نگاهی به دو نمایش «بحر الغرایب» و «کالیگولا، شاعر خشونت»
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

نگاهی به دو نمایش «بحر الغرایب» و «کالیگولا، شاعر خشونت»

روزنامه شرق، شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲ - ۱۰ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۳ ژانویه ۲۰۰۴

حامد صفایی تبار: «بحرالغرایب» و «کالیگولا، شاعر خشونت» دو نمایشی است که این روزها آتیلا پسیانی در تئاتر شهر اجرا می کند. بحر الغرایب را محمد چرمشیر براساس نمایش توفان شکسپیر نوشته (و یا باز خوانی کرده) اما کالیگولا شاعر خشونت نوشته چرمشیر و آتیلا پسیانی است و همان طور که در ادامه می نویسند نمایش حاضر در بردارنده تمامی تعاریف و اهداف کارگاه تئاتر ایران است کارگاهی که با هدف گسترش تئاتر تجربی و برای تجربه کردن در عرصه نمایش پدید آمده است.

از این منظر در ابتدا خود را در برابر دو تئاتر تجربی می بینیم که یکی با الهام یا تکیه بر متنی کلاسیک از شکسپیر و دیگری بازخوانی روایت تاریخی که منشا تاویل های بسیاری در طول تاریخ نقد و هنر بوده است.«بحر الغرایب» به دو علت دارای ویژگی  های یک اثر تجربی است. اول اینکه نگاه های جدیدی در یک کار کلاسیک حاکم شده این نوع شیوه نگرش به اثر شکسپیر هم در متن و هم در اجرا کاملاً مشهود است. هر دو از تعلیق، اطناب، صحنه های کشدار و ... فاصله دارند و در عوض سکون صحنه، آرامش، قطع پیاپی صحنه ها و استفاده از سازهای افکتیو به شکلی تجربی بودن کار را به رخ می کشد. به طوری که فضای جدیدی در متن و اجرا گشوده می شود. علت دیگری که می توان  «بحرالغرایب» را به عنوان یک اثرتجربی پذیرفت این است که متن و اجرای این نمایش به دنبال کشف نقاط جدید است.

کشف ظرفیت هایی که در آثار شکسپیر وجود دارد و هر بار می توان بخشی از آن را بیرون کشید. اما تفاوت «بحرالغرایب» و «کالیگولا، شاعر خشونت» در همین جا آشکار می شود، نویسنده و کارگردان هر دو در بحرا لغرایب با متن از پیش نوشته و اجراهای پیشین طرف بوده اند. پس به راحتی می توانسته اند فاصله ای بین اثر خود و آثار قبلی ایجاد کنند و یا به نوعی دیگر تجربه جدیدی را ایجاد کنند. به دیگر بیان در بحرالغرایب اشراف و نگاه از بیرون به اثر وجود داشته اما کالیگولا نه از یک متن از پیش نوشته شده و نه حتی با یک داستان مشخص از پیش تعریف شده بلکه با یک مفهوم آغاز می شود. مفهومی که خود «کالیگولا» است امپراتوری که هیچ چیزی به او لذت نمی  بخشید و خشونت برای او پایان نداشت، همین. این مفهوم چرمشیر و پسیانی را بر آن می دارد که خشونت را به شکلی دیگر به شکل تئاتر تجربی و از همه مهم تر به شکل زیباشناختی به نمایش دربیاورند. این کار ادعای پیوند با زیبایی شناسی را هنگامی مطرح می کند که صفت «شاعر خشونت» را در ادامه نام خود می آورد. اما آنچه که از این نمایش به عنوان یک کار تجربی دیده می شود تنها نام آن است اینکه از کالیگولا از زوایه ای دیگر نام برده شود «شاعر خشونت». برای اینکه از کالیگولا در محدوده اعمال خود به نوعی دیگر نگریسته شود به طوری که آن را شاعر خشونت بنامند دو اتفاق باید بیفتد یا باید او را به گونه ای دیگر روایت کرد روایتی که متفاوت از روایت های پیشین درباره او باشد و یا باید به آنچه که درباره او اتفاق می افتد به گونه ای دیگر نگاه کرد به بیان دیگر نگاه زیبایی شناختی به آنچه که او انجام داده _ شاید چیزی شبیه نگاهی که در فیلم کالیگولا وجود داشته _ به این معنا که کار از چنان اسلوب زیبایی شناختی برخوردار باشد که بتوان کالیگولا را در آن چارچوب دید و در چارچوب دیده شده زیبایی آنچه که او انجام داده _ هر چند خشونت _ به نمایش درآید. اما آنچه در نمایش کالیگولا به چشم می خورد هیچ وجه تازه ای ندارد، روح کالیگولا با سحر و افسون باز می گردد. آنچه از مفهوم کالیگولا در انتظار است؛ یعنی قدری خشونت، قدری کودکانگی ، قدری بلاهت و ... در طول نمایش اجرا می شود و باری دوباره کالیگولا به جهان مردگان می رود. هر صحنه از نمایش به شکل منفرد هیچ چیز تازه ای ندارد اما در مجموع قرار است شکل جدیدی عرضه شود.

آنچه در نمایش گالیگولا به نظر می رسد یک شکل و شیوه تجربی و نگاه جدیدی به یک شخصیت و نه روایت جدیدی از یک شخصیت است بلکه صرفاً پیوند نوعی از تکنیک هایی است که خود پسیانی آنها را تجربه کرده و حالا در این نمایش آنها را با شخصیت کالیگولا پیوند می دهد. این نمایش فارغ از این داستان و فارغ از آنچه به عنوان کالیگولا روایت می شود همان ترکیبی از نور، سکوت، موسیقی، شیوه های اکسپرسیونیستی و ... است با همین شکل کار و با استفاده از همین عوامل می توان ده ها نمونه نمایش دیگر هم اجرا کرد و از طرف دیگر می توان به جای کالیگولا شاعر خشونت نام «سزار، شاعر خشونت»، «چنگیز، شاعر خشونت» یا هر نام دیگری گذاشت حتی تنها چیزی که این متن را به یک فضای اروپایی متصل می کند افسونی است که برای زنده کردن کالیگولا به کار برده می شود در باقی قضایا به دلیل اینکه کار با جهان مدرن پیوند خورده است هیچ فضای واحدی را نمی توان بر آن حاکم دانست. یک فرد آفریقایی، آسیایی، آمریکایی از هر زمان و تاریخ دیگری می تواند جای کالیگولا وجود داشته باشد.شاید اگر نگاهمان را قدری عقب تر بکشیم با شرایط آتیلا پسیانی برای اجرای این نمایش بهتر برخورد کنیم. چرمشیر و پسیانی به سراغ شخصیتی تاریخی، اسطوره ای (به لحاظ معنایی) رفته اند. اگر بخواهند این شخصیت را در دوران تاریخی به تصویر بکشند با تکرار مواجه می شوند، اگر بخواهند شخصیت پردازی ویژه ای را برای کالیگولا درنظر بگیرند درگیرودار دیالوگ نویسی و شکل گیری روابط اسیر می شوند، اگر بخواهند خشونت و یا تلذذ و شهوترانی را به روی صحنه نمایش دهند باز هم این امکان را ندارند. به گونه ای برای نوشتن و اجرای این نمایش باورگیر شدن مفهوم کالیگولا و نه شخصیت کالیگولا هر دو آچمز شده اند. پس در این شرایط هیچ تلاشی برای ایجاد پرسوناژها و روابط آنها بر صحنه نمی شود. در بحرالغرایب به دلیل وجود یک متن مفهومی با وجود پرسوناژهای متفاوت از شکسپیر این امکان وجود داشته که اجرا، متن، پرسوناژها و... هر کدام از اجزای صحنه، وجودی مستقل داشته باشند اما در مورد کالیگولاهیچ یک از این بخش ها به کار گرفته نشده بلکه  از یک پرسوناژ تجربه شده استفاده می شود.
 

نظر شما