موضوع : دانشنامه | الف

هنریک یوهان ایبسن


هنریک یوهان ایبسن (به نروژی: Henrik Johan Ibsen) ‏ (زاده ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در اسکین، نروژ؛ درگذشته ۲۳ مه ۱۹۰۶ در اسلو) شاعر، نمایش‌نامه‌نویس و درام‌نویس نروژی است. او یکی از بزرگ‌ترین استادان هنر تئاتر در تمامی اعصار، همسنگ سوفوکل و شکسپیر شمرده شده‌است.

زندگی
هنریک یوهان ایبسن در ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در اسکین نروژ متولد شد. خانواده ایبسن خانواده ای سنتی و مذهبی بودند. پدرش در 1836 دچار ورشکستگی گردید و به همین علت هنریک گرفتار فقری شدید شد. آنها در خانه‌ای ویرانه در یک روستا زندگی می‌کردند و روستاییان همسایه که آنها را مثل خود نمی‌دیدند، به چشم تحقیر و تردید به آنها می‌نگریستند.
هنریک در کودکی به نقاشی علاقه فراوان داشت، ولی فراهم نبودن وسائل مانع به ثمر رسیدن او بود. در ۱۵ سالگی در داروخانه‌ای در شهر گریمستاد به شاگردی مشغول شد. با وقوع انقلاب ۱۸۴۸ در شمال اروپا ایبسن به سرودن اشعار آزادیخواهانه پرداخت. در سال ۱۸۵۰ برای ادامه تحصیل و به امید اخذ دکترا در رشته پزشکی به شهر کریستیانیا (اسلو کنونی، پایتخت نروژ) عزیمت نمود.
هنگامی که در رشته تحصیلی خود موفق نشد به نوشتن روی آورد. مطالعه تاریخ روم و توطئه کاتلیناً و خطابه‌های سیسرون و همچنین شرح انقلاب فرانسه در ۱۸۴۸ باعث شد که ایبسن اولین نمایشنامه خود را در سال ۱۸۵۰ بنویسد. اولین اثر او به نام کاتلین در زمانی که ۲۲ ساله بوده منتشر شد.
در همین ایام کشمکش‌های سیاسی، ایبسن را به سمت سیاست کشاند. عضو اتحادیه کارگران شد و مدتی با نوشتن مقالات سیاسی و هنری در انتشار چند روزنامه دست داشت. ولی محل روزنامه در معرض حمله پلیس قرار گرفت و کارکنان آن به استثنای ایبسن، همه بازداشت شدند. ایبسن که طبعی نقاد و حقیقت جو داشت و روحش با بند و بست‌های سیاسی و تبلیغ و شعار دادن سازگار نبود، پس از این واقعه از سیاست بیزار شد و از آن دست کشید.
یک سال بعد مدیر تماشاخانه شهر «برگن» شغلی به او داد. در طول پنج سالی که در این تماشاخانه مشغول به کار بود، سفرهای بسیاری به کپنهاگ داشت و مطالعاتی در زمینه تئاتر به انجام رساند. او در این تئاتر با ۱۴۵ نمایش همکاری کرد و در این مدت او هیچ نمایشنامه‌ای ننوشت ولی با تمرین در تئاتر، تجارب بسیار خوبی کسب کرد که بعدا در نمایشنامه نویسی به کمکش آمد.
ایبسن از سال ۱۸۵۸ به اسلو بازگشت تا به کارگردانی در تئاتر ملی کریستیانا بپردازد. او با سوزان تورسن ازدواج کرد و حاصل این ازدواج تنها فرزندشان به نام سگارد بود. خانواده او در شرایط سخت و فقر به سر می‌بردند و ایبسن از زندگی در نروژ مایوس شد. در سال ۱۸۶۴ او اسلو را رها کرد و به ایتالیا رفت. او در ۲۷ سال بعد به سرزمینش بازنگشت و هنگامی که برگشت یک نویسنده مشهور و بحث انگیز بود.
او اثری به نام کمدی عشق نوشت و در آن حرمت و پاکیزگی زندگی زناشویی را مورد استهزا قرار داد. ایبسن سی و شش ساله بود که به رم رفت و در آنجا مدتی با فقر و بیماری مالاریا دست به گریبان شد. اثر بعدی او در سال ۱۸۶۵ با نام براند باعث شهرت او شد. قهرمان داستان، همه چیز را فدای عقیده و ایمان خود می‌کند. این اثر شرایطی را برایش به وجود آورد که او نمایشنامه پرگنت را نوشت. با موفقیت آثارش ایبسن تلاش بیشتری را برای تأثیر دادن بیشتر عقاید و باورهایش در نمایش داد و توانست سبکی را بوجود آورد که به «نمایش ایده» معروف گشت. نمایشنامه‌های بعدی او دوران طلایی نمایشنامه نویسی اوست که او را به مرکز بحث در اروپا تبدیل کرد.
ایبسن در ۱۸۶۸ از ایتالیا به آلمان رفت. در آن‌جا او سال‌ها وقت صرف نمایشنامه امپراتور و گالیله کرد که شرح زندگی و دوران یکی از امپراتورهای رومی ژولین مرتد بود.
در ۱۸۷۰ ایبسن پنجاه قطعه از اشعارش را با نام «خرس شکنجه شده» منتشر می‌کند. سه سال بعد، قیصر و جلیلی را چاپ کرد و پس از گذشت چهار سال از انتشار این نمایشنامه، عنوان دکترای افتخاری را از دانشگاه اوپسالا دریافت کرد و نمایشنامه ارکان جامعه را به چاپ رساند. ارکان اجتماعی، داستان مرد گرگ صفتی است که خود را به لباس میشی درآورده و با تظاهر به تقوی و پرهیزکاری، مایه فساد اجتماع می‌شود.
در ۱۸۷۹ خانه عروسک (عروسکخانه) و ارواح را منتشر می‌کند که موضوع آن بر اساس نظریه وراثت است. اما آنقدر تیره و تاریک و بدبینانه به زندگی و آینده بشر اروپایی نگاه می‌کند که به مذاق هیچکس خوش نمی‌آید و آنقدر سنت ستیز است که همه را بر علیه خودش می‌شوراند. نمایشنامه تا دو سال به نمایش در نمی‌آید و هیچکس در مقابل موضع‌گیری مردم از ایبسن حمایت نمی‌کند. همین واکنشهاست که در واقع ایبسن را در مقابل مردم قرار می دهد و انگیزه نوشتن «دشمن مردم» را فراهم می‌کند.
ایبسن یک سال در روزنامه‌ها به مبارزه می‌پردازد. اما از مبارزه‌اش در مقابل مردم و حتی خود روزنامه‌ها نتیجه‌ای نمی‌گیرد و گوشه نشین می‌شود و در سال ۱۸۸۲ پس از یک سال سکوت، دشمن مردم را می‌نویسد و دشمن واقعی مردم را در آن معرفی می‌کند. ایبسن در این نمایشنامه، ضمن رد نظر اکثریت، روزنامه‌ها را نیز به باد انتقاد می‌گیرد. شخصیت دکتر استوکمان در دشمن مردم تا آن اندازه منطبق بر شخصیت خود ایبسن است که ایبسن به ناشرش چنین می‌نویسد: «دکتر و من درست با یکدیگر توافق داریم. در موضوع های بسیار فراوان هماهنگیم. اما دکتر کمی لجوجتر از من است.»
دکتر استوکمان در واقع همانند ایبسن یک پیشرو است که همواره قصد مبارزه با اکثریت و دفاع از اقلیت را دارد.
نمایشنامه نویس امریکایی آرتور میلر برداشت خود را از نمایشنامه را با توجه به شرایط سیاسی آمریکا نوشت. حتی فیلم بنگالی «گاناشاترو» که همان معنی دشمن مردم را می‌دهد، توسط ساتیا جیت رای به صورت فیلم درآمد و جایزه اسکار را گرفت. همچنین استیو مک کویین، این نمایشنامه را در سال ۱۹۷۸ با بازی خودش، به تصویر کشاند. مرغابی وحشی که ایبسن آنرا در سال ۱۸۸۴ نوشت، به نظر بسیاری بهترین و همچنین دشوار ترین اثر ایبسن است.
ایبسن روش‌های واقعگرایانه در نمایشنامه نویسی را با الهام از آنتوان چخوف رواج داد.
ایبسن در سال ۱۸۹۱ به نروژ بازگشت ولی نروژ تغییر کرده بود. خود ایبسن تأثیر بسزایی در این تغییرات داشت. دوران ویکتوریایی در حال پایان یافتن بود و جامعه به سوی مدرنیسم در حرکت بود؛ نه تنها در تئاتر، بلکه در تمام جامعه.
هنریک یوهان ایبسن سرانجام در ۲۳ می‌سال ۱۹۰۶ در کریستیانا بر اثر سکته مغزی درگذشت. هنگامی که پرستارش می‌خواست خبر بهتر شدن ایبسن را بدهد، او با ناله گفت: «برای کشورم.» و درگذشت.

آثار
- کاتلینا (۱۸۵۰)
- آرامگاه جنگجو (۱۸۵۰)
- خانم اینگر (۱۸۵۴)
- ضیافت سولهاک (۱۸۵۵)
- اولاف لیل بکرانس (۱۸۵۶)
- وایکینگها در هلگلاند (۱۸۵۷)
- کمدی عشق (۱۸۶۲)
- مدعیان (۱۸۶۳)
- براند (۱۸۶۵)
- پیر گنت (۱۸۶۷)
- اتحادیه جوانان (۱۸۶۹)
- امپراتور و گالیله (۱۸۷۳)
- ارکان جامعه (۱۸۷۷)
- عروسکخانه (۱۸۷۹)
- ارواح (۱۸۸۱)
- دشمن مردم (۱۸۸۲)
- مرغابی وحشی (۱۸۸۴)
- روسمرهولم (۱۸۸۶)
- بانوی دریایی (۱۸۸۸)
- هدا گابلر (۱۸۹۰)
- استاد سون نس (۱۸۹۲)
- ایولوف کوچک (۱۸۹۴)
- جان گابریل بورکمن (۱۸۹۶)
- وقتی ما مردگان از خواب برمی خیزیم (۱۸۹۹)

درباره آثار
ایبسن نیز به مانند بسیاری از اسلاف خود با رنج و سختی بیگانه نبود. او که در خانواده بازرگانی ورشکسته ومالباخته به دنیا آمد از کودکی طعم تلخ فقر را چشید و تا آخر عمر نتوانست از زیر سایه سیاه روزهای سخت زندگی اش رهایی یابد. خانواده ایبسن به پیروی از نهضت دینی لامرس هنر و صنعت را حقیر می شمردند و این نیز به همراه ترک خانواده در ۱۶ سالگی برای تأمین معاش عاملی شد تا ایبسن را برای همیشه از آنان جدا کند. ایبسن جوان برای گذران زندگی به قصبه کوچکی به نام گریمستاد رفت تا در داروخانه ای پادویی کند با این آرزو که روزی به دانشکده پزشکی راه یابد و در منصب یک جراح به خدمت مشغول شود. آرزویی که چند سال بعد محقق شد اما فقر بار دیگر چهره کریه خود را نمایاند و او را وادار به ترک تحصیل کرد. میل به کسب اعتبار، مطالعات فراوان، تحقیر و شکست، تأثیرگرفتن از عقاید سیاسی رایج وطن پرستی و الهام از فیلسوفان اگزیستانسیالیست بنامی چون کی یرکه گور این جوان کم رو را بدل به وطن پرستی عصیانگر و شورشی کرد. ایبسن در این دوران دست به انتشار نخستین اثر خود زد. منظومه ای تاریخی به نام کاتیلینیا. پس از مدتی باعنوان مسئول بخش سیاسی درنشریه ای کم تیراژ و مخالف خوان مشغول کار شد.
هنر تئاتر در نروژ ریشه ای ندارد پس ایبسن نوپا برآن می شود تا با نگارش تعدادی نمایشنامه دراین وادی برای خود آبرویی فراهم کند. آثار اولیه ایبسن هر چند قابل مقایسه با شاهکارهای دوران هنری اش نیستند اما به لحاظ برخورداری از دستمایه هایی با ارزش قابل تعمق اند. زنگ به صدا در می آید و نخستین دوران هنری ایبسن آغاز می شود.
هنریک ایبسن نیز به تأثیر از بزرگان ادبیات از ریشه هایش شروع می کند. درام هایی منظوم و رمانتیک درباره گذشته اسکاندیناوی. خانم اینگر اهل اشترات، وایکینگ های هل گلاند و مدعیان تاج و تخت از جمله آثار سبک رمانتیسم ایبسن اند.
درام هایی تاریخی. درام هایی آمیخته به طنز و طعن مکتب رمانتیسم و در فرم های گوته و شیلر و بایرون.
پس از نادیده گرفته شدن مدعیان تاج و تخت که به حق اثری قابل تأمل است نویسنده آزرده ترک دیار کرد و تن به تبعیدی خودخواسته داد. ۲۷ سال دوری از وطن که با سال های زندگی در ایتالیا و آلمان گذشت و جز دوره هایی کوتاه مدت از نروژ دوری گزید. هرچند باید به این نکته اذعان داشت که ایبسن با وجود دوری کردن از مردمش هیچ گاه نتوانست قلب خود را از نروژ جدا کند و این جدایی به شهادت شاهکارهایی که در غربت آفرید، تنها به درکی جامع تر از سرزمین مادری اش ختم شد. ایبسن به واسطه دوری از موطنش توانست بینشی عمیق نسبت به مردمش بیابد. مقایسه فرهنگی و در جریان دلمشغولی های دیگر ملل قرار گرفتن به نمایشنامه های او عمق بیشتری داد و این را می توان در نخستین تألیفاتش در این برهه به چشم دید.
قدرت درام نویسی ایبسن در پرداخت درست روابط است و مضامین آثارش آنقدر ملموسند که با گذشت صدسال از مرگش هنوز برایمان آشناو تازه می نمایند. ایبسن از دیوار غیرقابل عبور خرافه و سنت و عادت می گذرد و ما را نیز با خود می کشاند چنان که در پایان می بینیم نمی توانیم به آنچه در پس پرده می گذرد بی تفاوت باشیم.
و اینک خانه عروسک. جنجال ها به راه می افتد نجواها به فریاد و فریادها به نعره بدل می شود.دیگر نمی شود بی طرفی را حفظ کرد. درهر کوچه و پستویی صحبت از خانه عروسک است. طوری که بر متن کارت های دعوت میهمانی ها ا ین عبارت حک می شود: لطفاً از صحبت در مورد خانه عروسک خودداری کنید! اروپا تکان می خورد نام ایبسن بیش از پیش بر زبان ها می افتد. داستان ساده است زنی برای نجات شوهر دست به تقلب و جعل سند می زند با این یقین که اگر روزی شوهرش حقیقت را در یابد از او حمایت می کند. راز برملامی شود و مرد زن را محکوم می کند. زمانی که مشکلات حل شد مرد تصمیم می گیرد همسرش را ببخشد اما همسر که تازه فهمیده در تمامی این سال ها با او چون عروسکی بی اراده رفتار شده شوهر را ترک می کند تا به جست وجوی خویشتن فراموش شده اش برود.
اما با همه مخالف خوانی ها خانه عروسک طرفداران جان برکفی هم داشت. مخالفت با خانه عروسک هرچند بسیار باجوش و خروش همراه بود اما ایبسن هم دیگر در مقابل نادیده گرفته شدن آبدیده شده بود پس صبورانه انتقادها را فرو خورد و دست به کار نوشتن اثری دیگر شد. ارواح شاهکار جنجالی دیگری بود که در پی آمد و مخالفین را بار دیگر به آتش کشید. در ارواح این خانم آلوینگ است که در دایره سنن خانوادگی گرفتار شده. او برخلاف نورا می ماند و دیوانه شدن تنها پسرش رانظاره می کند. پسری که بیماری را از پدر ظاهر صلاح منحرف خود به ارث برده است. پیام ایبسن روشن و واضح به گوش می رسد. این نتیجه اطاعت از سنت های پوسیده و خودگذشتگی های حقارت بار است.
مخالفت با اشباح دیگر نمایشنامه ایبسن و تحریم آن آنقدر وسیع و پردامنه شد که ایبسن با همه عادتی که به این نوع واکنش ها داشت نتوانست سکوت کند و یک سال در دفاع از اشباح در جراید مقالاتی منتشر کرد و وقتی دید این هم نتیجه بخش نشد دست به قلم برد و با اثری کوبنده پاسخ دندان شکنی به مخالفان داد. اثری که صرفاً برای تمسخر مخالفانش نگاشته شد و در آن سیاستمداران، ارکان دولت، روزنامه نگاران، چاپخانه داران و عموم مردم را مورد طعن و استهزا قرار داد.
دشمن مردم، نمایشنامه ای که حتی در عنوان هم به معترضان طعنه می زد. (این لقبی بود که مخالفان ارواح به ایبسن داده بودند) دکتر استوکمان فردی متعهد و دلسوز است. او که روزی برای پیشرفت شهرش پیشنهاد تأسیس تعدادی حمام آب گرم را داده بود متوجه می شود که آب این حمام ها آلوده است پس تقاضای رسیدگی می کند اما اولیای شهر که این کار را بر ضد منافع خود می بینند با حمایت روزنامه پیک مردم عوام را بر ضد دکتر می شورانند و به دکتر استوکمان لقب دشمن مردم را می دهند.
دکتر استوکمان نمایانگر بی شبهه ایبسن است. هرچند که او با آن شخصیت درونگرا و خجالتی فاقد قدرت بیان دکتر استوکمان است اما اگر به جای قدرت دیالکتیک دکتر نفوذ قلم ایبسن را بگذاریم می بینیم که این دو شباهتی تام و تمام با یکدیگر دارند. قبل از دشمن مردم هیچ اثر نمایشی دیگری را نمی توانیم مثال بیاوریم که با این صراحت و قدرت از آرا و عقاید مؤلفش دفاع کرده باشد. دشمن مردم بسیار صریح تر از بیشتر آثار ایبسن است و از شوخی هم بی بهره نیست. طنز ایبسن بیشتر شامل روزنامه هایی می شود که رسالت خود را روشنگری می دانند. ایبسن فریاد می زند روزنامه ها باید پیشرو جامعه خود باشند نه رهرو آن. نکته قابل تعمق دیگری که در دشمن مردم به چشم می خورد این است که بزرگ ترین مخالف دکتر استوکمان شهردار، برادر دکتر است. می شود با این دید به این موضوع نگاه کرد که ایبسن نه فقط محافظه کاری و سودجویی سیاستمداران را برملامی کند بلکه طعنه ای هم به زادگاهش نروژ می زند که همیشه پشت او را خالی کرده است. دکتر استوکمان هم مانند نورا و خانم آلوینگ خود را در محاصره افکار عمومی می بیند اما از این آزمون سربلند بیرون می آید و به این نکته صحه می گذارد که ایبسن همیشه شورشی های عصیانگر و از همه جا رانده را ستایش می کند.
پس از دشمن مردم سومین دوره هنری ایبسن آغاز می شود. او که تا آن زمان به تمامی بر سنت های حاکم بر جامعه تاخته بود تصمیم می گیرد قلمش را در آزمونی دیگر محک بزند. از این پس تمامی آثاری که از ایبسن می بینیم مهر سمبلیسم را برخود دارند و به جای تحلیل گوشه های تاریک جامعه شروع به ترسیم زندگی می کند. ایبسن به این نکته توجه می کند که انسان موجودی است نمادیاب، نمادپرور و نمادساز. به زعم بسیاری متفکران در جهان حقایق مخفی باطنی و رمزآمیزی وجود دارند که تنها به وسیله نمادها (سمبل ها) قابل کشف، مشاهده و نمایشند. به نظر آنها آنچه انسان به عنوان واقعیت می بیند پوسته رویی حقیقت بیش نیست و هنرمندان نمادگرا در تکاپوی یافتن و دیدن آن بخش مخفی اشیا هستند.
مرغابی وحشی نخستین نماینده ایبسن در این سبک است. اثری که بنابه اظهارنظر بسیاری منتقدان بزرگ ترین اثر ایبسن نیز بود. در این نمایش به روشنی می توان دید که نکته اصلی قابل تحلیل خود سمبل مرغابی وحشی و وظیفه بیانی آن است. این اثر تنها نمایشنامه ای از ایبسن است که در طول تمام صحنه های آن سمبل اصلی یعنی مرغابی وحشی حضور دارد و خواننده و بیننده را یاری می کند تا هیچ گاه حتی یک لحظه از توجه به زندگی در هم شکسته انسان هایی که زندگی وحشی و طبیعی خود را فراموش کرده اند غافل نشود. در این نمایش نیز ایبسن از زبان دکتری مست حرف خود را صریح می زند: زندگی چه خوب بود اگر می توانستیم از شر آن متعصبانی که با آرمان های خود به ما هجوم می آورند خلاص شویم.
وسعت و تنوع آثار دراماتیک ایبسن بسیار چشمگیر است. او ۵۰ نمایشنامه نوشت و در تمامی آثارش جامعه نروژ را در تمام زمینه ها بررسی کرد و انسان مدرن را با جسارت بی همتایی مورد ارزیابی و انتقاد قرار داد. مضامینی که او بسط و گسترش داد مبتنی بر یک ایده آل آزادیخواهانه و فردگرایانه بود و فضای معنوی جامعه را تغییر داد. ایبسن در هر مملکتی که بود همه روزه روزنامه می خواند و بازتاب وقایع روز را می توانیم در همه درام هایش ببینیم.

منابع
1. بی بی سی فارسی
2. انور، منوچهر. «مکمل کار شکسپیر». عروسکخانه. ترجمهٔ منوچهر انور. تهران: نشر کارنامه.
3. تاریخ تئاتر جهان نوشته «اسکار ک. براکت» ترجمه هوشنگ آزادی‌ور
4. جیمز، مک‌فارلن. «سال‌شمار زندگی و آثار ایبسن». عروسکخانه. ترجمهٔ سینا خاکیانی. تهران: نشر کارنامه.
5. روزنامه ایران، 8/9/1386
6. http://fa.wikipedia.org

نظر شما