ابوجعفر محمد ابن جریر طبرى
موضوع : دانشنامه | ط

ابوجعفر محمد ابن جریر طبرى


محمد ابن جریر طبری؛ از تاریخ نگاران و مفسران مشهور اسلامی.

نسب و محل ولادت
وى محمد بن جریر بن یزید بن کثیر است و گفته شده نامش خالدبن غالب مى باشد و با این که به خاطر طلب علم و تإلیف و تدریس هرگز ازدواج نکرد، اما کنیه ابوجعفر را براى خود انتخاب نمود، زیرا مى خواست به آداب اسلام و سنت پیامبر (ص) که مردم مسلمان را به اخذ کنیه تشویق مى نمود، عمل نماید. طبرى در سال 224ق و گفته شده 225ق در آمل یکى از شهرهاى طبرستان به دنیا آمد، لذا لقب آملى یا طبرى را نیز پیدا نمود. اما لقب طبرى مشهورتر است و گفته شده که وى را بغدادى نیز مى خوانده اند، چون تا هنگام وفات در شهر بغداد سکونت داشته است.
بروکلمان تنها کسى است که اصالت وى را فارسى مى داند، به این علت که (... وى به سازگار کردن و تطبیق میان اخبار آغاز آفرینش که از کتب مقدس به دست آمده، و اخبار افسانه ها و اساطیر فارسى اقدام نموده است). اما تکیه بر این دلیل، درست نیست، زیرا طبرى عمل سازگار کردن و تطبیق را نه فقط روى اساطیر فارسى، بلکه میان اخبار آغاز آفرینش و اساطیر بیزانسى نیز اجرا نموده است.
اما این که بروکلمان براى تإیید نظریه خود یعنى عجمیت طبرى به تولد وى در شهر آمل طبرستان استناد مى کند به هیچ وجه مورد قبول نیست، زیرا مسلمانان 195سال پیش از تولد طبرى، در سال 29ق وارد این مناطق شده بودند و این مناطق پس از چندى محل مهاجرت هاى گسترده اعراب گردیده بود. علاوه بر این ها طبرى یکى از بزرگ ترین حامیان امت و لغت عربى در تإلیفات خود مى باشد و این سخن که هر کس داراى لقب عجمى باشد پس عجمى محسوب مى شود، اشتباهى است که برخى از پژوهشگران ـ بر این اساس که اکثر علماى اسلامى در عصر عباسیان از عجم بوده اند ـ مرتکب آن شده اند.
طبرى در میان خانواده اى با تقوا و دانشمند پرورش یافت و در آغوش پدرى تربیت شد که رعایت حال فرزندش را نموده و به او اهمیت مى داد. پدرش وى را در حالى که هنوز کودکى خردسال بود به طلب علم و صرف کردن وقتش در راه آن تشویق نمود. او نیز قرآن را در هفت سالگى حفظ کرد و در هشت سالگى امام جماعت گردید و در نه سالگى نوشتن حدیث را آغاز کرد. هم چنین پدرش وى را در حالى که تنها دوازده سال داشت به سفرهاى علمى تشویق نمود و گفته شده وى در این هنگام بیست سال داشته است. گفته اند پدرش در طبرستان به کار تجارت اشتغال داشته و صاحب باغى بوده است که طبعا مى توانسته هزینه فرزندش را هر جا که باشد تقبل کند.
طبرى در میان مراکز علمى گوناگون عصرش از قبیل رى، بغداد، بصره، واسط و کوفه به سفرهاى علمى پرداخت و سپس در سال 256ق و گفته شده سال 263ق رهسپار مصر گردید و در مسیر خود از دمشق و بیروت نیز دیدن کرد. سپس دوباره به بغداد بازگشت و از آن جا نیز در سال 290ق راهى طبرستان شد. اما طولى نکشید که براى بار سوم به بغداد بازگشت، و در فضاى وسیع آن استقرار یافت و خود را وقف قرائت و تإلیف و تدریس نمود.

اساتید
وى علوم خود را نزد شمارى از اساتید فرا گرفت که برخى از چهره هاى برجسته آنان در شهر رى عبارت بودند از: محمدبن حمید بن حیان، ابو عبدالله رازى (متوفاى 248ق) که از وى حدیث اخذ کرده است، محمدبن مقاتل رازى (متوفاى 248ق) که از وى فقه عراق را اخذ نموده است و بالاخره احمد بن حماد بن سعد، ابو محمد انصارى رازى دولابى (متوفاى 296ق) که از کتاب وى، المبتدإ و المغازى، مطالبى را اقتباس نموده است. و در بصره از افراد زیر اخذ حدیث کرد: عمران بن موسى بن حبان قزاز لیثى، ابوعمر بصرى (متوفاى بعد از سال 240ق)، محمدبن عبدالاعلى صنعانى، ابوعبدالله بصرى (متوفاى 245ق) و بالاخره احمد بن مقدام بن سلیمان بن اشعث بن اسلم عجلى بصرى (متوفاى 253ق) و در کوفه از ولید بن شجاع بن ولید بن قیس سکونى، ابوهمام کندى ابن ابى بدر کوفى (متوفاى 243ق)، اسماعیل بن موسى فزارى ابومحمد (یا ابواسحاق) کوفى (متوفاى 245ق)، محمدبن علإ همدانى، ابوکریب کوفى (متوفاى 248ق) و بالاخره هنادبن سرى بن مصعب سرى تمیمى دارمى (متوفاى 291ق) روایاتى را دریافت و در بغداد احادیثى را از احمد بن منیع، ابوجعفر بغوى بغدادى (متوفاى 244ق)، اسحاق بن ابى اسرائیل ابراهیم بن کامجرا، ابویعقوب مروزى (متوفاى 245ق)، حسن بن محمد بن صباح، ابوعلى بغدادى زعفرانى (متوفاى260ق) استماع کرد و شعر شاعران را نزد احمد بن یحیى بن زید بن یسار (ثعلب) ابو العباس (متوفاى 291ق) فرا گرفت و فقه شافعى را نیز نزد حسن بن احمد بن یزید بن عیسى بن فضل بن بشار، ابو سعید اصطخرى (متوفاى 328ق) درس گرفت و در شام از ابراهیم بن یعقوب سعدى حافظ، ابو اسحاق جوزجانى (متوفاى 259ق) حدیث اخذ کرد، چنان که علم حروف را از عباس بن ولید بن مزید عذرى، ابوالفضل بیروتى (متوفاى 270ق) فراگرفت و در مصر از یونس بن عبدالاعلى، ابوموسى صدفى مصرى (متوفاى 264ق) علم قرائت را فرا گرفت، چنان که از سعدبن عبدالله بن عبدالحکم، ابوعمر فقیه مالکى (متوفاى 268ق)، فقه مالک را درس گرفت و نیز فقه شافعى را از ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار بن کامل، ابو محمد از موالى بنى مراد (متوفاى 270ق) اخذ نمود.
ملاحظه مى شود که اکثر اساتید طبرى از محدثان، فقیهان، قاریان، لغت دانان و نحویانى هستند که در تشکیل شخصیت علمى وى تإثیر به سزایى داشته و از فرهنگ بالاى او پشتیبانى کرده اند، لذا طبرى توانست یکى از بزرگان عصر خود گردد و ریاست مرکز مهمى را میان آنان به عهده گیرد. وى از برجسته ترین علماى عراق، مصر و شام کسب علم و فیض نموده و تلاش مى کرد از مذاهب گوناگون فقهى عصرش اطلاع حاصل کند. البته اساتید وى در باب اخبار و تاریخ، کمتر متخصص و یا مشهور بودند، اما اکثر آنان به خصوص از علماى علوم دینى به شمار مىآمدند. ظاهرا تلاش اصلى طبرى روى جنبه هاى دینى بود و تحقیقات تاریخى وى در واقع تکمیل کننده آن بوده است.

ویژگى هاى اخلاقى
طبرى یکى از زاهدترین و امین ترین علما محسوب شده و (از دنیا و اهلش روگردان بوده و خود را بالاتر از آن مى دانست که ذلیل دنیا گردد) و در راه خدا و حقیقت، از سرزنش احدى نمى هراسید. در حالى که در این راه (از افراد نادان، حسود و بى دین آزارها و زشتى ها دید). طبرى براى کسب مال و تحصیل رزق هرگز بر درآستان خلفا و امیران و وزیران زانو نزد، حتى مى گوید: (هزینه ارسالى پدرم تا مدتى به تإخیر افتاد، لذا براى تهیه غذا ناچار شدم جیب هاى پیراهنم را بفروشم). در منابع تاریخى آمده است: وى هدایاى مکتفى خلیفه عباسى (متوفاى 295ق) و وزیرش عباس بن حسن بن ایوب جرجائى یا مادرانى (متوفاى 296ق) و نیز هدایاى والى شهر موصل ابوالهیجإ عبدالله بن حمدان بن حمدون ثعلبى عدوى (متوفاى 317ق) را رد کرد و نپذیرفت. چنان که منصب قضا و رد مظالم را نیز در عصر مقتدر عباسى (متوفاى 320ق) به عهده نگرفت.

اوضاع اجتماعى
دوره اى که طبرى در آن مى زیست مملو از اختلافات مذهبى و آشوب هاى سیاسى بود، که انگ زدن و متهم کردن افراد به بدعت یا تشیع، سکه رایج آن عصر بود. خصوصا در میان علماى همطرازى که نظریه هاى مختلف علمى داشتند. حنابله آن عصر طبرى را متهم به تشیع نموده بودند، چرا که وى در کتاب اختلاف الفقهإ از ذکر نام احمدبن حنبل (متوفاى 241ق) به عنوان یک فقیه، خوددارى نموده و او را تنها یک محدث محسوب کرده بود. این امر به دشمنى حنابله و تعصب آنان علیه طبرى منجر شد. هم چنین رد کردن (حدیث جلوس)، اوضاع را وخیم تر کرد، زیرا حنابله درباره این آیه قرآن که (اى پیامبر پاره اى از شب را به عبادت برخیز، امید است که خدا تو را به مقام پسندیده اى برانگیزاند) عقیده داشتند که خداوند در روز قیامت به پاداش شب زنده دارى و عبادت پیامبر (ص) همراه او بر عرش مى نشیند. اما وقتى دیدند طبرى این حدیث را رد کرده است، او را به رافضى گرى متهم کرده و مردم را علیه او تحریک نمودند، و حتى در مسجد به طرف او شیشه هاى جوهر پرتاب کردند؛ به ویژه این که تعداد حنابله بغداد در این دوره به هزاران مى رسید، زیرا مردم به خاطر موضع گیرى ابن حنبل درباره خلق قرآن، در زمان مإمون (متوفاى 218ق) و معتصم عباسى (متوفاى 227ق) اغلب به مذهب وى گرویده بودند.
حنابله خانه طبرى را سنگ باران کرده و از ورود شاگردانش به داخل خانه جلوگیرى نمودند، به طورى که (نازوک، صاحب شرطه وقت، با ده ها هزار سرباز به محافظت از طبرى در برابر مردم پرداختند) اما (حنابله در حق او ظلم کردند) و طبرى در خانه اش خلوت گزید و براى آنان کتابى به نام الاعتذار نگاشت تا مذهب احمد حنبل و عقاید وى را توضیح داده و تمایل خود را به ابن حنبل ابراز نماید که در همان کتاب از کسانى که وى را متهم کرده و عقیده دیگرى را به او نسبت مى دهند، به شدت انتقاد کرده است.
البته جدال هاى فقهى طبرى با استادش داود بن على بن خلف اصبهانى، ابوسلیمان، ملقب به ظاهرى (متوفاى 270ق) در متهم شدن وى به رافضى گرى سهیم بوده است، زیرا طبرى کتابى به نام الرد على ذى الاسفار نگاشت و در آن اجتهاد و تفسیرهاى استادش را درباره عقاید اسلامى، مورد انتقاد قرار داد. به دنبال این عمل، فرزند (ظاهرى) یعنى محمدبن داود، کتابى مشابه، به نام الانتصار من محمدبن جریر نگاشت تا مواضع پدرش را تقویت و پشتیبانى نماید. وى در این کتاب، طبرى را به رافضى گرى و ارتکاب اعمال زشت متهم نمود. مردم عوام نیز این حرف ها را از او گرفته و آن را دائما دهان به دهان تکرار مى کردند.
عامل دیگرى که اتهام رافضى گرى طبرى را تقویت کرد تصحیح حدیث غدیرخم توسط وى بود. دشمنان او از همین موضوع بهره بردارى کرده و اقدام به وارد کردن اتهامات علیه او نمودند، به طورىکه او را رسواى شهر نموده و به عقاید وى ناسزا مى گفتند. ابن حجر (متوفاى 852ق) در این باره تإکید مى کند که (وى را متهم به تشیع کردند چون حدیث غدیرخم را صحیح دانسته بود) در حالى که طبرى در این حدیث نظرى مخالف با شیعه نیز داشت.
به نظر مى رسد خلط و اشتباه اسمى بین امام طبرى با محمدبن جریر بن رستم طبرى (متوفاى 310ق) که امامى و رافضى بود، نقش مهمى در پخش شدن این اتهامات داشت. برخى از بررسى هاى جدید علل دیگرى را براى متهم شدن طبرى به تشیع افزوده اند، از قبیل این که: وى اساسا داراى مذهبى مستقل و جداگانه بود و از هیچ یک از مذاهب معروف فقهى پیروى نمى کرد، علاوه بر این که وى از اهالى شهرى بود که معروف به تشیع بودند، و نیز نزد استادانى همچون محمدبن حمید رازى (متوفاى 230ق) که خود متهم به رافضى گرى بوده، شاگردى کرده است و هم چنین در تفسیر خود به اشعار شاعر شیعه، کمیت بن زید (متوفاى 126ق) استناد نموده است. اما این اسباب و علل به خاطر ضعف مستندات آن ها نمى تواند دلیل علمى شایسته اى براى اثبات تشیع طبرى محسوب شود؛ خصوصا آن که مقایسه نظریات اساسى شیعه با آن چه طبرى در تإلیفات خود آورده، حاکى از تفاوت بسیار زیادى بین افکار وى و افکار شیعه است.

تاریخ وفات
طبرى در 23، 26 یا 28 شوال سال 310ق وفات یافت و (از ترس مردم، وى را شبانه در بغداد دفن کردند، چون متهم به تشیع بود... و هیچ کس را هم خبر نکردند) و گفته شده است وى در روز روشن دفن گردید و جمعیت بسیار زیادى که تعداد آن ها را تنها خدا مى داند، براى مراسم تشییع او جمع شدند و به مدت چندین ماه، شب و روز بر قبرش نماز خوانده مى شد. ولى اطلاعات دیگرى اشاره مى کند که وى در سال 311 یا 316ق وفات یافت.

شهرت
ابن خلکان (متوفاى 681ق) روایتى را نقل مى کند که نشان دهنده شهرت طبرى، خصوصا به عنوان یک مورخ مى باشد و مى گوید:
در مصر در قرافه صغرا (قرافه صغرا نام گورستانى است) در دامنه تپه المقطم قبرى را دیدم که مردم زیارت مى کردند و نزد سرش سنگى بود که بر آن نوشته بود: این قبر ابن جریر طبرى است و مردم مى گفتند که وى صاحب تاریخ است. در حالى که این مطلب صحیح نیست زیرا طبرى در بغداد وفات یافته است....
بسیارى از پیشوایان حدیث و فقه و ادبیات و تاریخ، مقام علمى، علو فرهنگى، سلامت دینى، تقوا، قوت اخلاص، صداقت و جلالت مقام و فضل طبرى را ستوده اند. او (علامه دوران، پیشواى عصر و فقیه زمان خود... در جمیع علوم از جمله علم قرآن، نحو، شعر، لغت و فقه بوده است) و (یکى از پیشوایان علما محسوب گردیده و به قول و گفته او حکم شده و به خاطر معرفت و فضلش به رإى او رجوع مى شد. وى آن چنان به جمعآورى علوم پرداخته که در عصر خود همتایى نداشته است. او حافظ و آشناى به قرآن، تیزبین درمعانى، فقیه در احکام قرآن، دانشمند سنن و طرق آن، صحیح و سقیم آن، ناسخ و منسوخ آن، آگاه از اقوال صحابه، تابعین و مخالفین تابعین در احکام و مسائل حلال و حرام و بالاخره آگاه از حوادث اجتماع و اخبار آن بوده است). وى (محدث، فقیه و قارى معروف و مشهورى بود). او را چنین توصیف کرده اند: (از نظر فهم، توجه به علم و پژوهش علمى، برترین کسى است که تا به حال دیده ایم). وى (از برجسته ترین پیشوایان تفسیر، فقه و تاریخ است) و از (مجتهدینى است که از احدى تقلید نکرده است). و به عنوان (فقیه دوران)، (موثق، راستگو، حافظ قرآن، بزرگ در تفسیر، پیشواى در فقه و اجماع و اختلافات، علامه در تاریخ و حوادث اجتماع، آگاه از قرائات قرآن، لغت و غیره) محسوب شده است.
در پایان، شاگردش عبدالعزیز بن محمد طبرى منزلت و فرهنگ استادش را چنین خلاصه مى کند:
وى مانند قارى اى بود که گویا جز قرآن چیزى نمى شناسد، و مانند محدثى بود که گویا جز حدیث نمى داند و مانند فقیهى بود که گویا جز فقه نمى فهمد و مانند نحوىاى بود که گویا جز نحو نمى داند و مانند ریاضى دانى بود که گویا جز حساب چیزى نمى شناسد. وى اهل عبادت و جامع علوم بود و هرگاه کتاب هایش را با کتاب هاى دیگران مقایسه کنى، کتاب هاى او را برتر و بالاتر خواهى یافت.

تإلیفات
طبرى 46 کتاب در علوم مختلف مانند: تفسیر، حدیث، قرائات، فقه و تاریخ، تإلیف نموده است و گفته شده: (چهل سال درنگ نموده و هر روز چهل ورق مى نوشته است) و گفته اند:
گروهى از شاگردان طبرى، روزهاى عمر او را از زمان بلوغ تا وقت وفات که 86 ساله بود، محاسبه نموده و سپس آن را بر ورق هاى تإلیفاتش تقسیم کردند و به این نتیجه رسیدند که وى در هر روز چهارده ورق مطلب نوشته است. این توفیق براى هر کسى میسر نمى شود، مگر به لطف و عنایت الهى.
طبعا دانش هایى که طبرى در آن ها مهارت یافته یا تإلیف کرده تإثیر به سزایى بر تفسیر و تاریخ وى داشته اند. کتاب تاریخ الرسل و الملوک نمایان گر ترقى و اوج تاریخ نگارى مسلمین در دوره سازندگى است. مسعودى (متوفاى 345ق) در این باره مى گوید:
تاریخ ابو جعفر محمدبن جریر طبرى که در میان تإلیفاتش مى درخشد، و حجیم تر از تإلیفات و کتاب هاى دیگر وى است، حاوى انواع خبرها، آثار متنوع و علوم گوناگون بوده و کتابش پر فایده و حاصل آن سودمند است و چرا نباشد؟! در حالى که مولف آن فقیه عصر خود و عابد دوران خویش است.
یاقوت حموى نیز درباره کتاب تاریخ طبرى مى گوید: (این کتاب از نظر فضل و هوش یکى از کتاب هاى منحصر به فرد در دنیا است که جامع بسیارى از علوم مربوط به دین و دنیا مى باشد). ابن خلکان (متوفاى 681ق) نیز تاریخ طبرى را (صحیح ترین و مستدل ترین کتاب تاریخ) مى داند.
طبرى از سال 290ق شروع به نوشتن تاریخ خود کرد و در سال 303ق تإلیف آن را به پایان برد ولى در اواخر سال 302ق از نوشتن کتاب دست کشید و (به اصحابش گفت: آیا مى خواهید تاریخى درباره دنیا از زمان آدم تا الان بنویسیم؟! گفتند: چقدر مى شود؟ طبرى گفت: تقریبا سى هزار ورق. گفتند: این که عمر آدمى را قبل از به پایان رسیدن نابود مى کند. طبرى گفت: (انالله و انا الیه راجعون). عجب مصیبتى است! همت ها مرده اند! آن گاه تاریخش را تقریبا در سه هزار ورق خلاصه کرد).
کتاب تاریخ الرسل و الملوک از دو قسم تشکیل مى شود:
بخش اول درباره حوادث پیش از اسلام است که از آغاز آفرینش تا بعثت پیامبر (ص) را بدین قرار در برمى گیرد: آغاز خلقت، هبوط آدم و حوإ و ابلیس، قصه قابیل و هابیل، شرح حال انبیا از قبیل: نوح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، ایوب، شعیب، یعقوب، موسى، الیاس، داود، سلیمان، صالح، یونس، عیسى و محمد (ص) قبل از هجرت. سپس به تاریخ نگارى امت ها به قرار زیر پرداخته است: نخستین دوران فارسیان از منوچهر تاکسرا پرویز، حادثه ذىقار، یزدگرد پسر شهریار، ساسانیان (بخش عظیمى از کتاب درباره فارسیان است، زیرا وى به تإلیفات راویان درباره روابط اعراب و فارسیان نزدیک بوده است)، اخبار بنى اسرائیل، پادشاهان روم از زمان مسیحیت، ذکر فهرستى حاوى نام شاهان و مدت حکومتشان، اخبار عاد، ثمود، طسم و جدیس و جرهم، شاهان یمن مثل تبع ها و دیگران، داستان جزیه إبرش با (زبإ) ملکه معروف، اخبار منذرها و غسان ها، و بالاخره ذکر اجداد پیامبر (ص) و بخشى از سیره وى پیش از بعثت.
اما بخش دوم کتاب منحصرا درباره اسلام و مسلمانان است که شامل سیره و تاریخ خلفا تا سال 302ق مى باشد. این بخش از کتاب را مى توان به سه جزء تقسیم کرد: الف ـ عصر پیامبر و خلفاى راشدین؛ ب ـ دولت عربى در عصر امویان و ج ـ دولت عربى در عصر عباسیان.
هدف طبرى از تإلیف تاریخش این بوده است که وحدت رسالت پیامبران و اهمیت تجارب و آگاهى هاى به هم پیوسته امت اسلامى را نشان دهد. طبعا این تجارب در رفتار امت، چه در حالت اتحاد و چه در حالت اختلاف، نقش بسیار مهمى دارد، زیرا همین تجارب و آگاهى ها است که رویدادهاى تاریخى یک امت را تبیین مى کند.
طبرى در نوشته هاى خود به انسان و فعالیت هاى او اهمیت زیادى داده، چون این انسان است که حرکت تاریخ را مى سازد. وى در مقدمه تاریخش مى گوید:
من در این کتاب از مطالب زیر سخن خواهم گفت: شاهان هر زمان از آغاز آفرینش انسان ها تا زمان فناى آن ها که خبرشان به ما رسیده است، شاهانى که مورد لطف الهى قرار گرفته و سپاسگزار بوده اند، رسولان الهى، شاهان مسلط، یا جانشینان آنان، شاهانى که خدا در همین دنیا به فضل و نعمت هاى آنان افزوده است، و کسانى که خدا نعمت هاى خود را ذخیره آخرتشان قرارداده است، و آنانى که کفران نعمت کرده و خدا نیز آنان را از نعمت محروم گردانده و آنان را دچار مصیبت کرده است، و آنانى که کفران نعمت کرده و خدا آنان را دچار استدراج نموده و تا زمان مرگ و هلاکشان آنان را نعمت گیر نموده است. همه این افراد را همراه با حوادث زمانشان ذکر خواهیم کرد.
وى در مقدمه تفسیرش مى گوید:
ما براى شرح تإویلات قرآن و بیان معانى آن ـ ان شإ الله ـ کتابى جامع خواهیم نگاش که شامل اطلاعات مورد نیاز قرآنى بوده و از مطالب کتاب هاى دیگر کفایت کند و در همه این موارد به ذکر براهینى که امت بر آن اختلاف نظر دارند و نیز اختلاف آنان خواهیم پرداخت.
با این حساب باید گفت طبرى خواسته است تاریخ او تکمیل کننده تفسیرش باشد.

● منبع: محمد ملحم، عدنان. «تاریخ نگاران عرب و فتنه کبرا». ترجمه سید عباس قدیمى نژاد. تاریخ اسلام، شماره 1 (بهار 1379).

 

 

نظر شما