موضوع : پژوهش | مقاله

سیاست و جامعه ایرانی(1)


مقدمه
در حال حاضر تفکر سیاسی ایران معاصر، با همه نابسامانی ها و پیچیدگی ها از بالندگی قابل توجهی برخوردار است. نقش اساسی و نخست در این عرصه از آنِ دانشمندانی است که با دغدغه فکری و اخلاقی نسبت به سیاست و مشتقات آن می اندیشند. در گفتار حاضر به بررسی آرای دو نفر از نظریه پردان عرصه سیاست میپردازیم که از دو پایگاه متفاوت و در دو ساحت مختلف درباره سیاست و رابطه آن با جامعه ایرانی تفکر کرده اند و دستاوردهای تفکراتشان در مسایل ایرانی موثر بوده و پس از این نیز تاثیرهای بیشتری خواهد نهاد. این دو نفر عبارتند از دکتر رضا داوری و دکتر علی میرسپاسی، که اولی دارای آثار فراوان در زمینه فلسفه و فلسفه سیاسی است و دومی آثار معدود، اما نکته سنجانه ای نگاشته است.
در تفکر معاصر ایران با اقبال و امتناع از سوی طیف مخاطبان و اندیشمندان مواجه بوده و همین امر بر اهمیت مسئله و آنان افزوده است. بدین سبب ما در این مجال به بررسی اشتراکات و اختلافات اندیشگی این دو همت کرده ایم. و لذا آرای این دو متفکر را به صورت مزجی در ذیل عناوین آورده و در پایان به اشتراکات و اختلافاتشان پرداخته ایم.
نکته قابل ذکر آن است که این مقاله نگاهی گزینشی و نه کامل به آرای این دو داشته و اصولاً احصای آرای این دو طی یک مقاله میسر نیست.

زندگانی

1. دکتر رضا داوری: داوری در خرداد ماه 1312 در اردکان یزد به دنیا آمد. وی پس از پایان دوره متوسطه، به مدت کوتاهی به تحصیل مقدمات علوم اسلامی پرداخت. در سال 1330 پس از اخذ دیپلم به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. در سال 1334 در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت. در سال 1346 دکترا، در 1350 استادیاری و در سال 1362 به درجه استادی رسید. وی از محضر استادانی؛ چون فاصل تونی، محمد کاظم عصارتهرانی، غلامحسین صدیقی، علی اکبر سیاسی، احمد فردید و... بهره برد. رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، مدیر گروه فلسفه، سرپرست کمیسیون ملی یونسکو، ریاست فرهنگستان علوم، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، سردبیر مجله نامه فرهنگ و مجله فرهنگ از سمتهای وی بوده است. در سالهای اخیر تقابل آرای دکتر داوری و دکتر سروش حول مفاهیمی، چون دین و غرب مباحث بسیاری رقم زده است. برخی عناوین کتابهای او عبارتند از: انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم، فلسفه در قرن بیستم، مبانی نظری تمدن غرب، شمه ای از تاریخ غرب زدگی ما، فارابی موسس فلسفه اسلامی، فلسفه در بحران، فرهنگ، خرد، آزادی، سیری انتقادی در فلسفه کارل، پوپر، ماورای دشوارتر تجدد، فلسفه، سیاست و خشونت. 1

2. دکتر علی میرسپاسی: از دکتر میرسپاسی زندگی نامه ای در دست نیست. جز آن چه در مقدمه کتاب دموکراسی یا حقیقت، که درباره فرازی از زندگی خود می نویسد.
میر سپاسی کارشناسی علوم سیاسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران. در این مدت او فقط از درس دو استاد دانشگاه تعریف مینماید: 1. دکتر حمید عنایت، که در واقع پدر علوم سیاسی در ایران است و تاثیر فراوانی در برانگیختن شوق او به لبه علوم سیاسی دارد؛ 2. دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، استاد دانشکده ادبیات. ولی میرسپاسی به جهت جذاب و آموزنده بودن درس وی در کلاس او شرکت میکند. پس از آن به آمریکا رفته و کارشناسی ارشد و دکترایش را از دانشگاه آمریکا میگیرد. وی در آنجا تحولی فکری از مدرنیزم به پسامدرنیسم را تجربه میکند. میر سپاسی پس از دوم خرداد به دعوت دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به ایران آمده و به تدریس، گفتگو و سخنرانی در محافل علمی میپردازد. 2

مفاهیم تطبیقی

1. فلسفه

1-1. دکتر داوری: در آرا و آثار داوری نمی توان ردپایی از جامعه شناسی سیاسی، علم سیاست و نظریه سیاسی به معنی اخص یافت. البته گاه به صورت حاشیه ای اشاره هایی به اینها نیز دارد.
داوری به شهادت آثار و اندیشه اش به فلسفیدن تخلق دارد و فیلسوف است. از نظر داوری، فلسفه، علم نظری و بحث در اعیان موجودات است و در آن از چیستی اشیا پرسش میشود. 3 از نظر داوری، فلسفه علم اعلی بوده و بنیاد و اساس سایر علوم است. 4
پرسش از چیستی نیازمند آن است که دانش متکفل آن از قید و بندی آزاد باشد؛ حتی از شرع و وحی. فلسفه هم از نوع مشایی و هم اشراقی از قید و التزام به وحی و متابعت و دیانت فارغ است. داوری فلسفه را فطرت ثانی می داند. او معتقد است: فلسفه دو سطح و رتبه دارد، یک سطح، سطح آموزش است و دیگری سطح تصرف، صاحب نظری و تاسیس5 داوری در تعریف و تشریح فلسفه به شدت متاثر از فارابی است.

2-1. میرسپاسی: بر خلاف داوری که خاستگاه او فلسفه است، میرسپاسی خاستگاه فکری اش جامعه شناسی است. بر همین اساس است که میرسپاسی هیچ رویکردی به فلسفه ورزی ندارد و بر آن نیز میتازد. او از قول ریچارد رورتی می نویسد: بحثهای فلسفی و پیامدهای نظریههای فلسفی با تمام اهمیتی که دارد میبایست به تجربه زندگی خصوصی محدود شوند. و لذا قلمداد کردن حقیقت و واقعیت، تلاشی خطرناک است که نه ممکن و نه مطلوب است. 6
آنچه برای میرسپاسی مهم است و اهمیتی اساسی دارد، مقوله دموکراسی به عنوان مقوله ای مستقل از بنیادهای فلسفی و تحولات معرفت شناسانه است. در این بحث میرسپاسی پیرو و متاثر از رورتی است و همانند او به دنبال نوعی فلسفه دموکراتیک است؛ فلسفه ای که به دنبال حقیقت باشد. او به تاریخ سیاسی در قرن بیستم اشاره میکند.
جامعه آلمان با وجود متفکرانی؛ چون کانت، هگل، مارکس و هایدگر، جنبشی کاملا ضد دموکراتیک را پرو بال داد. او همچنین به خفقان دوران استالین اشاره میکند.
از دیدگاه میر سپاسی بحثهای فلسفی و نظری میان اقشار حرفه ای روشن فکران هر چند جزئی از فرایند گسترده تحولات فرهنگی در جامعه است، اما لزوما میان چنین بحثهایی با گسترش دموکراسی در جامعه رابطه ای قطعی وجود ندارد. اگر چنین رابطه ای وجود داشته باشد، غیر مستقیم خواهدبود. آنچه امروز در ایران اهمیت دارد گسترش وسیع گفتگو میان شهروندان ایرانی در حوزه عمومی جامعه است. اگر کسانی بر مبنای بینش فلسفی در چنال دستیابی به حقیقت نظری به عنوان پیش شرط تحول جامعه باشند به تلاش قابل احترام، اما بی ثمر و سست دست زده اند. از نظر میرسپاسی، دغدغه دموکراسی یافتن حقیقت نیست. 7 وی از همین موضع به نقد تفکر سروش، سید جواد طباطبایی، و آرامش دوستدار می پردازد و در همین جاست که به طور مستقیم به نقد داوری دست می زند. او وجه مشترک همه این متفکران را بحثهای فلسفی و غفلت از دموکراسی به عنوان مقوله ای جامعه شناسانه می داند. از این منظر او معتقد است که فلسفه مقدم بر جامعه شناسی نیست، بلکه این دموکراسی است که مقدم بر فلسفه است. بدین جهت او گرایش افلاطون، فلسفه عدم اعتنا به رویکرد جامعه شناسانه و ابهام در طرح چشم انداز فردا را از اشکالات می داند. 8

2. فلسفه سیاسی

1-2 دکتر داوری: بخش مهمی از وجوه فلسفی اندیشه سیاسی داوری از پردازش او به مهمترین متفکر سیاسی؛ یعنی فارابی حاصل میشود. میتوان بخش ایجابی تفکر داوری را متاثر از فارابی داست. از دیدگاه داوری اندیشه مدینه فاضله، نوعی افق گشایی است که مراحل خود را در طی زمان و شرط پیوستگی نشان می دهد. از حیث منطق درونی، مدینه فاضله فارابی توانسته است با دین هماهنگ و روایتی برهانی و فلسفه پسند از اسلام به دست دهد. (9) اهل سیاست و قلمرو مدینه فاضله باید اهل حکمت هم باشد. به باور فارابی سیاست تابع مدینه نیست و به اقتضای تغییرات دگرگون نمیشود. 10
متفکر دیگری که در آرای فارابی تاثیر گذار است، فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر است. هایدگر در وجه سلبی و در نقد تمدن غرب تاثیرات فراوانی بر فردید و پس از او داوری داشته است. بخش اعظمی از تفکر داوری در بحث نیندیشیدن، عدم تفکر و نیز مشکلات مدرنیته متاثر از هایدگر است. داوری پس از یک پیوستگی میان فلسفه غرب از یونان تا پایان دوران مدرن به این نتیجه می رسد که چگونه میان سیاست غرب و میراث فلسفه آن نسبتی اساسی و ریشه ایمحکم برقرار است و تنها در صورت زوال تفکر فلسفه غرب است که تزلزل در ارکان سیاست و فراورده های امروز غرب راه پیدا می کند. از نظر داوری، فلسفه بنیاد نظامهای مدنی، اقتصادی و فرهنگی غرب است. مناسبات و معاملات مردمان بر فلسفه استوار است. از دیدگاه وی اهتمام اصلی سقراط علم به جهل بود، اما روش سقراطی، تبدیل به اصل مذهب اصالت بشر در رنسانس اروپا شد. 11 به نظر وی اتوپی اساس فلسفه سیاسی غرب و تمدن آن است. تجدد، اتوپی تحقق یافته غرب است. اتوپیا مظهر حکومت عقل بنیاد بشر است که به تدریج در لویاتان هابز، دموکراسی روسو، دولت مطلق هگل و در دولتهای جدید غرب تحقق پیدا کرده است. 12 به نظر داوری، غرب از ابتدا طرح نظم واحد جهانی بوده است. نظم غربی ابتدا در فلسفه و هنر بنیاد گذاشته شد و سپس در علوم، صنایع، سیاست و اقتصاد قوام پیدا کرد. از نظر داوری استیلا و تصرف، عنصر اساسی دیگر اتوپی غربی است. خود آگاهی، نقطه عزیمت روح استیلا و تصرف آدم است. استعمار نیز چهره تصرف و استیلا و تمنای حداکثر بشر جدید است که در قالب دولت مدرن نمود مییابد.

2-2. میرسپاسی: میر سپاسی اندیشمندی است که بیش از هر چیز متعلق به اردوگاه پست مدرنیست هاست و دغدغه های پست مدرنیستی دارد. از این رو او به نقد بنیان های معرفتی دست می زند و تحت تاثیر کامل ریچارد رورتی فیلسوف واقع گرای پست مدرنیستی است. بر اساس آنچه را که خود او میگوید، در پی آن است تا بین سنت کانتیِ هابرماس با چشم انداز رادیکال فوکویی و پست مدرنیسم مصالحه ای برقرار کند. در فلسفه سیاسی او گسترش دموکراسی اجتماعی بر هر چیز دیگری اولویت دارد. او معتقد است که دموکراسی مقدم بر فلسفه است و تحقق آن به استقرار نهادهای دموکراتیک وابسته است. 13 از همین روست که او عمده متفکران ایرانی را دور از واقعگرایی و سنت جامعه شناسانه و دارای قرائت فلسفی نسبت به دموکراسی میپندارد. وی معتقد است: بر خلاف نظر این متفکران، راهبر برون رفت از بحران اجتماعی کنونی در گرد و تحولی معرفت شناسانه و فلسفی و دینی نیست، بلکه باید بر نگرش جامعه شناسانه به عنوان ابزار کارای گذار از وضعیت کنونی تاکید شود.

3. تجدد

1-3. دکتر داوری: از نظر داوری نظم سیاسی، حاصل پیوند علم و سیاست است که در ساحت اوتوپی اتفاق می افتد. علم ترقی میکند و در مسیر ترقی خود همه معضلات و مشکلات را رفع میکند، بی آنکه اصلا مشکلات مطرح شود. پس در واقع ترقی علم کافی است و در جنب آن غرض و مقصد دیگری اهمیت ندارد. 14 علم، نظام سیاسی را بنا میسازد و نهادهایی را طراحی میکند و روابط و مناسباتی را تعریف مینماید که در میان آنها نظمی واحد حاکم است. 15 از دیدگاه داوری این نظم که معطوف به تصرف و استیلاست از درون یک نظریه سیاسی با ماهیتی فلسفی متولد میشود. حقوق بشر، آزادی، قدرت، تساهل و مشارکت قانون در هماهنگی کامل هستند. 16 در این نظام تساهل و تسامح در معنای سیاسی آن یک صفت انسانی و اخلاقی نیست، بلکه یک وضع حقوقی و پیشامد تاریخی است که به عالم جدید و بشر نو تعلق دارد. 17 از نظر داوری علم جدید فاقد هدف مستقل؛ یعنی کسب معرفت و نیل به حقیقت است. بلکه در جهت کسب آسایش و امنیت است. از این رو علم جدید و قدرت به هم بسته اند. (18) در این میان تجدد سیاسی آخرین مرحله و صورت تکامل یافته اوتوپیای غربی و افلاطونی است، که در آن هماهنگی اجزا تناسب و نظم، در حد اعلای خود ظهور و بروز دارد. رنسانس، نهضتهای اصلاح دینی، رویش ایدئولوژی ها، روند سکولاریزه شدن جوامع، ناسیونالیسم، جنبشهای سیاسی، توسعه و پیدایش نظامهای سیاسی مدرن از مراحل تکامل مدرنیته و ابعاد آن محسوب میشود. همه اینها پیوندهایی با هم دارند و علت آن نیز وجود بنیادهای فلسفه یکسان است. بر پایه دیدگاه داوری عالم متجدد عالمی است که نه فقط نظم و قانون دارد، بلکه نظم و قانون خود را نظم سراسری روی زمین می داند. 19 از این منظر میتوان تلقی داوری از جهانی شدن را هم فهمید که مشابه دیدگاه گیدنز، اما از منظری دیگر است و آن جهانی شدن مدرنیته است.

2-3. میرسیاسی: مدرنیته و تجدد محور اصلی بحث میرسپاسی است. چنانچه بر یکی از کتابهای خود، این نام را گذارده است. اما ورود او به بحث مدرنیته نیز بر پایه روش جامعه شناختی او مبتنی است. او در ابتدا میپرسد: آیا مدرنیته در درجه اول یک ایدئولوژی اقتدار گراست که به ناگزیر بر مبنای تجربه حقوقی و فرهنگی اروپایی شکل گرفته است و از این رو سایر فرهنگها یک غیر زیر دست ناتوان است، یا این که مدرنیته سبکی از تجربه فرهنگی و اجتماعی است که خاص زمانه ماست و در آن به روی تمامی تجربه ها و امکان های جدید گشوده است. 20 از نظر میرسپاسی در سنت لیبرالی مدرنیته، یعنی تلقی کسانی چون منتسکیو، هگل، وبر، دورکیم و تلقیهای شرق شناسانه؛ بهره مند بودن از امتیاز ویژه ای چون خصلت فرهنگی و اخلاقی غرب، مدرنیته را به اصطلاحی که ناظر بر تجربه های تاریخی و فرهنگی غربی است محدود میکند. در تلقی لیبرالی از مدرنیته، فرهنگ غربی به عنوان جزء اساسی از مدرنیزاسیون معرفی میشود. مطابق این دیدگاه فرهنگها و سنتهای غیر غربی از بنیاد با مدرنیته ناسازگار هستند و آبشان با مدرنیزاسیون به یک جوی نمی رود. میرسپاسی معتقد است: در تلقی رادیکال تر از مدرنیته که توسط مارکس، هابرماس، گیدنز و برمن بیان شده است، مدرنیزاسیون به مثابه رویدادی تجربی و عملی است که جوامع را از وضعیت مادی مشقت بارشان رها میکند. تلقی رادیکال از مدرنیته که خود در بسیاری از پیش فرضهای مهم فکری با روشنگری لیبرال مشترک است با تاکیدی که بر مدرنیته به مثابه موقعیتی مادی میکند، در واقع امکانی برای تعبیر بومیتر از مدرنیزاسیون فراهم می آورد. میرسپاسی به برمن استناد میکند که فرهنگ مدرنیته نه تنها لزوماً مبتنی بر تجارب و عقاید فرهنگی غربی نیست، بلکه نباید هم چنین باشد. وی سپس دیدگاه هابرماس را پیش میکشد که مدرنیته را پروژه ای ناتمام می داند. آن گاه به گیدنز میپردازد که هم رای هابرماس در دانستن مدرنیته از لحاظ نهادی به عنوان پروژه ای غربی می داند، اما با این حال جهانی شدن آن را به سمت خلق اشکال جدید از به هم پیوستگی جهانی می داند که در آن غیری وجود ندارد. از این پایگاه است که میرسپاسی به نقد روایتهای غربی مدرنیته که به دنبال غربی جلوه دادن آن هستند میپردازد. نقد منتسکیو و نامه های ایرانی وی، نقد هگل و روح غربی و شرقی او و نقد مارکس و موجه دانستن استعمار انگلیس در هند و نقد شرق شناسی شرق شناسان غرب محور، نظیر بر ناردلوئیس در دستور کار وی قرار میگیرد.

4. سکولاریزم

1-4. دکتر داوری: داوری درباره سکولاریزم معتقد است: سکولاریزم پدیده ای است که در نگرش انسان غربی اتفاق افتاد و در بسترهای مختلف، به ویژه عرصه سیاست خود را نشان داد. سکولاریزاسیون در سپهر فلسفه نوعی مواجهه با همه چیز است. 21 دولت مدرن که نماد تجدد است، برنامههای وسیع تحقق سکولاریزاسیون؛ یعنی تصرف و توسعه را بر عهده دارد. ظهور و تفوق دولت مدرن در معنای هگلی آن باعث میشود که علم در ذیل سیاست قرار گیرد و تبدیل به ابزار شود. وقتی دولت و حکومت در این طرح تحقیقاتی وارد میشوند و آرای همگانی ملاک و میزان اجرا یا مهمل گذاشتن طرحهای بزرگ علمی میشود، نشانه آن است که قدرت علم در ذیل قدرت سیاست قرار گرفته است.

2-4. میرسپاسی: مباحث اصلی میرسپاسی در زمینه سکولاریسم نظری را میتوان در گفتار او پیرامون حوزه عمومی و حوزه خصوصی دانست. 22 وی معتقد است: تصور وجود حوزه عمومی و نهادهای جامعه مدنی بدون به رسمیت شناختن استقلال حوزه خصوصی در جامعه دشوار خواهد بود. به دیگر سخن به رسمیت شناخته شدن حقوق شهروندان در حوزه خصوصی است که امکان شرکت شهروندان را در حوزه عمومی و بسیاری از نهادهای جامعه مدنی امکان پذیر میکند و به آن مشروعیت حقوقی و سیاسی می دهد.
از نظر وی، سه عرصه، عرصه خصوصی است. 1. حیطه ایمان دینی و وجدان اخلاقی؛. 2 حیطه مبادله کالا و روابط اقتصادی؛ 3. حیطه روابط شخصی، عاطفی، جنسی و سلیقه ای. 23 در حوزه عمومی، افراد میتوانند به عنوان شهروندان آزاد و برابر درباره مسایل مهم سیاسی جامعه گفتگو کنند و به همین سبب حفظ و گسترش دموکراسی سیاسی را تضمین نمایند. اما در حوزه خصوصی وفاق جمعی ممکن نیست. بنابراین شهروندان باید بتوانند آزادانه به عنوان نویسنده، فیلسوف و دین دار و هنرمند زندگی ای را که میپندارند شایسته آنهاست اختیار کنند، از دیدگاه میرسپاسی اصولا ایده کشاندن مسایل دینی، اخلاقی و عاطفی به حوزه عمومی با هیچ منطق دموکراتیکی سازگار نیست. 24 استدلال میرسپاسی چنین است که ادیان گوناگون درباره مسایل حقوقی - اخلاقی و روابط خانوادگی عقاید ویژه خود را دارند؛ حال اگر بنا باشد شهروندان جامعه سکولار با اتکا بر دین و باور خود در مورد مسئله ای سیاسی یا حقوقی به بحث و مناقشه بپردازند، این رابطه عقلاً و منطقاً به بنبست می رسد؛ چرا که برای رسیدن به اشتراک رای یا باید تغییرات عمده ای در دین و باورهای این افراد صورت گیرد یا باید پیروان یک دین از دین خود چشم بپوشند و پیرو دین دیگر شوند. 25 میر سپاسی از منظری دیگر نیز وارد استدلال میشود و آن این است که برخی از ابعاد زندگی بشری را نمیتوان و نمی باید با معیارهای عقلانی سنجید. تلاش برای عقلانی کردن کلیه عرصه های زندگی فرد و جامعه بدون شک به سرکوب یا حذف ابعاد مهمی از زندگی و روابط انسانی منتهی خواهد شد. مصداق های آن نیز عقیده و ایمان دینی انجام مناسک مذهبی و سلیقه های هنری و فلسفی است. 26

ادامه دارد ...

پی نوشتها:
1 - ر. ک: زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر رضا واحدی اردکانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.
2. علی میرسپاسی، دموکراسی یا حقیقت، رساله ای جامعه شناختی درباب روشن فکری ایرانی، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1381، مقدمه.
3. رضا داوری اردکانی، فارابی، موسس فلسفه اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ چهارم، 1377، ص31.
4. رضا داوری اردکانی، فرهنگ، دین، آزادی، تهران، ساقی، 1378، ص136-137.
5. رضا داوری، فلسفه چیست؟ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ چهارم، 1374، ص165.
6. علی میرسپاسی، دموکراسی یا حقیقت، رساله ای جامعه شناختی در باب روشن فکری ایرانی، تهران طرح نو، چاپ اول، 1381، ص68.
7. دموکراسی یا حقیقت، ص. 71
8. همان، ص90-. 14
9. رضا داوری، فارابی موسس فلسفه اسلامی، ص. 13
10. همان، ص. 160
11. رضا داوری، وضع کنونی تفکر در ایران، ص. 36
12. رضا داوری، فارابی موسس فلسفه اسلامی، ص. 97
13- علی میرسپاسی، دموکراسی یا حقیقت، ص. 10
14. رضا داوری، فارابی موسس فلسفه اسلامی، ص102-. 101
15. همان، ص. 78
16. رضا داوری، فصلنامه فرهنگ، شماره 44، ص. 175
17. همان، ص. 182
18. داوری، فرهنگ، خرد، آزادی، ص. 361
19. همان، ص. 83
20. علی میرسپاسی، تاملی در مدرنیته ایرانی، ترجمه جلال توکلیان، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1384، ص. 21
21. داوری، فرهنگ، خرد، آزادی، ص115-. 113
22. میرسپاسی، دموکراسی یا حقیقت، ص51-. 49
23. همان، ص. 51
24. میرسپاسی، دموکراسی یا حقیقت، ص. 50
25. همان، ص. 51
26. همان، ص. 51

منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 255، خرداد ۱۳۸۸/۰۳/۰۰
نویسنده : على آقا جانى قناد

نظر شما