موضوع : پژوهش | مقاله

بحران هویت در ایران

علل ناپایداری هویت ایرانی و تداوم بحران هویت را باید در تعارض مؤلفه‌های «هویت» جست‌و‌جو کرد.
بررسی‌های تاریخی بیانگر این حقیقت است که هرگاه عناصر هویت (ایرانی، اسلامی و قومی) در معرض ناهمگونی یا تعارض قرار گرفته‌اند، آثار زیانباری برای جامعه داشته است.
می‌دانیم که پس از اضمحلال حکومت ساسانیان و ورود اسلام به ایران حکومت‌های طاهریان، صفاریان، آل‌بویه، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اتابکان و پس از آن آل جلایر، تیموریان و ترکمانان نتوانستند یکپارچگی سرزمین را احیاء کنند. تنها در زمان صفویان با حاکمیت یافتن اسلام و تشیع برای اولین بار در ایران پس از اسلام سلسله صفوی توانست حکومت‌های پراکنده محلی و قومی کشور را به حاکمیت یکپارچه، مقتدر و ملی مبدل کند و ایران را از خطر تجزیه نجات دهد.در این دوران با همگونی شاخصه‌های بنیادی، هویتی جامعه ایرانی توانست زمینه‌های تکامل و پیشرفت کشور را فراهم سازد و ثابت کرد که «هویت اسلامی تکمیل‌کننده هویت ایرانی» است.
همچنان‌که، پیش از آن «هویت ایرانی مقوم هویت اسلامی» بود و خدمات متقابل ایران به اسلام در تاریخ سلسله‌ها و حکومت‌های اسلامی مثال‌زدنی است.پس از سقوط صفویان سلسله‌های افشاریه، زندیه و قاجاریه که در چارچوب روابط قومی، ایلی و قبیله‌ای شکل گرفتند، نتوانستند اقتدار و شکوه ملی ایران را حفظ کنند. آغاز حکومت پهلوی نقطه عطفی در فرآیند وابستگی سلسله‌های پادشاهی ایران به شمار می‌رود، زیرا ظهور سلسله پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه از همان ابتدا در امتداد استقرار نظام سلطه جهانی و استعمار انگلستان بود و بدین‌سان رضا شاه توسط بیگانگان بر مسند قدرت جای گرفت.
تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی ایرانی افرادی چون «میرزا ملکم‌خان»، «طالبوف»، «آخوندزاده» و «میرزا آقاکرمانی» که مروج آرای نویسندگان قرن هجدهم فرانسه از جمله؛ «منتسکیو»، «ولتر» و «روسو» بودند و همچنین مستشرقین اروپایی نظیر؛ «دوپرون»، «سرجان ملکم» و «ادواردبراون» که عموماً‌ به‌طور غیرمنصفانه‌ای ورود اسلام به ایران را با حمله «بربرهای ژرمن» به امپراتوری روم مقایسه کرده‌اند، موجب شد تا تعادل مبانی هویت ایرانی- اسلامی مخدوش شود.
متأسفانه این رویکرد غلط در دوران پهلوی اول و دوم منجر به تعارض میان پیشینه هویتی جامعه ایران اسلامی شد و اختلاف میان مؤلفه‌های ایرانی و اسلامی را دامن زد. در حالی که سایر ملل باستانی و مسلمان همواره میان میراث باستانی و اسلامی ملت‌های خود همبستگی ایجاد کردند.
در این مورد اخیر می‌توان به پیوند لبنانی‌های مسلمان با میراث قدیم «فنیقی‌ها»، مصری‌های مسلمان با عهد «فراعنه» و تونسی‌ها با میراث «کارتاژی‌ها» و عراقی‌ها با میراث کهن «بابلی‌ها» اشاره کرد و به قول حمید عنایت؛ این ملت‌ها وسوسه‌های شکوه تمدن باستان را تحت‌الشعاع فرهنگ و زبان خود قرار دادند و همزیستی بین ناسیونالیسم عرب و اسلام را ممکن کردند، برعکس ناسیونالیست‌های ایرانی به تعارض میان میراث ایران عهد باستان و اسلام روی آوردند.
در طول تاریخ، نوع نگاه نخبگان و سیاستمداران کشور به دو شاخصه اصلی هویت ملی؛ یعنی ایرانی و اسلامی متفاوت بوده است. گاهی هویت ایرانی رجحان و برتری داشته و گاهی هویت اسلامی مورد تأکید و توجه قرار گرفته است. «نبود اعتدال میان منابع هویتی» و نفی انکار هر کدام از آنها، بحران هویت را دامن زده است. همچنین باید به این نکته توجه کرد که هویت ایرانی، ادعای «جهان‌بینی» ندارد و اصولاً هویت‌های سرزمینی و اقلیمی، خاستگاه ایدئولوژیک ندارند.
حال آنکه هویت اسلامی، ادعای جهان‌بینی دارد. علاوه بر این، دامنه هویت ایرانی به لحاظ وظیفه و مسئولیت، در چارچوب «شهروند ایرانی و منافع وطنی و میهنی» خلاصه می‌شود؛ اما دامنه هویت اسلامی از این منظر دارای شعاع گسترده‌ای است و نسبت به «منافع جهان اسلام»، احساس مسئولیت و وظیفه دارد.


منبع:  روزنامه  همشهری ۱۳۸۷/۰۷/۲۹
نویسنده : جلیل عرفان منش

نظر شما