوداً ولاتزوّجوا حسناء جمیلة عاقراً فانّى اُباهى بکم الامم یوم القیامة.)125
با دوشیزه بچه زا ازدواج کنید. و با زن زیباروى نازا ازدواج نکنید؛ زیرا من در قیامت با بسیارى شما به امتهاى دیگر افتخار مى کنم.
این حدیث، برخلاف راویان ثقه در سلسله روایى آن، از جهت متن (مدلّس) است. زیرا سفارش به ازدواج با دختران زایا، در حالى که شناسایى چنین دخترانى با وجود ترقى و گستردگى شگفت انگیز علم پزشکى، در روزگار ما، تاکنون، ناممکن بوده است.
به هر حال، گیریم که شناسایى دختران زایا ممکن باشد، با استدلال ما ناسازگارى ندارد. به طور کلى فرزندخواهى و فرزنددارى در طبیعت ازدواج نهفته و خواسته فطرى بشر است.
روایتهاى یاد شده و دیگر روایتها، که در این معنى از معصومان وارد شده، آن گونه که در بخش قرآنى هم یادآور شدیم، بیش تر تأکید بر بسیارى و پایندگى نسل دارند؛ چیزى که بین مخالفان و موافقان نظریه قانون مند کردن زاد و ولد، اختلاف نظرى وجود ندارد. گفت وگو در این است که آیا فرزندخواهى حد و مرزى مى شناسد یا نه؟ و اگر نه، با تنگناهاى موجود طبیعى و اجتماعى چگونه سازگارى دارد؟
در بررسى آیات قرآنى، به این نتیجه رسیدیم که جهان، جهان اندازه هاست. خداوند متعال، تمام پدیده هاى روى زمین را به اندازه و با حد و مرز، براى استفاده خردمندانه، با برنامه و به دور از اسراف و تبذیر بشرى آفریده است و در هیچ آیه اى از آیات قرآنى، نه دلیل و دستورى درباره زاد و ولد بسیار دیده مى شود و نه از خوشایندى آن سخنى به میان آمده است. درباره روایات هم، اگر روى درستى آنها، ویژگیها و زمینه هاى زمان صدور، توجه شود، از این نظر، ناسازگارى دیده نخواهد شد.
(در شرایط کنونى که کمیتها نقش خویش را به کیفیتها داده است، گسترش دامنه جمعیت، اگر هماهنگ با رشد تولید و امکانات زندگى نباشد، گذشته از این که مایه رشد و عزت نیست، عامل عمده و مهمى در عقب راندن جامعه و افزایش فقر و محرومیت، تشدید نیاز به کفار و ضعف مسلمانان و موقعیت اسلام به شمار مى رود.
پیامبر گرامى اسلام(ص) با توصیه به تکثیر اولاد، در رشد جمعیت مسلمانان صدر اسلام، عظمت و سیادت آنان را جست وجو مى کرد، ولى چنانچه در عصر و شرایط دیگرى زیادى جمعیت و سطح بالاى آن، به جاى این که مایه قدرت و پیشرفت باشد، زاینده فقر و عقب ماندگى شود و به جاى این که عظمت و بزرگى بیافریند، مستلزم ذلت و حقارت باشد، آیا باز هم مطلوب خواهد بود؟
ممکن است گفته شود: از این روایات استفاده مى شود که افزایش جمعیت، خود به خود، امرى مطلوب است، چرا که مى فرماید: من در قیامت به جمعیت زیاد شما مباهات مى کنم.
پاسخ این است که: اگر افزایش جمعیت، امرى مطلوب است، آیا عظمت، استقلال و غناى مسلمانها مطلوب نیست؟ آیا در مقام تزاحم، کدام یک مقدم است؟)126
همچنین در بازکاوى این حدیث شریف، پرسش دیگر به ذهن مى آید و آن این که، آیا نازیدن پیامبر خدا در روز قیامت، دربرگیرنده یزید و یزیدیان، مفسدان و منافقان، اشرار، بى دینان، مسلمانان شناسنامه اى، معتادان و جاهلان و... که به هر عنوانى به جامعه اسلامى بستگى دارند و مسلمان زاده خوانده مى شوند، خواهد بود، یا نه؟
اگر چنین برداشتى از این روایات داشته باشیم، آیا در حق پیامبر خدا، دروغ نگفته و جفا نکرده ایم؟ در حالى که سالم سازى محیط اجتماعى رشد گروه صالحان و تربیت درست و ترازمند فرزندان، بیش ترین دغدغه فکرى و هدف رسالتى پیامبر خدا(ص) بوده است، تا جایى که سینه اش لبالب از اندوه مى شده، اندوه کشنده و تباه کننده. 127چنین دغدغه و رسالتى است که همواره حضرتش و ائمه اطهار(ع) نسبت به پرهیز از آمیزش با زنان غیر حلال128، آمیزش در روزهاى حیض129، فرزندخواهى از زنان مجنون130، عقب مانده ذهنى131، بى شرم و فحاش132، داراى بیماریهاى خاص، و نگهداشت ساعتها و زمانهاى همبسترى را سفارش و تأکید مى فرمایند.
پیامبر خدا(ص) به قدرى از احتمال رشد جمعیت نادان و لاابالى در بین امت خود نگران بوده است که در هشدارى جدى، به امت خویش مى فرماید:
(لا یلقى الله سبحانه احد بذنب اعظم من جهالة اهله و اولاده.)133
خداوند سبحان را کسى به گناهى بزرگ تر از نادانى و تربیت نادرست اعضاى خانواده اش دیدار نمى کند.

2. آسیب پذیرى خانواده هاى پر فرزند
1ـ2. مردى را در حضور پیامبر خدا(ص) از تولد دخترى خبر دادند، رنگش پرید و ناراحت شد. حضرت فرمود:
(چه شده مگر؟ زمین حملش مى کند، آسمان سایه اش مى افکند، و خدا هم روزیش را مى رساند. او ریحانه اى است که بویش مى کنى.)
سپس رو به اصحاب کرد و فرمود:
(...من کان له ابنة واحدة فهو مقروح، ومن کان له ابنتان فیاغوثاه بالله، ومن کان له ثلاث بنات وضع عنه الجهاد وکل مکروه، ومن کان له اربع بنات فیا عبادالله اعینوه، یا عبادالله اقرضوه، یا عبادالله ارحموه.)134
آن که یک دختر دارد، زخمدار است. آن که دو دختر داشته باشد، پس پناه بر خدا. کسى که داراى سه دختر باشد، از جهاد و کارهاى سنگین و مکروه بخشیده است. و هر که را چهار دختر باشد، پس اى بندگان خدا، یارى اش کنید، وامش دهید، و رحم بر او آورید.
2ـ2. حضرت امیرالمؤمنین(ع):
(ثلاث من اعظم البلاء، کثرة العائلة. وغلبة الدین، ودوام المرض.)135
سه چیز از بزرگ ترین بلاهاست: زیادى نانخور، قرض انبوه و بیمارى مزمن.
3ـ2. رسول الله(ص):
(استعیذوا بالله من الفقر والعیلة.)136
از فقر و بسیارى نانخوران به خدا پناه ببرید.
4ـ2. رسول الله(ص) و امام على و امام جعفر صادق(ع):
(قلة العیال احد الیسارین.)137
کمى نانخوران، یک نیمه توانگرى است.
5 ـ2. رسول الله(ص):
(ان الولد مبخلة، مجبنة، مجهلة، محزنة.)138
فرزند، سبب بخل، ترس، نادانى و غم است.
6 ـ2. امام رضا(ع):
(جدّم، امام جعفر صادق(ع) در کوچه با صیادى رو به رو شد، از او پرسید: بیش ترین جانوران که به دام تو مى افتد، از کدام گونه اند؟
صیاد گفت: پرندگانى که جوجه دارند.
حضرت از او گذشت در حالى که مى فرمود:
(هلک صاحب العیال، هلک صاحب العیال.)139
7ـ2. رسول الله(ص):
(اللهم اعوذبک من جهد البلهاء، قالوا: ماجهد البلهاء، یا رسول الله؟ قال قلة المال وکثرة العیال.)140
خداوندا! پناه مى برم به تو از کوشش ابلهان.
پرسیدند: یا رسول الله! کوشش ابلهان چیست؟
فرمود: کمى ثروت و زیادى نانخوران.
8 ـ2. حضرت على(ع):
(الفقر هو الموت الاکبر. وقلّة العیال احد الیسارین وهو نصف العیش.... وما عال امرؤا اقتصد.)141
گرسنگى و ناچیزى مرگ بزرگى است. کمى نانخوران، یکى از دو فراخ دستى و نیمى از زندگى است. مردى که میانه روى کند، نیازمند نشود.
با توجه به تواتر روایات، در ستایش از مسلمانانى که به فرزند کم بسنده مى کنند، علامه مجلسى در بحارالانوار، بابى را زیر عنوان: (باب فضل توسعة العیال ومدح قلة العیال) گشوده است. 142
9ـ2. و جالب تر این که، پیامبر خدا(ص) ضمن دعایى، دشمنان پیامبر و آل پیامبر را به داشتن مال و فرزندان بسیار نفرین کرده و مى فرماید:
(اللهم ارزق محمداً وآل محمد ومن احب محمداً وآل محمد علیهم السلام العفاف الکفاف وارزق من ابغض محمداً وآل محمد کثرة المال والولد)143
خدایا محمد و آل محمد و دوستان آنان را همراه با عفت و بسندگى روزى دِه و زیادى مال و فرزندان را بهره دشمنان محمد و آل محمد فرما.

3. آینده نگرى و دوراندیشى
سامانه زندگى انسان همواره بر اصلِ (دوراندیشى) و (برنامه ریزى) در امور استوار است. روشن کردن خط مشى، یا حدود عملیات براى پیاده کردن هدفهاى زندگى، از ارکان اصلى برنامه ریزى انسانى به شمار مى رود.
برنامه ریزیها هر چقدر هم از جامعیت، آینده نگرى و واقع بینى برخوردار باشند، اثرگذارى دیرپا و بلند مدت خود را بروز خواهند داد. در جامعیت برنامه ریزی‌ها همین بس که در آنها ارزش‌هاى حاکم بر جامعه، چشم‌داشت‌ها، منبع‌ها و توانایی‌ها و مصالح همگانى، در نظر گرفته شده باشد.
از آن جایى که پیش بینیهاى صحیح، یعنى تدبیر در پیش زمینه ها و ارزیابى دستاوردها و نتیجه ها، نقش مهمى در برنامه ریزى و رسم کردن خط مشى امور دارد و بدان اعتبار بیش ترى مى بخشد؛ افزون بر قرآن، که پیامهاى آن را در این باره از نظر گذراندیم، از پیشوایان اسلام نیز سفارش‌ها و هشدارهاى اکیدى را زیر عنوان بایستگى دوراندیشى در امور، دوراندیشى در زندگانى، آینده نگرى، چگونگى گرایى، میانه روى، به سامانى اقتصادى، سامان دهى مصرف و... که همگى در سیاست‌هاى سامان دهى خانواده مصداق عینى مى یابند، شاهد هستیم که به نمونه هایى اشارت مى کنیم:
1ـ3. رسول گرامى اسلام:
(من فقهک، رفقک فى معیشتک.)144
از دین شناسى تو این است که با مدارا و ملاحظه زندگى بکنى.
2ـ3. رسول گرامى اسلام:
(التقدیر نصف المعیشة.)145
برنامه ریزى نیمى از زندگى است.
3ـ3. امام على(ع):
(فى صفة اللبیب: (راقب فى یومه غده، ونظر قدما امامه.)146
انسان خردمند، در امروز مراقب فرداى خویش است و از هم اکنون آنچه در پیش دارد، مى بیند.
4ـ3. امام على(ع):
(سوءالتدبیر مفتاح الفقر.)147
کج اندیشى و بدى مدیریت، کلید فقر است.
5 ـ3. امام على(ع):
(آفة المعاش سوء التدبیر.)148
بلاى زندگى، برنامه ریزى نادرست است.
6 ـ3. امام على(ع):
(من استقبل الامور ابصر ومن استدبر الامور تحیّر.)149
هرکه کارها را پیش بینى کند، بینا مى شود و هرکه از نتیجه کارها روى گردان شود، سرگردان مى شود.
7 ـ3. امام صادق(ع):
(من الدین التدبیر فى المعیشة.)150
دوراندیشى در زندگى، از دین است.
8 ـ3. امام صادق(ع):
(...وجوز لهم ان یاکلوا قصداً، ویشربوا قصداً، ویلبسوا قصداً، وینکحوا قصداً...)151
خداوند، بر شما روا شمرده: خوردن، آشامیدن و ازدواج، به اندازه.
9ـ3. پیامبر(ص):
(ان ما قلّ وکفى، خیر مما کثر والهى.)152
آنچه کم و کافى است، بهتر است از آنچه زیاد و مشغول کننده است.
تمامى شاهدها و دلیلهاى قرآنى و روایى که در این جُستار بدان استناد جستیم، بیان گر بایستگى پدید آوردن سازوارى بین تواناییها، سرچشمه ها و منبعهاى پایان پذیر زندگى و واجب بودن سامان دهى خانواده بودند.
حال، با پى بردن به این که افزایش بى رویه جمعیت در نظام جمهورى اسلامى ایران، اجراى برنامه ها و سیاست‌هاى تدوین شده را از هم گسسته و امنیت کشور را با خطر جدى و کمبود منبع‌ها، سرچشمه ها و توانایی‌ها رو به رو کرده است، بایسته مى نماد، نظر اسلام را درباره راهکارهاى ارائه شده براى سامان دهى زاد و ولد، به بوته بررسى قرار دهیم:

روشهاى پیش گیرى از باردارى
از دیرباز تا به کنون، براى پرهیز از باردارى ناخواسته، شیوه هاى گوناگونى رایج بوده است که مى توان آنها را در روش‌هاى پنجگانه زیر خلاصه کرد:
1. استفاده از داروهاى ضد بارورى، خوراکى یا تزریقى.
2. استفاده از ابزار بهداشتى گوناگون براى جلوگیرى از رسیدن اسپرماتوزویید به داخل رحم (مانند کاندوم و ابزار داخل رحمى)
3. عزل(به خارج از رحم ریختن اسپرم)
4. سترون سازى (عقیم سازى) کوتاه مدت، یا همیشگى زن و مرد 5. افکندن جنین آراى فقهى در پیشگیرى از باردارى
روشهاى یاد شده، از 1ـ3، به اجماع فقیهان، اگر زن و مرد هم رأى و هماهنگ باشند، رواند. مرد مى تواند و بر او رواست که مَنى خود در بیرون از رحم بریزد.
اما اگر زن به این کار راضى نباشد، دست بالا، مکروه است. بنابراین، چون در موردهاى سه گانه، چندان سخن و گفت وگو و مناقشه اى وجود ندارد، از پرداختن به آنها چشم مى پوشیم و دو روش دیگر را به بوته بررسى مى نهیم.

عقیم سازى
عقیم سازى مردان (وازکتومى) و یا عقیم سازى زنان (توبکتومى) که در دانش پزشکى امروز، رایج است و از بهترین و خاطرجمع ترین شیوه پیشگیرى از باردارى شناخته شده است، به دو گونه ممکن است: کوتاه مدت و همیشگى.
با توجه به این که چنین روشهایى در دورانهاى پیشین انجام نمى گرفته، در کتابهاى مرجع و مورد استفاده، در این باره مطلبى براى استناد حکم شرعى دیده نمى شود. بیش تر فقیهان روزگار ما، با استدلال بر این که عقیم سازى همیشگى گونه اى زیان رساندن به نفس به شمار مى آید و زیان به نفس هم از نظر شرعى، حرام است، حرام بودن آن را استنباط کرده اند. در برابر اینان، فقیهانى هستند که عقیم سازى را حلال مى دانند.
شهید بهشتى مى نویسد:
(در مورد پیش گیرى از باردار شدن زن، با استفاده از راه هاى گوناگون، آنچه که از ادله فقهى ما استنباط مى شود جواز همه انواع پیش گیرى است. تنها مسأله و مطلبى که وجود دارد این است که در میان زن و شوهر اختلاف نظرى در این زمینه نباشد.
در مورد تعقیم طبى مرد، یا زن با اسلوب جدید نیز مستفاد ما از ادله، حرمت چنین تعقیمى نیست، یعنى دلیل کافى بر حرمت این گونه تعقیم وجود ندارد. بنابراین، این امر بر طبق قواعد کلى حلیت، محکوم به جواز و اباحه است و اشکالى ندارد.)153
از شیخ جواد تبریزى پرسیده شده است:
(آیا براى جلوگیرى از بچه دار شدن، مى توان لوله زنان یا مردان را بست؟)
وى در پاسخ مى نویسد:
(چنانچه جنایت بر نفس حساب نشود، مثل این که چند بچه داشته باشند و تحمل بیش از آن برایشان حرجى باشد، بستن لوله، فى نفسه، مانعى ندارد)154
از مقام معظم رهبرى پرسیده شده است:
(بستن لوله منى مرد، براى جلوگیرى از افزایش جمعیت، چه حکمى دارد؟)
وى در پاسخ مى نویسد:
(اگر این کار با یک غرض عقلانى صورت بگیرد، و ضرر قابل ملاحظه اى هم نداشته باشد، فى نفسه، اشکال ندارد.)155
البته شایان ذکر است که در استنباط باورمندان به حرام بودن سترون سازى و نازایى، پیامدهاى جانبى و احتمالى آن در نظر بوده است که برابر نظر پزشکان (انجام عمل وازکتومى) یک راه ساده، راحت براى پیش گیرى از باردارى است و نه تنها اثر ناگوارى بر جسم، روح و روان فرد ندارد، بلکه به دلیل آرامش خیالى که در وى پدید آمده، براى روح و روان وى، مفید خواهد بود و بر آن اثر خوشایندى خواهد گذاشت. 156

سقط جنین
سقط جنین، چه سالم و چه ناسالم آن، نتیجه بارداریهاى ناخواسته است که سالانه در جهان تا 80میلیون157 مورد اتفاق مى افتد، و بیش از نیمى از آنها با سقط جنین پایان مى یابد.
براساس برآوردهاى سازمان جهانى بهداشت، سالانه حدود 20میلیون سقط جنین ناسالم (بدون مراقبت هاى پزشکى) در جهان صورت مى گیرد. 158
در جمهورى اسلامى ایران، برابر تحقیقها و پژوهشهاى انجام شده، 40درصد بارداریها، ناخواسته است. 159
ییعنى از 2میلیون نوزادى که سالانه بر جمعیت کشور افزوده مى شود160، حدود 800 هزار نفر آن جزو نوزادان ناخواسته اند.
آمار سقط جنین در ایران، به علت غیر قانونى بودن عمل سقط و انجام پنهانى و ناسالم آن، چندان روشن نیست؛ اما کارشناسان، برابر نشانه ها و قرینه هاى موجود، در آمارهایى اتفاق نظر دارند که حاکى از هم برابرى با آمارهاى جهانى و فراگیر بودن مسأله در بین شمار زیادى خانواده هاى جامعه اسلامى ایران است که برخلاف گرایش باطنى، ناخشنودى و احساس گناه و گمان بر پیامدهاى ناگوار جانبى، اما از روى نیاز و ناچارى و رو به رو بودن با دشواریها، نابسامانیها، ناهنجارهاى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى، تن به این کار مى دهند.
بازکاوى دیدگاه اسلام در مسأله سقط جنین، شاید با پیامهاى جدید و کارسازانه اى همراه باشد که ما براى گشودن باب این گفت وگوى فقهى، به دستاوردهاى پژوهشى خود، اشارت مى کنیم:

اسلام و سقط جنین

الف. سقط جنین در قرآن
نه تنها در ظاهر آیات قرآنى، از حکم سقط جنین، سخنى به میان نیامده است، بلکه در تأویل و تفسیر آیات الهى، از معصومان(ع) هم روایتى در این باب وجود ندارد، تا بتوان براساس آن، نظر قرآنى را کشف و نتیجه گیرى کرد.
حتى مفسران هم در برداشتهاى قرآنى، و کندوکاوگران در باب آیات الاحکام نیز تا قرن اخیر، سخنى در این باره به میان نیاورده اند. در حالى که موضوع مورد نیاز جامعه ها و ملتهاى اسلامى، از دورانهاى دور بوده است.
لیک در پاره اى از تفسیرهاى جدید، در تفسیر آیه هایى که گروندگان به اسلام را از پیروى آیین جاهلى؛ بویژه فرزندکشى، باز مى دارند، سقط جنین نیز، مصداق فرزندکشى دانسته شده است.
1. (ولاتقتلوا اولادکم من املاق.)161
فرزندان تان را به خاطر تنگدستى مکشید.
2. (ولاتقتلوا اولادکم خشیة املاق.)162
فرزندانتان را از بیم ندارى مکشید.
3. (واذا الموؤدة سئلت بایّ ذنب قتلت.)163
و آن گاه که زان دخت زنده به گور پرسند: به کدام گناه کشته شده است.
4. (یا ایها النبى اذا جائک المؤمنات یبایعنک على ان لایشرکن بالله شیئاً ولایسرقن ولایزنین ولایقتلن اولادهن و...)164
اى پیامبر، هرگاه زنان گرویده براى بستن پیمان نزد تو آیند، براى این که هیچ چیز را با خدا انباز نکنند، و دزدى نکنند و زنا نکنند و فرزندان شان را نکشند و....
علامه طباطبایى در تفسیر، آیه چهارم (ممتحنه، 12) مى نویسد:
(ولایقتلن اولادهن بالوأد وغیره واسقاط الاجنّة.)165
فرزندان خود را به وسیله زنده به گور کردن و غیر آن و سقط جنین نکُشید.
در تفسیر نمونه، در شرح آیه نخست (انعام، 151) آمده است:
(با نهایت تأسف، این عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شکل دیگرى تکرار مى شود، و به عنوان کمبود احتمالى مواد غذایى روى زمین، کودکان بى گناه در عالم جنینى از طریق (کورتاژ) به قتل مى رسند)166
در همان تفسیر در شرح آیه سوم (تکویر، 8 ـ9) مى خوانیم:
(...با نهایت تأسف این مسأله به اشکال دیگرى در جاهلیت قرون اخیر نیز خودنمایى مى کند، در شکل آزادى سقط جنین که به صورت قانونى در بسیارى از کشورهاى به اصطلاح متمدن رواج یافته، اگر عرب جاهلى بعد از تولد، نوزادان را مى کشت، انسان هاى متمدن عصر ما آن را در شکم مادر مى کشند!)167
محمدتقى شریعتى در تفسیر نوین در شرح آیه چهارم (ممتحنه، 12) مى نویسد:
(اگر تازیان نادان فقط دختر را مى کشتند انسان زمان ما هم دختر را و هم پسر را مى کشد. مگر کورتاژ و سقط جنین در بزرگ ترین ممالک متمدن فراوان نیست؟...)168
در منشور جاوید در تفسیر آیه نخست (انعام، 151) آمده است:
(از آن جا که عرب جاهلى با وسائل امروزه پزشکى مجهز نبود و از وضع جنین در رحم مادر آگاهى زیادى نداشت و نمى دانست جنین دختر است یا پسر، از این جهت بردبارى به خرج مى داد، تا جنین چشم به جهان بگشاید، سپس دست خود را به خون جگرگوشه خود آلوده سازد.
ولى بشر امروز، گام به پیش نهاده و با کمال قساوت آماده مى شود که جگرگوشه او در رحم قطعه قطعه گردد و بیرون کشیده شود...)169
روشن است که چنین برداشتهایى از آیات قرآنى هرچند نوپردازانه و همراه با نگرش به رویدادهاى اجتماعى است، اما چون مستند به کلام وحى و دلیلهاى چهارگانه فقهى نیستند، در نتیجه، حکم شرعى موضوع از آنها به دست نخواهد آمد.
زیرا به جنین در حالتهاى ابتدایى، از نظر لغوى، عرفى و شرعى انسان گفته نمى شود. از این روى، در روایات تا پیش از حلول روح، از احکام جداگانه برخوردار است. و چون انسان نیست، افکندن آن هم، در حکم کشتن نفس و در حکم (موؤده) (دختر زنده به گور شده) نخواهد بود.
فاضل مقداد، روایتى شاهد بر درستى این سخن، به شرح زیر آورده است.
(روى ان الصحابه اختلفوا فى الموؤدة ماهى؟ وهل الاعتزال وأد؟ وهل اسقاط المرءة جنینها عمداً وأد؟ فقال على(ع) انها لاتکون موؤدة حتى یاتى علیه التارات السبع، فقال له عمر: صدقت اطال الله بقاءک، واراد(ع) طبقات الخلق السبع المبنیة فى الآیة المذکورة، فاشار(ع) الى انه اذا استهل بعد الولادة ثم دفن فهو وأد فلایکون الحامل المسقط قد وأدت). 170
روایت شده: صحابه در معناى موؤدة اختلاف داشتند که چیست؟ آیا بیرون ریختن مَنى و افکندن جنین، از نمونه ها و مصداقهاى (زنده به گور کردن) است، یا خیر؟
على(ع) فرمود: تا هنگامى که رده ها و مرتبه هاى هفت گانه آفرینش را سپرى نکرده (موؤدة) به او گفته نمى شود.
عمر گفت: راست گفتى عمرت دراز باد!
سپس على(ع) افزود: آفرینش انسان رده هاى هفت گانه دارد که در آیه یاد شده است و آن گاه اشاره کرد به این که: هر کودک پس از ولادت گریه کرد و پس از آن دفن شد، او زنده به گور شده است. پس زن باردارى که بچه اش را مى افکند، زنده به گورکننده نیست.
شهید بهشتى، در پاسخ به علمایى که دلیلهاى قتل نفس را به تمام رده ها و مرتبه هاى شکل گیرى جنین گسترش مى دهند، مى گوید:
(از نظر موازین ما، فقاهت ما، استحسان است؛ استنباط نیست. هیچ یک از این بحثها را نمى توان دلیل فقهى شمرد؛ یعنى ما در مباحث دیگر فقه به این گونه استیناسها، مى گوییم استحسان و آنها را سند کافى براى استنباط یک حکم نمى شمریم. این جا هم همین طور، هیچ فرقى نمى کند. ما وقتى مى گوییم انسان در مراحل مختلف، داراى احکام مختلف است، یکى از احکام قتل نفس است. باید دید حرمت قتل نفس با آن تأکید، مربوط به کدام مرحله است. به صرف این که ما استیناس مى کنیم که در فلان جا هم مى شود گفت (انسان) کافى نیست که ادله حرمت قتل نفس را به او هم تعمیم بدهیم.)171
و مى افزاید:
(چنانکه از کلام محقق حلى و شهید ثانى و صاحب جواهر و دیگران دانستید، آنان اسقاط علقه و مضغه را محکوم به حکم قتل نمى دانند.)172

ب. سقط جنین در روایات
آنچه در روایات درباره سقط جنین دیده مى شود، همه، گزاره هاى مربوط به حقوق جنین است که تنها دیه جنین سقط شده در رده هاى گوناگون را روشن مى کند؛ یعنى غیر از آن سخن دیگرى به میان نیامده است.
دین مقدس اسلام که باید و نبایدهاى آن در چهارچوب احکام پنجگانه تکلیفى، حتى در کوچک ترین مسائل اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، بهداشتى و... به طور کامل روشن است، در این مسأله مهم و مورد نیاز مردمان، جز بیان جریمه، تکلیفى را نفرموده و یا به قدرى کم رنگ از آن سخن به میان آورده که جز دلیل بر مکروه بودن موضوع، استنباطى از آن بهره نمى گردد. بنابراین، شهرت تحریمى سقط جنین، نشأت گرفته از جریمه هایى است که در روایات گوناگون وارد شده و یا بر برداشتهاى ذهنى و قیاس آن با قتل نفس استوار است که درنگ بیش ترى را مى طلبد.
براى روشن گرى موضوع، چند روایت را درمى نگریم:
1. امام صادق(ع): (دیة الجنین خمسة اجزاء: خمس للنطفة عشرون دیناراً وللعلقة خمسان اربعون دیناراً، وللمضغة ثلاثة اخماس ستون دینارا، {وللعظم اربعة اخماس ثمانون دیناراً} واذا تم الجنین کانت له مئة دینارا، فاذا انشىء فیه الروح فدیته الف دینار او عشرة آلاف درهم ان کان ذکراً، وان کان انثى فخمسمائه دینارا...)173
دیه جنین پنج قسمت دارد: 1 براى نطفه (20 دینار) براى علقه: 2 (40دینار) براى مضغه: 3 (60دینار) براى استخوان: 4 (80 دینار) و زمانى که جنین کامل شد بر آن 100 دینار است. پس آن گاه که روح در آن دمیده شد، دیه اش 1000 دینار یا 10000 درهم است، اگر پسر شد و اگر دختر باشد 500 دینار.
2. امام صادق(ع): (انّ فى النطفة عشرین دیناراً وفى العلقة اربعین دیناراً وفى المضغة ستین دیناراً فاذا کسا اللحم فمائة ثم هى مائة حتى یستهل فاذا استهل فالدیة کاملة.)174
جریمه سقط در حالت نطفه 20دینار، در علقه 40دینار، در مضغه 60دینار، در استخوان 80دینار و در پوشیده شدن استخوان با گوشت 100دینار است، باز صد دینار است تا زمانى که بچه متولد شده و بانگ برآورد. پس زمانى که بانگ برآورد [گریه کرد] جریمه انسان کامل بر عهده اوست.
3. محمد بن مسلم مى گوید از امام باقر(ع) پرسیدم: (عن الرجل یضرب المراة فتطرح النطفة فقال علیه عشرون دیناراً فقلت یضربها فتطرح العلقه فقال علیه اربعون دیناراً، فقلت فیضربها فتطرحه وقد صار له عظم، فقال علیه الدیه کاملة...)175
از حکم مردى که زنى را زده، به گونه اى که به انداختن نطفه انجامیده است.
فرمود: بر عهده اوست 20دینار.
پس گفتم: اگر به انداختن علقه بینجامد.
فرمود: بر عهده اوست 40دینار.
گفتم: اگر آنچه در شکم دارد بیندازد به حالتى که استخوان شده است.
فرمود: دیه او کامل خواهد بود.
4. از امام صادق(ع) پرسیده شد: (فى امراة شربت دواء وهى حامل لتطرح ولدها، قال ان کان له عظم قد نبت علیه اللحم وشق له السمع والبصر فانّ علیها دیة تسلّّّّّّّّّّّّّّمها الى ابیه، قال: وان کان علقة او مضغة فانّ علیها اربعین دیناراً، او غرّة تسلّّّّّّّّّّّّّّمها الى ابیه، فقلت: فهى لاترث من ولدها من دیته؟ قال لا، لانها قتلته.)176
در باره زن باردارى که براى انداختن بچه اش دارویى به کار برده باشد.
فرمود:اگر بچه انداخته شده استخوانى داشته که گوشت بر آن روییده بوده و گوش و چشم بر آن ظاهر شده است، جریمه اى دارد که به پدرش پرداخت کند و اگر علقه یا مضغه باشد، پس بر عهده اوست، چهل دینار یا بنده اى.
راوى مى پرسد، آیا مادر از فرزندش ارث نمى برد؟
امام فرمود:نه، زیرا او فرزندش را کشته است.
بین روایاتى که یاد شد و روایاتى که در کتابهاى روایى و جود دارند، ناسازگاریهایى دیده مى شود که جمع آنها چندان آسان نمى نماید. گاه دیه کامل، براى جنین داراى روح است و گاه به جنین استخوان برآورده، گاه آنچه بر عهده مى آید، درهم و دینار است، گاه آزاد کردن برده.
پیشینیان از فقهاء، ناسازگارى در این موضوع را، بیش تراز باب تقیه دانسته اند، ولى به نظر شهید مطهرى، ناسازگاریها در مسائل مختلف به دلیل بیان مسأله و یا وقوع مسأله در زمانها و مکانهاى گوناگون بوده است. 177
به هر حال، چون بحث در این مقوله، خارج از چارچوب تحقیقى این جُستار است، از پرداختن به بیش از آنچه مطرح شد، چشم مى پوشیم و نگاهى مى افکنیم به دیدگاه هاى فقیهان اهل سنت و تشیع.

سقط جنین در فقه اسلامى

الف. در فقه اهل سنت

1. مذهب شافعى
(ذهب فقهاء الشافعیه الى انّ الاجهاض اذا تمّ خلال اربعین یوماً من بدء العلوق وکان ذلک برضى من الزوجین، و بوسیلة قال عنها طبیبان عادلان انها لاتعقب ضرراً یصب الحامل، کان مکروهاً کراهیة تنزیه، ولم یکن محرماً فان مضى على بدء الحمل اربعون یوماً، حرم الاسقاط مطلقاً...)178
فقیهان مذهب شافعى بر این باورند که انداختن جنین، در صورتى که نطفه تا قبل از چهل روزگى است و با رضامندى و خرسندى زن و شوهر و یا با نظر دو طبیب عادل که بر این نظرند زیانى به زن باردار ندارد، مکروه است و حرام نیست. پس اگر چهل روز از باردارى زن گذشته باشد، انداختن آن، در هر حال، حرام است.
از علماى مذهب شافعى، تنها امام غزالى است که به حرام بودن ریختن مَنى به خارج از رحم و انداختن نطفه، در تمام حالتهاى آن باور دارد. 179

2. مذهب حنفى
علماى مذهب حنفى در انداختن جنین اختلاف نظر دارند. شمارى از ابتداى تشکیل نطفه، آن را حرام مى دانند. در برابر اینان، شمارى تا چهل روزگى، و شمارى دیگر تا رسیدن نطفه به 120روزگى، انداختن آن را جایز مى شمارند؛ اما اجماع نظر علماى مذهب حنفى بر این است که: انداختن جنین، تا قبل از حلول روح، روا، و پس از آن حرام است. 180

3. مذهب حنبلى
علماى مذهب حنبلى، بیش تر، بر این قول اتفاق نظر دارند که انداختن جنین، تا پیش از دمیده شدن روح در آن، رواست مگر (ابن الجوزى) که آن را در هر حال، حرام دانسته است. 181

4. مذهب مالکى
فقیهان مذهب مالکى، بیش تر، انداختن جنین را در تمام حالتهاى جنین حرام دانسته اند، مگر (دسوقى) که به مکروه بودن آن تا قبل از چهل روزگى باور دارد. 182

5. اجماع فقیهان اهل سنت
(حکم اسقاط الحمل: بعد استقرار النطفة فى الرحم لایحل اسقاط الجنین بعد مضى مائة وعشرین یوماً، فانه حینئذ یکون اعتداء على نفس یستوجب العقوبة فى الدنیا والآخرة.
اما اسقاط الجنین، او افساد اللقاح قبل مضى هذه المدة، فانه یباح اذا وجد ما یستدعى ذلک، فان لم یکن ثمة سبب حقیقى فانّه یکره). 183
پس از گذشت 120روز از قرار و آرام گرفتن نطفه در رحم مادر، انداختن آن جایز نیست. انداختن آن در این هنگام، جفا بر نفس است و سزاوار عقاب در دنیا و آخرت.
اما انداختن جنین، یا از بین بردن نطفه، پیش از مدت یاد شده، رواست، هنگامى که دلیلى بر آن یافت شود. پس اگر سبب حقیقى [دلیلى قانع کننده علمى و عقلى] نداشته باشد، آن وقت مکروه است.
شیخ عبدالمجید سلیم، مفتى اعظم مصر (در سال 1975م.) در پاسخ این پرسش: نظر اسلام درباره جلوگیرى از باردارى و انداختن جنین از نظر جنبه هاى پزشکى و اجتماعى چیست؟ مى نویسد:
(1. هریک از زوجین، مختارند که براى جلوگیرى از باردارى به دلایل پزشکى یا اجتماعى، تدابیر فردى اتخاذ کنند. توافق طرفین اجبارى نیست.
2. استفاده از داروها و تدابیر مؤثر در سقط جنین تا قبل از شانزدهمین هفته شروع باردارى مجاز است، مشروط به آن که توصیه هاى ضرورى انجام گیرد و جان مادر را به خطر نیاندازد.
3. همه پیشوایان دینى برابر حکم که بعد از گذشت این مدت، سقط جنین تحت هیچ عنوان نباید صورت پذیرد، اتفاق نظر دارند.)184

ب. سقط جنین در فقه شیعه
در فقه شیعه هم، گوناگونى روایات، گوناگونى آراء و دیدگاه ها را، همواره، به دنبال داشته است. شیخ مفید و شیخ طوسى و پیروان آنان: (ابن البراج، ابوالصلاح حلبى و سلار دیلمى) و ابن ادریس و همه پسینیان، دیه جنین را پس از کامل شدن و پیش از دمیده شدن روح در آن، 100دینار گفته اند و ابن جنید و جمهور فقیهان بر این باورند که دیه جنین، در هر حال، غُرّه (بنده و کنیز) است. 185 اما در بُعد تحریمى آن، هیچ سخنى به میان نیاورده و هیچ بحثى را باز نکرده اند.
شهید بهشتى در باره مسأله انداختن جنین در فقه شیعه، بیان تحقیقى کافى و رسایى دارد که بهتر است با توجه به اهمیت، سنگینى، تازگى و حساسیت بحث، رشته کلام را به ایشان بسپاریم و مطلب را از زبان آن فقیه فقید بازگو کنیم:
(مسأله سقط جنین در عصر خود پیامبر(ص) مطرح شده و در عصر مولى على(ع) و در دوران قضا و داورى آن حضرت مطرح شده، در عصر ائمه(ع) مطرح شده و روایات زیادى در این زمینه از شیعه و سنى در دست است. فقهاى فریقین نیز، مسأله را از قدیم الایام طرح کرده اند و در این باره نظر داده اند. ولى مسأله، چه در روایات و چه در کلام فقها، از دید حقوقى مطرح شده است. مسأله به این شکل مطرح شده که اگر کسى بچه اى انداخت، دیه دارد یا ندارد و دیه اش چقدر است. دیه، یک جنبه حقوقى است. این که آیا اگر زنى با اجازه و رضایت شوهر بچه را انداخت، گناهى مرتکب شده یا نه؛ هیچ مطرح نیست، جز در یک روایت که نقل خواهم کرد. در کلمات فقها، حتى آن یک روایت هم مطرح نیست و اصلاً چیزى نیافتم ـ باز با تتبع وسیعى که کردم.
حتى در رساله هاى عملى امروز، بحث به عنوان دیه مطرح است. در عروةالوثقى، در تحریرالوسیله، در این کتابهاى مفصل فقهى امروز، که رساله عملیه است، تحت عنوان دیةالجنین مطرح است که چقدر است. اگر نطفه بود چقدر، اگر علقه بود چقدر، اگر مضغه بود چقدر، اگر استخوان داشت چقدر، و اگر کامل بود چقدر. اما این که حرام و گناه است یا نه؟ طرح نشده....
بنابراین، مسأله سقط جنین از دید حرمت ذاتى و گناه بودن یک مسأله فقهى بکر و نو است. مسأله اى است که باید یک فقیه امروز آن را بررسى کند. این است که اگر کسى در این زمینه نظر به حرمت بدهد و بگوید حرام است، نمى شود گفت وى در سیاق فقهاى گذشته ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ فتوا داده است؛ و نه اگر کسى گفت حرام نیست، نمى شود گفت وى برخلاف فقهاى گذشته ـ رحمةالله علیهم اجمعین ـ فتوا داده است. این مسأله، مسأله اى است نو. در کتابهاى فقهى که در اختیار من بود و ابواب گوناگون آنها را بررسى کردم، اصلاً تحت این عنوان، فقیهى نظرى ندارد....
در مورد سقط جنین مسأله از دو دید مطرح مى شود:
1. آیا سقط جنین خود به خود گناه است؟
2. آیا سقط جنین اعتداء و تجاوز به حق کسى است و از نظر تجاوز به حق کسى گناه است؟
... من گمان مى کنم در هرجا در سطح متعارف مطرح بکنید که آیا سقط جنین گناه است یا نه، شائبه قتل نفس در آن است. ... خوب، اگر مسأله از نظر قتل نفس مطرح باشد، باید عرض کنم: مستفاد از دلایل فقهى ما و عبارات برخى از فقهاى بزرگ قرنهاى اخیر، این است که سقط جنین قبل از آن که روح در او دمیده شود، قتل نفس نیست....
حالا عنایت بفرمایید به عبارت صاحب جواهر، در شرح عبارت شرایع:
(وکیف کان، فلا کفارة على الجانى عندنا، بل الاجماع بقسمیه علیه، لعدم صدق القتل بعد فرض عدم ولوج الروح)
مى گویند در دیه جنین که تا صد دینار بود (نه آن که هزار دینار و پانصد دینار است) یعنى آن که قبل از ولوج روح است، کفاره نیست. فقط دیه است بلکه اجماع محصل و اجماع منقول بر این مطلب هست. چرا؟ چون در فرضى که روح در او ولوج پیدا نکرده و وارد نشده، قتل صدق نمى کند... لذا ادله حرمت قتل نفس شامل او نمى شود.)186

روایى، یا ناروایى انداختن جنین
شهید بهشتى در ادامه بحث مى نویسد:
(واما جهت دوم بحث، بررسى مطلب است از نظرهاى دیگر؛ مثلاً سقط جنین قبل از چهار ماهگى، آدمکشى نیست، ولى آیا حرام است یا نه؟ ممکن است، آدم کشى نباشد؛ اما حرام باشد. ما براى حرام بودن هنوز دلیل کافى در فقه پیدا نکرده ایم. یک سلسله روایات است که مى گوید: جنین را قبل از چهارماهگى، حتى آن وقتى که هنوز در رحم مادر به صورت نطفه اى است، اگر کسى سبب شد در همان روزهاى اول سقط شود بر او دیه لازم است و باید دیه بپردازد. این روایات از پیغمبر و از ائمه است و مفادشان هم تقریباً یکى است....
آیا از این روایات که دیه را مقرر مى کنند مى توانیم حرام بودن را بفهمیم؟
پاسخ: بله. از این روایات مى فهمیم که سقط جنین حرام است، حتى قبل از این که روح در آن دمیده شود؛ اما نه به عنوان قتل نفس و نه به هیچ عنوان دیگر، فقط به عنوان تجاوز و اعتداء....
این در قوانین فقهى ما مقرر است؛ وقتى که قتل از نظر زیان اقتصادى مورد توجه قرار مى گیرد، چه عمدش و چه خطایش، موجب پرداخت غرامت مى شود. ـ دیه، یعنى غرامت.
بنابراین، توجه مى فرمایید که از دیه نمى شود حرمت و حرام بودن را استنباط کرد. اگر جنین را که روزى انسان کارایى مى شود، سقط کردى باید در مراحل مختلف دیه بپردازى. واجب کردن دیه نمى تواند منشایى براى استنباط حرام بودن و حرمت تکلیفى باشد، مگر از نظر تجاوز؛ یعنى بگوییم آقا، تو که آمدى جنینى را در مرحله خون بسته بودن انداختى، به مال دیگرى تجاوز کرده اى، پس این گناه است. از نظر تجاوز به مال غیر گناه است. خوب، این جا این سؤال پیش مى آید که اگر صاحبان این مال، که پدر و مادر تلقى مى شوند (چون دیه را باید به آنها داد) رضایت دادند چه؟ آیا اگر طرفین توافق کردند باز هم تجاوز است؟)187
سکوت حاکم بر روایات وارد شده در بیان حکم انداختن جنین در گاهِ راضى بودن زن و شوهر و جهت گیرى روایات نسبت به بیان حکم حقوقى انداختن جنین به دست دیگران و یا پا پیش گذاردن یک جانبه پدر و مادر، نشان گر آن است که حرام بودن و جریمه انداختن جنین از باب نگهداشت حقوق والدین است، نه حقوق نطفه؛ از این روى، دور نیست که در صورت رضایت زن و شوهر و شور علمى و تخصصى، حرام نباشد و جریمه برداشته شود. همان گونه که در مقام شیر دادن و مدت آن نیز چنین است. خداوند متعال در قرآن کریم، ضمن دستور به شیر دادن کودکان تا مدت دو سال کامل، اجازه مى دهد که کاستن از این مدت، در صورتى که با رضا و خرسندى زن و شوهر و مشورت همدیگر انجام پذیرد، رواست و باکى بر آن نیست:
(فان ارادا فصالاً عن تراض منهما وتشاور فلا جناح علیهما.)188
پدر و مادر اگر بخواهند، با همداستانى و رایزنى خویش، کودک را از شیر باز گیرند، گناهى بر ایشان نَبُوَد.
شهید بهشتى در باره انداختن جنین، با رضامندى پدر و مادر، مى نویسد:
(وقتى که جنینى بى اذن پدر و مادر، هر دو، اسقاط شود، ستمى بر هر دو، یا بر یکى در صورت رضایت دیگرى، مى رود. به همین دلیل، اسلام براى چنین عملى دیه مقرر کرده و آن را ستم و حرام دانسته است. امّا اگر پدر و مادر، هر دو، به این کار رضایت دهند عنوان ستم و عدوان صادق نیست و از این جهت حکم حرمت بر آن بار نمى شود.)189
صرف نظر از مبانى قرآنى و روایى که در این باره و دیگر گزاره هاى مربوط به سامان دهى خانواده و زاد و ولد، بدان پرداختیم، مبانى اصولى دیگر از جمله، (حجیّت عقل) (قاعده ملازمه) (ظهور تزاحم) و از همه مهم تر (اختیارات حاکم اسلامى) راهکارهاى کارگشاى دیگرى هستند که شارع مقدس اسلامى، در گاه نبود دستورهاى وحیانى و یا در گاه نیاز و مصالح عمومى، فراروى اندیشوران اسلامى گشوده است. گاه حرام بودن و مباح بودن احکام از آن پیروى مى کند. از این جاست که:
محمدحسین فضل الله: در پاسخ به پرسش: آیا رواست انداختن جنینى که از حرام، یا از ازدواج پنهانى بسته شده و آشکار شدن آن در بین قوم و قبیله، سبب خطر و حرج خواهد شد؟ مى نویسد:
(یجوز لها ذلک، اذا کان بقاء الحمل یؤذى الى خطر على حیاتها، او الى عار کبیر او حرج لا یتحمل عادة، ولکن بشرط ان لایکون الجنین فى المرحلة التى یعبر عنها بمرحلة (نفخ الروح)، ففى هذه المرحلة لایجوز ذلک الاّ فى حالة الخطر المحقق على الحیاة.)190
زمانى که ماندگارى جنین، براى حیات زن، خطرآفرین باشد، یا ننگ و عارى به بار آورد که نشود آن را تاب آورد، به شرط آن که جنین وارد رده اى که از آن به نفخ روح تعبیر مى کنند، نشده باشد، انداختن آن جایز است. و در رده و مرتبه نفخ روح، انداختن آن جایز نیست، مگر در حالت خطر حتمى جانى.
امام خمینى: (اگر ضرر و خطر جانى براى مادر دارد، قبل از دمیده شدن روح در جنین، اسقاط جایز است.)191
سید محمدرضا گلپایگانى: (در صورتى که مادر ناچار از معالجه است و معالجه مستلزم اسقاط جنین است، قبل از ولوج روح، سقط جنین جایز است.)192
محمد فاضل لنکرانى: (...در صورت عدم دمیده شدن روح، اگر طبق تشخیص دکتر متخصص و مورد اطمینان، بقاى حمل براى مادرش خطر جانى داشته باشد، یا مستلزم ضرر، یا درد غیر قابل تحمل باشد، اسقاط مانعى ندارد.)193
مقام معظم رهبرى: (اگر تشخیص بیمارى در جنین قطعى است و داشتن و نگهداشتن چنین فرزندى موجب حرج مى باشد، در این صورت جایز است قبل از دمیده شدن روح، جنین را اسقاط کنند، ولى بنابر احتیاط، دیه آن باید پرداخت شود.)
(...بعد از دمیده شدن روح، جایز نیست، حتى اگر ادامه حاملگى براى حیات مادر خطرناک باشد، مگر آن که استمرار باردارى، حیات مادر و جنین هر دو را تهدید کند و نجات زندگى طفل به هیچ وجه ممکن نباشد، و نجات زندگى مادر به تنهایى با سقط جنین امکان داشته باشد.)194

نتیجه سخن
کابوس زیاد شدن سکنه زمین و کشورها، در حالى به هیولایى دگر شده است که کشورهاى اسلامى، بویژه کشور جمهورى اسلامى ایران، در رشد نرخ زه و زاد، راس هِرَم آن را به خود ویژه ساخته اند. افزایش بى رویه جمعیت، از زاویه هاى گوناگون، دشواریهایى را فرا راه توسعه اقتصادى، اجتماعى، امنیتى و حتى فرهنگى کشورمان قرار داده است؛ به گونه اى که برنامه ریزیها و اجراى سیاستهاى برنامه اى را با گسیختگى بزرگى رو به رو ساخته است که اگر ادامه چنین روندى را تهدید جدى براى پایدارى کلیت نظام به شمار آوردیم، هرگز سخنى به گزاف نگفته ایم.
مصلحت نظام، که به گفته امام راحل، از امور مهمه اى است که گاهى غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز مى گردد؛195 ایجاب مى کند که در برابر خطر انفجار جمعیتى نیز چاره اى فراخور اندیشیده شود.
خوشبختانه، متنها، منبعها و مأخذهاى فقه اسلامى، که برنامه هاى نرم افزارى جامعه هاى اسلامى را در خود نهفته دارند، پاسخ گوى پردازشگرى هستند که همواره بازخوردها را در کانون توجه دارد.
(قوانین اسلامى، به اصطلاح امروز، در عین این که آسمانى است، زمینى است؛ یعنى براساس مصالح و مفاسد موجود در زندگى بشر است. به این معنى که جنبه مرموز و صد در صد مخفى و رمزى ندارد که بگوید: حکم خدا به این حرفها بستگى ندارد، خدا قانونى وضع کرده و خودش از رمزش آگاه است، نه، اسلام اساساً خودش بیان مى کند که هرچه قانونى من وضع کرده ام، براساس همین مصالحى است که به جسم شما مربوط است یا به روح شما، به اخلاق شما، به روابط اجتماعى شما، به همین مسائل مربوط است؛ یعنى یک امور به اصطلاح مرموزى که عقل بشر هیچ به آن راه نداشته باشد نیست.)196
(عقل در موارد زیادى مى تواند در احکام دخالت کند.... 197 یعنى هرجا که عقل، یک مصلحت ملزمى را کشف کند، ما مى دانیم که شرع هم حکم هماهنگ با آن دارد و هرجا که عقل یک مفسده ملزمى را کشف کند، ما مى فهمیم که شرع هم در این جا هماهنگ است ولو اساساً در قرآن و حدیث و کلمات علما، یک کلمه در این زمینه نیامده باشد. و به همین دلیل، ممکن است عقل یک مصلحت ملزم، یا یک مفسده ملزمى را در موردى کشف کند که این مصلحت ملزم، یا مفسده ملزم، با حکمى که اسلام بیان کرده تزاحم پیدا کند؛ یعنى حکمى که اسلام بیان نکرده و عقل کشف کرده، یا حکمى که اسلام بیان کرده تزاحم پیدا کند؛ و آنچه که اسلام بیان نکرده مهم تر باشد از آنچه که بیان کرده است؛ یعنى آنچه که عقل از اسلام کشف کرده مهم تر باشد از آنچه که اسلام بیان کرده است؛ این جا حکم عقل مى آید آن حکم بیان شده شرع را محدود مى کند.)198
بنابراین، اگر نبود این همه مستنداتى که در این جستار بدانها پرداختیم و نظر اسلام را، که همانا، روا شمارى سامان دهى جمعیت است، نتیجه گیرى کردیم، حکم عقلى، در ملازمه عقل و شرع، خود، به چنین فتوایى مى رسید؛ لیک وجود دلیلهاى فراوان قرآنى و روایى که خردورزى و ژرفکاوى در آنها ما را در رسیدن به حکم شرعى خارج از قاعده حجیت عقل رهنمون بوده است، به این جا رسانید که:
1. رشد پر شتابِ زه و زاد و ساخت جوان آن در جامعه، در صورتى که از حد خوشایند و ترازمند فراتر رود، اثرها و پیامدهاى ناگوارى دارد که عبارتند از: افزایش مصرف، کاهش پس انداز، کاهش سرمایه گذارى، عقب ماندگى و رشد فقر، رشد تضادهاى درونى، افزایش بیکارى، رشد نارضایى، خودباختگى، کاهش قدرت نظامى، کاهش اعتبار بین المللى. 199
2. هرچند نواختها و نعمتهاى الهى در جهان، بى پایان و غیر درخور شمارش هستند؛ اما آفریدگار هستى که این کره خاکى را زیست گاه انسانى قرار داده، نظام آن را بر اندازه هایى استوار ساخته است که خارج شدن از آن، هرگز ممکن نیست و بشر ناگزیر از نگهداشت اصول حاکم بر آن اندازه ها و گنجاییهاست؛ زیرا که میزان ساکنان آن نیز، تابع و پیروى از آن گنجاییهاست.
3. بازشناسى موضوع بحران جمعیتى در صلاحیت کارشناسان و سیاستگذاران جمعیتى است که فقیهان مى باید به دیدگاه آنان، اهمیت بدهند.
4. در نصها و متنهاى روشن، دلیلى بر بازداشتن از سامان دهى خانواده، دیده نمى شود.
5. پیش گیرى از باردارى، بیرون ریختن مَنى، عقیم سازى و... که مبناى اصلى در سامان دهى خانواده به شمار مى رود، از نظر شرع، با رضا و خرسندى زن و شوهر، رواست.
6. انداختن جنین پس از تکامل آن در رحم مادر و دمیده شدن روح در آن، حرام و به عنوان قتل نفس، دیه، کفاره و قصاص را در پى دارد.
7. انداختن جنین، پیش از دمیده شدن روح در آن، هرچند قتل نفس به شمار نمى رود؛ اما در صورتى که با رضامندى، هماهنگى و خرسندى زن و شوهر همراه نباشد، سزاوار دیه اى است که باید آن که سبب گردیده جنین بیفتد، به پدر و مادر آن، بپردازد. اگر یکى از پدر و مادر، بدون راضى کردن دیگرى، جنین را بیندازد، واجب است دیه را به دیگرى بپردازد.
8. بر حرام بودن انداختن جنین، پیش از کامل شدن و دمیده شدن روح در آن، با رضامندى زن و شوهر، دلیل شرعى وجود ندارد.
9. ولیّ امر مسلمانان، وظیفه دارد براساس درک مصالح و مفاسد همگانى، احکامى را، هرچند ناسازگار با نصوص اسلامى، بنهد و به مورد اجرا بگذارد. اجراى این حکمها و قانونها، بایسته و لازم و همانند شریعت، از اعتبار برخوردارند.

پى نوشتها:
1. جامعه شناسى، آنتونى. گیدنز، منوچهر صبورى/622، نشر نى، تهران، 1378.
2. همان!626.
3. کشورهاى جهان سوم، جى. اى. گلدتورپ (1370) جواد طهوریان/49ـ50، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى، 1370.
4. جمعیت و تنظیم خانواده، نعمت الله تقوى/40، جامعه پژوه و نشر دانیال، 1379.
5. همان/65.
6. همان.
7. روزنامه اطلاعات/12، 8شهریور 1374، مقاله: (انفجار جمعیت و امنیت غذایى)
8. جمعیت و تنظیم خانواده، نعمت الله تقوى/12.
9. همان/58.
10. همان/68.
11. همان/57.
12. همان/58.
13. اقتصاد ما، سید محمدباقر صدر، محمدکاظم موسوى، ج1/10، نشر برهان و اسلامى، 1350.
14. اقتصادشناسى توسعه نیافتگى، دیوید کلمن و فورد نیکسون، غلامرضا آزاد/143، 1378.
15. ملل فقیر، پیرموسى ترجمه خلیل ملکى و ب مهرگان/107، بى تا.
16. روزنامه کیهان، 25/7/1346، به نقل از: مجله مکتب اسلام، شماره1/3، سال9، آذرماه 1346.
17. روزنامه نوروز، 26دى 1380.
18. جمعیت و تنظیم خانواده، تقوى/16.
19. رسائل فقهى، محمدتقى جعفرى/ج1/247، نشر کرامت، 1377.
20. اقتصاد ما، سید محمدباقر صدر، ع. اسپهبدى، ج2/275 برهان و اسلامى، تهران، 1349.
21. همان، ج1/13.
22. اقتصاد در مکتب اسلام، سید موسى صدر، على حجتى کرمانى/36ـ37، انتشار، تهران، 1350.
23. مجله مکتب اسلام، شماره21/4ـ6، سال9، 1346.
24. همان، شماره4/95.
25. خاتمیت، مرتضى مطهرى/78ـ84، صدرا، 1347.
26. جهان آفرین، حسین نورى/288، 1374.
27. اقتصاد در مکتب اسلام، سید موسى صدر/32ـ33.
28. مجله مکتب اسلام، شماره 1/3، سال14، 1351.
29. بهداشت و تنظیم خانواده، سید محمدحسینى بهشتى/31ـ32، بقعه، تهران، 1379.
30. مجله مکتب اسلام، شماره9/37، سال15، 1353.
31. مجله پاسدار اسلام، شماره28/13، 1363.
32. همان/14.
33. همان، شماره33/14ـ16.
34. استفتاءات از محضر امام خمینى، ج3 / 281 ـ 292، جلوگیرى از باردارى و سقط جنین، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین قم.
35. رساله نوین، امام خمینى، تهیه و تنظیم بى آزار شیرازى، ج 3 / 100، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
36. صحیفه نور، رهنمودهاى امام خمینى، ج4/39، ارشاد اسلامى.
37. منشور جاوید، جعفر سبحانى/82، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین على(ع)، 1360.
38. رساله نوین، بى آزار شیرازى، ج3/100، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1379.
39. مجله حوزه، شماره 25/125، سال پنجم، 1367.
40. کاهش جمعیت ضربه اى سهمگین بر پیکر مسلمین، سید محمدحسین حسینى تهرانى/108، حکمت، تهران.
41. همان/6.
42. همان/42.
43. همان/176.
44. همان/38.
45. همان/ 129.
46. روزنامه سلام، شماره616، 1و4، 21 تیرماه، 1372.
47. روزنامه همشهرى، 22تیر/2، 1372.
48. فقه اهل بیت، سال ششم، شماره21/48ـ49، 51 ـ52.
49. رساله نوین، عبدالکریم بى آزار شیرازى، ج3/98.
50. مسأله تحدید النسل وقایة وعلاجاً، محمد سعید البوطى/15، دمشق، مکتبة الفارابى، 1408هـ. 1988م.
51. http://arabic.islamicweb.com/sunni/family.planning.htm
52. http://news.masrawy.com/masrawynews/20062002/88090news.htm
53. نظریات جمعیت شناسى، احمد کتابى/37، اقبال، تهران، 1364.
54. همان.
55. همان/38.
56. مرجعیت و روحانیت، جمعى از نویسندگان/65، شرکت سهامى انتشار، تهران، 1341.
57. ده گفتار، مرتضى مطهرى/100، حکمت، تهران، 1356.
58. همان/177.
59. همان؛ تکامل اجتماعى انسان، مرتضى مطهرى/188ـ190، صدرا.
60. روزنامه کیهان، شماره 14042، 16آبان، ص16.
61. جامعه شناسى دینامیسم اجتماع، على اکبر ترابى/9، چهر، تبریز، 1355.
62. همان/13.
63. همان/24.
64. همان/45.
65. ولایت فقیه، امام خمینى/78، آزادى، به نقل از مجله حوزه، شماره 45/113.
66. روزنامه اطلاعات، شماره 18696/8 و13، 6اسفند1367.
67. زمینه جامعه شناسى، آگ برون و نیم کوف، ا. ح. آریان پور/303، دهخدا، تهران، 1355.
68. اسلام شناسى، على شریعتى، درس ششم، بى تا.
69. سوره نحل، آیه79.
70. سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج2/413، فراهانى، چاپ قدیم، بى تا.
71. تفسیر نمونه، ج1/شانزده، 1353.
72. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج19؛ الفصول المهمه، شیخ حر عاملى. به نقل از: انسان در افق قرآن، محمدتقى جعفرى/35، کانون علمى و تربیتى جهان اسلامى، اصفهان، 1349.
73. نهج البلاغه صبحى صالح، حکمت313؛ نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت305.
74. سوره نور، آیه32.
75. سوره نساء، آیه3.
76. سوره بقره، آیه223.
77. سوره نحل، آیه72.
78. سوره نساء، آیه24.
79. سوره نساء، آیه1.
80. تفسیر الصافى، فیض کاشانى، ج1/421، الاعلمى للمطبوعات، بیروت؛ منهج الصادقین، فتح الله کاشانى، ج3/43، اسلامیه، تهران، 1346؛ کنز العرفان، فاضل مقداد/ج1و2/139ـ140. مکتبة المرتضویه، تهران، 1343.
81. پیام زن، سال اول، شماره 10/53، سال77، مقاله: (کنترل جمعیت، ضرورتها و شرایط) از: سید مهدى موسوى.
82. خاتمیت، مرتضى مطهرى/80، صدرا، 1377.
83. تفسیر المیزان، علامه طباطبائى، محمدتقى مصباح یزدى، 267، دارالعلم، قم، 1346.
84. کاهش جمعیت ضربه اى سهمگین در پیکر مسلمین/275.
85. سوره توبه، آیه69.
86. سوره سبا، آیه35.
87. سوره تغابن، آیه14.
88. سوره تغابن، آیه15.
89. سوره توبه، آیه55.
90. سوره سبا، آیه37.
91. سوره بقره، آیه249.
92. سوره مرسلات، آیه25ـ26.
93. سوره هود، آیه6.
94. سوره الذاریات، آیه22.
95. سوره الذاریات، آیه58.
96. سوره طلاق، آیه2ـ3.
97. بوستان سعدى شیرازى، باب ششم در قناعت.
98. جامعه شناسى، آنتونى، گیدنر، منوچهر صبورى/623، نشر نى، 1378.
99. روزنامه اطلاعات، شماره 20705/5، 28بهمن، 1374.
100. کنز العمال، فاضل هندى، ج1/619، حدیث2861، مؤسسة الرسالة، 1399هـ. 1979م.
101. این عبارت را تفسیر نمونه در مقدمه خود بدون ذکر مأخذ به عنوان حدیث معروف آورده است. اما نگارنده در منابع حدیثى بدان دست نیافتم. علامه مجلسى هم در بحارالانوار، آن را به عنوان عبارت غیر حدیثى آورده است. (بحار، ج54/218، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق. 1983م.)
102. المیزان، علامه طباطبائى، ناصر مکارم شیرازى، 8 ـ11، دارالعلم، قم، بى تا.
103. سوره قمر، آیه54.
104. سوره رعد، آیه8.
105. سوره طلاق، آیه2.
106. سوره حجر، آیه21.
107. سوره فصلت، آیه10.
108. سوره اعلى، آیه3.
109. المیزان، ج1/299.
110. تفسیر نمونه، ج10/138، دارالکتب الاسلامیه، 1360.
111. سیاست ارسطو، حمید عنایت/292، تهران.
112. سوره اعراف، آیه31.
113. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدى/359، ح8117، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1366.
114. تفسیر البرهان، سید هاشم بحرانى، ج2/10، دارالهادى، بیروت.
115. سوره شعرا، آیه151ـ152.
116. سوره نساء، آیه9.
117. المیزان فارسى ذیل آیه شریفه. نساء، 9ـ
118. سوره حشر، آیه18.
119. سوره اسرى، آیه29.
120. سوره بقره، آیه185.
121. سوره مائده، آیه6.
122. سوره حج، آیه78.
123. فروع کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج5/324، دارالکتب الاسلامیه.
124. سفینةالبحار، ج1/561.
125. وسائل الشیعه، حر عاملى، ج14/33. دار احیاء التراث العربى، بیروت.
126. مجله پیام زن، سال اول، شماره9/54، مقاله: (کنترل جمعیت، ضرورتها و شرایط).
127. لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین، سوره شعرا، آیه3.
128. امام رضا: (...وحرم الله الزنا لما فیه من الفساد من قتل النفس، وذهاب الانساب وترک التربیة الاطفال...) وسایل، ج14/234.
129. امام صادق: (لایبغضنا الا من خبث ولادته او حملت به امه فى حیضها) من لایحضره الفقیه، ج1/149.
130. وسائل الشیعه، ج14/57؛ فروع کافى، ج5/354.
131. امیرالمؤمنین(ع): (ایاکم وتزویج الحمقاء فان صحبتها بلاء وولدها ضیاع) همان/56.
132. امام موسى بن جعفر(ع): (لابأس بالعزل فى ستة وجوه... والمرأة السلیطة والبذیّة...) خصال، شیخ صدوق، فهرى زنجانى، ج1/366، علمیه اسلامیه.
133. المحجةالبیضاء، مولى محسن کاشانى، ج3/73، مؤسسه الاعلمى، بیروت.
134. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3/355، دارالاضواء، بیروت.
135. تصنیف، غررالحکم، آمدى/407، ح9348.
136. نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده/54، ح278، جاویدان، تهران.
137. همان/447، ح2100؛ خصال، شیخ صدوق، ج2/610؛ نهج البلاغه، کلمات قصار/142؛ بحارالانوار، 101/71.
138. نهج الفصاحه/169، ح837.
139. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 104 / 72، ح 12، اسلامیه، تهران.
140.
141. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى/153، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت.
142. بحارالانوار، ج 104 / 69، اسلامیه، تهران.
143. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج2/615، چاپ سه جلدى قدیم.
144. الحیاة، حکیمى، ج4/258، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
145. همان/256.
146. همان، ج1/328.
147. تصنیف غررالحکم و دررالکلم/354.
148. همان.
149. الحیاة، ج1/329.
150. همان، ج4/257.
151. همان/239.
152. سفینةالبحار، ج2/485.
153. بهداشت و تنظیم خانواده، سید محمد حسینى بهشتى/83.
154. www.al.shia. com/htm 1/far/books/fegh/estefta-tabrizi/estef029.htm
155. اجوبة الاستفتاءات، سید على خامنه اى، ترجمه/277، مسأله1255، الهدى، 1381.
156. روزنامه اطلاعات، شماره21103، 29تیر 1371.
155. http:www.ahareh. com. mayazine/payam.2/81/121/tto1
158. جمعیت و تنظیم خانواده، محمدتقى شیخى/119، انتشار، 1379.
159. روزنامه اطلاعات، شماره20528/5، 27تیرماه 1374.
160. روزنامه سلام، شماره617، 22تیرماه 1372، صفحه اخبار اقتصادى.
161. سوره انعام، آیه151.
162. سوره اسراء، آیه31.
163. سوره تکویر، آیه8و9.
164. سوره ممتحنه، آیه12.
165. المیزان، ج19/279، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
166. تفسیر نمونه، ج6/34، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
167. همان، ج26/178.
168. تفسیر نوین/58، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
169. تفسیر موضوعى منشور جاوید، جعفر سبحانى، ج1/80، کتابخانه امیرالمؤمنین، اصفهان.
170. کنز العرفان، فاضل مقداد، ج2/375، مکتبة المرتضویه، تهران.
171. بهداشت و تنظیم خانواده، سید محمدحسینى بهشتى/108.
172. همان/193.
173. وسایل الشیعه، ج19/169، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
174. من لایحضره الفقیه، ج4/120.
175. وسایل الشیعه، ج19/238.
176. من لایحضره الفقیه، ج4/121.
177. اسلام و مقتضیات زمان، مرتضى مطهرى، ج2/32، صدرا.
178. مسألة تحدید النسل، محمد سعید رمضان البوطى/72، مکتبة الفارابى، دمشق.
179. همان/74.
180. همان/77ـ 78.
181. همان/80.
182. همان.
183. فقه السنة، ج2/234، مکتبة العصریه، بیروت.
184. نظریات جمعیت شناسى، احمد کتابى/35، اقبال، تهران.
185. مسالک الافهام، شهید ثانى، ج2/506 ـ507، چاپ دوجلدى، قدیم.
186. بهداشت و تنظیم خانواده، سید محمدحسینى بهشتى/52 ـ63.
187. همان/89 ـ93.
188. سوره بقره، آیه233.
189. بهداشت و تنظیم خانواده، سید محمدحسینى بهشتى/198.
190. فقه الحیاة، سید محمدحسین فضل اللّه/162، مؤسسه المعارف للمطبوعات، بیروت.
191. رساله نوین، عبدالکریم بى آزار شیرازى، ج3/101، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، تهران.
192. ارشاد المسائل، سید محمدرضا گلپایگانى/638.
193. جامع المسائل، محمد فاضل لنکرانى، ج1/548، نشر امیرالعلم.
194. رساله اجوبة الاستفتاءات (ترجمه)، الهدى، ص280.
195. صحیفه نور، رهنمودهاى امام خمینى، ج2/167.
196. اسلام و مقتضیات زمان، مرتضى مطهرى، ج2/27.
197. همان/28.
198. همان/30.
199. جامعه شناسى (جمعیت)، احمد رجب زاده، محمد جلال عباسى شوزاى، ج1/50 ـ65، وزارت آموزش و پرورش.


منبع: فصلنامه فقه / شماره33 ۱۳۸۵/۰۰/۰۰
نویسنده : حسن رهبرى

نظر شما