پاسخ داستایوفسکی و نیچه به نهیلیسیم
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

پاسخ داستایوفسکی و نیچه به نهیلیسیم

روزنامه شرق، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۲ - ۱۱ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۴ ژانویه ۲۰۰۴

در آثار  داستایوفسکی ایمان مقوله  ای است که هر روز از دست می  رود و فردا برای بازیگر از لابه لای زندگی به دست می  آید اما معلوم نیست تا روز دیگر هم چنان برجای باشد. « داستایوفسکی، نهیلیسم، نیچه» عنوان سخنرانی مراد فرهادپور بود که روز ۹ دی ماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

مراد فرهادپور در این جلسه ایده نهیلیسم و راه حل  داستایوفسکی در مقابله با آن و هم چنین رویکرد نیچه به این مقوله را بررسی کرد. وی با بیان این که داستایوفسکی برای مقابله با نهیلیسم دو راه حل ارائه می  دهد به ساختن شخصیت مسیح  گونه اشاره کرد و افزود: این راه حل در مسئله تقلید از مسیح ریشه دارد که مبتنی  است بر ساختن شخصیتی که تجربه مسیح را تکرار می  کند. این شخصیت از طریق پذیرش رنج و شر در درون خود و فراتر رفتن از این وضعیت با بخشیدن شرور تجربه  ای مسیح  گونه را آشکار می  کند. وی به شخصیت   سونیا در «جنایت و مکافات» به عنوان نمونه  ای از شخصیت مسیح وار اشاره کرد و گفت: سونیا نمونه  ای از تیپ روسپی مقدس است که به رنج  های این زندگی برای کمک به دیگران تن می  دهد و در نهایت دیگران را می  بخشد و از آن  ها در می  گذرد. فرهادپور، پرنس میشکین رمان «ابله» را کاراکتر دیگری که دارای ویژگی  های مسیح  گونه است معرفی کرد و افزود: البته میشکین در رمان «ابله» حالت مبهمی ارائه می  دهد که چندان مقابله او با نهیلیسم را مطرح نمی  کند. در واقع او به عنوان مسیح چندان موفق نیست و تاحد زیادی به یک «ابله» تبدیل می  شود. وی در تحلیل بیشتر شخصیت میشکین و فضای رمان «ابله» تصریح کرد: «ابله» تحول ملت روس را به تصویر می  کشد. تحولی که ناشی از برخورد ملت روسیه با مدرنیته هدف داستایوفسکی در« ابله»بازیابی کودکی وفضایل کودکی برای ملتی است که دچار بحران بلوغ شده است .

این پژ وهشگر فلسفه افزد: میشکین در مسیح  گونگی شکست می  خورد و  داستایوفسکی برای ترمیم این شخصیت او را در قالب آلیوشا در رمان «برادران کارامازوف» تکرار می  کند. آلیوشا دارای شخصیت پیچیده  تری نسبت به میشکین است و از بلاهت میشکین در او خبری نیست. علاوه بر این معصومیت او در بیماری ریشه ندارد.

وی اضافه کرد: اگر رابطه میشکین باکودکان در رمان «ابله» که حاکی از بازیابی مجدد کودکی برای ملت روس بود به جایی نمی رسد  داستایوفسکی در «برادران کارامازوف» تلاش می کند این مسئله را در ارتباط کودکان با آلیوشا بازسازی کند. او در این رمان خواننده را با فضایل کودکی و بازیابی کودکی در ارتباط با فراگرفتن بحران بلوغ در روسیه روبه رو می کند.

فرهادپورگفت: پاسخ او در مقابله با این مسئله بازیابی ایمان فردی است و این مسئله را به عنوان راه حل دوم مطرح می کند. البته شکل از دست رفته  ایمان فردی در آثار  داستایوفسکی، شکل قرن نوزدهمی در جامعه  نیمه مدرنیزه شده است و با از دست رفتن ایمان قرن هجدهم فرانسه متفاوت است. اینجا دیگر با دوری از ایمان به خاطر خرافه و نزدیکی به علم روبه رو نیستیم. این نوع از دست رفتن ایمان نوعی نهیلیسم اگزیستانسیالیست وجودی است و مسئله اش معماهای وجود بشری و معمای رنج بشری است.اماشکل دوم بروز نهیلیسم ودومین راه حل داستایوفسکی بیش از آن که استوار به از دست رفتن ایمان فردی در تجربه اگزیستانسیال باشد ناشی از بی ریشه شدن فرد و کنده شدن او از خاک است و ایده اصلی همان سرزمین مقدس روسیه است.مراد فرهادپور افزود: در این راه حل مسیحیت به عنوان شکلی از زندگی است که در قالب روسیه و مردم او تجسم پیدا می کند.  داستایوفسکی در اینجا اروپای غربی را کانون انحراف می داند و به ستایش روسیه به عنوان حقیقت مسیحیت می پردازد و حتی روسیه را سرمشق اروپا برای نجات از انحراف و راه رستگاری در نظر می گیرد.

وی در ادامه به بررسی شخصیت های بی ریشه و افرادی که به خاک روسیه تعلق دارند در رمان های  داستایوفسکی پرداخت و با اشاره به استاورگین در رمان «جن زدگان» به عنوان یکی از شخصیت های بی ریشه گفت: استاورگین چنان بی ریشه شده است که حتی اشتیاقی به شر هم ندارد. برای استاورگین همه چیز بی معناست و او به طور کامل نسبت به هر سنت و کل زندگی بی اعتنا شده و در پایان نیز دست به خودکشی می زند و او نمونه فردی است که از خاک مقدس روسیه کنده شده است.

فرهادپور سپس به دیمتری در رمان «برادران کارامازوف» و تعلق او به خاک روسیه اشاره کرد و افزود:  داستایوفسکی در ساختن این شخصیت حتی در انتخاب نام او تعلق او به خاک را نشان می دهد و عنوان دیمتری برگرفته از نام الهه طبیعت و رشد و باروری در یونان است. این الهه با زندگی سنتی و پیوند انسان با خاک رابطه دارد بنابراین حتی نام دیمتری نشان گر نزدیک بودن او به خاک و تعلق او به سرزمین روسیه است.

وی تصریح کرد: دیمتری نماد یک انسان رستگار شده است و می توان گفت او اساساً از پیش رستگار بوده است. نزدیکی او به اقشار پایین علی رغم تعلق به گروه افسران حاکی از هر نوعی خودخواهی است حتی خشم دیمتری اتفاقی است که به او رخ می دهد و از بیرون بر او تحمیل می شود و این همان چیزی است که او را به راه حل نهیلیسم راهنمایی می کند.

این مترجم در تحلیل بیشتر خود از راه حل  داستایوفسکی در مقابله با نهیلیسم گفت: در راه حل اول شخصیت آلیوشا به عنوان سمبل مسیح در زندگی جدید ارائه می  شود. این شخصیت به ظاهر موفق است ولی موفقیت  ها در آثار  داستایوفسکی تا اندازه  ای گمراه کننده است. در آثار او همیشه ایمان و بی  ایمانی درگیرند. ایمان مقوله  ای است که هر روز از دست می  رود و فردا برای بار دیگر از لابه لای زندگی به دست می  آید اما معلوم نیست تا روز دیگر همچنان برجای باشد.وی افزود: در سرنوشت آلیوشا بریدن او از صومعه به معنی رفتن به میان مردم عادی نیست. در واقع راه حل مسیح گونگی در شخصیت آلیوشا به شکست می  رسد و  داستایوفسکی این شکست را با بیان راه حل دیگری در رمان «جنایت و مکافات» با بیان مضمون رجعت به مسیحیت و تعلق به خاک جبران می  کند.

فرهادپور اضافه کرد: در «جنایت و مکافات» شرط رستگاری راسکولنیکوف اعتراف در مقابل همه مردم در میدان شهر و سجده کردن و بوسیدن خاک است. اما آیا بازگشت او به اجتماع و خاک روسیه راه حل نجات در مقابل نهیلیسم است؟

وی افزود: به گفته خود  داستایوفسکی داستان رستگاری راسکولنیکوف داستانی است که باید در کتاب دیگری نوشت. اما این کتابی است که  داستایوفسکی هرگز آن را ننوشت.

وی همچنین در توضیح راه حل دوم یعنی بازگشت به خاک روسیه خاطرنشان کرد: این راه حل تا حدی بعد از تجربه  تبعید به سیبری برای داستایوفسکی مهم می شود. او در آنجا با فقرا، محکومان و رده های پایین برخورد می کند و نظرات سیاسی اجتماعی او به سمت نوعی پوپولیسم می رود و چهره  ارتجاعی داستایوفسکی ساخته می شود که البته  داستایوفسکی هیچگاه با ارتجاع ادغام نشد. او همواره شهری بود و نتوانست راه حل تولستوی برای رفتن به ده را بپذیرد.

به گفته فرهادپور، هر دو راه حل  داستایوفسکی چه در تقلید از مسیح و رسیدن به ایمان و چه در بازگشت به خاک و سرزمین مقدس به شکست می  انجامد.  داستایوفسکی خود این شکست را مطرح می  کند و نسبت به آن آگاه است.

وی در ادامه اضافه کرد:  داستایوفسکی علی  رغم حرکت ظاهری به سمت ارتجاع هرگز در این حالت تمرکز نیافت. او هرگز نتوانست تجربه شهری را از خود جدا کند. او محصول انتزاعی  ترین شهر دنیا یعنی پترزبورگ است و تمام تناقضات این شهر مدرن روسی را در خود و رمان  هایش نشان می  دهد. برخورد  داستایوفسکی با زندگی مدرن کاملاً دیالکتیکی است. او راه حل  هایش را ارائه می  دهد و خود آن ها را شکست خورده معرفی می  کند.

مراد فرهادپور سپس به بررسی نقطه اتصال  داستایوفسکی و نیچه پرداخت و گفت: به بیان نیچه دنبال کردن ارزش  های غایی که همه چیز بر آن استوار است ما را به نهیلیسم می  رساند. مسیحیت از دید نیچه افلاطون گرایی عامیانه است و همین جست وجوی حقیقت غایی زیر پای مسیحیت را خالی می  کند. نیچه ما را به این نکته رهنمون می  کند که باید ایمان ساده  دلانه خود را کنار بگذاریم و اگر ایمان هست باید شک تاریخی را به همراه داشته باشد.

مراد فرهادپور گفت: نهیلیسم آنطور که نیچه مطرح می کند، محصول پیروزی ارزش های مسیحی است و به خاطر این است که احیای آنها داستایوفسکی را از نهیلیسم جدا نمی کند. از دید نیچه، مسیحیت پایبند حقیقت است و جست و جوی حقیقت درست همان چیزی است که زیرپای مسیحیت می زند و همین پایبندی به حقیقت باعث شد واقعیت تاریخی انجیل را زیر سئوال ببرند.

این مترجم اضافه کرد: آن چه نیچه مطرح می  کند این است که ارزش  های متافیزیکی با بنیان  های غیرتاریخی خود از بین رفته  اند و بر این اساس آن چه روی می  دهد پذیرش زندگی کردن بر لبه مغاک است.مراد فرهادپور تصریح کرد: از منظر نیچه جست وجوی حقیقت خود زیر پای حقایق غایی را خالی می  کند بنابراین راه حل پذیرش مثبت نهیلیسم در لایه  های درونی فرد است و همین مسئله بشر را از این که قربانی منفعل نهیلیسم باشد نجات می  دهد و او را تبدیل به کسی می  کند که با پذیرش دیالکتیکی نهیلیسم از بند آن رها می شود.
این مطلب بااستفاده از گزارش های ایلنا و ایسناتنظیم شده است.
 

نظر شما