جولیوس رسانه
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

جولیوس رسانه

روزنامه شرق، یکشنبه ۷ دی ۱۳۸۲ - ۵ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۲۸ دسامبر ۲۰۰۳

شهروز نظری:تصویری که CNN و Fox News از بوش دوم نشان می دهند آکنده از شعف و تبختر بزرگ ترین فاتح تاریخ آمریکای شمالی است- فاتح کابل و پایتخت افسانه ای بغداد- مردی که لبخند تیز و قد کوتاهش در نظر اول آدم را یاد کاراکتر مجله مد (MAD) می انداخت و همین قیافه و منش شیطنت وار و تاکید وسواس گونه رسانه بر بلاهت اش خیلی ها را اوایل به این صرافت انداخت که با یک ابله مواجه اند؛ بعدها افشای رابطه چند ساله اش با محافل و مجامع روشنفکری و آکادمیک آمریکا پرده از یک واقعیت مسلم برداشت، او بیشتر از هر چیز بزرگ ترین بازیگر نقش مرد آمریکایی است.

سکانس اول- مرد محزون

تراولینگ دوربین ها از سمت راست او و همسرش در حالی که در حال دعا و طلب آمرزش برای حادثه دیدگان یازده سپتامبر است همراه با نور موضعی زرد رنگ بر قامتش از او جورج قدیس ساخته است.تصاویر داخل سالن به گونه ای کات می خورند که جورج همیشه در محوریت نیایش باشد.

سکانس دوم- پرزیدنت خشمگین

همان مرد در حال نیایش و آرام چند ساعت قبل به یک جنگجوی تمام عیار تبدیل می شود. با تمام انرژی رجز می خواند و به مردمش اطمینان می دهد که از این پس از خطر مصون خواهند ماند.

دوربین با حرکتی که آدم را یاد تصویربرداری ریفنشتال ژرمن و آیز نشتاین روس می اندازد با زاویه کمی پایین تر از حالت عادی و بدون حرکت بر صورت و دست های متشنج یک رئیس جمهور در نور عادی و کنتراست بالا تصویربرداری شده اند و هیبت جدی و مقتدری برای مرد پشت تریبون فراهم آورده است.فیلمبردارش آرزو می کرده است ای کاش الان دوران فیلم سیاه و سفید بود تا نامش در لیست نامداران فیلم ایدئولوگ قرار می گرفت.

سکانس سوم- خدا را شکر

در جشن شکرگزاری (Thanks giving) همراه با مردم پای درخت بزرگ کریسمس کاخ سفید در اولین سال نو پس از ۱۱ سپتامبر حضور پیدا می کند و دوربین های با تصاویری شبیه هندی کم او را در حالی که ترانه های شکرگزاری سال نو را می خواند و پایکوبی می کند نشان می دهند این تصاویر زمینه های ذهنی برای بازگشت آرامش را توسط جورج مردم دار فراهم می آورند.

این سکانس در عمل مصرف داخلی وارد و به درد مصرف کاربران خارج از آمریکا نمی خورد.

سکانس چهارم- خوش آمدی قهرمان

هواپیمای شکاری بمب افکن بر یک ناو جنگی فرود می آید. از درون آن بوش پسر با لباس یکسره نیروی هوایی آمریکا در حالی که کلاه خود رزمی را بر دست چپش دارد بر ناو هواپیمابر قدم می گذارد و پایان جنگ را به کادر فرماندهی ناو اعلام می کند. تصویر آنچنان است که گویی از دوربین های مدار بسته فیلمبرداری می شوند. این تصاویر مستندگونه بر مخاطب عام آنچنان تاثیرگذار است که پنداری بوش همین الان از پرواز نهایی بر فراز بغداد باز می گردد. بوش حتی برای اعلام وضعیت به راهنمایان باند به سوی آنها می رود و باز هم چند کلام صحبت هم می کند و با دستش حرکتی را می کند که در فرهنگ ما زیاد معنی خوبی نمی دهد.

آخرین سکانس _ فرمانده متواضع

بوقلمون خوردن با سربازان و توی سر و کول هم زدن و شوخی های لفظی و جسمی آنهم با کاپشن خاکستری که رویش نوشته است ARMY که مطمئناً جزیی از لباس رسمی ارتش آمریکا نمی تواند باشد.و پس از چند ساعت با گلادیاتورها بودن فرمانده به سمت سرزمین آرام مادری حرکت می کند.

تصویربرداری در اینجا برعهده دوربین های نظامی است که نور متمرکزشان بیشتر آقای پرزیدنت را نشان می دهد و آدم را یاد مستندهای درون سنگرهای تاریک ویتنام می اندازد.

این سکانس ها با رپرتاژها

کوکاخوری جورج با شیشه در یک جلسه بین المللی، دویدن صبح با دوتا محافظ غول بیابانی سیاه گردن کلفت، شوخی های عامیانه با رسمی ترین رجل سیاسی داخلی و خارجی، علاقه اش به فرهنگ Cowboy و گاف های خودآگاه زبانی و… چهره رسانه ای موفق است از آدمی که با یک کت چرم مخصوص موتورهای هارلی دیویدسون (و نشان عقاب گلدوزی شده مضحک بر پشت کت) شلوار جین و پوتین چرم بلند سوار بر یک وانت شورولت و بدون محافظ به استراحتگاه ولادیمیر پوتین نزدیک شد و در ارائه یک تصویر غیر منتظره تلویحاً اعلام کرد که جنگ سرد هنوز برای آمریکایی ها به پایان نرسیده است. فقط نوعش خیلی سردتر و زیرکانه تر از آن است که به سادگی بتوان با آن مقابله به مثل کرد. برای همین پروژه هنگفت رسانه ای هم هست که در اواخر پایان ضرب الاجل عراق هرگونه میانجیگری و تظاهرات ضد جنگ و یا حتی دست دوستی سران بعث را نادیده گرفته و در نهایت تهاجم را آغاز کردند.اینکه آمریکا در حمله به عراق چه هدفمندی و خواسته های مشروع و نامشروع دیپلماتیک را پی جویی می کند به بحث  ما مربوط نمی شود اما در مورد فیلمنامه رئیس جمهور تلاش های او در حذف درصد پرداخت حق بیمه درمان بازنشستگان ایالات متحده و تصویب قانون جزا به تناسب قوانین محل تولد مجرم تلاش های دموکراتیکی است که از یک جمهوریخواه دو آتشه آن هم از جنس میلیتاریست آن کمی سناریو را غیر قابل ادراک می کند.حداقل در رسانه های دیگر شاهد ساختار ثابت دیالوگ و کنشی و واکنش دموکراتیک و جمهوریخواه بر معادلات ایالات متحده نیستیم و برنامه ریزی ها سعی دارند تا ذهن بیننده را به یک حاکمیت تک حزبی و در خدمت اکثریت به نمایش درآورند.البته زدودن ذهنیت چند دهه ای دو قطبی و تبدیل آن به چنین مفروضی عملاً نیاز به رویکردهای متناقض از دو حزب نیاز داشت که بوش دوم با هویت چند گانه اش و فرصت اعجاب آور مبارزه با تروریسم و دور ساختن میدان مبارزه از خاک ایالات متحده و انتقال آن به خاورمیانه، هر دو سوی دموکرات و جمهوری خواه را در سناریوی اتحاد بر علیه دشمن مشترک در یک جهت قرار داد.در این راه از به کارگیری رپرتاژهای مستند و پیاپی نجات یک سرباز مونث، مبارزه یک دسته پیاده آمریکا برعلیه یک ستون زرهی عراق، بازگشت اسرای آمریکایی به وطن… دریغ نکردند.یکی از آموزه های رسانه ای در چند سال اخیر زمانبندی آنهاست. اذهان عمومی دارای قوه فراموشی فطری شگرفی است، بنابراین با یک حرکت متناوب سعی می شود تا آن را با اتفاقات و پدیده های غیر منتظره همیشه در خدمت کانالیزه شده ای آماده نگه دارند و این باید در حالی باشد که مخاطب روابط و پیوستگی زمانی و مفهومی مستتر در میزانسن ها و دیالوگ های را به سادگی نتواند کشف کند.

آخرین بار بوش را در حالی دیدم که همچون یک آدم دیپلماتیک از اینکه رئیس جمهوری مخلوع عراق به وسیله نیروهای آمریکایی غافلگیر شده است احساس آرامش می کرد (و نه خوشحالی) و سعی داشت القا کند که به عنوان یک انسان سرنوشت او را باید یک دادگاه بین المللی و خواست توده مردم عراق تعیین کند در حالی که پس از پخش این سخنرانی بلافاصله همان شبکه دخمه آن پشمالوی موبلند و قیاس آن با کاخ های بابلی صدام (آخرین پادشاه بین النهرین) را به عنوان برنامه بعدی به نمایش گذارد.
 

نظر شما