شایعه سازی رسانه ای سلاح استراتژیک قدرت ها در قرن جدید
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

شایعه سازی رسانه ای سلاح استراتژیک قدرت ها در قرن جدید

روزنامه شرق، یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۲ - ۱۱ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۴ ژانویه ۲۰۰۴

علی عبدالمحمدی: به فاصله کمی پس از آنکه تهاجم نیروهای آمریکایی و انگلیسی به عراق پس از سه هفته هجوم همه جانبه زمینی، دریایی و هوایی در اوایل آوریل ۲۰۰۳ به پایان رسید مقامات مسئول سیاسی و نظامی این کشورها- به ویژه مقامات آمریکایی- شایعاتی را در رسانه های ارتباط جمعی تاثیرگذار، از جمله شبکه های تلویزیونی CBS, FOX NEWS, CNN و سایر شبکه های رادیو و تلویزیونی بین المللی بر سر زبان ها انداختند مبنی بر اینکه صدام، پسران و بسیاری از نزدیکان و وفادارانش به طور جمعی یا به صورت پراکنده و انفرادی احتمالاً به برخی کشورهای همسایه یا برخی کشورهای فرا منطقه ای که رابطه چندان مهربانانه و دوستانه ای با غرب- به ویژه آمریکا و انگلیس- ندارند گریخته یا به آنها پناهنده شده اند. دراین میان صراحتاً از برخی کشورها نظیر سوریه در همسایگی عراق و روسیه سفید در هزاران کیلومتر دورتر در آن سوی دریای سیاه به عنوان مقصد و پناهگاه جدید دیکتاتور و همراهانش نام برده شد، به ویژه آنکه در اوج این شایعه سازی ها از خروج «عدی» و «قصی» فرزندان صدام که نقش انکارناپذیری در تثبیت پایه های حکومت پدر ایفا کرده بودند از مرزهای عراق به مقصد سوریه وحتی اقامت خود صدام و برخی از نزدیکان و وفادارانش در سواحل دریای سیاه سخن به میان آمد. حتی در مقاطع مختلفی از دوره چند ماهه پس از جنگ، شایعاتی مبنی بر عزیمت صدام و حتی پسران و اعضای خانواده وی به داخل مرزهای ایران در برخی رسانه های تندرو آمریکایی و غیر آمریکایی منتشر شد که البته همه موارد فوق سریعاً از سوی مقامات و سران کشورهای مورد اتهام تکذیب شد. این در حالی بود که مقامات این کشورها که خود را در معرض خطرات فراگیر موج روانی ایجاد شده در رسانه های بین المللی اسیر می دیدند مجبور می شدند که بارها و بارها با صدور بیانیه های رسمی و همچنین از طریق کانال های مختلف، خود را از زیر بار سنگین اتهاماتی همچون پناه دادن به یکی از مخوف ترین و تحت تعقیب ترین دشمنان آمریکا و غرب یا حتی اعضای خانواده وی برهانند و بدین ترتیب از بروز امواج جدید شایعات کمرشکن و طاقت فرسا جلوگیری کنند.

این جنگ روانی- تبلیغاتی که از سوی برخی رسانه های پیشرو آمریکایی نظیر CNN (عمده ترین رسانه خبری جهان) و FOX NEWS (حامی اصلی سیاست های زمامداران کاخ سفید و پنتاگون) هدایت می شد... و هنوز هم می شود... ادامه همان روندی بود که پس از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر و فرو ریختن برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک به عنوان نمادهای برتری اقتصادی آمریکا و آسیب وارد آمدن به ساختمان پنج ضلعی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در واشنگتن به عنوان نماد برتری نظامی این کشور در سرتاسر جهان، با طراحی هوشمندانه برخی نومحافظه کاران آمریکایی که اتفاقاً خود از گردانندگان اصلی سیاست های اقتصادی و نظامی آمریکا بودند... نظیر «دیک چنی» معاون رئیس جمهور، «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع، «پل ولفوویتز» معاون وزیر دفاع و بسیاری دیگر از چهره های سرشناس در هیات حاکمه این کشور... در سطح بسیار گسترده ای آغاز شده بود. تیم متخصصین روانی کاخ سفید در ابتدا با نشان دادن صدها باره صحنه فروریختن برج ها و کشته شدن قریب به سه هزار آمریکایی و غیر آمریکایی که ظاهراً هیچ قرابتی با دنیای سیاست و تبعات احتمالی پیرامون آن نداشته اند سعی کرد تبعات روحی این واقعه را بسیار بزرگ تر از آنچه واقعاً بوده و هست جلوه دهد و بدین ترتیب موجی از احساس همدردی ها را در میان سایر ملل جهان- و حتی در سطح دولت ها و سران- برانگیزد.

چندی نگذشت که رسانه های ارتباط جمعی آمریکا- به ویژه رسانه هایی که پیشتر از آنها نام برده شد- با پوشش دادن وسیع و همه جانبه سخنرانی های «بوش» رئیس جمهور و سایر مقامات کاخ سفید... به ویژه برخی موضع گیری های صریح «بوش» مبنی بر تقسیم جهان به دو قطب خیر و شر و لزوم برخورد سریع و قاطعانه با تروریست هایی که در دامان مخالفان تمدن غرب رشد یافته اند... کاملاً در خدمت اهداف کوتاه مدت و بلندمدت سران نومحافظه کار و جنگ طلب کشورشان درآمدند.جای تعجب نیست که این رسانه ها نقش بسیار فعالی را در جریان حمله ظاهراً مشروع و موجه ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ ایفا کردند اما آنچه در اینجا به بحث ما مربوط می شود این است که نقش شایعه سازی رسانه های ارتباط جمعی غرب- و در راس آنها آمریکا- در این جنگ بیش از هر جنگ دیگری که پیش از آن به وقوع پیوسته بود کاملاً مشهود و انکارناپذیر بود. در این میان، حساسیتی که این رسانه ها به موضوع ارتباطات پیچیده اعضای شبکه تروریستی القاعده (به عنوان متهمین و رابطین اصلی پرونده وقایع تروریستی ۱۱سپتامبر) و طالبان که سال ها به دور از چشم های جست وجوگر و مزاحم مدعیان حقوق بشر بر کشور مظلوم افغانستان حکومت رانده بودند از خود نشان دادند باعث شد تا سیل اتهامات به سوی کشورهای منطقه... از پاکستان به عنوان حامی اصلی حاکمان متحجر افغانستان گرفته تا جمهوری اسلامی ایران که خود قربانی سیاست های خصمانه و مرتجعانه سران این رژیم بود و حتی تا آستانه جنگ محدود با طالبان نیز پیش رفته بود... و حتی کشورهای بیرون از منطقه- نظیر عربستان سعودی، مصر، کویت و بسیاری دیگر از شیخ نشین های عرب به عنوان زادگاه اصلی بسیاری از عناصر افراطی القاعده- روانه شود. اگرچه هیچکس منکر این واقعیت نیست که به دلیل مرزهای طولانی و صعب العبور کشورهای منطقه و همچنین وجود برخی روابط مشکوک و سنتی میان قبایل و طوایف ساکن در مرزها و حتی بالاتر از همه آنها نفوذ فکری، معنوی و مالی برخی اعضای متمکن و ثروتمند القاعده در زادگاه هایشان یقیناً رفت و آمدهای مشکوکی به نواحی دور و نزدیک صورت می گیرد اما اینکه آیا سران کشورهای منطقه تماماً مایل به همکاری با اینگونه گروه ها و گروهک های افراطی و جاه طلب و در نتیجه رویایی با تعقیب کننده اصلی آنها یعنی ایالات متحده آمریکا بوده و هستند سئوالی است که یقیناً از سوی گردانندگان رسانه های غربی بی پاسخ گذاشته شده است. باید اذعان داشت که یکی از وجوه مشترک جنگ هایی که طی دو سال اخیر با هدایت و رهبری مستقیم آمریکا در منطقه آسیای مرکزی و خاورمیانه شعله ور شده همین موضوعی است که از آن به عنوان جنگ روانی یا شایعه سازی رسانه ای یاد می شود. اگر چه پس از گذشت بیش از دو سال از مطرح شدن پرونده دخالت مستقیم عناصر القاعده به رهبری «اسامه بن لادن» در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر (و با وجود دستگیری صدام طی مدتی قریب به هشت ماه) هنوز خبری از دستگیری وی و معاون کلیدی مصری تبارش «ایمن الظواهری» و سایر مقامات برجسته القاعده نیست اما رسانه های ارتباط جمعی غرب تاکنون بیشترین بهره برداری تبلیغاتی را از موضوع متواری شدن احتمالی اعضای این شبکه به کشورهای همسایه و حتی برخی کشورهای دورتر در بیرون از منطقه خاورمیانه به عمل آورده اند. این رسانه ها دو سال اخیر دائماً از پناهنده شدن یا گریختن اعضای بلندپایه القاعده که ظاهراً مرتکب جنایات سنگینی علیه بشریت و از جمله نماد تمدن غرب یعنی کشور آمریکا شده اند به کشورهای همسایه افغانستان از قبیل پاکستان و ایران و حتی متمرکز کردن فعالیت های خود در کشورهایی نظیر عربستان سعودی، ترکیه و اخیراً عراق سخن به میان آورده و آن را مستمسکی برای افزایش فشارهای روانی _ تبلیغاتی خود به حکومت های عمدتاً غیردموکراتیک منطقه قرارداده اند. این در حالی است که به اذعان برخی از سرشناس ترین تحلیلگران غربی و به گواه تاریخ، القاعده و گروه های افراطی نظیر آن و حتی دیکتاتورهایی همچون «صدام حسین» - که هم اینک در چنگال اربابان پیشین اش اسیر شده است _ تماماً حاصل روابط پیچیده و نامعمول دوران جنگ سرد و رقابت های سیری ناپذیر دو ابرقدرت شرق و غرب بوده اند، بدین ترتیب که پس از فروپاشی بلوک شرق و انقضای تاریخ مصرف بسیاری از اینگونه گروه های افراطی و دیکتاتورهای نخ نما، آنها احساس کردند که دیگر جایگاه مناسبی در استراتژی بلندمدت اربابان کمونیست یا امپریالیست خود ندارند، فلذا پس از چندی به زعم خود سر به شورش برداشته و منافع اربابانشان را مستقیماً مورد هدف تهاجمات خود قرار دادند.

واقعیت آن است که مفهوم شایعه سازی رسانه ای چیز نیست که فقط به سال های اخیر و دوران پس از جنگ سرد اختصاص داشته باشد بلکه همان طوری که همگان می دانند یکی از نمودهای عینی آن در دوران جنگ جهانی دوم و حتی سال ها پیش از آن تجلی یافت، زمانی که «ژوزف گوبلز» مسئول تبلیغات حکومت هیتلر با در اختیار گرفتن جدیدترین ابزارهای رسانه ای و به راه انداختن موج وسیعی از شایعات و تبلیغات باورپذیر (موسوم به Propaganda) نقش انکارناپذیری را در تثبیت پایه های حکومت فاشیستی ارباب نازی اش ایفا کرد؛ هر چند که جاه طلبی ها و کشورگشایی های سیرناپذیر هیتلر سرانجام خط بطلانی بر تمامی زحمات و خوش خدمتی های «گوبلز» و تیم مشاورین و دستیارانش کشید. پس از آن نیز در طول دوران جنگ سرد همواره شاهد نمونه های فراوانی از جنگ تبلیغاتی و رسانه ای بلوک های شرق و غرب به زعامت شوروی و آمریکا در قالب موضوعات متنوع سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی علمی بوده ایم که برخی از مهمترین و تأثیرگذارترین آنها عبارت بودند از: جنگ ویتنام، جنگ  های چندگانه اعراب و اسرائیل، رقابت های تسلیحاتی و تکنولوژیکی در قالب برنامه های فضایی و بسیاری از جنگ ها و کشمکش های کوچک و بزرگ در سرتاسر جهان. اما همان طوری که پیشتر نیز به آن اشاره شد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و تضعیف اقمار ایدئولوژیکی اش _ یا به عبارتی پس از پایان جنگ سرد _ شاهد نوعی سلطه بی چون و چرا و ایفای نقش بی سابقه در صحنه روابط بین الملل از سوی رسانه های ارتباط جمعی غرب بوده ایم که به عنوان یکی از اولین و موفقیت آمیزترین نمونه  های آن می توان به نقش این رسانه ها در جریان عملیات آزادسازی کویت از چنگال رژیم بعث عراق (در عملیات موسوم به طوفان صحرا) اشاره کرد. پس از موفقیت های چشمگیر اولیه زمامداران کاخ سفید و سایر هم پیمانان غربی شان در به کارگیری این ابزار کارآمد برای برتری جویی در صحنه جنگ ها و کشمکش های حقیقی و مجازی شاهد تقویت روزافزون نقش رسانه ها در عرصه های مختلف بوده ایم، به طوری که امروزه می توان از رسانه های ارتباط جمعی (و کارکرد شایعه سازی و شایعه پردازی شان) به عنوان سلاح استراتژیک قدرت  ها برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت خود در سرتاسر گیتی نام برد.

البته در این میان نباید از واکنش برخی رسانه های ظاهراً مستقل _ یالااقل غیر همسو با منافع غرب _ به شایعه سازی ها و قصه پردازی های رسانه های غربی غافل ماند: برخی از این رسانه ها که به عنوان نمونه واضح یکی دو سال اخیر آن می توان به شبکه تلویزیونی الجزیره اشاره کرد سعی کرده اند تا با ارائه ترکیبی از واقعیت های موجود و شایعه پردازی های گسترده (و با بهره گیری از امکانات مالی و تدارکاتی فراوان) به مقابله با هجمه سنگین رسانه های ارتباط جمعی غرب برخیزند که البته تا حدودی نیز در این راه موفق بوده اند؛ و بسیاری دیگر نیز که نمونه های آن در میان رسانه های عمدتاً دولتی منطقه خاورمیانه فراوان دیده می شود سعی کرده اند تا با تکیه بر شایعه پردازی های واکنشی _ احساسی که صرفاً با هدف پاسخگویی سریع به شایعه پردازی های رسانه های غالب و بدون برخورداری از هرگونه منطق استراتژیک و بلند مدت طراحی و تدوین شده اند به زعم خود گامی در جهت خنثی کردن تلاش های مذبوحانه امپریالیست غرب بردارند که بنا بر شواهد موجود تاکنون هیچ موفقیت قابل ذکری در رسیدن به آرمان  های تنگ نظرانه و دگم اندیش سیاستگذاران و برنامه ریزان خود به دست نیاورده اند. با تمام این اوصاف می توان مدعی شد که نقش رسانه های ارتباط جمعی و به ویژه کارکرد شایعه سازی و شایعه پردازی آ نها می تواند همپای فاکتورهای نظامی، سیاسی و سایر فاکتورهای مهم و تأثیرگذار در موفقیت  یا ناکامی یک جبهه علیه جبهه یا گروهی دیگر بسیار مؤثر و تعیین  کننده باشد.
 

نظر شما