موضوع : پژوهش | مقاله

سطوح سیاستگزاری و برنامه ریزی


1. همه انسانها از هر قوم و ملتی و در هر کشوری برای آینده زندگی میکنند و آینده است که برای انسانها معنا ساز است؛ چرا که این آینده است که معنا، مقصود و قصد را می آفریند و جهت زندگی را تعیین میکند؛ پس آینده ضروریترین عنصر یک فرهنگ و دولت در یک جامعه است و بدون آینده، امید و حرکت در یک کشور رخت میبندد. حضور آینده در یک کشور با حضور امید و نشاط و «کنش معطوف به پیشرفت”، شکل داده میشود.

2. آینده بر اساس گذشته بنا میشود. حرمان های گذشته، که تجلی روحی و ذهنی، در حال دارد، آینده را بر اساس حرمانهای گذشته ترسیم میکند؛ یعنی برای فرار از حرمانهای گذشته به سازندگی در آینده روی می آورند؛ پس هر چه حرمان پیشرفت بیشتری کند، انگیزه پیشرفت نیز افزایش مییابد و کنش معطوف به پیشرفت بیشتری شکل داده میشود و لذا آنچه که در این میان مهم است این است که حرمان احساس شود؛ یعنی احساس حرمان از خود حرمان نیز مهمتر است.

3. احساس حرمان در گذشته، مشروط به وجود الگوهای باستانی بر جسته است، که وجود داشته و سپس این الگوهای باستانی دچار انقطاع تاریخی شده اند و از اوج عزت به اوج ذلت افتاده اند و لذا این احساس عزت و حقارت است که در انسان احساس دو گانه می آفریند و عزت، غرور و زمینه را برای حرکت می آفریند. حقارت از غرور بی حد جلوگیری میکند و با یک نوع تراژدی گونه انسان را تحرک میبخشد.

4. اگر فقط غرور باشد و عزت حکومت کند، مثل حکومت های متمدن، که در اوج تمدن خود قرار دارند، همه گذشته غرور و عزت خواهد بود، که در این صورت تکرار به وجود می آید و غرور بی معنا میشود، و لذا تحرکی برای آینده وجود نخواهد داشت و ملت آن کشور و حکومت، ملتی محافظه کار میشوند و در مقابل پیشرفت های دیگر ملتها، نقش سد و مانع را بازی میکنند و احساس نگرانی نسبت به آینده بر آنان مسلط میشود.

5. و اگر فقط حقارت حکومت کند و این حقارت سبب انفعال ملی و عمومی شود، آنگاه است که شروع به باز تولید آن در قالب عرفان و ادبیات میکند و خود این نیز به افسردگی عمومی می افزاید (که در ایران رخ داد) و یا این حقارت سبب پرخاش عمومی میشود و ادبیات حماسی به وجود می آید و این ادبیات سبب میشود که حماسه ملی رخ دهد و یک کشور با یک نیروی بیکران به حرکت در آید و تمدن ساز شود (مثل ادبیات فردوسی و تمدن سازی ایرانیان در قرن سو م تا ششم هجری).

6. بر اساس ساز و کار مذکور، ترسیم و بازخوانی تاریخ گذشته، نقش مهمی در آینده یک کشور دارد؛ پس تاریخ خوانی و تفسیر تاریخ، رابطه مستقیمی برای آینده دارد و هر گونه و هر نوع تاریخ خواهی به همان گونه و به همان نوع، آینده را شکل خواهد داد. کشورهایی که گذشته ندارند، سعی در سرقت گذشته دیگران دارند تا بتوانند گذشته دار شوند، که این گذشته ها نیز هم تاریخی و هم جغرافیایی هستند (مثل سرقت شخصیت های ایرانی یا خلیج فارس).

7. مهمترین عنصر سیاستگذاری در یک کشور، تاریخ آن کشور است؛ تاریخی که حامل دانشها و سنتهای آن کشور میباشد. بازخوانی دانشهای آن کشور و مطالعه تطبیقی آن سنتها و دانش ها با دیگر کشورها، میتواند گذشته آنها را برای حال، بازنمایی کند و میتواند چارچوب های کلانی را برای آینده استخراج کند که بدون این مرحله، کلاننگری در یک کشور به وجود نمی آید.

8. سیاستگذاری که در سطح رهبری کلان یک جامعه تعیین میشود، دارای ساز و کار مخصوصی است و آن تبدیل نظریه کلان مستخرجه از تاریخ به سیاستگذاری است که اگر این فرآیند رخ ندهد، فرآیند تقلید رخ خواهد داد، و سیاستگذاری تقلیدی به وجود می آید که با یک نوع تنبلی فکری همراه خواهد بود. سازمان های مربوط به رهبری، بایستی با جمع آوری نظریه های مطروحه در سازمانهای آموزشی و پژوهشی (مثل حوزه و دانشگاه) آنها را پردازش کرد و با توجه به فرآیند مذکور، آن را سیاستگذاری کنند.

9. بعد از تولید سیاستگذاری، دولتها شروع به برنامه ریزی میکنند، که همان استخراج شاخص های مالی از سیاستگذاری رهبری است، که احتیاج به نظریه و تئوری دارد؛ چرا که یکی از کارکردهای نظریه ها شاخص نمایی بیرونی است. به عبارت دیگر مصداقهای مفاهیم سیاستگذاری را تشریح و تبیین میکنند. پس نظریه ها نقش بسیار کلیدی در سطوح دولتی دارند و چه بسا سیاستگذاری درست در مقام برنامه ریزی درست تبدیل به عکس می شوند و این ناشی از نظریه های حاکم بر برنامه ریزی است (مثل تبدیل تولید علم به تولید ISI در ایران).

10. استراتژی اجرایی، مرحله بعدی را تشکیل می دهد که در قالب وزارت خانه ها تجلی مییابد. شاخص های مالی برنامه ریزی را گرفته و آن را با توجه به شرایط بومی استانهای کشور تبدیل به استراتژی اجرایی میکنند، که این فرآیند، مطالعات بومی در سطح استان را می طلبد، که فقدان این مطالعات استراتژیک در استانهای کشور ما بسیار مشهود است. به همین دلیل از بین رفتن منابع مالی استانی بسیار بالاست.

11. تاکتیکهای اجرایی، سطح تقلیل یافته ای از استراتژی است، که در سطح استانداریهای یک کشور تبیین، تشریح و بنا میشود. استانداری با همکاری مراکز آموزشی و پژوهشی استان سعی در تدقیق و تعیین تاکتیکهای اجرایی میباشد، پس در اینجا یک نوع خود مختاری مطالعاتی و اجرایی در این سطح در استانها لازم است که تا کنون چارچوبی برای تلفیق دانش و اجرا در سطح استانها تعریف نشده است.

12. در مرحله آخر، تکنیکهای اجرایی است که در سطح روستاها و شهرها تبیین میشود، که این تکنیکها حساسترین و اجراییترین قسمت میباشد که بدون مطالعه دقیق نمیتواند بر آن دست یافت، چرا که سیاستگذاری و مراحل بعدی زمانی میتواند سبب رشد و پیشرفت شود که این مرحله به درستی فهم و تبیین شود، چرا که این نوع مطالعات جامع کشوری مطالعات استانی و سپس مطالعات شهرستانی و شهری و روستایی مذکور را می طلبد که متاسفانه بین مطالعات کشوری و استانی از یک طرف و مطالعات استانی و شهرستانی از طرف دیگر اختلاف و عدم تطابق وجود دارد، که این موضوع باعث به هدر رفتن منابع مالی و انسانی شده و نا امیدی را بر جامعه مسلط خواهد کرد.


منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 252، فروردین ۱۳۸۸/۰۱/۰۰
نویسنده : ابراهیم فیاض

نظر شما