موضوع : پژوهش | مقاله

فردگرایی، جمع گرایی و جهانی شدن

هر انسان ادراکی از وجود خویشتن دارد که آن را می توان هویت شخصی یا خود نام نهاد. این اصطلاح درنظریه های روان شناختی بویژه درزمینه روانشناسی اجتماعی، روانشناسی تحولی، شخصیت و روانشناسی مرضی مطرح شده است. مجموعه این تصورات در یک کلیت کم وبیش منسجم توحید می یابند و خودپنداشت فرد را می سازند. خودپنداشت مجموعه تصورات انسان درباره ویژگیهای درونی وبرونی خویش است( پورکی، 1988). همانگونه که انسان واجد خودپنداشت فردی می شود، بتدریج واجد تصوراتی از جامعه و فرهنگی که درآن زیست می کند؛ می شود که می توان آن راخودپنداشت جمعی نامید. خودپنداشت فردی ناظر به هویت شخصی و خودپنداشت جمعی ناظر به هویت جمعی و یا ملی است.
ازمنظر روانشناسی، آگاهی انسان درباره خویش بر دوپایه وحدت و هویت استوار است. در بعد وحدت، مجموعه استعدادها، تمایلات و صفات انسانی بایکدیگر اختلاط و امتزاج پیدا می کنند و احساس واحدی درباره وجود انسان را تشکیل می دهند. وحدت، ادراک کلی است که هرکس به مجموع حیات جسمانی و روانی خود به عنوان یک موجود واحد دارد. انسان همه صفات و فعالیت هایش را به یک کلیت و نظام روانی نسبت می دهد و در این اسناد از واژه های من، خود و خودم استفاده می کند. این وحدت در اثر ترکیب و انسجام داده های برونی ودرونی بوجود می آید. بعد دوم، هویت است که ناظر به دوام و بقای آگاهی انسان به وحدت و یکپارچگی خود در طول زمان می باشد. وقتی متوجه می شویم که با گذشت روزها و سال ها و با همه تغییرات ظاهری و باطنی، « همان» هستیم درحقیقت به هویت دست یافته ایم (سیاسی، 1979). برخی مؤلفان پیوستگی و تداوم «من» را در طول زندگی برغم تغییرات درونی و برونی ازمؤلفه های خودِ فاعلی می دانند( دیمون وهارت، 1991).
خودپنداشت جمعی ناظر به هویت جمعی است که بیانگر شخصیت کل و یا شخصیت پایه می باشد. بر این اساس می توان برای هر فرد یک هویت و خودپنداشت فردی و برای یک جامعه یک هویت و خودپنداشت جمعی درنظر گرفت. البته این به معنای نادیده گرفتن خرده فرهنگها و گوناگونی فرهنگی و اجتماعی نیست؛ بلکه همه خرده فرهنگ ها در یک خودپنداشت جمعی و یا یک هویت کلی انسجام می یابند. به عنوان مثال، ایرانی بودن، آسیایی بودن، مسلمان بودن، شرقی بودن و از این قبیل به عنوان هویتهای کلی مطرح هستند که تعدادی از فرهنگها وخرده فرهنگها را پوشش می دهند و درمسایل زیادی باهم اشتراک دارند.

رابطه فرهنگ با هویت وخود
رابطه هویت فردی وهویت جمعی، تعاملی است. به عبارت دیگر این دو مؤلفه با یکدیگر تعامل دارند. مجموعه هویتهای فردی درشکل گیری و تحول هویت جمعی تاثیر دارند و همچنین هویت جمعی می تواند نگرش، رفتار و هویت فردی را تحت تاثیر قرار دهد. رفتار انسانها به میزان زیادی متناسب با فرهنگی است که درآن تربیت یافته و به آن تعلق دارند. این فرآیند را می توان فرهنگی شدن و یا درونی سازی فرهنگی نامید. شخصیت بر اثر جریان فرهنگی شدن و درونی سازی عناصر فرهنگی سامان می یابد. بعضی روانشناسان، کلمه شخصیت و فرهنگ را بکار برده اند تا تفکیک ناپذیری این دو مفهوم را تصریح کنند (کلاین برگ، 1972). به همین دلیل انسان درفرهنگهای مختلف، خودهای متفاوتی را بروز می دهد (مارکوزوکیتایاما، 1991). این مبنا می تواند در فرآیندهایی چون شناخت، هیجان و انگیزش نیز تأثیر گذار باشد. تأثیر فرهنگ بر خود را می توان در زمینه های درون فرهنگی و بین فرهنگی جستجو نمود. مطالعات قابل ملاحظه ای در این زمینه ها صورت گرفته اند که جملگی این تأثیر را تأکید می کنند.

شاخص فردگرایی ـ جمع گرایی
روانشناسان درحوزه روانشناسی شخصیت و روانشناسی اجتماعی برای آنکه بتوانند مطالعات بین فرهنگی را درباره «خود» و «هویت» سامان دهند؛ مقیاس فردگرایی ـ جمع گرایی رابه عنوان یکی از شاخصهای تحقیق در هویت فردی و جمعی بکار می برند.
کاگیت کیباسی و بری (1989؛ نقل از واتس لوند و آرچر، 2001) این مقیاس را بهترین موضوع روانشناختی و بین فرهنگی برای مطالعه « خود» دانسته اند. همچنین اسمیت وباند (1996؛ نقل ازهمان) این مفاهیم را در مطالعه اجتماع و روانشناسی سازمانی به کار برده اند. تریاندیس (1980) بیان می کند که تفرد از تجمع و اجتماع کسب می شود و اجتماع نیز مطابقت و همسانسازی با دیگران را شکل می دهد. گرایش به هر کدام ازجنبه های این شاخص، آثار و نتایجی را در پی دارد که هافستید (1984) و تریاندیس (1998 ) آنها را چنین فهرست می کنند:

فرد گرائی
1) علایق و نیازها و اهداف فردی ترجیح دارند
2) ارزشها و هنجارها، مبنای فردی دارند
3) کسب لذت فردی در اولویت است.
4) باورهای فردی، متمایز کننده فرد از گروه است
5) استقلال و هویت فردی اهمیت دارند
6) راهبردهای مستقیم و مواجه رو در رو ترجیح دارد
7) ارتباط بین اعضاء متکی به افراد است، رابطه اعضاء با فاصله زیاد صورت می گیرد
8) روابط اجتماعی در بین اعضاء داوطلبانه بوده و اندازه گروه کوچکتر است
9) ورود و خروج به گروه براحتی صورت می گیرد
10) دوستی ها رنگ کمتری داشته، رفاقتها و وفاداری به گروه و شخص دیگر کمتر است

جمع گرائی
1) اهداف گروهی مهم هستند
2) هنجارها و ارزشها از طریق گروه مرجع تعیین می شوند
3) رضایت گروه و اکثریت اهمیت دارد
4) باورهای فرد توسط جمع تعیین می شوند
5) وابستگی بین اعضاء، علقه های بین فردی و تجانس گروهی مهم هستند
6) از راهبردهای غیر مستقیم و اصل حفظ ظاهر در شرائط بحرانی استفاده می شود
7) رابطه اعضاء تنگاتنگ است
8)روابط اجتماعی بین اعضاء اجباری بوده و اندازه گروه بزرگتر است
9) ورود و خروج به گروه به سادگی انجام نمی گیرد
10) دوستی ها و رفاقتها از عمق و استحکام بیشتری برخورداراست

مارکوز وکیتایاما (1991) نشان داده اند که فرهنگ اروپایی وغربی، هویت فردی را درجهت فردیت گرایی و فرهنگ آسیایی و شرقی و نیز آمریکای جنوبی، فرد را به سوی تعلق به گروه سوق می دهند. همچنین بوچنر، 1994؛ داون و همکاران، 1995؛ مارکوز وکیتایاما، 1991؛ به نقل ازمایر (1999) مشخص کرده اند که افراد مالایی، هندی، ژاپنی وماسایی، بیشتر از افراد استرالیایی، آمریکایی وانگلیسی، جمله “ من 000 هستم “ را با هویت گروهی وجمعی بیان می کنند. فوگارتی و وایت (1994؛ نقل ازهمان) درمطالعات خود دریافتند که مردم بومی به همگرایی گرایش دارند درحالیکه خودپنداشت افراد غیر بومی بیشتر معرف فردیت گرایی است.
درادبیات غربی، خودٍموفق ومتکی بیشتر از موارد دیگر به چشم می خورد. اگر دوست داشتن مطرح باشد، افرادی که متعلق به فرهنگ غربی باشند؛ دوست داشتن خودرابر دوست داشتن دیگران ترجیح می دهند. دلیل آن این است که فردیت گرایی به دلیل تجربیات فراوان، تحرک و ویژگیهای شتابدار شهر نشینی بوجود می آید (فری من، 2001)؛ مارشال، 1997؛ تریاندیس، 1994؛ نقل ازمایر1999). درجوامع آسیایی که جمع گرایی ترجیح دارد؛ خودِ متکی به دیگران معمولا احساس « تعلق» را بوجود می آورد. در این جوامع، بریدن از خانواده و گسستگی از دوستان و خانواده آسیب آفرین است و به عنوان نابهنجاری اجتماعی قلمداد می گردد. دلیل آن این است که در این فرهنگها، تعداد خودها بیشتر است. هر فرد دارای یک خود نیست بلکه دارای چندین خود است؛ همانند: خود با والدین، خود در کار و خود با دوستان. (کراس ودیگران، 1992؛ هولت گراوز، 1997؛ به نقل ازمایر، 1999) بیان می کنند که در این فرهنگها، مکالمه ها کمتر مستقیم است و بیشتر جنبه مؤدبانه دارد. خودپنداشت وحرمت خود بستگی به این معنا دارد که دیگران درباره من و گروه من چه فکری می کنند؛ درحالیکه این معنا در فرهنگهای مغرب زمین رواج کمتری دارد. در توصیف مقایسه ای که بین 50 دانش آموز روستایی در هچ نیومکزیکو و 50 دانش آموز شهری لاس کروکز نیومکزیکو انجام گرفت، والسکو و مولر (1982) نشان دادند که بین این دو گروه از لحاظ خودپنداشت تفاوت معنی داری وجود دارد. همان محققان در مطالعه دیگری که بین دانش آموزان کلاسهای دوم، چهارم، ششم و هشتم از کشورهای شیلی، مکزیک و آمریکا انجام پذیرفت مشخص کردند که تصور از خود در فرهنگها متفاوت است که البته این تفاوت با افزایش مقطع تحصیلی رو به کاهش است. لوشوپینگ(1990) در تحقیقی درباره تحول خود در دانش آموزان چینی و آمریکایی نشان داد که در مفهوم و سرعت تحول خود بویژه در خود عینی، تفاوت معنی داری بین این دانش آموزان وجود دارد.
درمطالعه ای که توسط یامادا (1990؛ نقل ازبامیستر، 1999) انجام گرفت مشخص گردید که وقتی والدین آمریکایی سعی می کنند به کودکان خود غذا بدهند، جمله ای به این مضمون می گویند: « فرزندم فکر کن درباره بچه های اتیوپی و خوشحال شو از اینکه چقدر خوشبخت تر از آنها هستی!». درحالیکه والدین ژاپنی در همان موقعیت به کودکان خود می آموزند که: « فرزندم! درباره کشاورزی که برنج را برای تو فراهم کرده است، فکرکن!. اگر تو نخوری، او احساس خوبی نخواهد داشت».
مطالعه ترامبول وهمکاران(2001) نشان می دهد که فرد گراها به شکوفائی فردی توجه داشته و خود را بهتراز جمع گراها نشان می دهند و در نقش اجتماعی انعطاف دارند. مطالعه هیو برت (2002)و هیوبرت و استروگال و دیگران(2001) بر روی جوانان هلندی، مراکشی و ترک، نشان می دهد که جوانان هلندی بیشتر فردگرا بوده و ترکها و مراکشی ها بیشتر جمع گرا هستند. در جوانان مراکشی و ترک زبان، کنترل اجتماعی بالا بوده و انتخابهای فردی کمتری را در مقایسه با جوانان هلندی انجام می دهند. در مطالعه دیگری عبدالفاتح درویش و دیگران(2003 نتیجه گرفتند که تفاوتهای اساسی درباره فردگرایی و جمع گرایی در میان دانشجویان دو فرهنگ آلمانی و مصری وجود دارد. همچنین در مطالعه ای که در سال 1992 توسط کورک و دیگران در خصوص مقایسه فردگرائی و جمع گرائی بین دانشجویان ایرانی و فرانسوی و لهستانی انجام پذیرفته است؛ نتایج نشان می دهند که میزان جمع گرائی دانشجویان ایرانی( تهران) بیشتر از دو کشور یاد شده می باشد.
درکل یافته های تحقیقی نشان می دهندکه میان کشورهای غربی و شرقی تفاوتهای قابل ملاحظه ای درباره شاخص فردگرایی ـ جمع گرایی مشاهده می شود که دلیل آن تفاوت درنوع نگرش، رفتار وفرهنگهای متفاوت می باشد.

شرایط ویژه اجتماعی و هویت
پهناوری جهان، مسایل پیچیده اقتصادی، فناوری و وضعیت اجتماعی اقتصادی بویژه فشار جهانی شدن، تعییراتی را ایجاد می کنند که در زمینه تحول شخصیتی فرد و نیز هویت جمعی آنها تاثیرات بسزایی دارند (آسپین، 1994؛ امی، 1993؛ نقل از بانهام و همکاران، 2000). جهانی شدن ازعوامل مهمی است که به سرعت فرهنگها و هویت ملی را تحت تاثیر خود قرار می دهد و نوعی آمیختگی هویتی و شاید تعارض هویتی را بوجود می آورد. این موضوع تحقیقات فراوانی را که حول محور وضعیت اجتماعی اقتصادی و شرایط امروز جهان متمرکز شده اند، سامان داده است (هارتر، 1989؛ مارش، 1992؛ مارش، اسمیت و بارنز، 1985؛ پاتنبام، کیث و اِهلی، 1986؛ نقل از الحسن، 2000). تحقیقات زیادی نشان می دهند که خودپنداشت فردی و جمعی و نیز هویت انسانها براساس مقیاس فردگرایی ـ جمع گرایی به میزان زیادی تحت تاثیر شرایط جدید جهانی بویژه جهانی شدن قرارگرفته است. روند این تاثیر به گونه ای است که بتدریج شاهد رشد فردگرایی و کاهش جمع گرایی خواهیم بود. فری من (1997)، مارشال، 1997 و تریاندیس، 1994؛ به نقل از مایر (1999) علت اصلی کاهش جمع گرایی و افزایش فردگرایی را به تجربیات فراوان شهرنشینی، شتاب فناوری و ویژگیهای زندگی پر تنش و گسترش ارتباطات بین فردی نسبت می دهند. براین اساس بدلیل رشد فناوری و آمیختگی بیشتر فرهنگها با یکدیگر باید انتظار داشت که نرخ جمع گرایی در جوامع آسیایی نیز بتدریج کاهش یابد که البته این موضوع چالش جدیدی برای فرهنگهای بومی و سنتهای ریشه دار آنها خواهد بود. زیرا بتدریج میان رفتارهای فردگرایانه از یک سو و و روح جمع گرایی موجود در ریشه ها و فرهنگهای بومی از سوی دیگر، نوعی تعارض را بوجود می آورد. جهانی شدن بیش از آنکه ناظر به مسایل اقتصادی باشد، ناظر به مسایل اجتماعی و فرهنگی است و بیش از همه، هویت فردی و جمعی ملتها را تحت تاثیر قرارداده و بتدریج آنها را به سوی فردگرایی سوق می دهد. اگر چنین است باید جامعه شناسان و روانشناسان با استفاده از مطالعات بین فرهنگی و تکیه به یافته های تحقیقات تطبیقی، راههای حفظ فرهنگها و هویتهای گوناگون و ریشه دار را درفضای جهانی شدن ردیابی و پیشنهاد نمایند.

منابع
- Abdul& Gunter. L. (2003). Individualism vs. Collectivism in Different Cultures: a cross-cultural study. Intercultural Education, Vol. 14, No. 1.
- Banhum,V. ;Hanson,J. ;Higgin,A. &Jarret,M. (2000). Parent child communication and its percieved developmental self-concep. Cowan university.
- Bumeister,R. F. (1999). The self in social psychology. New york:Library of congress cataloging-in-poblication data.
- Cibrowsky,L. &Slater,S. (1992). Developing a position self-concept. Home economics education association,Gainsvilla,VA.
- Damon,W. &Hart,D. (1982). The development of self-understanding through adolescence. Child development,V. 53,n4,841-64.
- Damon,W. &Hart,D. (1991). Self-understanding in childhood and adolescence. New York:Cambridge university press.
- El-Hassan,K. (2000). Structure and correlates of self-concept in Lebanon. Beirut:American university center.
- Flynn,T. M. (1974). Parented attitudes and the preschool concept. Journal of instructional psychology:1(1),45-52.
- Flynn,T. M. (1985). Development of self-concept. Early-child-development and cara,Vol. 22,n1,65-72.
- Gellinaz,S. (1999). The relationship between self-concept and social interaction style during early and late adolescence. Http//www. chiron. edu/whill/col. self.
- Harter,S. (1999). The construction of the self. New York: The Guilford press.
- Hosted, G. & Bond, H. M. (1984). Hofstede’s culture dimensions: an independent validation using Rokeach’s value survey. Journal of Cross-Cultural Psychology, 15(4), pp. 417–433.
- Huiberts,A. , Oosterwegel,A. , Meeus, W. & Vollebergh, W. (2001). Individuallism and collectivism in relation to parents and pears. Differences between duth and Moroccan adolescence.
- Kagitcibasi, C. (1986). Individual and Group Loyalties: Are they compatible? Selected papers from the Eighth International Conference of the International Association for Cross-Cultural Psychology held on at Istanbul.
- Maukus, H. R. , & Kitayama, S. (1991). Culture and the self: Implications for
Cognition, emotion, and motivation. Psychological Review, 98, 224-253.
- Mohseni,N. (2001). Self-understanding. Tehran,Besat publisher.
- Lapsley,D. H. (1988). Self,ego and identity:Integrative Verlag Inc.
- Myers,D. G. (1999). Social psychology:6th edition. MacGraw-Hill college.
- Pourhosein,R. (2002). The developmental survey in chilhood self. Tehran,Rouzegar Publisher.
- Pourhosein,R. (2004). Psychology of the Self. Tehran,Amir Kabir Press.
- Purkey,W. (1988). An overview of self-concept theory for counselors. U. S.:Eric cleaning home on counseling and personal service.

* رضا پورحسین:
عضو هیات علمی دانشگاه تهران

**
این مقاله در کنفرانس بین المللی هویت و جهانی شدن دانشگاه استراسبورگ فرانسه پذیرفته شده است.


منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : رضا پورحسین

نظر شما