موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

زمانه مخالفت

روزنامه شرق، سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۲ - ۱۵ شوال ۱۴۲۴ - ۹ دسامبر ۲۰۰۳

ترجمه سمیه نوروزی:
برخوردهایی سرسختانه
اختلاف کاملاً پیچیده شد: نویسندگان رمان نو مخالفت خود را با ژان پل سارتر اعلام کردند. سارتر در آغاز به برخی از آنها گرایشاتی داشت. اما تغییر در ضعف های او. نگرانی اش برای عدم دخالت در جنگ سیاسی به نفع کمونیست ها و نظرات او درباره لزوم تعهد نویسنده، او را به «هدف» حملات نویسندگان رمان نو تبدیل کرد.قطع رابطه با کامو در سال ۱۹۵۲ و بازگشت از روسیه در سال ۱۹۵۴ اوضاع را وخیم تر کرد. مجله «زمان جدید» از پذیرفتن مقاله ساروت در سال ۱۹۵۵ سرباز زد.
(این مقاله انتقادی، زیبایی شناختی سیمون دوبووار را جزیی خوانده و این زیبایی را در پس جزییات پنهان می داند). سارتر در یک «جمع بندی» از کارهای ادبی معتقد بود که تنها بوتور به نظر او به جست وجو و تحقیق مشغول است. همچنین یکی دیگر از مقالات «سال گذشته در مارین باد» (اثر رب گری یه) را محکوم کرد. در روزنامه لوموند در سال ۱۹۶۴ سارتر این سئوال را مطرح کرد: «به نظر شما من می توانم در یک کشور در حال توسعه رب گری یه بخوانم؟» البته سیمون با قدرت هر چه تمام تر در مجله اکسپرس به این گفته واکنش نشان داد.بدون شک این درگیری ها از آنچه اکنون به نظر می آید، کم اهمیت تر بوده است؛ چرا که سارتر یکی از معدود خوانندگان «واکنش ها» (اثر ساروت) در سال ۱۹۳۸ به شمار می آمد و حتی از او خواسته بود تا اولین رمان خود را برایش بفرستد.
مقدمه ای که سارتر در سال ۱۹۴۸ برای «چهره یک ناشناس» (اثر دیگر ساروت) نوشت، نشانگر درک عمیق او بود؛ با این که مقدمه مذکور باعث استقبال بهتر ناشران از اثر نشد و با وجود آنکه ساروت عبارت «ضد رمان» را در مورد کتابش به کار برده بود. در سال ۱۹۶۳ نیز در لنینگراد، سارتر خود را با رب گری یه هم پیمان خواند. درباره مسئله تعهد، درآینده به اساس بحث ها و مذاکرات خواهیم پرداخت.
درهر حال، مسلم است که این طرفداران ایده های پیشرفته  یا به قولی ترقی خواهان بودند که به مخالفت های سرسختانه با رمان نو می پرداختند؛ و اگر حتی تعدادی از از روشنفکران کمونیست به آن گرایش هایی داشتند، در بینش های هنری که به توده مبارزان خود پیشنهاد می دادند،  تغییری حاصل نمی شد.
در سال ۱۹۶۴، ژان _ برتران باره در مقاله ای تحت عنوان «درمان لاغری رمان» به قدم بسیار بلندی که برای رمان برداشته شده است، می تازد. او ادعاها را افشا کرده و به شیوه های جدید اعتراض می کند: اوج تک گویی های درون متنی در «بینوایان» هوگو و نوآوری های روایی روژه مارتن دوگار و آندره ژید را یادآوری می کند و ثابت می کند که خواننده از شخصیت های آثار جدید بیزار و دلسرد است. از شناوری موقعیت ها، تردیدها و گفته های ناپایدارشان نفرت دارد. او به «نگرش بی اعتنا» که در برتری دادن بر اشیا برملا می شود، تاسف می خورد؛ و در این باره تفاوت دید شخصیت های «تهوع» سارتر را با موجودیت بخشیدن به اشیای نزد رب گری یه مقایسه می کند.در سال ۱۹۶۷ در مجله «میزگرد» مقاله ای تحت عنوان «قهوه جوش روی میز است» از پیر دو بوادفر منتشر می شود؛ بوادفر از منتقدین ادبی و تاریخدانان شناخته شده ادبیات در آن دوره به شمار می رفت. عنوان مقاله، جمله آغازین یکی از داستان های رب گری یه است که به جهت شخصیت دادن به شیء بی ارزشی چون قهوه جوش، مورد تمسخر نویسنده مطلب واقع شده است. مقاله به سرزنش رب گر ی یه پرداخته و او را محکوم کرده است. به عقیده او رب گری یه نتوانسته برای رمان فرانسوی که احتیاج به آزادی دارد، جایگزین مناسبی پیدا کند؛ و در مجموع از احیای نویسندگانی چون برنانوس، سلین و ژیونو ناتوان است.
ستایش و تحسین
رمان نو در جریان جوایز ادبی از اقبال بالایی برخورد بود. رب گری یه جایزه فنه ئون را در سال ۱۹۵۳ برای «پاک کن ها» و جایزه منتقدین را در سال ۱۹۵۵ برای «ناظر» دریافت کرد؛ میشل بوتور جایزه فنه ئون را در سال ۱۹۵۶ برای «برنامه روزانه» و جایزه رونودو را در سال ۱۹۵۷ برای «تغییر» به خود اختصاص داد؛ سولر جایزه فنه ئون را در سال ۱۹۵۷، کلود اولیر اولین جایزه مدیسیس را در سال ۱۹۵۸ برای «میزانسن»، کلود موریاک جایزه مدیسیس را در سال ۱۹۵۹ برای «شام در دهکده»، کلود سیمون جایزه اکسپرس را در سال ۱۹۶۰ برای «جاده فلاندر»، باز هم سولر جایزه مدیسیس را در سال ۱۹۶۱ برای «پارک»، پنژه جایزه منتقدین را در سال ۱۹۶۲ برای «بازجویی»، ساروت جایزه بین المللی ادبیات را در سال ۱۹۶۳ برای «میوه های زرین» و... و ساموئل بکت جایزه نوبل ادبیات را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردند. به دلایل متعددی چون بازگشت به گونه های بسیار سنتی، کاهش نوگرایی و... اختصاص جوایز از این پس بسیار نادر است: اولیر در سال ۱۹۷۹ جایزه فرانس _ کولتور را دریافت کرد، دوراس جایزه گنکور را در سال ۱۹۸۵ برای «عاشق» و پنژه جایزه ملی ادبیات را در سال ۱۹۸۷ به خود اختصاص دادند. جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۵ به کلود سیمون اعطا می شود؛ نویسنده ای که همواره تعجب تعداد زیادی از خوانندگان را برانگیخته است.
ادامه دارد

نظر شما