موضوع : پژوهش | مقاله

فلسفه و سینما

در این مقاله، پس از آوردن دلیل نگارش در مقدّمه، به بحث تعاملات فلسفه و سینما پرداخته شده است؛ بحثى که مورد غفلت بسیار قرار گرفته است. پس از آن، گزارشى از فیلم فلسفى و پرفروش «ماتریکس» آمده و سپس به تحلیل و بررسى این فیلم پرداخته شده است.
در بخش «نقد و تحلیل فیلم»، ابتدا بحث گسترش شکّاکیت و حیرانى در فیلم، که بسیار مورد توجه است، مطرح گردیده و براى توضیح بهتر، ابتدا انواع شک گرایى و سپس شک گرایى در فیلم ماتریکس توضیح داده شده و دلایل و شواهد متعددى بر ترویج سوفیسم و شکّاکیت در فیلم ارائه شده اند. در قسمت بعد، نظام تبیلغاتى و رسانه اى غرب به مثابه یک نظام منسجم، مورد بررسى قرار گرفته و با توجه به فیلم، شواهد متعددى ذکر شده اند که نگاه تک محصولى به محصولات فرهنگى غرب غلط است.
در قسمت دیگر، صهیونیستى بودن این فیلم با دلایل متعدد اثبات شده است. سپس انواع نحله ها و فلسفه هاى مادى صهیونیستى، که فیلم آن ها را ترویج مى کند نیز مورد توجه واقع شده اند که به ترتیب عبارتند از: دئیسم، اومانیسم، سکولاریسم، پراگماتیسم، جبرگرایى و حس گرایى. وابستگى به فناورى مصنوع غرب در آخرین بخش مقاله و هشدارها و بایدهاى ضرورى در این خصوص آمده است تا ان شاءالله به سمت فردایى بهتر حرکت کنیم.


اخیراً در هالیوود (سینماى آمریکا) فیلمى ساخته شد، به نام «ماتریس / ماتریکس»1 که با استفاده از مفاهیم فلسفى و اسطوره ها و نمادهاى بسیار، به ترویج انواع سوفیسم، شک گرایى و نسبى اندیشى مى پردازد. این فیلم با هزینه اى بیش از چهارصد میلیون دلار2 ـ با احتساب هر دلار 800 تومان، یعنى قریب 320 میلیارد تومان ساخته شده است.
در سه قسمت جداگانه از فیلم، یک داستان یهودى مسیحى دنبال مى شود و با خلط بین حقیقت و مجاز، به شدت شک و نسبى گرایى ترویج مى گردد. فیلم جلوه هاى ویژه فنى بسیار دارد3 و در کنار آن، جذابیت هاى خشن زیادى دارد. این فیلم چهار اسکار گرفته4 و مراکز و بنگاه هاى تبلیغاتى دنیا، که غالباً هم صهیونیستى هستند، 5 بسیار از آن تعریف و تبلیغ مى کنند. ماتریکس مجموعاً در سه قسمت، فروشى قریب پنج برابر هزینه ساخت یعنى 5/2 میلیارد دلار (قریب دو هزار میلیارد تومان) داشته است. 6 بیشتر بینندگان این فیلم ایرانى ها بوده اند. به همین دلیل، نباید از کنار آن بى تفاوت گذشت و باید آن را مورد تأمّل قرار داد.

تعاملات فلسفه و سینما
آنچه در بسیارى از نقدها و تحلیل هاى سینمایى و تلویزیونى مورد غفلت وسیع قرار گرفته، ارتباط سینما با فلسفه7 است. در بررسى تعاملات بین «فلسفه» (به معناى اعم وجودشناسى) و «سینما»، این جهات را مى توان مدّنظر قرار داد:
1. فلسفه را «مادر علوم» مى خوانند؛ 8 چرا که براى اثبات موضوع علم و اثبات اصول موضوعه و مبادى آن ها به فلسفه محتاجیم. علوم مرتبط با سینما هم به طور عام از این قانون مستثنا نیستند؛ علومى مانند فلسفه هنر، تاریخ سینما، فنون عکاسى و فیلم بردارى، روان شناسى لباس و رنگ و شخصیت ها (کاراکترها)، و نقد فیلم.
2. مبانى هنر، بخصوص هنرهاى صوتى و تصویرى مرتبط با سینما، قطعاً از جانب فلسفه اى خاص پشتیبانى مى شوند. مسلّم است سینمایى که زمینه هاى فکرى اش گزاره هایى همچون وجود حقیقت، قابل فهم بودن حقیقت، قابلیت انتقال فهم ها، وجود خدا و معاد و نبوّت، جاودانگى، و انسان دوبعدى (روح و جسم) باشد، با سینمایى که ریشه در نسبى انگارى معرفتى، شک گرایى فلسفى و معرفت شناسانه، پوچ گرایى، نفى مبدأ و معاد، ماده گرایى، اصالت حس و شیطان پرستى داشته باشد، تفاوت هاى فاحشى خواهد داشت. نمى توان یک فیلم یا مستند یا حتى نماهنگ کوتاه را هم منهاى این موارد و در خلأ بررسى کرد.
3. نوع نگاه فلسفى به انسان و نوع نیازهاى او و چگونگى ارضاى احتیاجاتش حتى باعث مى شود روش استفاده از تکنیک ها، تعریف کلیات و نظام هاى فیلم سازى و سینمایى و نوع جلوه پردازى و فیلم بردارى و نمادها و گفتوگوها و رنگ ها متفاوت گردد.
انسانى که محور همه چیزش اقتصاد باشد، با انسانِ داراى اراده آزاد و رها از هر قید (انسان خداپرست)، در عرصه سینما، رهاوردهاى مختلفى خواهند داشت و مکاتب مختلف سینمایى ایجاد خواهند کرد. نباید همیشه فکر کرد روش درست فقط راه حل هایى است که «هالیوود» تجویز مى کند. باید اندیشید که در نظام گزاره اى و مفهومى اسلام، چطور باید بود.
4. سینما از راه ایجاد زمینه هاى جدید براى تحلیل هاى فلسفى، در روند تفلسف تأثیرگذار است؛ همان گونه که پس از تولید سه گانه ماتریکس، «ماتریکسولوژى» به معناى خیال پندارى جهان حقیقى و جبر و عدم اطمینان به واقع در بسیارى از مقالات و مراکز آکادمیک جهان طرح شد و مورد مناقشه قرار گرفت. 9
5. سینما با کمک گرفتن از جلوه هاى بصرى و قابلیت هاى موسیقیایى و زیبایى هاى نظم و نثر فیلمنامه ها و بازى هنرمندانه با احساس و اندیشه بشر، به راحتى مى تواند در سطح وسیع و میلیونى، تفکرى را تثبیت کند، فلسفه اى را به عرش ببرد یا اندیشه اى را بى محتوا و سبک جلوه دهد، توهّمى فلسفهوش را کارا و موفق بنماید یا دین و تفکرى را مایه بدبختى و شقاوت جلوه دهد، در حالى که حق چیز دیگرى است. سینما در انگاره سازى و اسطوره پردازى بسیار کاراست. براى نمونه، در فیلم مادام کورى مى بینیم دو دانشمند تجربى (ساینتیست) که بسیار جدّى و با انگیزه فعالیت مى کنند و با اخلاقى نیکو در راه علم، چه زحمت ها که نمى کشند، در صحنه اى حسّاس هر دو به صراحت، به پوزیتویست (اثباتگرا) بودن خود افتخار مى کنند؛ یعنى این «حس گرایى افراطى» است که ما را چنین تلاشمند کرده. این در حالى است که فلاسفه به راحتى اثبات کرده اند «پوزیتویسم» اندیشه اى سست و فاقد بدیهیات اولیه محکم است و براى بشر نتایج مخرّبى داشته و حتى خود پوزیتویست ها هم متوجه ضعف ادعاهاى خود شده اند. 10در فیلم تک تاز (محصول آمریکا) هم مى بینیم به فرضیه «جهان هاى موازى یا مجازى» پرداخته مى شود که فرضیه اى جدید در فیزیک و فلسفه به شمار مى رود. 11 در فیلم سفر تک شاخ (محصول آمریکا) نیز شاهدیم که قدرت را در قدرت مادى و علم تجربى منحصر مى کند. 12 در بسیارى از فیلم هاى اخیر غربى هم شاهدِ ناجوان مردانه ترین فریب هاى تاریخ هستیم. در فیلم محاصره (محصول آمریکا) اسلام را دلیلِ تروریسم قلمداد مى کند! و براى مخاطبان خود، با صرف هزینه هاى هنگفت، این مطلب ناحق را عینیت مى بخشد. 13
البته در نقد منصفانه فلسفه ها و اندیشه هاى کلى هم سینما مى تواند به عنوان ابزارى قوى عمل کند؛ مثلا، در فیلم هاى مریم مقدّس و اصحاب کهف (محصول ایران) مادى گرایى بنى اسرائیل به نقد کشیده مى شود و در ذهن مخاطب به حقّانیت و اندیشه هاى قرآن عینیت مى بخشد.
6. سینما با استفاده از امکانات و گستردگى مخاطبانش در مسیر معرفى و آموزش فلسفه هاى خاص، قدم هاى بسیارى مى تواند بردارد. اگر این نکته را نیز مدّنظر داشته باشیم که استحمارگران و استعمارگران بسیارى از حرف هاى باطل را براى سرگرم کردن مردم نشر مى دهند تا خود به کار خویش مشغول بوده و مزاحمى نداشته باشند، احساس خطر بیشترى خواهیم کرد؛ همان گونه که در نوشته هاى اندیشهوران صهیونیسم مى خوانیم: «ما با اینکه مى دانیم بسیارى از اندیشه ها و فلسفه ها و علوم نادرست هستند. باز هم آن ها را در مجامع کلاسیک و عمومى تبلیغ مى کنیم تا غیریهود در اندیشه هاى واهى رها شود و ما خودمان به دنبال علوم مفید برویم و تسلط خود را بر دنیا بسط دهیم.»14 خطر زمانى زیادتر مى گردد که به گفته برخى کارشناسان فن، نود درصد سینماى آمریکا و یهودى صهیونیستى است. 15 ما هم که به گفته مقام معظّم رهبرى حفظه اللّه باید در پى عمومى کردن و آموزش و عملى کردن فلسفه و جهان بینى و اندیشه دینى خود در بین توده ها باشیم، 16 باید از فیلم و انیمیشن نهایت استفاده را ببریم. با توجه به اهمیت فلسفى فکرى فیلم ماتریکس، ابتدا گزارشى اجمالى از سه قسمت آن و سپس تحلیل ها و نقدهایى در این باره ارائه مى شود:

گزارشى از فیلم
داستان فیلم گویا از سال 2199 میلادى آغاز مى شود. در آن هنگام، حادثه عجیب و حیرت انگیزى رخ مى دهد و ابررایانه اى هوشمند کنترل عالم را به دست مى گیرد. این دستگاه بسیار پیشرفته، 17 که خود مصنوع بشر بوده، با هوش سرشارش از دست خالقان انسانى خود رها شده و بشر را به اسارت مى کشد. همه شهرهاى روى زمین را به وسیله ماشین هایى اختاپوسى، که خود ابداع کرده، تخریب و تصرف مى کند، بجز یک شهر: «صهیون» یا «زایان» (Zion) 18 که آخرین امید آدمى براى نجات از سیاهى و نیل به سعادت ابدى است.
این ابررایانه، که در هیبت اهریمنى شریر، خلّاقیت هایى نیز دارد، ابتکارى جالب به خرج داده است؛ فضایى مجازى و نرم افزارى ترسیم کرده که در آن فضا، هیچ واقعیتى جز مجاز وجود ندارد. جسم انسان ها بدون اینکه بدانند، به مثابه باترى و انرژى بخش دستگاه عظیم ماتریکس عمل مى کند. این فناورى شریر، جسم انسان ها را درون خمره هایى قرار داده است تا هیچ گونه تحرّکى نداشته باشند و با سیم ها و الکترودهایى که به بدن افراد بشر وصل کرده است، از یک سو، انرژى آن ها را مى گیرد و مصرف مى کند تا ادامه حیات دهد و از سوى دیگر، در توهّمات و تصورات، به انسان ها چنین القا مى کند که زندگى خوش بختى را ادامه مى دهند و آسمان آبى و کوه و بیابان را لمس مى کنند و تمدن با شکوهى دارند.
این دستگاه به تدریج، چنان قدرتمند مى شود که حتى براى تولیدمثل باترى هاى جدید! (افراد انسانى جدید) که در حکم سوختش هستند، نیازى به سایر انسان هاى بزرگ تر ندارد و مانند مزرعه اى تجارى، جسم انسان ها را کشت و پرورش مى دهد و نهایت استثمار را از جسم آن ها مى برد و روح آن ها را هم به هر نحو بخواهد رهبرى و انگاره بخشى مى کند؛ یعنى انسان ها از برده ها هم حقیرترند.
طراحى و کنترل فضاى مجازى ماتریکس را مردى به نام آرشیتکت19 و تا حدى پیرزنى مرموز به نام اوراکل بر عهده دارند. البته خود این ها هم فقط وجودى مجازى و نرم افزارى درون مغز ماتریکس دارند و از نرم افزارهاى ساخته شده ماتریکس اند. این دو پیچیده ترین و ابهام انگیزترین شخصیت هاى داستانند که بدون تحلیل و رازگشایى از افعال و گفتار آن ها، نمى توان تصویرى روشن از ماجراها و پیام هاى فیلم ارائه داد.
فضاى مجازى ماتریکس هرچند برآمده از طراحى هاى برنامه ریزان هوشمند رایانه اى است، اما فارغ از خطا و اشتباه نمى باشد. نمونه این موضوع در ویروسى رایانه اى است به نام «اسمیت» که علیه ماتریکس طغیان کرده و با قدرتى که در تکثیر خود پیدا کرده است، مى کوشد تا همه فضاى مجازى درون ماتریکس را اشغال کند. آرشیتکت براى اینکه ماتریکس را از این خطر مصون نگه دارد، اوراکل را مأمور پروژه «زایان» مى کند.
«زایان» خارج از محیط مجازى، در مرکز کره زمین قرار داد که از ترس مأموران اختاپوس و ماتریکس، به آن جا پناه برده است. ساکنان شهر «صهیون» علیه ماتریکس مبارزه مى کنند تا دوباره زمین را به دست آورند. اوراکل از این فرصت استفاده کرده، آن ها را فریب داده است. مورفیوس، که فرمانده یکى از سفینه هاى نجات بخش20 شهر است، مدام با وصل شدن به کامپیوتر، به درون ماتریکس مى رود گرچه جسمش بیرون دستگاه است و اعتقاد عجیبى به اوراکل دارد. مورفیوس تحت تأثیر آموزه هاى اوراکل به دنبال یک «منجى» مى گردد تا «زایان» را در برابر ماتریکس پیروز گرداند. منجى از بین هکرهاى کامپیوترى شهر مجازى درون ماتریکس برگزیده مى شود و با زحمات زیاد، جسم خود را با همکارى گروه مورفیوس نجات مى دهد و با تعلیمات رزمى و روحى مورفیوس آماده مى شود که وظیفه خود را به انجام برساند. ابتدا منجى، که با نام «نئو» شناخته مى شود، باور ندارد که منجى است، ولى پس از آمد و شدهاى زیاد با مورفیوس و یارانش، به این ایمان مى رسد و همان زمان با نیرویى فوق العاده در برابر اسمیت مى ایستد و با انفجار خود در درون بدنِ اسمیت هر دو کشته مى شوند. در انتهاى فیلم، ماتریکس از دست ویروس اسمیت رها مى شود و مردم «زایان» هم از حمله وسیع ماشین هاى اختاپوسى ماتریکس نجات مى یابند. در این فیلم، زنى به نام ترینیتى هم در گروه مورفیوس هست که معشوق نئو مى شود و با هم همکارى مى کنند.
ظاهراً نئو طرح اوراکل بر ضد ویروس هاى ماتریکس است و اوراکل و آرشیتکت بقیه را به بازى گرفته اند. مورفیوس، نئو، اسمیت، ترینیتى و فرماندهان عالى «صهیون» بر پایه توانایى هاى ذهنى خود، مسائل پیرامونى را تحلیل مى کنند، اما نمى داند که کاملا اشتباه مى کنند و معرفت هاى دیگرى هم هست که اگر مى دانستند، تحلیل هایشان فرق داشت؛ حقایقى فراتر از معرفت ها آن ها که فقط اوراکل و آرشیتکت مى دانند.
اوراکل شخصیتى پیچیده دارد که بدون رمزگشایى آن، نمى توان به تحلیلى دقیق از فیلم رسید. او مى کوشد حقایق را به نئو بگوید و به او بفهماند که او ششمین21 ناجى است که در «زایان» برگزیده شده تا فضاى ماتریکس را از شرّ ویروس ها نجات دهد؛ چرا که قبلا این «زایان مقاوم» پنج بار ویران شده است. نئو وقتى به حضور آرشیتکت مى رسد، پس از گفتوگویى فلسفى، پى مى برد که چنین بوده است و باید وظیفه خود را همین طور انجام دهد. در این فیلم، نکته جالب، انتقال افراد بیرون از ماتریکس به درون آن و بیرون رفتن دوباره آن ها مى باشد که به وسیله اتصال با کامپیوتر و تلفن انجام مى گیرد. فضاهاى فیلم غالباً تاریک و ظلمانى و وحشت بار هستند و زد و خوردهاى مسلّحانه زیادى در آن شکل مى گیرند.

تحلیل و بررسى فیلم
گسترش شکّاکیت و حیرانى
چیزى که این فیلم بر آن پامى فشارد، نوعى نقد تکنولوژى و مدرنیسم و ماشینیسم مى باشد. البته نقدها انسجام دقیقى ندارند و به نوعى، پست مدرنیستى هستند و راهکار خوبى براى رهایى ارائه نمى شود. 22 ظاهراً این نقدها هدف اصلى فیلم نیستند؛ بحث دیگرى که فیلم بر آن بسیار تأکید دارد، مقاومت مظلومانه آوارگان شهر «زایان» است که سرسختانه حاضرند در «مرکز زمین» شهرى بسازند و جلوى اهریمن فریب کار بایستند. نکته جالب این است که مردم این شهر هم نیازهاى بسیارى براى تأمین انرژى خود به ماشین ها دارند. شاید فیلم مى خواهد بگوید که تکنولوژى لامحاله نیاز بشر است و اگر تبدیل به دشمنى براى بشر شود، ضرر دارد، وگرنه ماهیتاً بد نیست. این در حالى است که مبانى تکنولوژى موجود اومانیستى اند و قابلیت نقد فراوانى دارند. 23
برخى دیگر خواسته اند «نقد نظام سرمایه دارى موجود و رسانه هاى فریب کار» را از این فیلم استخراج کنند. قطعاً این برداشتى اشتباه از هدف فیلم است؛ چرا که آرم بزرگ شرکت «برادران وارنر» (Warner Brothers) در ابتدا و انتهاى فیلم، خود را به وضوح مى نمایاند. حروف «WB» ما را به یاد شرکت صهیونیستى ـ یهودى «هالیوود» مى اندازد؛ شرکتى که گوى سبقت را از سایر رقباى دغل خویش ربوده و در مسیر پول سازى و انگاره سازى و مادى گرایى، دلِ اربابان صهیونیستى خود را طراوت بخشیده است؛ طراوتى دروغین که روزى با ظهور حجت حق پشیمانى به بار خواهد آورد.
در اینجا مناسب است به حدود سال 1920 م بازگردیم؛ سالى که شش شرکت یهودى از میان اولین نسل مهاجران یهودى به آمریکا، «هالیوود» رادر حومه «لس آنجلس» پایه گذارى کردند تا قریب سى سال حاکم مطلق در عرصه هنر تازه به دوران رسیده سینما باشد. این مهاجران اروپایى برادران وارنر بخصوص جک وارنر ساموئیل گلادین، لویى مایر، کارل لمله، آدولف زوکر و ویلیام فاکس بودند که استودیوهاى «برادران وارنر»، «مترو گلدن مایر»، «یونیورسال»، «پارامونت»، «کلمبیا» و «فوکس» قرن بیستم را تأسیس کردند. 24 آن ها از هر ابزارى براى بسط سلطه اهریمنى مادى گرایى یهودى بهره مى بردند و روز به روز با ترویج فساد و فحشا و خشونت و اسلحه و خیال و توهّم و جادو، به سمت دور کردن انسان ها از حقیقت انسانیت پیش مى رفتند تا با استحمار بشر، او را به بند بردگى نوین بکشانند. هنوز هم همین ها از مهم ترین حکمرانان هنر دنیایند25 و هنرمندان بسیارى افسار اندیشه خویش را به این ها سپرده اند و سینماى حقیقى را با ملاک و محک این زرسالاران حیوان صفت مى سنجند.

با این وصف، هدف اساسى فیلم چیست؟
به نظر مى رسد در رأس آموزه هاى القایى این فیلم، «شک گروى» با تمام اشکالش قرار دارد: سوفیسم، نسبى گرایى، لاادریگرى و شک گرایى به معناى خاص که در تاریخ فلسفه، در پیرهون (Pyrrhon) و یارانش تجلّى یافت. حتى خلط بین حقیقت و مجاز و شک گرایى زبانى هم در این داستان مورد تبلیغ قرار گرفته است. واضح است تفکرى که تکیه گاه اندیشه (یقین) را تخریب کند و به انکار واقع یا شک در همه چیز بپردازد، بنیان برافکن ترین اندیشه، 26 بلکه ضد اندیشه و عمل است، 27آدمى را از هستى ساقط مى کند و به حضیض ذلّت مى نشاند. فردى که هیچ حقیقتى را نپذیرد و یا در واقعى بودن خود مشکوک باشد، روانى پریشان و آشفته خواهد داشت و در حیرت و لذت گرایى بى هدف و پوچ گرایى گوى سبقت از هر حیوانى خواهد ربود. دودلى و فقدان یقین زمینه روحى پذیرش ذلّت و استعمار دنیاپرستان را به راحتى مهیّا خواهد کرد و از انسان موجودى وظیفه نشناس و حق کُش و ظاهربین خواهد ساخت.
در اینجا دلایل متعددى ارائه مى گردند تا معلوم گردد که چگونه و با چه روشى در این فیلم شکّاکیت ترویج مى شود. براى فهم بهتر این قسمت ابتدا توضیح کوتاهى درباره شک گرایى و انواع آن ارائه مى شود و سپس شواهدى از فیلم بر تبلیغ شک گرایى ذکر مى گردند:

انواع شک گرایى
در تاریخ اندیشه، چندین دسته شکّاک وجود داشته اند: گروهى اصل وجود را منکر بوده اند؛ گروهى با پذیرش وجود، آگاهى و شناخت را منکر شده اند؛ و گروه دیگرى با پذیرفتن امکان شناخت، تفهیم و تفهّم و انتقال شناخت ها را غیرممکن پنداشته اند. مدّعیات سست این هر سه گروه در حرف سوفسطایى مشهور، گرگیاس، جمع شده اند. 28
گروه دیگر رسیدن به علم و شناخت را مورد شک و تردید قرار مى داده اند؛ نه انکار کرده اند، نه رد؛ مانند شک گرایان به معناى خاص29 و لاادریون. 30 گروهى هم قایل به هیچ انگارى فلسفى31 بوده اند. 32
در مقابل تمام این نحله ها، پیامبران الهى و سپس عقلاى عالم همچون سقراط و افلاطون و ارسطو و ابن سینا و ملّاصدراى شیرازى ایستاده اند و با براهین و دلایل مستحکم عقلى و تجربى و وحیانى و شهودى، ضعف مدّعیات آنان را بر ملا کرده اند. اما هنوز هم داریم کوته اندیشان پسامدرنیستى را که همان حرف هاى ابطال شده را تکرار مى کنند. 33
از سوى دیگر، نتیجه بسیارى از این حرف ها نسبیت گرایى34 است که معرفت و حقیقت را ثابت نمى داند و آن را بر نفس هاى انسانى یا فرهنگ هر جامعه یا تربیت یا شناخت فردى یا زمان و مکان مبتنى مى داند و هیچ تکیه گاه محکمى براى اندیشیدن نمى شناسد که در تاریخ باستان و غرب پسامدرن، قایلانى در بین افراد ضعیف العقل دارد.
اما باید گفت: با کمى اندیشهورزى مى یابیم که بدون وجود شناخت ثابت، سنگ روى سنگ بند نمى شود و اصلا همین که قایلان به انحاى گوناگون در شک خود یقین داشته اند، در ادعاى خود مبنى بر شک گرا بودنشان نقض وارد کرده اند، یا نسبیت گرایى که مى گوید: همه چیز بستگى به فهم شخصى دارد و هیچ چیز حقیقتاً ثابتى وجود ندارد چرا که فهم ها مختلف هستند در واقع، این گزاره را قطعاً ثابت مى داند که «همه چیز متغیّر است!»
اگر کمى عمیق تر شویم، مى بینیم اصلا به زبان آوردن همین گزاره هم مستلزم وجود چندین علم است: علم به وجود همه چیز، علم به وجود تغییر، علم به وجود رابطه بین همه چیز و
تغییر، و علم به این یقین ناخواسته. به هر حال، واضح است که حرف شکّاکان مستند دقیقى ندارد. فلاسفه گوناگونى در شرق و غرب و جهان اسلام به تفصیل، این عقاید تار عنکبوتى و ضعیف را مورد بررسى و نقد قرار داده اند؛ مثلا استاد مصباح در نقد این حرف یک شکّاک که مى گوید: «من در حرف شما شک دارم»، چندین نوع علم و یقین را بازکاوى مى کند؛ مثل اینکه آن شکّاک باید در «وجود خود» و «وجود شما» و «وجود حرف شما» و «فهم حرف شما» و «فهم طرفینى» و «قابلیت گفتوگو» و «وجود شک» علم و یقین داشته باشد تا بتواند این ادعا را مطرح کند، وگرنه نمى تواند ادعا کند و اصلا هیچ حرفى نباید بزند. 35
در فیلم ماتریکس، انوع شک گرایى ترویج مى شوند، از شک در اصل وجود تا شک در انتقال مفاهیم که در صحنه هاى گوناگون به وضوح همراه با جلوه هاى ویژه فراوان هیبت انگیز تبلیغ مى شوند.

شک گرایى در فیلم
مثلا، در صحنه هاى فراوانى شاهدیم که شخصیت هاى اصلى قصه با نشستن بر صندلى مخصوص و اتصال الکتریکى به رایانه، به درون ماتریکس نفوذ مى کنند و همه مى دانند درون ماتریکس چیزى جُز دنیاى مجازى و نرم افزارى وجود ندارد. آنجا حقیقتى عینى نیست، بلکه فضایى غیرحقیقى است که توسط مغز پردازنده ماتریکس خلق شده است. جالب آنکه فردى که درون این فضاى غیرحقیقى است، اگر توسط نگهبانان (مأموران اسمیت) کشته شود، حقیقتاً کشته شده است. به عبارت دیگر، جسد بى جانى که بیرونِ دستگاه ماتریکس روى صندلى نشسته، علایم حیاتى خود را از دست داده و جان او درون فضاى غیرواقعى ماتریکس از بین رفته است. این خلطى عظیم در به هم ریختن فضاى حقیقت و مجاز (عدم) است و تناقضى بزرگ براى تهیه کنندگان فیلم؛ چرا که با این صحنه ها باید بپذیریم روح به فضاى مجاز یعنى عدم رفته و نابود شده است. پس چطور باز درون فضاى عدم مى میرد. 36
دلیل دیگر بر این موضوع، شخصیت پیچیده اوراکل است؛ پیرزنى نرم افزارى که وجودى حقیقى ندارد و در درونِ ماتریکس وظیفه کنترل و محافظت دستگاه را عهده دار است. او یک نرم افزارى کنترلگر بیش نیست، اما با کمال تعجب مى بینیم خط دهنده اصلى افکار مورفیوس و نئو یعنى ابرقهرمانان فیلم است که در فیلم وجودى حقیقى دارند! آیا این قابل پذیرش است که زبده ترین هوشمندان «صهیون» تحت تأثیر کامل یک شخصیت مجازى باشند؟ علاوه بر این، اوراکل با زدن حرف هاى بعضاً متناقض به نئو و مورفیوس، شک گرایى تفهّمى را هم تبلیغ مى کند. 37
در این صحنه ها، ماتریکس، که وجودش مرهون فضاى مجازى و نرم افزارهاست و بدون نرم افزارها آهن پاره اى بیش نیست، با برنامه هاى هوشمندى همچون اوراکل و آرشیتکت، تمامى اهالى مبارز و سختکوش شهر «زایان» را سال ها فریب داده است و چنان حیله مى کند که آن ها بپندارند در حال مبارزه اند، در حالى که تمام تلاش هایشان توهّم و انگاره اى بیش نیست. اگر به این مطلب بیفزاییم که انسان هاى بى شمارى تحت اسارت ماتریکس اند و در خمره هاى شیشه اى در مایعى لزج و مغذّى گرفتارند و از انرژى بدنشان سوخت ماتریکس تأمین مى شود و این ابررایانه شریر با سیم هاى اتصالى، به ذهن آن ها چنین القا مى کند که در حال کار و تلاش و فعالیت هستند، شدت شک گرایى موجود در فیلم صد چندان مى شود؛ چرا که در واقع، وجود زندگى آزاد مورد انکار واقع شده و توهّم نشان داده شده است.
استدلال دیگر بر این موضوع آن است که با اوصاف مزبور، هر دانش پژوه ابتدایى فلسفه با دیدن این ابررایانه شریر به یاد شیطان فریب کار (اهریمن خبیث) دکارت مى افتد. زمانى که مورفیوس و یارانش نئو را از جهان فریبنده زندگى درون ماتریکس مى رهانند و به تدریج، حقیقت امر را به او مى فهمانند، شرارت مطلق این شیطان رایانه اى ما را به یاد شک عام دکارت در همه چیز مى اندازد. 38 البته شک عام دکارتى هیچ گاه در فلسفه سست بنیان غرب اثبات نشد، ولى با این گونه فعالیت هاى فرهنگى در جهان جا انداخته مى شود. بجاست درسى از این تلاش درخور غربیان در مسیر اهداف باطلشان بگیریم و براى عینى کردن فلسفه مستحکم خود به فکر عمل باشیم. شدت به هم ریختن فضاى واقع و غیرواقع زمانى بیشتر مى شود که بدانیم در فیلم، دستگاهى را که خود انسان ها ساخته اند، توانسته با کنترل درونى خویش، بر خالق خود و تمام جهان مسلّط شود؛ یعنى هوش مصنوع بشر (ماتریکس) بر هوشِ مصنوع خداى هستى (انسان) تسلّط یابد؛ چیزى که تاکنون واقع نشده است و دانشمندان در پذیرش آن، اما و اگرهاى فراوانى دارند.
همان گونه که گفته شد، این فیلم پهلو به پهلوى نظریه شک گرایانه «مغز در خمره»39 مى زند. 40 این نظریه شک گرایانه افراطى عمر چندانى ندارد، ولى متفکران حوزه معرفت شناسى به نقد و بررسى آن برخاسته اند؛ افرادى همچون هیلارى پانتام (1926)، فیلسوف آمریکایى در کتاب عقل، واقعیت و تاریخ و لارنس بونجو و دیوید چالمرز و کیت دروز. اما این فیلم بدون هیچ گونه توجهى، آن فرضیه غلط را دست مایه اصلى خود قرار داده و بر مبنایى باطل، ساختمانى به قیمت نیم میلیارد دلار همچون ماتریکس ساخته است!
قطعاً ظاهر بینایى که اسیر زرق و برق و عالِم نمایى ماتریکس شوند، مستحق فرو بلعیده شدن در ویرانه هاى این ساختمان سست، با کوچک ترین بادى هستند. در این نظریه، چنین فرض مى شود که به رغم تمام دانایى هاى ما، تمام تجربیات یک موجود اندیشمند مى تواند توهّمى باشد که به واسطه یک مغز جدا شده از سر و بدن تغذیه مى شود. 41 این فرضیه به گمانه ها و فلسفه بافى هاى بارکلى42 بسیار نزدیک است که وجود ذهنى خود و خدا را مى پذیرفت و لاغیر و در جاى خود، به تفصیل مورد نقد قرار گرفته است. 43
در کتاب دنیاهاى ممکن، اثر روبرت لوپاژ، شوخ طبعانه همین نظریه شکّاکانه مورد بحث قرار گرفته است. در این کتاب، قهرمان داستان «توده اى ماده خاکسترى» از آب درمى آید که از یک خمره آویزان است، در حالى که گمان مى شد در حال فعالیت و تلاش است. 44 در نقد این مزخرفات، جواب هاى بسیارى مى توان داد. حداقل جواب این است که مثل در انتهاى فیلم، ما به این «یقین» مى رسیم که خمره و ماده خاکسترى وجود دارند و اینکه «من وجود دارم» و «این فیلم را دیده ام» و «پیامى از فیلم به من منتقل شده است.» جالب آنکه فیلم مى خواهد شک گرایى را ثابت کند، ولى در واقع مطلب، آنچه را به وضوح مشخص مى کند شک گرایى بى دلیلى است که هر دلیلى براى آن بیاورید در واقع، خود شک گرایى را باطل کرده اید.

نظام تبلیغاتى و رسانه اى غرب
باید تذکر داد که در دستگاه مفهوم سازى و تبلیغات غرب، نباید صرفاً یک محصول فرهنگى را مجزّاى از نظام تبیلغاتى دید، بلکه باید «جامعیت دید» داشت و زنجیرهاى یک سلسله را با هم نگریست؛ مثلا، در فیلم مورد بحث، با نوعى انکار وجودهاى عینى و شکّاکیت در صحنه هاى گوناگون روبه رو هستیم و در کنار اکران فیلم، شاهد مقالات و کتب بى شمارى هستیم که مستقیم و غیرمستقیم به سمت پر کردن خلأ نوشته اى و مکتوب مى باشند. براى نمونه، کتاب خوردن قرص قرمز: دانش، فلسفه و مذهب در ماتریکس45 و مقاله «از اهریمن شریر دکارت تا ابررایانه خبیث ماتریکس؛ نگاهى به فرضیه هاى فلسفى ماتریکس»46 یا مقاله هاى «همه آنچه را که به تو خواهم گفت درک نخواهى کرد!»47، «مذهب، هگل و هایدگر به زبان تکنولوژیک»48، «ماتریکس به مثابه متافیزیک»49 و «اتوپیاى پراگماتیستى»، 50 هر کدام به شکلى و از زاویه اى این فیلم را به بحث نشسته اند و در مجلات انگلیسى زبان و سپس سایر زبان ها و کشورها به وفور یافت مى شوند. این کتاب ها و مقالات در بازاریابى فیلم نیز بسیار مؤثر بوده اند.
در نظام رسانه اى غرب، رسانه ها با کمک هم مفهومى را منتقل مى کنند و با سطوح گوناگون فکر مردم برخوردهاى متفاوتى دارند و سعى مى کنند مفاهیم حق یا باطل خود را به خورد طبقات گوناگون اجتماع بدهند. درباره این فیلم هم برادران واچوفسکى (کارگردانان فیلم) با سفارش دادن 9 فیلم انیمیشن کوتاه، که هر کدام بین 5/7 تا 17 دقیقه طول مى کشد و درون مایه شان هم به ماتریکس شبیه است، بهترین تبلیغ را براى سه گانه خود داشتند. این انیمیشن ها، که انیماتریکس نام دارند، به صورت یک DVD جداگانه خردادماه 82 به بازار آمدند و با همان صحنه هاى سیاه و خشن و فلسفى، اهداف فیلم مادر (ماتریکس) را تعقیب و تثبیت مى کنند. هزینه این ها قریب 10 میلیون دلار (حدود هشت میلیارد تومان) اعلام شده است.
علاوه بر این، یک بازى ویدئویى با نام ویدئوگیم ماتریکس نیز روانه بازار کرده اند که ساخت آن قریب 20 میلیون دلار (قریب شانزده میلیارد تومان) خرج برداشته
است. 51 این عدد زمانى جالب تر مى شود که بدانید پرخرج ترین فیلم سینمایى ایرانى فیلم دوئل بود که در سال 1382 قریب یک میلیارد و دویست میلیون تومان خرج برداشت. 52
سایت ها و وبلاگ هاى فراوانى هم به تبلیغ این فیلم همّت گماشته اند؛ مثل Whatisthematrix. com. کمپانى سازنده فیلم هم سال 2003 م را «سال ماتریکس» نام گذارى کرد!53این همه به امید پر پول شدن جیب کمپانى داران صهیونیست شرکت «برادران وارنر» و شکّاکیتگرا کردن مردم و استحمار بیشتر و استثمار فراوان تر آن ها صورت مى گیرد. جالب است زمان نمایش این فیلم همان زمانى است که جنگ عراق و افغانستان در شدیدترین مراحل خود بودند و مردم دنیا مشغول اسطوره ماتریکس و در غفلت عمومى.
به قول پروفسور محمد لگن هاوزن آمریکایى، یک شهروند خوب آمریکایى بین «سیک»54 و «مسلمان» فرق نمى گذارد؛ چون هر دو عمامه دارند! (البته عمامه سیک ها بعضاً زرد است و نوع بستن آن هم فرق دارد) و یا به قول پروفسور حمید مولانا، که قریب چهل سال در آمریکا بوده است، بیشتر جوانان آمریکایى حتى محل عراق روى نقشه را هم نمى دانند!
در کنار این ها، تبلیغات تلویزیونى و پوسترهاى جذّاب این فیلم همه جا را پر کرده و روح جهانیان را خطاب قرار داده است که «اگر چنین فیلمى را نبینند روشن فکر نیستند، به روز نیستند، از دنیا اطلاع ندارند و اصلا بشر متمدن نیستید!» قریب یکصد میلیون دلار (000/000/800 تومان) فقط خرج چنین تبلیغاتى شده است.
همچنین نباید فراموش کرد که در نظام تبلیغات تفکربرانداز غرب، زبان هاى گوناگون دست به دست هم مى دهند تا تأثیر پیام هاى القایى چند برابر شوند. سابقه القائات موجود در فیلم ماتریکس را در مجلات، کتاب ها و فیلم هاى دیگر به راحتى مى توان پى گیرى کرد، از کتب فلسفى شکّاک تا مقالاتى که تقابل انسان و ماشین و برنده شدن ماشین ها را به تصویر مى کشند و تا فیلم هایى همچون «گزارش اقلّیت، بلید رانر، اثر فیلیپ ک. دیک؛ نمایش ترومن، اثر پیترویر (1998)؛ آسمان وانیلى، اثر کامرون کرو (2001)؛ شهر تاریک، اثر الکس پرویاس (1998) و (2001)؛ یک اودیسه فضایى (1968) و نابودگر (1) و (2)، اثر جیمز کامرون؛ و بیگانه، اثر رایدلى اسکات (1975) و بسیارى فیلم هاى دیگر. 55 همچنین است کتاب دنیاهاى ممکن که توصیفش گذشت مقالات هیوبرت دریفوس (استاد فلسفه دانشگاه «برکلى») و کوین وارویک (استاد انگلیسى علم سایبرنتیک، فرمانش شناسى) درباره ماتریکس در سایت رسمى فیلم تحت نام «کمپانى وارنر»56 و تبلیغات مجلات داخلى گرفته و حرف و حدیث هاى ناشیانه و جاهلانه مردمى که مظلومانه تیرهاى زهرآگین و بنیان افکن این فیلم را پذیرفته اند. آرى، تمام آن ها که القا مى کنند با دیدن فیلم، باید به این فکر فرو رفت که شاید «سوپر ماتریکسى» وراى اهالى «زایان» و یک «ابر سوپرماتریکسى» وراى شما فعّال است و تمام آنچه تصور مى کنند حقیقت دارد توهّم و انگاره است، در مسیر بسط سوفیسم و پوچ انگارى پیش مى روند، چه بفهمند و چه نفهمند؛ و مایه تأسف است که در بیشتر مقالات داخلى هم این حرف هاى به ظاهر زیبا، ولى درون تهى و بى دلیل و سست غربى ها طوطىوار توسط بعضى نقد فیلم نویسان (!) تکرار شده است، بدون اینکه به واقع کوچک ترین نقدى داشته باشند. 57این ها در حقیقت، دستگاه هاى کپى تبلیغات غرب هستند و جاده صاف کن اومانیسم و شکّاکیت. با اندکى تأمّل، مى توان به وضوح دریافت که وجود همین تردیدها اثبات مى کنند حقیقتى وجود دارد و ما آن را مى فهمیم و ثابت مى کنند که حقیقتِ قابل شناخت، قابلیت انتقال هم دارد.
این بحث ها به تفصیل، در علم «معرفت شناسى» و «هستى شناسى» مورد مداقّه قرار گرفته اند58 و دلیل نماهاى شکّاکان در مقابل استدلالات محکم فلاسفه جاى کوچک ترین عرض اندامى ندارند. 59 اما نظام رسانه اى باطل به دلیل نگاه نمى کند، بلکه اهداف استعمارى و استحمار مردم سطحى اندیش را هدف غایى دارد تا بهره کشى و انباشت ثروت را با ترویج شکّاکیت تسهیل کند. در فیلم ماتریکس این فیلسوف نمایان حقوق بگیر و به قول پروفسور مولانا، این «پیمان کاران اندیشه» تا بدانجا پیش رفته اند که مکتبى فلسفى شکّاکانه به نام «ماتریکسولوژى» ساخته اند و اسطوره اى مدرن (!) بر تمام اسطوره هاى فریبگر60 خود افزوده اند.
مطلبى که بسیارى از منتقدان غربى هم بر آن تأکید دارند ابهامات و سؤالات بى پاسخ فیلم است که عمداً و با قصد مطرح شده اند تا مشغولیت هاى کاذبى ایجاد کنند و از راه بسط غفلت، انسان ها را از اهداف اصلى زندگى به دور بدارند. به گفته برخى منتقدان متأمّل، 61 پیچیدگى هاى فلسفى، اسطوره اى، ادیانى و تبلیغات زیاد براى فیلم، اولا اسطوره ماتریکس را باورپذیرتر مى کنند. ثانیاً، اهداف پشت پرده را بیشتر پنهان مى کنند. ثالثاً، بحث ها را راجع به فیلم بیشتر مى کنند و باعث نوعى تبلیغ و بازاریابى براى فیلم مى شوند. در کنار تمام این ها، ظرافت هاى هنرى و جلوه هاى ویژه بالاى فیلم هم اثرى مستقیم در پذیرش اثر و پیام فیلم در مخاطب دارد. 62
در قرآن کریم، بارها از ابزارهاى جنگ و عملیات روانى شیاطین انس و جن براى دور ساختن انسان ها از خدا، که غایت القصواى هستى است، سخن به میان آمده و بسط غفلت و زینت بخشى ها و ترویج ماده گرایى و مشغولیت هاى کاذب از همین جمله شمرده شده اند. 63
در برنامه هاى بزرگان یهود بین الملل براى تسخیر جهان، آمده است: «این حیوانات الکلى (جوانان غیریهود) فکر مى کنند با رسیدن به آزادى، به حقوق خود مى رسند... باید زور و مکر و تزویر اساس و اصل ما باشد و طورى باید فریب را به خورد مردم دهیم که آن را امرى صحیح تلقّى کنند... ما نخستین کسانى بودیم که شعار آزادى، عدالت، برابرى و برادرى را سر دادیم و عده اى طوطى صفت آن را تکرار کردند و به دام ما افتادند و غیریهودیان هم که خود را فرزانه مى پندارند، نفهمیدند که معناى دقیق این شعارها چیست و تسلیم شدند... باید مردم را به سمت الکل و مشغولیت هاى کاذبى همچون تماشاى ورزش و... بکشانیم...»64

ماتریکس؛ تلاشى یهودى صهیونیستى
به قول یکى از دست اندرکاران فیلم مورد بحث، به قریب چهارصد نماد، مذهب و مکتب فکرى در این فیلم اشاره شده است، 65 اما اشارات مسیحى و یهودى فیلم از همه بیشترند. در نگاه ابتدایى، چنین تصور مى شود که بیشتر فیلم سمبل ها و نمادهاى انجیلى است و به نحوى تبلیغ مسیحیت را در لایه هاى پنهان خویش دارد، ولى آیا نگاه عمیق هم ما را به این گزاره مى رساند؟
بعضى منتقدان و تحلیلگران فیلم، شخصیت ترینیتى را نماد سه اقنوم گرایى مسیحیت (سه خدایى) مى دانند و نئو را همان مسیح (علیه السلام) و مورفیوس را تعمیددهنده مسیح و اعضاى سفینه مورفیوس را حواریّون مى پندارند. این ها «زایان» (صهیون) را تصویر آسمانى شهر خدا در مکاشفات یوحنّا، و اسمیت را ضدمسیح یا دجّال، و سایفر را یهوداى خائن تصور مى کنند و ارتباط تلفنى را وحى و پل ارتباطى بین دنیاى واقع و دنیاى کاذب مى دانند و توان نهایى نئو در انتهاى فیلم را تعالى و رستگارى و عروج مسیح تفسیر مى کنند. 66
اما این تحلیلگران نفوذ بالاى نوددرصدى صهیونیست هاى یهودى در «هالیوود»67 و سابقه یهودى شرکت «برادران وارنر» و یهودى بودن جوئل سیلور (تهیه کننده فیلم) 68 و تفکرات مادى گرایانه و شک گرایانه فیلم و تصریح به شهر صهیون را چه مى کنند؟ در این فیلم، نام سرزمین «صهیون» (Zion)، که نام کوهى در نزدکى بیت المقدس است و یهودیان و مسیحیان صهیونیست آن را پایتخت آخرالزمانى یهود مى دانند، در سرتاسر فیلم بارها تکرار مى شود. این شهر آرمانى، همان سرزمین موعود69 یهود است. در فیلم، این شهر محل «مُنجیان واقعى بشر»70 است و فرماندهان این شهر هستند که منجى را مى یابند و به مبارزه یا رایانه اهریمنى برمى خیزند. تمام انسان هاى دیگر دربند توهمّات و خیال پردازى هایى هستند که ماتریکس به دروغ به آن ها القا مى کند، مگر اینکه نیروهاى «زایان» آن ها را مانند نئو از بند تخیّلات برهانند. در آن زمان است که این انسان هاى آزاد به جمع نیروهاى رزمنده «صهیون» مى پیوندند و علیه خباثت و فریب رایانه جهنمى وارد مبارزه مى شوند. دیگر انسان ها در این فیلم، در واقع، برده و اسیر اهریمن شریر ماتریکس اند و صورت انسانى دارند، فقط اهالى «صهیون» انسان هاى واقعى هستند که مى اندیشد و مبارزه مى کنند و به هدف خود ایمان دارند و حقیقت را مى دانند.
با نگاهى عمیق تر، درمى یابیم که سه گانه گرایى را، که برخى از تحلیلگران نمادى از مسیحیت گرفته اند، توسط پولس به مسیحیت راه یافته است. به ادعاى کتاب مقدّس، او عالمى دربارى و یهودى بود که به مسیحى کُشى شهرت داشت و سپس از شکنجه مسیحیان توبه کرد و مؤمن مسیحى شد.
امروزه «مسیحیت پولسى» قوى ترین تفکّر در مسیحیت است و پروتستان ها به شدت تحت تأثیر آموزه هاى پولس هستند، گرچه کاتولیک ها و ارتدوکس ها هم تأثیرات فراوانى از او گرفته اند. 71
با کمى دقّت، مى یابیم که نئو نه تنها نماد مسیح نیست، بلکه از لحاظ تلفظ هم به «مسیح جدید» یا «مسیح راستین» نزدیک تر است. 72 به عقیده یهودیان، عیساى ناصرى (علیه السلام) کذّاب بود نعوذ باللّه و به خاطر همین گناه، (توسط رومیان با شیطنت هاى یهودیان) به صلیب کشیده شد و مسیح جدید و راستین در آخرالزمان طلوع مى کند و در سرزمین موعود در کنار کوه «صهیون» حکومت جهانى یهود را ایجاد مى نماید و غیریهودیان را خدمتگزار یهود خواهد کرد و بهشت زمینى را مى آفریند. با تأمّل در همزمانى نمایش پر سروصداى فیلم مزبور با جنگ عراق، که در «خاورمیانه بزرگ» رخ داد، این تحلیل خود را به حقیقت نزدیک تر مى نماید. 73
در نگاهى مدقّقانه به فیلم، مى یابیم که «ناجى» (نئو) در این فیلم، نه تنها «عصمت» ندارد، بلکه دوستانى عیّاش هم دارد که در سکانس هاى آغازین فیلم به دنبال او مى آیند و علاوه بر این، او در خفا یک دزد کامپیوترى (هکر) ورزیده است. این نوع نگاه به ناجى، که اهمیت او را در نجات اهالى «زایان» مى دانند، نه عصمت و برگزیده خدا بودن، نگاهى قوم گرایانه است؛ چرا که اصلا این ناجى برگزیده خدا نیست، بلکه انتخاب شده مورفیوس، از اهالى «زایان»، است.
این ناجى اصلا جنبه الهى ندارد و نشانى از ایمان به خدا در او دیده نمى شود، بلکه ایمان به قدرت و توان خود، که نگاهى اومانیستى و مادى انگارانه است، موجب موفقیت نئو در مأموریتش مى شود. یهودیان پیامبران بزرگى همچون حضرت داود و موسى (علیهما السلام) را هم داراى عصمت نمى دانند و گناهان زشتى در تورات و سایر متون مقدّس خود، به آن ها نسبت مى دهند که قلم از بیان آن ها شرم دارد و صرفاً آن ها را قهرمان هاى قومى و ناجیان نژاد «صهیون» مى دانند و احترامى که به آن ها مى گذارند احترامى مادى، اومانیستى و نژادپرستانه است. این نگاه در فیلم هاى ده فرمان (زندگى حضرت موسى (علیه السلام)) و انیمیشن پرنس مصر و داستان زندگى پیامبران (محصول آمریکا) به وضوح نمایان است. استاد مصباح بارها هشدار داده اند: اکنون تبلیغات زیادى علیه عصمت انبیا و ائمّه اطهار (علیهم السلام) حتى در کشور ما هم جریان دارند؛ چرا که وقتى عصمت را از یک پیام آور الهى گرفتند، دیگر حرف هایش هیچ حجیّتى نخواهد داشت، در حالى که براهین عقلى مقتضى عصمت است. 74
نکته اى که همیشه در فیلم هاى صهیونى ـ یهودى دیده مى شود. مظلوم جلوه دادن یهودیان یا ساکنان سرزمین مادرى (ارض موعود) مى باشد. در این اثر هم مظلومیت همراه با اعتماد به نفس و اقتدار، از مردم «زایان» و شوراى فرمان دهى و مبارزان آن به نمایش گذاشته شده است. در اینجا، بجاست به «ولایت پذیرى» کامل مورفیوس از شوراى رهبرى «زایان» توجه کنیم که در فیلم بیگانه اى (غریبه اى) در میان ما (محصول آمریکا) کاملا مشهود است و نشان مى دهد که یکى از رازهاى پیروزى صهیونیستى در عرصه هاى مادى، ولایت پذیرى مطلق و فرمان بردارى زیردستان از رهبران مى باشد. همین مطلب در کتاب اسرائیل پس از سال 2000، نوشته یک ژنرال اسرائیلى کاملا مشخص است، در آنجا که ژنرال افرایم سینه نظریات کارشناسانه خود در امور استراتژیک و ژئودکترین هاى خود را مى گوید، ولى تصمیم گیرى نهایى را به رهبر کشور حواله مى دهد. 75
مهم تر از همه این ها اهالى شهر «صهیون» حقیقتاً در حال مبارزه براى نجات کره زمین هستند و بر این مطلب فیلم هم صحّه مى گذارد و بقیه جاها (غیر از شهر «زایان») پر از تاریکى و سیاهى و سخت نفوذ اهریمن دروغگوست و نئو در نهایت، قربانى مى شود، تا سرزمین آرمانى «زایان» باقى بماند و از شرّ ماتریکس در امان باشد.

ماتریکس و فلسفه هاى مادّى
نکته بسیار مهمى که نباید از نظر دور نگه داشته شود، این است که انواع و اقسام تفکرات مادى هم در این فیلم تبیلغ و تأیید مى شوند که خود فصل مهمى در اقدامات صهیونیسم بین الملل براى گسترش سلطه بر جهان به روى ما مى گشایند. 76
برخى از گرایش ها و فلسفه هاى مادى زمینه فیلم بدین شرح مى باشند:

الف. دئیسم (خداى بازنشسته یا طبیعت خودکار)
در این فیلم، انسان هوشمند دستگاهى را خلق کرده، که با درایت و انتظام قدرت هاى درونى خویش، خالق خود را به کنارى نهاده و حتى او را برده خود کرده است و با عقل «لوگوسى» و درونى، خود را حفظ و حراست مى کند. توضیح اینکه در بین فلاسفه باستان، دو نوع عقل مطرح بود: «نوس» و «لوگوس»؛ اوّلى بیرون از نظام و معادل «عقل مستقل» است و دومى را بیشتر معادل «عقل درون سیستمى» و «قانون درونى» ترجمه مى کنند. البته در تفکرات توراتى هم شاهدیم که خدا ضعف هاى زیادى دارد و از آفریده هاى خود هم مى ترسد. 77آگوست کنت مى گوید: «در مکتب دئیسم، خدا خالق بوده، ولى به دلیل کوتاهى دست او از هرگونه تصرف و اعمال نظر، بایسته سِمَت پروردگار نیست.»78
در قرون اخیر هم در برخى فلسفه هاى انحرافى دین، خدا را مثل فردى تصور کرده اند که جهان را همچون ساعتى کوک کرده و به کنارى رفته؛ به اصطلاح بازنشسته شده است، در حالى که اینان به برهان متین و مستحکم «فقر ذاتى» ملّاصدرا و «واجب و امکان» ابن سینا و سایر براهین «نیاز بشر به نبى و خداى رهنما» توجه ندارند. اگر ما خدا را واجب و منشأ هستى بخش همه چیز بدانیم که با رفتن او همه چیز فوراً نابود مى شود، خالقى که هم مواد خلق را درست کرده است و هم نمى تواند مخلوقش را رها کند یعنى اگر رها کند مخلوق عدم مى شود؛ چون خدا او را از نیستى به هستى آورده است این ذهنیت به وجود نمى آید. در واقع، برخى خدا را فقط ناظم مى دانند، نه خالق، در حالى که اگر او را فقط ناظم هم بدانیم در نظام عظیم خلقت، ناظم هم نمى تواند ساعت را کوک کند و دنبال کار خود، برود؛ کوک ساعت پس از مدتى تمام مى شود. مگر یک رئیس جمهور مى تواند مملکت خود را با قانون هایش رها کند و کنارى برود؟ ناظم مجرى اگر کنار برود بى نظمى و هرج و مرج پدید مى آید. 79

ب. اومانیسم (خدا انسان انگارى / انسان محورى)
در این اثر، انسان خالق و سازنده ماتریکس است و تقریباً هیچ صحبتى از خدا نمى شود، تمام گفتوگوهاى شخصیت ها هم بر اساس «باور به خود» و «ایمان به قابلیت هاى خود» است و حتى منجى را هم خود انسان ها برمى گزینند. این نوع پیشبرد داستان برگرفته از جسم انگارى خدا80 و تشابه خدا با انسان81 در تورات است که در فرهنگ غرب، تأثیر فراوانى داشته است. در همین نگاه توراتى است که خدا از قدرت گرفتن انسان ها (مخلوقات خود) مى ترسد82 و در مقابل مصنوع خویش یعنى حضرت یعقوب (علیه السلام) مغلوب مى شود؛ 83 دقیقاً مثل انسان در فیلم ماتریکس که تحت سیطره فناورى دست ساز خود قرار گرفته است. با این تفکرات ضعیف، خدا از واجب الوجود بودن مى افتد و از نظر عقلى، خداى ناقص خدا نیست، بلکه خود موجود ممکن است که واجبى دیگر باید او را آفریده باشد؛ قبول این خدا در واقع، ماتریالیسم و بى خدایى است. این ضعفى بزرگ براى آن هاست که تورات و انجیل مُحرَّف موجود را قبول دارند. 84 در بسیارى از قسمت هاى فیلم، بشر با تکیه بر عقل معیشت اندیش و ابزارى خویش85 و زور بازو و اسلحه، که نتایج علوم ساینتسیتى86 و تجربى هستند، به مقابله با شر برمى خیزد و پیروز میدان است و هیچ خبرى از خدا و امدادهاى الهى نیست.

ج. سکولاریسم (عرفان هاى اومانیستى)
به تصریح بسیارى از منتقدان، آنچه بر سر تاسر فیلم حاکم است نوعى عرفان بودایى هندویى ممزوج با مبانى اومانیستى است. خود برادران واچوفسکى هم در مصاحبه هایشان به تأثیرپذیرى از بودیسم و هندوئیسم تصریح کرده اند. 87صحنه هاى فراوان هنرهاى رزمى برگرفته از عرفان هاى ناقص شرقى مؤیّد این مطلب هستند. عرفانِ تبلیغ شده در فیلم از
فضاى عرفان الهى حماسى دینى، بخصوص شیعى، بسیار دور است88 و در سطح بسیار نازلى و در جهت رسیدن به اهداف عملى و پراگماتیستى به کار رفته است. این عرفانِ سکولار هیچ گاه رنگ معنویت خدامحور و ظلم ستیز ندارد، عین جهالت و گم راهى است. عرفان، اوج قله شناخت و علم به حقیقت هستى است، نه قوم گرایى متعصّبانه صهیونیستى (مبارزه براى نجات اهالى «صهیون»). بسیارى از محصولات دیگر «هالیوود» و سینماى دیگر کشورها را هم مى توان در جهت بسط عرفان هاى منحرف و سکولار تفسیر و تحلیل کرد.
اگر عرفان هاى هندى و چینى، الهى و حماسى بودند، هیچ گاه اسرائیل روابط نزدیکى با هند نداشت و چین تسلیم خواسته هاى ناحق آمریکا نمى شد و با صهیونیسم جنایت کار دست دوستى نمى داد. 89

د. پراگماتیسم (عمل گرایى)
مکتب «پراگماتیسم» در آمریکا متولد شد و رشد یافت و اکنون هم از آنجا ترویج مى شود. 90 این مکتب همه چیز را زمانى واقعى و داراى وجود و یا مفید مى داند که نتیجه اى عملى و عینى در زندگى مادى داشته باشد. این مکتب بسیار تحت تأثیر حس گرایى است و دامنه خود را تا معرفت شناسى هم کشانده است. ویلیام جیمز، مهم ترین شخصیت این مکتب، در کتاب پراگماتیسم خود مى نویسد: «پراگماتیسم خواستار حفظ همه چیز است؛ هم خواستار پیروى از منطق، هم حواس و هم به حساب آوردن متواضعانه ترین تجارب شخصى و عرفانى، به شرط اینکه نتیجه اى عملى داشته باشند.»91
در فیلم ماتریکس مى بینیم زمانى انسان مى تواند عملى قوى داشته باشد و اصلا زمانى مى تواند وجود حقیقى داشته باشد که اراده کند و بپذیرد که مى تواند به سمت عمل پیش رود. تفاوت اساسى جهان حقیقى نسبت به جهان مجازى این است که مورفیوس و یارانش در آن آزادانه مى اندیشند و عمل مى کنند و جهان حقیقى همان جهان فردیت و عمل است. حتى ترینیتى تا زمانى که نیاز عملى به اظهار عشق خود به نئو پیدا نکند، آن را ابراز نمى کند. نئو هم زمانى تبدیل به قهرمانى شکست ناپذیر شبیه سوپر من مى شود که اراده و توانایى هاى خود را باور کند و طبق خواست خود عمل نماید. جهان حقیقى فیلم، آرمان شهر اندیشه گران پراگماتیست است. در این آرمان شهر، آدمى فارغ از هر بند و قانون وضعى و اعتبارى، براى خود تصمیم مى گیرد، براى خود اخلاق و آرمان مى سازد و عمل مى کند. جمله اى که بارها در فیلم تکرار مى شود این است: «من نیومدم بگم چطورى تموم مى شه، اومدم بگم چطورى شروع مى شه.» واضح است که پراگماتیسم معرفتى شدیداً نسبى گرا و داراى نتایج شکّاکانه است. 92

هـ. حس گرایى، آمپریسم و پوزیتویسم
از مکاتب دیگرى که به راحتى در زمینه فیلم قابل مشاهده است، «حس گروى» است. 93 جالب آنکه در این خیال پردازى هالیوودى، ناجى (نئو) از میان متخصصان و تکنسین هاى رایانه برگزیده مى شود، نه از میان نظریه پردازان و فلاسفه و نخبگان فکرى. این خود تضعیف عقل و اندیشه و تقویت کار عملى و مشهود و تجربى و تکنولوژیک است. در فیلم، نئو و سایر مبارزان با تکیه بر سلاح هاى پشرفته مصنوع بشر و رمزهاى کامپیوترى، ورود به ماتریکس و نرم افزارهاى آموزشى و سفینه هاى متعدد بسیار پیشرفته (!) و به کمک سایر ابزار مادى، به مبارزه با دشمن برمى خیزند و خبرى ازنقش متافیزیک الهى و عقل حکمت بار و دینى و باور به خدا نیست.

و. جبرگرایى و تقدیرگرایى
در این اسطوره علمى تخیّلى، انسان هاى درون ماتریکس، که اسیر فناورى شده اند، مجبورند همان گونه که ماتریکس به ذهنشان القا مى کند بیندیشند و راه بروند و تعامل کنند و هیچ اراده اى ندارند که بر خلاف آن عمل کنند، مگر درصد اندکى مثل نئو که با کمک اهالى «زایان» و با تقدیر و برنامه قبلى انسانى نجات یافتند تا ناجى باشند. همچنان این انگاره که شاید تحت نظر و سیطره یک سوپرماتریکس دیگر باشیم، مخاطب را در جبرگرایى مضاعف فرو مى برد.
توضیح اینکه یهودیان به شدت قایل به تقدیرگرایى هستند و حتى در توجیه جنایات خود در فلسطین، مى گویند: چون تقدیر است ما به سرزمین مادرى موعود خویش بازگردیم و خداى قومى ما (یهوه) چنین خواسته است، فلسطینى ها را مى کشیم و آواره مى کنیم تا به تقدیر خود برسیم.
در بسیارى از دیگر آثار «هالیوود»، این تقدیرگرایى خودنمایى مى کند؛ چرا که با جبرگرایى استثمارها و تنبلى ها را مى توان توجیه کرد و بسیارى از قدرت هاى فرعونى و اموى با ترویج تقدیرگرایى و جبراندیشى در راه استعمار توده ها و سپس به خدمت گرفتن آن ها قدم برداشته اند، 94 در حالى که واضح است انسان اراده و تفکر مستقل دارد و حتى در سخت ترین شرایط، خودش تصمیم مى گیرد و چه بسیار افرادى که در محیط هایى بد، خوب شده اند یا به عکس. 95

ز. وابستگى به فناورى مصنوع غرب
وابستگى انسان معاصر به فناورى موجود، در این فیلم کاملا مشهود است. این فیلم علاوه بر نقد فضاى فناورى زده معاصر، وابستگى قطعى بشر به ابزار ساخته شده تمدن غرب را هم به رسمیت مى شناسد. مورفیوس و یارانش با کامپیوتر و نرم افزارها هنرهاى رزمى و روش مبارزه و نفوذ به ماتریکس را فرا مى گیرند و مردم «زایان» هم براى تأمین انژرى به فناورى نیاز دارند.
بدون تلفن و رایانه نمى توان با یکدیگر ارتباط برقرار کرد و اصلا خط تلفن دالانى براى عبور از ماتریکس به فضاى خارج از آن تصویر مى شود. این فیلم برخى انسان ها را اسیر و دربند فناورى ماتریکس نمایش مى دهد، ولى متأسفانه راهکار برون رفت از این معضل را هم مادى و اشتباه تعریف مى کند و زندگى بدون ماشین را محال مى داند. روشن است که مبانى فلسفى و نظرى فناورى موجود مادى و اومانیستى اند و براى اصلاح وضع اسف بار موجود و رهایى از ضایعات فناورى ماده گراى امروز، باید مبانى آن و روش هاى استفاده و ساخت ابزارهاى فناورانه عوض شوند؛ یعنى باید نظام فناورانه بشر اصلاح و تغییر یابد و این مهم فقط با تکیه بر قدرت لایزال الهى ممکن است. نمى توان از اشتباه فرار کرد و به اشتباهى با همان مبنا پناه برد، باید مبناى بشر خدا شود، وگرنه باز هم ضایعات فناورى هرچه بیشتر او را فراخواهد گرفت. 96
اینکه راه حل هاى فیلم بسیار ضعیف هستند و یا در بسیارى مواقع، با نقدى مبهم بر زندگى سیاه و تاریک امروز بشر همراهند، مشکل ساختارى در غرب پسامدرن امروز است که چون از حقیقت، که معرفت اللّه است، دور مى باشد، نتوانسته است به عقلانیتى محکم برسد، و تا وقتى به سمت خدا نرود، هیچ گاه نخواهد توانست مشکلات خود را حل کند. امروزه اندیشمندانى همچون احمد رامى و رنه گنون و پروفسور روژه گارودى و پروفسور حامد الگار با دریافت این مهم، به سمت اسلام آمده اند و خود از مروّجان آن در غرب شده اند. 97

هشدارها و بایدها
1. سینما امروزه به عنوان یکى از ابزارهاى چشمگیر در توسعه تمدن مادى درآمده است. سینما به دلیل جذابیت هاى ظاهرى و فریبنده فراوان و کارکردهاى عینى و مؤثر آن، مورد توجه عوام و خواص قرار گرفته است. برخى غرق شکوه مادى آن شده اند، که اکثریت مردم جهان را تشکیل مى دهند، و عده قلیلى متأمّلانه با آن برخورد مى کنند. قطعاً در راه شناخت جهان پیرامونى و شرایط و اقتضائات زمانى و مکانى و اجتهادات علمى در هر رشته اى، توجه به وضعیت سینما و فرمانروایان این عرصه مى تواند راهگشا باشد.
2. زمینه هاى فلسفى و فکرى و مبادى مادى یا ماوراءالطبیعى رسانه ها، بخصوص سینما، را در هنگام استفاده از این ابزار باید مدّنظر داشته باشیم، وگرنه اسیر و برده اقتضائات آن خواهیم شد. 98 علاوه بر این، باید حاکمان عرصه هاى استفاده و سوءاستفاده از سینم یعنى صهیونیست ها و قدرتمندان مستکبر جهان را هم مدّنظر داشته باشیم و توطئه هاى آن ها در عرصه سینما و هنر و فیلم سازى را همواره متوجه باشیم و به سمت شناخت پیچیدگى هاى آن حرکت کنیم، وگرنه زرق و برق ها و جوّ مرعوب ما را هم تحت تأثیر قرار خواهند داد.
3. شناساندن این رسانه فراگیر و ماهیت آن به جامعه و نیز معرفى فنون «نبرد سایبرنتیک»99 و «عملیات روانى» آن سهم بسزایى در بیدارى جامعه و رهایى آن از بند اسارت هاى مادى و بردگى نوین فرهنگى دارد.
4. همان گونه که اسلام عزیز از ما خواسته است و عقل حکم مى کند و رهبر فرزانه انقلاب نیز تأکید کرده اند، ما هم باید به سمتى حرکت کنیم که فلسفه و جهان بینى مستحکم خود را در ساحات گوناگون زندگى بشر و در بین همه قشرهاى مردم گسترش دهیم. ما باید با استفاده مشروع و بجا از قالب هاى لطیف و مؤثر هنرى، فلسفه هاى چیستى و چرایى و چگونگى100 خود را معرفى و تبلیغ کنیم و اندیشه خود را به سمت کارایى بیشتر سوق دهیم. غربى هاى دنیاپرست در فیلم ها، کارتون ها، رمان ها و تابلوهاى هنرى، مادى گرایى را به خورد کودک و نوجوان و بزرگ سال همه کشورهاى دنیا مى دهند و با زمینه سازى، جوامع را با هدایت علوم اومانیستى و تجربى به سمت ماتریالیسم و سکولاریسم به پیش مى برند، اگر ما به این سمت حرکت نکنیم، قطعاً وضعمان روز به روز بدتر از قبل مى شود و سلطه طاغوت گسترش مى یابد؛ همان گونه که متأسفانه در سال هاى اخیر، بسیارى از مجلات سینمایى و بازیگران و کارگردانان معروف ما و حتى بعضى جشنواره هاى سینمایى ایران با حمایت شرکت هاى چندملّیتى، که اکثراً صهیونیست هستند، فعالیت مى کنند و اصطلاحاً شرکت ها «اسپنسر فرهنگى» شده اند و قطعاً آن شرکت ها به دنبال اهداف خود هستند. 101
5. همان گونه که اشاره شد، براى ساخت این فیلم هزینه هاى نجومى و تلاش ها و تخصص هاى گوناگون به کار گرفته شده و جایزه هاى فنى بسیارى از جشنواره هاى جهانى برده است. 102 گرچه این جایزه ها خود براى تبلیغ فیلم به آن داده شد و بسیارى از جشنواره هاى جهانى بدون شک صهیونیستى هستند، 103 ولى تأکید بر جوایز در بخش فنى فیلم است. این نشان مى دهد که گرچه محتواى فیلم سوفیسم و صهیونیسم بود، ولى تلاش وافرى در زدن حرف باطل خود داشته اند. ما هم اگر بخواهیم جهانى شویم و ظهور امام حق را به جلو اندازیم، باید بیش از این تلاش کنیم؛ با سستى کار حق پیش نمى رود.
6. نقش نمادها و اسطوره ها و اعدادى مثل 5، 506، 303، 3، 101، 23، 0 و 1 در فیلم ماتریکس قابل توجه است. از این رو، برماست که با ذکاوت و هوشمندى و زیرکى، به مطالعه و تأمّل بپردازیم و فیلم ها را فقط منتقدانه ببینیم، نه از روى جهل و سادگى.
براى نوشتن این فیلم، پنج سال تلاش شده و بارها دقیق ترین گفتوگوها و صحنه هاى آن تغییر کرده است. رنگ هاى آبى، قرمز و سیاه، نماد پرواز، حشره ردیاب، خط تلفن، اعداد خاص و گفتوگوها در این فیلم هر کدام منظور خاص خود را دارند104 که مجال بررسى همه آن ها نیست، ولى برماست حال که در معرض امواج خطرناک هستیم، با مطالعه و دقت، فیلم ها و مطبوعات را ملاحظه کنیم و کمى هم به پشت صحنه مطالب ظاهرى توجه نماییم. ظاهرگرایى عاقبتى جز پشیمانى ندارد، و پشیمانى بى فایده است.
7. متأسفانه در بیشتر نقدهاى فراوانى که بر این فیلم وارد شده اند، تبلیغ همان اهداف فیلم موردنظر بوده است. مقالات فارسى و عربى درباره فیلم غالباً ترجمه هایى از حرف هاى مبلّغان غیرمستقیم و فیلسوف نمایان انگلیسى زبان هستند. برخى نقدهاى تألیفى به فارسى هم غربگرایانه و همراه با خودباختگى مشمئزکننده در برابر غرب و بافته هاى فلسفى آن هستند. براى نقد قابل قبول، بلد بودن چند واژه سینمایى و تکرار آن دردى دوا نمى کند، بلکه گاهى نشان از بى سوادى و عدم دقت نویسنده دارد. اکنون زمان کار و تلاش است، باید هویّت خود و حقیقت مسائل را درک کرد.

پى نوشت ها
1ـ «ماتریس / ماتریکس» (Matrix) جدولى از اعداد است که در ریاضیات به وسیله آن معادلات بسیار پیچیده و مسائل مشکل را به راحتى حل مى کنند. ماتریس تأثیر بسزایى در رشد ریاضیات جدید و در نتیجه، فناورى و توسعه مادى بشر داشته است. از این رو، مى توان آن را به عنوان نماد علم مدرنیته یا تکنولوژى جدید یا انبوهى از اعداد و معادلات دانست. شاید دلیل اینکه در این فیلم، این نام بر یک دستگاه رایانه اى خبیث گذاشته شده، خود نوعى نقد دوران مدرنیته و تکنولوژى هایش باشد.
2ـ هزینه قسمت اول فیلم قریب 60 تا 80 میلیون دلار اعلام شد. بودجه قسمت دوم (رستاخیز ماتریکس) و سوم (انقلاب هاى ماتریکس) رسماً 300 میلیون دلار اعلام گردید، ولى به عقیده برخى از منتقدان، بودجه قسمت دوم و سوم تا قریب 450 میلیون دلار هم رسیده است. البته اگر هزینه صدمیلیون دلارى تبلیغات را اضافه کنیم، باز این عدد بیشتر خواهد شد. (ر. ک: مجله دنیاى تصویر، ش 118، «مرداد 82»، ص 81، 83 و 84.)
3ـ نام فیلم ماتریکس با تکنیک «زمان بندى حرکت گلوله» (bullet time) عجین شده است. در این تکنیک، که براى اولین بار بدین صورت در فیلمى به کار رفت، از 122 دوربین عکاسى و چندین دوربین فیلم بردارى روى یک ریل مدوّر استفاده شد. این دوربین ها پشت سر هم از صحنه عکس مى گیرند و کلّ سکانس به وسیله عکس هایى به واسطه فرایند Morphing به هم وصل مى شوند تا مثل فیلم بردارى بلا انقطاع به نظر برسند. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: دنیاى تصویر، ش 118، ص 81 / همان، ش 125 «دى ماه 82»، ص 62 / «زندگى در دنیاى شبکه؛ نگاهى به مراحل تولید فیلم و خلق جلوه هاى ویژه سه گانه ماتریکس»، کتاب سال ماهنامه سینمایى فیلم، ضمیمه ش 312، «بهمن 1382»، ص 240.)
جلوه هاى ویژه این فیلم زیر نظر جان گیتا، که در سال 2000 برنده جایزه اُسکار بهترین جلوه هاى ویژه به خاطر فیلم ماتریکس شد، ساخته شده اند. قریب 2500 جلوه ویژه در دو قسمت 2 و 3 فیلم به کار رفته اند. این کار هزینه و هنر زیادى را به خود اختصاص داده است. صحنه توقّف گلوله هاى شلیک شده در هوا و صحنه تعقیب و گریز در بزرگراه که 300 اتومبیل شرکت جنرال موتورز را به نابودى مى کشاند و هفت هفته فیلم بردارى شد و صحنه جنگ نئو با اسمیت هاى بى شمار، که به Burly Brawlشهرت یافت، از صحنه هاى ممتاز این سه گانه به حساب مى آیند.
4ـ این فیلم موفق شد در سال 2000 م چهار اُسکار به خود اختصاص دهد: تدوین، جلوه هاى ویژه، طرّاحى صدا، و صداگذارى. این نشان مى دهد که نوآورى هاى فنى و جلوه هاى ویژه آن قابلیت بالایى داشته اند و زحمت زیادى در خلق آن ها کشیده شده است. (مجله سروش جوان، سال دهم، ش 14، «شهریور 1380»، ص 57.)
5ـ براى اثبات این مطلب، شواهد زیادى موجودند که در کتاب ها و مقالات متعددى بیان شده اند؛ از جمله: نفوذ صهیونیسم بر رسانه هاى خبرى و سازمان هاى بین المللى، اثر فؤاد بن سید عبدالرحمن الرفاعى، ترجمه حسین سروقامت، نشر کیهان، 1377 / قدرت یهودى، نوشته جاناتان جى. گلدبرگ، امریکا، 1996، (که خود یهودى است و اکنون سردبیر هفته نامه WeeklyForward امریکا مى باشد. / پژوهه صهیونیّت، به کوشش محمد احمدى، نشر مرکز مطالعات فلسطین، 1381 / «بنیان هاى تاریخى اندیشه سیاسى یهود» از عبدالله شهبازى، ص 473 / آمریکا بدون نقاب، سیدهاشم میرلوحى، نشر کیهان، 1380 / نفوذ صهیونیسم در مطبوعات، میرابوالفتح دعوتى، نشر ایّام، 1379، قم / مبانى فراماسونرى (یهود و فراماسونرى)، نوشته گروه تحقیقات علمى (ترکیه)، ترجمه جعفر سعیدى، چ دوم، تهران، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1376 / سازمان هاى یهودیان آمریکا، نوشته لى اوبرین، ترجمه على ناصرى، چ دوم، مؤسسه تحقیقاتى و انتشاراتى نور، 1375 / کنترل فرهنگ (نقش بنیادهاى کارنگى، فورد و راکفلر در سیاست خارجى آمریکا)، اثر ادوارد برمن، ترجمه حمید الیاسى، چ سوم، تهران، نشر نى، 1373 / «نگاهى به لابى صهیونیستى در آمریکا» نوشته مارک وبر (مدیر مؤسسه بازنگرى تاریخى)، روزنامه رسالت، ش 5302، خرداد 83، ص 8، به نقل از سایت IHR. org/ «چالش با تبلیغات صهیونیسم از کانون آن در آمریکا»، نوشته صلاح الدین حافظ مصرى، روزنامه سیاست روز، ش 696، «8 مهر 82»، ص 6؛ ش 700، «13 مهر»، 1382، ص 6 / «اهریمن صهیونیسم در بازار مکاره کن»، روزنامه کیهان، 22 اردیبهشت 1380، ص 12 / «جایزه ویژه جشنواره برلین براى یک فیلم صهیونیستى»، روزنامه کیهان، 16 خرداد 1380، ص 12 / «ستاره اسکار، صنعت یهودى»، روزنامه کیهان، 13مرداد 1380، ص 12 / «سینما و صهیونیسم و هالیوود»، سایت علمى پژوهشى یهود (Yahood. net) / متن فیلم مستند هالیوودیسم، یهودیان، سینما و رؤیاى آمریکایى، نویسنده و کارگردان: سینکلر جاکوبویچ، محصول 1997 آمریکا، بر اساس کتاب امپراتورى خودشان: چگونه یهودیان هالیوود در اختراع کردند، نوشته نیل گوبلر، نشر جهاد دانشگاهى، واحد الزاهرا (س).)
6ـ ماتریکس (1) که در 31 مارس 1991 در آمریکا روى پرده رفت، 171 میلیون دلار در آمریکا و 456 میلیون دلار در دنیا فروش داشت. قریب 325 میلیون دلار هم نوارهاى VHSو DVD این فیلم به فروش رسیده اند. (ر. ک: مجله دنیاى تصویر، ش 118، ص 81.) ماتریکس (2) فقط در چهار روز اول نمایش خود، 135 میلیون دلار در آمریکا فروش داشت و در فرانسه 7/1 میلیون نفر در عرض 3 روز اول به دیدن آن رفتند. (ر. ک: دنیاى تصویر، ش 118، ص 84.) البته هنوز هم فروش نسخه هاى ویدئویى DVD و اینترنتى آن و همچنین ویدئوگیم و انیماتریکس ها ادامه دارد.
7ـ از «فلسفه» قریب 20 تعریف ارائه شده است. در اینجا، منظور «اندیشه هاى کلى حاکم بر مبانى و اصول علوم دیگر، که روشى تعقّلى بر آن ها حاکم است» مى باشد که شامل انواع تفکرات فلسفى باستان و نوین مى شود؛ همچون شک گرایى، سوفیسم، جزم گرایى، نوافلاطونى، اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، فلسفه اسلامى و پست مدرنیسم با انواع نحله هایش.
8ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، چ دوم، سازمان تبلیغات اسلامى، 1379، ج 1، ص 119، (درس نهم)، و ص 88، (درس ششم).
9ـ جاناتان رامنى، «ماتریکسولوژى پارانویایى؛ تحلیلى بر رستاخیز ماتریکس برادران واچوفسکى و فیلم انیمیشن «انیماتریکس»، مجله دنیاى تصویر، ش 118، ص 75 و 76.
10ـ محمدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص 225، درس شانزدهم / فاطمه زیباکلام، سیر اندیشه فلسفى در غرب، تهران، دانشگاه تهران، 1378، فصل 17 / ر. ک: فلسفه تحلیلى و حلقه دین، ص 287 و 291.
11ـ در این فیلم فردى که در پى قدرت است از سیاره اى به سیارات شبیه سیاره خود مى رود و همزادان خود را به قتل مى رساند. پلیس بین سیاره اى به دنبال اوست و هر بار که او را دستگیر مى کند، او موفق به فرار مى شود. استدلال او این است که جهان هاى موازى وجود ندارند و من در خیال خود همزادان خود را مى کشم. پس از اینکه او قریب 144 همزاد خود را مى کشد و با کشتن آن ها، نیروى آن ها به درون او منتقل مى شوند، سعى مى کند آخرین همزاد خود را هم بکشد تا برترین قدرت جهان شود، ولى پلیس بین کهکشانى او را دستگیر مى کند و به سیاره تبعیدگاه منتقل مى نماید تا به هیچ وجه نتواند از آنجا فرار کند؛ یعنى در نهایت، در فیلم، وجود «جهان هاى موازى یا مجازى» ثابت مى شود، در حالى که حقیقتاً وجود چنین چیزى اثبات نشده است. (این فیلم در نوروز 1383 از تلویزیون پخش شد.)
12ـ در این فیلم، که نمادها و اسطوره هاى بى شمار یهودى صهیونیستى خودنمایى مى کنند، نماد قدرت، اسکلت سر یک اژدهاى پرنده است. اژدها غالباً نماد یک قدرت زمینى و مادى است، به خلاف پرنده قدرتمند که گاهى نماد قدرت آسمانى است که انسان هاى خوب (نماد کارگزاران یهود) و وحشى ها (انسان هاى زشت و بدترکیبى که صلیب هایى به دست دارند و عزادارى هایى شبیه مسیحیان و مسلمانان دارند) بر سر به دست آوردن آن رقابت مى کنند. انسان هاى خوب در این فیلم، براى نجات سرزمین موعود و بهشت زمینى خود، فداکارى فراوان مى کنند و با کمک گرفتن از نمادهاى تمدن یونان و مصر باستان در نهایت، وحشى ها را شکست مى دهند. در این فیلم، از «مادر» خوبى که حتى پس از مرگش هم دختران و شوهر خود را رها نمى کرد و یاورِ خوبانِ داستان است، بسیار یاد مى شود. مادر، یادآور سرزمین مادرى و بخصوص یادآور دختران لابان، (لیه و رامیل)، مى باشد که بنا به ادعاهاى سفر پیدایش، باب 29، بندهاى 15 تا 35 و باب 30 تمام 12 فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) از این دو زن و کنیزان آن ها مى باشد. استاد مهدى طائب نیز اشاره مى کند: هر مجموعه اى را که از یک مادر بودند، یک «کلان» نام گذارى کردند و مادر در نژاد عبرانى بسیار مورد اهمیت است. (ر. ک: دشمن شناسى، جلسه اول، 16 دى 1382، قم، مؤسسه حدیث لوح و قلم) استاد شمس الدین رحمانى نیز اشاره دارد که در فیلم هاى هالیوودى و یهودى هر جا به «مادر» برخوردید، غالباً منظور بازگشت به سرزمین مادرى وارض موعود بنى اسرائیل (فلسطین) مى باشد. (ر. ک: یهود و هنر (2)، سخنرانى، 9 تیر 1382 / قاموس کتاب مقدس، ترجمه و تألیف مستر هاکس، تهران، اساطیر، 1377، کلمات «مادر»، «رامیل» و «لیه».)
13ـ در فیلم محاصره، قریب دو سال قبل از واقعه 11 سپتامبر نیویورک، دقیقاً مشابه فروریختن برج هاى دوقلوى ساختمان تجارت جهانى، شاهد فرو ریختن برج بلندى هستیم که چند مسلمان مسبّب این واقعه هستند. در این فیلم، با نشان دادن صحنه هاى وضو گرفتن و غسل شهادت و اذان و همراه کردن این موارد با موسیقى وحشت و هراس بار روانى منفى فیلم علیه اسلام را افزایش داده اند. (ر. ک: CD نقد فیلم محاصره توسط دکتر حسن بلخارى در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره) قم.)
14ـ عجاج نویهض، پروتکل هاى دانشوران صهیون، ترجمه حمیدرضا شیخى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1373، پروتکل دوم، ص 262 و 261. در سایر پروتکل ها و برنامه هاى عملى و سایر منابع یهودى و صهیونیستى و سخنرانى ها و نوشته هاى سران یهود این مطلب را مى توانیم پى گیرى کنیم.
15ـ میرابوالفتح دعوتى، نفوذ صهیونیسم در مطبوعات، قم، ایّام، 1376، ص 166.
16ـ محسن غرویان، «اهل حکمت در محضر زعیم حکیم حکومت»، روزنامه رسالت، 12 بهمن 1382، صفحه فرهنگى، ص 6.
17ـ در مباحث فلسفه تاریخ و فلسفه توسعه، به تفصیل، بحث نظریه هاى پیشرفت و توسعه مطرح شده و مورد نقد و بررسى قرار گرفته است. نظریات پیشرفت تا هفت نظریه هم مى رسند. اجمالا در نظر مسلمانان، که انسان را داراى روح و جسم مى دانند و روح را مسلّط بر جسم مى شمارند، صرف توسعه ابزارها و ابتهاجات مادى پیشرفت محسوب نمى شود و زمانى مى توان ابزارى را پیشرفته دانست که در مسیر کمال و سعادت حقیقى بشر باشد. از این رو، نقدهایى بر فناورى موجود داریم.
18ـ «صهیون» نام کوه پرآفتاب و خشکى است در جنوب غرب بیت المقدس (اورشلیم). گاهى منظور از آن تمام شهر است و گاهى مناطق مرفّه نشین و دارالولایه بیت المقدس را گویند. در محل آن اختلاف است و برخى «اکرا» و بعضى «موریا» و گروهى «اوفل» را صهیون دانسته اند. در منابع یهودى و مسیحى با اسامى گوناگونى از آن یاد مى شود؛ از آن جمله اند: شهر برگزیده خداوند، ارض موعود، سرزمین مادرى، سرزمین موعود، شهر داود، شهر آسمانى، بازار علیا، شهر علیا، قلعه یبوسیان. این شهر براى یهودیان و مسیحیان و مسلمانان تقدّس خاصى دارد، ولى صهیونیست ها ظالمانه در حال اخراج مسلمانان و مسیحیان و تصاحب کامل آن هستند. (ر. ک: قاموس کتاب مقدس، ذیل کلمه «صهیون».)
19ـ «آرشیتکت» (Architect) در انگلیسى به معناى «معمار» مى باشد. ممکن است کنایتاً در فیلم به معناى طراح نرم افزارى ماتریکس باشد.
20ـ دکتر مجید شاه حسینى در فیلم مستند سینما؛ سرزمین موعود صهیونیسم معتقد است: این سفینه هاى نجاتبخش، بخصوص کشتى مورفیوس، نَسَب به کشتى حضرت نوح (علیه السلام) مى برند که عده اى از پاکان در آن بودند و براى بسط خوبى ها در تلاشند. ولى در مقاله اى در مجله دنیاى تصویر ش 118، ص 82 به نام «همه آنچه را که به تو خواهم گفت، درک نخواهى کرد! صد پرسش و پاسخ درباره رستاخیز ماتریکس» مى خوانیم: نام سفینه اى که مورفیوس فرمان دهى مى کند «Nabuchodonosor» (نبوکد نصَّر یا بخت النصر) پادشاه ظالم بابل است که بین سال هاى 605ـ562 قبل از میلاد مسیح حکومت مى کرد و با حمله به بیت المقدس آن را تخریب نمود و تعداد زیادى را کشت و تعدادى را مجبور به ترک وطن کرد. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: تورات، سفر «ارمیا»، باب 25، هفتاد سال اسارت) البته منتقدان بسیارى این حرف هاى کتاب مقدّس را مورد نقد جدّى قرار داده اند؛ از جمله استاد نجاح الطائى در کتاب مظلوم نمایى یهود، بیروت، 1382 ش.
21ـ عدد 6 براى شیطان پرستان معاصر عددى نمادین به شمار مى رود. همچنین عدد 666، که مجموعه 3 تا 6 مى باشد. براى این ها مثلث و خود عدد 3 هم یک نماد گروهى محسوب مى شود. غالباً در بیشتر فرهنگ ها عدد 7 نماد تکامل و بى نقصى محسوب مى شود و از این رو، عدد 6، که یکى از 7 کمتر است، نماد نقص و کمبود است و شیطان پرستان سیاه دل هم هرچه را نماد نقص باشد سمبلِ گروه خود قرار داده اند. باید متذکر شد که «شیطان پرستى» یکى از فرقه هاى مجعول صهیونیسم بین الملل است که در بسیارى از نمادها و عقاید با یهودیت و کتاب مقدّس هماهنگى دارد. در عمل هم وقتى عده اى از جوانان شیطان پرست مصر را دستگیر کردند، آن ها به داشتن رابطه سازمانى با سفارت اسرائیل در مصر و پول گرفتن از صهیونیست ها اعتراف کردند. قطعاً ریشه هاى فکرى پرستش شیطان همان شکّاکیت فلسفى و اخلاقى پوچ گرایى مى باشد که توسط یهود و هالیوود صهیونیستى ترویج مى شود. قسمت هاى دوم و سوم فیلم طالع نحس، که تبلیغ شیطان پرستى است، نیز با بودجه مستقیم اسرائیل ساخته شده اند. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: کتاب مقدّس، عهد جدید، سفر «مکاشفه» (رویدادهاى آخرالزمان)، بخصوص باب 20 و سایر کتاب هاى تورات و انجیل / سایت علمى پژوهشى یهود (Yahood. net) / ر. ک: «سینما و صهیونیسم»، بخش نگاه خرافى به شیطان.)
22ـ غرب امروز دچار حیرت و سرگشتگى فراوانى در اندیشه هایش گشته است. بشر پس از دیدن دو جنگ خانمانسوز جهانى و بیش از یکصد میلیون کشته، که حاصل تفکرات دوران مدرنیته (مارکسیسم، لیبرالیسم، نازیسم، فاشیسم) بود، به سمت نقد مدرنیته رفت و دوران پس از مدرنیته (پست مدرن یا پسامدرن) شروع شد. اما چون باز هم منبع اساسى تفکر صحیح (وحى الهى، عقل سلیم) را گم کرده و از خدا دور بود، نتوانست تکیه گاه محکمى براى خود بیابد. ویژگى اصلى دوران پسامدرنیسم، شکّاکیت و نقّادى هر اندیشه معرفت شناسانه و نسبى گرایى است. از این رو، نمى توان از پست مدرن ها انتظار ارائه راه حلى مستحکم با مبانى عمیق و ریشه دار داشت. براى مطالعه بیشتر، ر. ک: سیداحمد رهنمایى، غرب شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1380، فصل پنجم.
23ـ ر. ک: سید مرتضى آوینى، توسعه و مبانى تمدن غرب، نشر ساقى / نیل پستمن، تکنوپولى؛ سیطره تکنولوژى بر فرهنگ، ترجمه سید صادق طباطبائى.
24ـ متن فیلم مستند هالیوودیسم: یهودیان، سینما و رؤیاى آمریکایى / محمد احمدى، پیشین / عبدالله شهبازى، پیشین، ص 473.
25ـ صلاح الدین حافظ مصرى، پیشین / مارک وبر، پیشین / و نیز ر. ک: سایر منابعى که در پاورقى شماره 5 ذکر شده اند.
26ـ در قرآن کریم هم در آیات بسیارى اشاره شده است که برخى ظن و گمان خود را علم مى پندارند و همین مایه شقاوت و بدبختى آن هاست. یا در جاهایى آمده است: شیطان هاى انس و جن یاران خود را به لهو و لعب و اکتفا به شک و گمان مى خوانند. در کتاب تفکر فلسفى غرب از منظر استاد شهید مرتضى مطهرى، آمده است: «فلسفه شک از نظر عملى منجر به خودپرستى و خودپایى مى شود؛ همچنان که برخى شکّاکان فتواى صریحى در این باره داده اند... خوب و بد، ارزش و بى ارزش مفهوم هایى خالى و لااقل غیرقابل اثباتند. پس باید آن چنان زیست که منافع خود را بهتر مى توان تأمین کرد.» (ر. ک: على دژاکام، تفکر فلسفى غرب از منظر استاد شهید مرتضى مطهرى، مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر، ج 1، ص 72 / محمدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص 39.) در عمل هم شاهدیم که مقدار جرایم و گناهان و تجاوزات جنسى و امور غیراخلاقى بین لاقیدها و انسان هاى لاابالى بیش از مذهبیان است؛ مثلا، در اروپا درصد فرزندان حرامزاده کشورهاى شمال اروپا تا 50% و ایتالیا قریب 10% مى باشد.
27ـ وقتى فردى مدعى شک در همه چیز شد، قطعاً نمى تواند وجود عقل را بپذیرد و از این رو، اصلا وجود اندیشه را هم نمى تواند بپذیرد. البته یکى از نقدهاى اساسى به شک گراها این است که شما که اندیشه و عقل را مورد شک قرار مى دهید، اصلا چرا براى حرف خود دلیل مى آورید؟!
31ـ گرگیاس (حدود 483ـ379 قبل از میلاد) مدعى شد: «هیچ چیزى موجود نیست و اگر چیزى وجود داشت، قابل شناختن نمى بود و اگر قابل شناختن مى بود، قابل شناساندن به دیگران نمى بود.» (ر. ک: حسن معلمى، نگاهى به معرفت شناسى در فلسفه غرب، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380، ص 27 به نقل از: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه جلال الدین مجتبوى، چ دوم، تهران، سروش، 1368، ج 1، ص 112.)
32ـ ر. ک: محمد حسین زاده، معرفت شناسى، چ پنجم، قم، مؤسسه امام خمینى (ره)، 1379، ص 22 / على دژاکام، پیشین، ص 67.
34ـ ر. ک: سید احمد رهنمایى، پیشین، بخش پسامدرنیسم.
35ـ ر. ک: محمدتقى مصباح، پیشین، ج اول، درس دوازدهم / محمد حسین زاده، پیشین، ص 26.
36ـ همان گونه که در پاورقى شماره 27 اشاره شد، این پارادوکس ها در فلسفه سست بنیان مدرن و بخصوص پست مدرن به هیچ وجه رفع شدنى نیستند، مگر اینکه صاحبان این تفکرات به سمت حکمت و عقل سلیم و دین حرکت کنند.
37ـ شک گرایى در مقام انتقال فهم ها (تفهّمى) مثلا از صحنه اى که اوراکل به مورفیوس مى گوید: «مى توانى ناجى یا برگزیده یا یگانه را بیابى و به او القا کنى که ناجى نئو است.» و کمى بعد همانجا به نئو مى گوید: «تو ناجى نیستى.» این تناقضات گفتارى مخاطب را دچار حیرت مى کنند و با ترکیب صحنه هاى دیگر به سمت شک گرایى به پیش مى برند.
39ـ دکارت براى ایستادن جلوى موج شک گرایى در اروپا، ابتدا در وجود همه چیز و حتى خودش شک کرد و سپس به تدریج، بناى یقین را با جمله معروف «من شک مى کنم، پس هستم» بنا گذاشت، ولى همین بناى او هم اشکالاتى داشت، گرچه ایستادگى او در مقابل شک گرایى عملى پسندیده و کاملا عقلى بود. (براى توضیح بیشتر ر. ک: حسن معلمى، پیشین، ص 73 / على دژاکام، پیشین، ج 1، ص 170.)
40ـ محمد ایمانیان، «از اهریمن شریر دکارت تا ابررایانه خبیث ماتریکس؛ نگاهى به فرضیه هاى فلسفى ماتریکس»، مجله دنیاى تصویر، ش 118، ص 78 و 78 / دیوید چالمرز، «ماتریکس به مثابه متافیزیک»، ترجمه محمد ایمانیان، مجله نقد سینما، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، دور تازه، ش 8، ص 42.
41ـ جاناتان رامنى، «ماتریکسیوکولوژى پارانویایى»، مجله دنیاى تصویر، ش 118، ص 75.
42ـ برکلى (1685ـ1753م) از حس گرایان انگلیسى بود. او منشأ علم را حس مى دانست، اما منشأ حس را وجود خارجى شىء محسوس نمى شمرد و به وجود نفس، که قوّه ادراک کننده است، و به وجود خدا قایل است. برکلى قایل به عدم وجود دنیاى خارج از ذهن است که لازمه حرفش انکار بدیهیات مى باشد. (براى توضیح بیشتر ر. ک: محمدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، به تصحیح امیرجلال الدین اعلم، چ سوم، تهران، البرز، 1379، ص 265/فاطمه زیباکلام، سیراندیشه فلسفى درغرب، همان، ص 134.)
43ـ ر. ک: حسن معلمى، پیشین، ص 113.
44ـ جاناتان رامنى، پیشین، ص 75.
45ـ همان، ص 72 و 75.
46ـ محمد ایمانیان، پیشین، ش 118، ص 78.
47ـ همان، ص 80. این مقاله مجموعه یکصد پرسش و پاسخ درباره یکى از قسمت هاى ماتریکس، بلکه همه آن است و اسم آن از یکى از جملات «اوراکل» گرفته شده است.
48ـ تادمک کارتى، ترجمه سعید خاموش، همان، ص 72.
49ـ دیوید چالمرز، پیشین.
50ـ ر. ک: مصطفى مرشدلو، مجله نقد سینما، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، دوره تازه، ش 8، ص 35.
51ـ مجله دنیاى تصویر، ش 118، ص 86.
52ـ مجله سینما ویدئو، ویژه بیست و دومین جشنواره فیلم فجر، سال دهم، شم 358 (بهمن 1382)، ص 50 و سایر مطبوعات سینمایى بهمن 1382.
53ـ مجله دنیاى تصویر، ش 118، ص 76.
54ـ «سیک ها» فرقه اى از هندوان هستند که در واقع، بت پرستند و فقط در شکل ظاهرى، قدرى شبیه برخى مسلمانان شبه قاره هند هستند. اینکه بسیارى از مردم آمریکا فرقى بین سیک و مسلمان نمى گذارند، نشان از اوج بى اطلاعى و ناآگاهى آن ها دارد. در غرب، مردم مشغول دنیا و لذت هایش و رسانه ها هستند. یکى از متفکران آمریکایى پس از حادثه 11 سپتامبر گفت: «مردم ما در حال بازى بودند و این حادثه کمى آن ها را از بازى کردن درآورد!»
55ـ در فیلم بلید رانر، این مضمون که «نمى توانیم پى ببریم دارند فریبمان مى دهند» تبلیغ مى شود. این در حالى است که واقعیت دیجیتالى است؛ حقیقى نیست؛ فکر مى کنیم که حقیقى است مورد توجه قرار گرفته. در فیلم نمایش ترومن، معلوم مى شود که کل زندگى یک مرد نمایشى بوده که براى سرگرمى مردم دنیا ساخته شده است. قهرمان فیلم آسمان وانیلى پى مى برد که بخش اعظم زندگى اش واقعیت نماى مصنوعى بوده است. در فیلم، شهر تاریک هم در حالى که انسان ها شب مى خوابند، بیگانه ها (موجودات فضایى) صحنه دنیا را عوض مى کنند؛ درست مثل عوض کردن صحنه بین دو پرده در یک نمایشنامه. فیلم 2001، یک اودیسه فضایى در مورد سیطره ماشین هاست. «هال» نام ابررایانه اى است که به تدریج، کنترل تمام قسمت هاى فضاپیمایى را که در اختیار دارد، با ایجاد وحشت، به دست مى گیرد و همه افراد داخل فضاپیما را به قتل مى رساند و فقط یک نفر مى تواند نجات پیدا کند و «هال» را از کار بیندازد و فضاپیمایش در فضا سرگردان شود. در نابودگر، بین دو روبات نبردى ویرانگر صورت مى گیرد؛ روباتى که از طرف انسان هاست و ماشینى که از طرف ماشین ها به قصد نابودى آینده انسان ها مبارزه مى کند. در فیلم بیگانه هم سیاره اى نمایش داده مى شود که در آن ماشینى همه انسان ها را کشته است، بر آن حکومت مى کند و باز براى ادامه بقا به انسان نیاز دارد. فیلم هاى بسیارى براى گروه هاى گوناگون سنّى در همین قالب و یا نزدیک به این قالب ها ساخته و پرداخته شده اند.
56ـ تحلیل هاى روشن فکرنمایانه با آرم کمپانى هاى سرمایه دار (همان عالمان و دانشمندان دربارى سابق!) چیزى نیست که تازگى داشته باشد. در انقلاب فرانسه هم شاهد بودیم که بسیارى از سران نظریه پرداز علمى انقلاب فراماسونر بودند؛ و همین طور در جنگ هاى استقلال طلبانه دربارها و حکومت ها براى ادامه حیات، دست به اسطوره سازى و فلسفه بافى زده اند و در این راه، عده اى مزدور اندیشمندنما را به استخدام درآورده اند. این مزدوران در همه جاى جهان و در همه زمان ها هستند. (ر. ک: گروه تحقیقات علمى «ترکیه»، پیشین، بخش علماى ماسون «فراماسونر».)
57ـ مثل مقاله «اینک آخرالزمان، نجات دهنده مى آید»، مجله سروش جوان، ص 54، یا مقاله «تخیّل، کامپیوتر، ویدئوگیم و افلاطون در کنار هم»، مجله دنیاى تصویر، ش 125 (دى ماه 1382)، ص 63.
58ـ براى مثال، ر. ک: محمدتقى مصباح، پیشین، بخش «معرفت شناسى» (درس هاى دهم تا بیستم) / محمد حسین زاده، پیشین، بخش هاى نقش عقل و حس در تصورات و تصدیقات / حسن معلمى، پیشین، بخش هاى مربوط به سقراط وافلاطون و ارسطو.
59ـ اینکه در عمل شاهدیم شکّاکان در برخى برهه هاى تاریخى، بخشى از جامعه را مى توانند تحت تأثیر خود قرار دهند، دلیل استحکام استدلالى آن ها نیست، بلکه مغلطه ها و سخنورى ها و شعر و خطابه هاى آنان و در عصر جدید رسانه ها هستند که حرف آن ها را چند صباحى بر کرسى تأثیر مى نشانند، ولى هیچ گاه در دراز مدت نمى توانند بشر را اغفال کنند؛ دقیقاً مانند عصر یونان باستان که چند روزى سوفیست ها جوّ روانى جامعه را به دست گرفتند و پول کلانى به جیب زدند، ولى با ظهور رادمردانى همچون سقراط و افلاطون و ارسطو، تمام ادعاهاى فریبنده آن ها همچون سرابى نابود شد و به تاریخ پیوست.
60ـ اسطوره هاى سینماى معاصر بیش از آن هستند که در این مقال بتوان به آن ها پرداخت، ولى مى توان به عنوان نمونه، فقط اسمى از بعضى ذکر کرد: «مرد عنکبوتى؛ ناجى آمریکایى»، «سرزمین موعود یهود؛ اسرائیل»، «سرزمین مادرى»، «یهودستیزى هیتلر»، «اتاق هاى گاز (هولوکاست)»، «کوره هاى آدم سوزى»، «سوپرمن؛ منجى آدمى»، «على بابا؛ دزد ماده گرا»، «پادشاه تاریکى»، «شرکت هیولاى دوست داشتنى»، «هرى پاتر»، «شرک؛ غول سبز»، «دیوید کاپرفیلد»، «دراکولا»، «شیطان پرستى»، «اومانیسم نجاتبخش»، «فمینیسم؛ مایه سعادت»، «برترى سفیدپوستان و آنگلوساکسون ها»، «برترى عبرانیان (یهودیان)»، «تروریسم اسلامى»، «مسلمانان شهوتران و خشن»، «گودزیلا»، «انگیزیسیون»، «آوارگى و مظلومیت یهود (دیاسپورا)»، «داود کوچولوى مظلوم و آواره و معصوم»، «حکومت جهانى یهود و انگلوزایان ها»، «پارک ژوراسیک»، «یونگ گارى»، «اقتدار یهودى»، «رنسانس سعادت بخش»، «اصلاح طلبى پروتستانیسم»، «مسیحیت سکولار و ذلّت پذیر»، «یهودى دانشمند و مقتدر و موفق»، «عرفان ظلم پذیر»، «دین منزوى و شخصى»، «وحشى هاى متدیّن»، «ناجى قومى»، «پیامبران ملّى گرا و نژادپرست!»، «ناسیونالیسم»، «آزادى اطلاع رسانى در غرب»، «مطبوعات؛ صداى مردم»، «زندگى سعادت بخش در جهان غرب»، «پلیس خدمتگزار غربى»، «کاپیتالیسم مردمى»، «حقّانیت کشتار ویتنامى ها»، «دموکراسى، تنها راه صحیح حکومت»، «سازمان هاى امنیتى قوى غربى»، «بهشت موعود زمینى»، «نبرد نهایى؛ آرماگدون»، «تک شاخ مهربان و مقتدر»، «دیکتاتورى کلیسا»، «سلطنت مردم گراى انگلستان»، «فلسطینیان شرور»، «عقب ماندگى آسیایى ها و آفریقایى ها»، «مهاجرت به آمریکا و استرالیا براى آبادانى آنجا»، «خداى قومى؛ یهوه»، «کشف آمریکا»، «سرخپوستان بى تمدن و وحشى»، «کشف استرالیا»، «آفریقاییان و استرالیایى هاى آدمخوار»، «عادى بودن روابط نامشروع»، «حقوق بشر غربى»، «انسان هاى فرازمینى»، «بیگانه ها»، «6 میلیون کشته یهودیان در جنگ دوم» و... «ماتریکسولوژى». (قابل توجه آنکه به عمد، نام برخى از این اسطوره ها کنار هم آورده شده اند؛ مثلا، اومانیسم و شیطان پرستى در واقع دورى از خدا و شهوت محورى هستند.)
61ـ جاناتان رامنى، پیشین.
62ـ در بحث هاى پیچیده «مهندسى ذهن اجتماع»، «روان شناسى رسانه»، «عملیات روانى» و «جنگ سایبرنتیک»، از فنون و روش هاى ویژه اى براى تأثیر بیشتر بر مخاطب استفاده مى شود؛ از جمله اینکه «هیبت و عظمت یک صحنه و عجیب بودن بیش از حد طبیعى باعث مى شود که پیام همراه آن صحنه قابلیت نفوذ بالاترى پیدا کند.
63ـ مثلا در سوره حجر، آیه 39 مى خوانیم: (قالَ ربِّ بِما اَغوَیتَنى لاُزَیننَّ لهُم فى الارضِ ولاُغوِینَّهُم اجمعین)؛ ]شیطان پس از رانده شدن از درگاه الهى، قسم یاد کرد که [«پروردگارا! چون مرا گم راه ساختى، تا آنجا که در توان داشته باشم، نعمت هاى مادى را در سطح کره خاک براى انسان ها پرزینت و زیبا جلوه مى دهم و همگى آن ها را گم راه مى کنم. در سوره ناس، آیات 4 و 5 هم مى خوانیم: (قُل اعوذُ بربِّ النّاس... مِن شرِّ الوسواس الخنّاس الّذى یُوَسوسُ فی صدور النّاسِ)؛ به خداى جهانیان پناه مى برم،... از شر وسوسه کننده پنهان کار، آنکه در قلب (و دل) مردم وسوسه مى کند. قطعاً در تحریک و وسوسه قلب مردم، باید از راه تحریک احساسات و فریب عقل وارد شد، بخصوص از راهى که مردم سطحى اندیش متوجه نشوند؛ یعنى شیاطین خنّاسانه مردم را فریب مى دهند. در سوره شعراء هم شاعرانِ دروغگو و فریب کار مورد سرزنش قرار گرفته اند. اساساً در بسیارى از آیات قرآن، به این بحث توجه وافر شده که جاى پرداختن به آن بحث نیست. (براى مطالعه بیشتر ر. ک: سایت علمى پژوهشى یهود، (Yahood, net) بحث سینما و صهیونیسم و هالیوود، شیوه هاى جنگ روانى و نیز کتبى که در این زمینه نوشته شده اند؛ از جمله: جزوه راهکارهاى مقابله با ترفندهاى دشمن، متن سخنرانى استاد مهدى طائب، 6 تیر 1382، قم، مؤسسه علمى فرهنگى ولاء.)
64ـ عجاج نویهض، پیشین، پروتکل اول، ص 259. البته مطالب مشابهى در سایر منابع به وفور یافت مى شوند.
65ـ این مطلب را یکى از دست اندرکاران فیلم در برنامه «سینماى حرفه اى»، مخصوص پشت صحنه فیلم ماتریکس، که در تاریخ 3 اردیبهشت 1383 از شبکه دوم سیما پخش شد، بیان کرد.
66ـ در این باره خانم کریستینا لاول، نویسنده مؤمن مسیحى، در کتاب واقعیت درون ماتریکس، کوشید تا تفسیرى مسیحى از فیلم ارائه دهد. ولى پرفسور دیوید فرانکفورتر، استاد دانشگاه «نیو همشایر» در رشته تاریخ و مطالعات مذهبى، عقیده دارد که قهرمان ماتریکس در واقع، قهرمانى کلاسیک از ادبیات سال هاى ابتداى یهودیت است و ماتریکس نمى تواند فیلمى به نمایندگى از مسیحیت باشد. بسیارى دیگر از کارشناسان نیز با او هم عقیده اند. (براى مطالعه بیشتر ر. ک: جاش بیورک، «انجیل به روایت نئو» مجله نقد سینما، ترجمه مهدى فروتن، همان، ص 32 / ر. ک: «اینک آخرالزمان، نجات دهنده مى آید»، سروش جوان، همان.)
67ـ براى مطالعه بیشتر ر. ک: مارک وبر، پیشین / «سینما و صهیونیسم» در سایت علمى پژوهشى یهود (Yahood. net) / میر ابوالفتح دعوتى، پیشین، ص 166.
68ـ ر. ک: «سینما و صهیونیسم» در سایت علمى پژوهشى یهود / گفتوگو با جوئل سیلور، مجله دنیاى تصویر، ش 125، ص 64 / متن فیلم مستند سینما؛ سرزمین موعود صهیونیسم / میرابوالفتح دعوتى، پیشین.
69ـ در بسیارى از فیلم هاى صهیونیستى، بر مالکیت تاریخى یهودیان نسبت به «سرزمین فلسطین» یا «نیل تا فرات» یا «خاورمیانه بزرگ» تأکید مى شود، در حالى که محقق فلسطینى، حاج زکى على غول، شهردار قدس و عضو کانون تاریخ نگاران عرب در مقاله «بنى اسرائیل هرگز وارد فلسطین نشدند! قرائتى جدید از قرآن و تورات»، با دلایل کافى ثابت مى کند که اساس ورود یهودیان به سرزمین فلسطین کنونى ساختگى است و بنى اسرائیل به سمت یمن رفتند. ایشان شواهد زیادى مى آورد که حضرت سلیمان (علیه السلام) هم در یمن به حکومت رسید. موشه زیمر، تاریخ نگار برجسته یهودى و استاد تاریخ جدید دانشگاه عبرى بیت المقدس، هم رابطه میان یهودیان و سرزمین فلسطین را رد مى کند. پرفسور اسرائیل فینکلشتاین یهودى هم وجود معبد سلیمان و هیکل مقدّس را در محل کنونى بیت المقدس جعل تاریخ مى داند. براى مطالعه بیشتر ر. ک: محمد احمدى، پیشین، ص 95.
70ـ درباره بحث منجى، آثار سینمایى زیادى ساخته شده اند. بیشتر این آثار به نفع یهودیان و مسیحیان صهیونیست هستند. البته در برخى آثار هم به لوث کردن و تمسخر این بحث روى آورده اند.
71ـ کتاب مقدّس، ترجمه تفسیرى کتاب مقدّس به زبان فارسى، سفر «اعمال رسولان»، باب 9 (پولس، دشمن مسیح، پیرو مسیح مى شود) نشر انجمن بین المللى کتاب مقدس، لندن، 1995. در مورد مسیحیت پولسى، باید گفت: پولس، پطروس قدّیس را کنار زد و خود عملا سکّان هدایت مسیحیان را به دست گرفت. اکثر قریب به اتفاق نامه هاى رسولان در بخش عهد جدید کتاب مقدّس محرّف موجود از آن پولس مى باشند. افکار او بر تمام زوایاى فکر مسیحى سایه افکنده است. تفکراتى همچون الغاى شریعت، سکولاریسم، روان شناسى ذلّت پذیر تسلیم محض و قبول هر نوع حکومتى، سه اقنوم گرایى پسر خدا بودن عیسى، عدم ضدیت با یهودیان فریسى، و لزوم یهودى شدن قدس براى ظهور عیسى (علیه السلام)، از پولس نشأت گرفته و در مسیحیت امروز، بخصوص در بین پروتستان ها، رواج دارند. (براى مطالعه بیشر ر. ک: کتاب مقدس / ن. صاحب، مجموعه مقالات پروتستانیسم یهودى، (ناگفته هاى فرایند صهیونیستى شدن تمدن غرب)، صفحه پاورقى روزنامه کیهان، از 23 مرداد 82 تا 12 شهریور 82 / جزوه متن سخنرانى مهدى طائب، جلسه یازدهم، بخش آموزه هاى تاریخ حضرت عیسى (علیه السلام) / جوان. اُ. گریدى، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، نشر طه، 1377.)
72ـ البته برخى منتقدان (دنیاى تصویر، شماره 118، ص 82) مى گویند: «نئو» از اسم یونانى «Neos» به معناى «نوزاد» یا «نو، تازه پا» گرفته شده است و مى خواهد این نکته را القا کند که نئو مثل فردى است که تازه چشمش را به حقیقت دنیا باز کرده. البته همین منتقدان هم اشاره دارند که «Neo»، از جابه جایى کلمه one (The) تشکیل شده است، به معناى «برگزیده و مُنتخب» که باید ناجى دنیا باشد و بمیرد. البته با توجه به سایر شواهد و ادلّه اى که در متن آمده اند، همان «Newchrist» تحلیل مناسب ترى به نظر مى رسد و وجود شخصیت ترینیتى (Trinity) که نماد تثلیث مسیحى است، شاهدى دیگر بر ادعاى مزبور است، چرا که تثلیث را عالم یهودى متعصّب پولس که ظاهراً مسیحى شد به مسیحیت وارد کرد. (دنیاى تصویر، ش 118، ص 82.)
73ـ «خاورمیانه بزرگ» نام طرحى آمریکایى صهیونیستى است که اخیراً متن کامل آن منتشر شد. «خاورمیانه بزرگ» همان نواحى نیل تا فرات است که صهیونیست هاى مسیحى همنواى با یهودیان درصدد فتح مادى و معنوى آن هستند.
74ـ ر. ک: کتب عقاید، از جمله آموزش عقاید، محمدتقى مصباح، چ هفدهم، سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.
75ـ افرایم سینه، اسرائیل پس از سال 2000، ترجمه عبدالکریم جادرى، تهران، دانشکده فرماندهى و ستاد سپاه پاسداران، دوره عالى جنگ، 1381.
76ـ «خواص اهل باطل» و منافقانى که پس از قدرت گرفتن پیامبران بنى اسرائیل در دستگاه آن ها نفوذ کردند، منتظر فرصتى بودند که سازمان منسجم و قوى بنى اسرائیل را به سمت اهداف دنیاگروانه خود به پیش برند. اینان پس از فوت حضرت سلیمان (علیه السلام) اوضاع را مناسب دیدند و چنین کردند و تا به امروز هم یهودیان به شدت متأثر از این دسته هستند؛ چرا که آن ها هم که متدیّن واقعى بودند، مسیحى و مسلمان شدند. در این عصر هم این دنیاپرستان مهم ترین راه بقاى خود را بسط و ترویج تفکرات مادى و اومانیستى مى دانند و با نفوذ به مجامع علمى و دانشگاهى و رسانه هاى جهان، این هدف را به شدت پى گیرى مى کنند. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: ن. صاحب، پیشین / گروه تحقیقات علمى «ترکیه»، پیشین / عجاج نویهض، پیشین.)
77ـ کتاب مقدّس، بند 23، باب سوم، سفر «پیدایش» و داستان «برج بابل» در باب 11 سفر «پیدایش» بخصوص بند 7.
78ـ مرتضى کریمى، «آشنایى با مکتب دئیسم»، مجله معرفت، ش 74 (بهمن 82)، ص 70.
79ـ deism مکتبى است که در قرن 17 میلادى در غرب به وجود آمد و به دلیل ضعف ادعاها، عملا در قرن 18 افول کرد، ولى آثارش هنوز در فلسفه غرب باقى است. براى مطالعه بیشتر ر. ک: مرتضى کریمى، پیشین / على اصغر هادوى، «دئیسم و اصول نظام سرمایه دارى، فصلنامه کتاب نقد، ش 11.
80ـ در فقرات زیادى از کتاب مقدّس یهود، خدا جسم تلقّى شده است؛ از جمله در بندهاى 8 ـ10 باب سوم از سفر «پیدایش» و بندهاى 10 و 11 باب 24 سفر «خروج» و بند 9، باب 19 همان، سفر «خروج» / توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1377، ص 66 و 72.
81ـ کتاب مقدّس، بندهاى 8ـ10، باب سوم، سفر «پیدایش».
82ـ همان، بند 23، باب سوم، سفر «پیدایش»، و داستان «برج بابل» در باب 11 سفر «پیدایش».
83ـ همان، باب 32 سفر «پیدایش».
84ـ انتقادات زیادى از جانب مسلمانان و برخى دانشمندان مسیحى و یهودى منصف بر کتاب مقدّس وارد شده اند. براى نمونه ر. ک: روژه گارودى، تاریخ یک ارتداد (اسطوره هاى بنیانگذار سیاست اسرائیل)، ترجمه مجید شریف، چ سوم، نشر رسا، 1377، ص 58 / توماس میشل، پیشین. وى در صفحات 70 به بعد، سعى در اثبات یکتاپرستى مسیحیان دارد، ولى مترجم (استاد توفیقى) نقدهایى بر او وارد کرده اند. همچنین ر. ک: حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، چ دوم، سمت و طه و مرکز جهانى علوم اسلامى، 1379، بخصوص در قسمت نقدهاى باروخ اسپینوزاى یهودى در کتاب مقدّس / ر. ک: سیر تاریخى تورات، چ دوم، قم، در راه حق.
86ـ در انگلیسى Rational به معناى عقلى و عقلانى از نوع عقل ابزارى و بریده از وحى و خود بسنده و معیشت اندیش است، بخصوص در فلسفه دکارت آلمانى. کانت صریحاً به تأثیرپذیرى خود از دیوید هیوم (که شدیداً تجربه گرا بود و منکر علیّت) اعتراف مى کند. (ر. ک: کتب تاریخ فلسفه؛ از جمله فاطمه زیبا کلام، سیر اندیشه فلسفى در غرب، تهران، دانشگاه تهران، 1378، ص 163 / ایمانوئل کانت، تمهیدات، ترجمه غلامعلى حدّاد عادل، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1367، به نقل از: کانت که گفت: «هیوم مرا از خواب جزمیت بیدار کرد.») در مقابل، در زبان انگلیسى wisdomبراى حکمت و عقل سلیم به کار مى رود. مجموعاً Rationalism را مى توان اصالت عقل مستقل از وحى و خود بسنده ترجمه کرد. البته نتایج این تفکر به دلیل ضعف هاى عقلى آن به حس گرایى کشیده شدند و حس گرایى هم به دلیل ضعف خود، به شکّاکیت در پست مدرنیسم رسید.
87ـ «Scince» در انگلیسى، تقریباً به معناى «علم تجربى و آزمون پذیر داراى نتیجه عینى» است. هرگز Scince به معناى مطلق علم و دانش نیست، کلمه اى که تقریباً به این معناست knowledge مى باشد. فرهنگ کوچک آکسفورد، Scince را چنین معنا کرده است:
که روشن است به علمى که مرتب شده و به دست آمده از آزمایش هاى عالم واقع و معاینه و مشاهده باشد، گفته مى شود.
باید توضیح داد که بخصوص پس از فرانسیس بیکن، علوم تجربى بیشتر به سمت زندگى مادى در غرب رانده شدند و هرچه بیشتر از عقل و وحى گسستند و به قول فروغى در سیر حکمت در اروپا، «بیکن اهل فضل اروپا را از خشکى وجود و تقیّد به کتاب ها و تعلیمات قدیم بیرون آورده و علم فلسفه را از حوزه دیانت مسیح بیرون کرده و مستقل ساخته و گفته هاى پیشینیان را از حجیّت انداخته است، گرچه نسبت به ارسطو و افلاطون کمى بى انصافى کرده است... لذا، او را بانى فلسفه پوزیتویسم مى دانند.» (ر. ک: محمدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، ص 113.) امروزه با وجود اعتراف سردمداران پوزیتیویسم به سستى اندیشه حس گرایى افراطى، متأسفانه سایه سنگین این اندیشه انحرافى بر تمامى مجامع دانشگاهى جهان، حجاب حقیقت شده است. البته پست مدرن ها شروع به نقدهایى کرده اند؛ حرفى که قرآن و اندیشمندان مسلمان قرن هاست بر بطلان آن تأکید مىورزند.
88ـ در سایت فیلم (Whatisthematrix. com) بخشى از مقالات، ارتباط فیلم با بودیسم را مورد توجه قرار داده اند. (ر. ک: جاناتان رامنى، پیشین، دنیاى تصویر، ش 118، ص 76.) در مجله نقد سینما، دوره تازه، ش 8 مقاله انجیل به روایت بندگى، نوشته باش بیورک، ترجمه مهدى فروتن، ص 33 مى خوانیم: بر اساس تعالیم بودا، مهم ترین مشکل پیش روى انسان نه گناه و شیطان، بلکه جهل نسبت به راستى و حقیقت است. فقدان یک موجود الهى آشکار و ارجاع به مسائلى نظیر تمرکز، مسیر و آزاد کردن ذهن از دیگر اثرات بودیسم (در فیلم ماتریکس) است. شورشیان علیه ماتریکس حقیقت را دریافت و ذخیره مى کنند و با برنامه ریزى ذهن خود به رستگارى مى رسند.
89ـ در کتاب عرفان و حماسه حضرت آیة اللّه جوادى آملى (قم، اسراء، 1378)، گوشه هایى از عرفان ناب تصویر شده اند. حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) نمونه بارز یک عارف به حقیقت هستند که رفتار ایشان کوچک ترین نزدیکى به سکولاریسم (جدایى دین و دنیا) ندارد و در تمام صحنه هاى زندگى اجتماعى حضور داشته اند. شاید بى دلیل نیست که در بسیارى آثار سینمایى غرب، به راحتى عرفان هاى شرق آسیا، که عرفان هایى سکولار هستند ترویج مى شوند و بااسلام و شیعه مخالفت مى شود. حاکمان زرطلب غرب هرگز تحمّل نمى کنند که سخن خداوند در زندگى افراد حاکم شود؛ چرا که تحمل هیچ نوع حقى را ندارند.
90ـ چین و هند قراردادهاى تسلیحاتى و اقتصادى فراوانى با اسرائل بسته اند. همین چند سال پیش بود که چین قرارداد ساخت یک دستگاه هسته اى با ایران را زیر فشارهاى آمریکا و اسرائیل ملغا کرد و در عوض این خوش خدمتى، یک تکنولوژى دست چندم آمریکایى گرفت. اگر به تاریخ جنگ دوم و تاریخ چین مراجعه کنیم، عمق نفوذ صهیونیست ها و یهودیان در حکومت کمونیستى کنونى چین را بهتر درمى یابیم. (براى مطالعه بیشتر ر. ک: گروه تحقیقاتى علمى «ترکیه»، پیشین، قسمت «بررسى ارتباط انقلاب چین و یهودیان.»)
91ـ شاخص ترین فرد این مکتب ویلیام جیمز (1824ـ1910) مى باشد که در «هاروارد» درس خواند و تدریس کرد. چارلز ماندرس پیرس (1839ـ1914) هم، در آمریکا بود. سى. آى. لوئیس (1883ـ1946) هم که در رفع مشکلات فلسفه جیمز کوشید، یک پرفسور هاروارد بود. جان دیویس (1859ـ1952) هم که مهم ترین چهره پراگماتیسم قرن بیستم است، با نفوذترین فیلسوف آمریکایى به شمار مى رود. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: کتب تاریخ فلسفه، از جمله: فاطمه زیباکلام، سیر اندیشه فلسفى در غرب، فصل 14 «فلسفه آمریکایى»، ص 233.)
92ـ مصطفى مرشدلو، «اتوپیایى پراگماتیستى»، مجله نقد سینما، به نقل از: ویلیام جیمز، پراگماتیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان.
93ـ در واقع، بیشتر مکاتب فلسفى اخیر غرب سر از نوعى شکّاکیت و نسبى گرایى درمى آورند؛ چرا که وقتى معیار حقیقى و اساسى اندیشه به حس یا سود یا نتیجه عملى مفید مادى تقلیل یافت، چون این موارد اصالت ندارند، نتایج غلطى هم مى دهند و به نسبى گرایى منجر مى شوند؛ مثلا، در مکتب «پراگماتیسم» جیمز و دیویى، زمانى که یک اندیشه براى گروهى رضایت بخش و سودمند باشد و براى گروهى دیگر نامطلوب، این اندیشه در یک زمان براى عده اى حقیقت دارد و براى عده دیگر خطا دارد؛ یعنى نسبت به عده اى حقیقت است و نسبت به دیگران خطا، و این نسبى گرایى معرفتى مى شود. حتى وقتى اندیشه، که زمانى براى یک فرد سودمند است و زمانى دیگر خطا، باز هم نسبى گرایى رخ مى نماید. (براى نقد مفصّل، ر. ک: کتب فلسفى از جمله سیر اندیشه فلسفى در غرب، ص 243.)
94ـ «آمپریسم» مکتب حس گرایى است که جان لاک (1632ـ1704) و جرج برکلى (1685ـ1753) قایل به آن بودند و اصالت را به حس و تجربه عینى مى دادند. دیوید هیوم (1711ـ1776) هم قایل به این مکتب بود، ولى با دقت بیشترى، لوازم حس گرایى را فهمید و به آن ها قایل شد؛ از جمله علّیت را نفى کرد و به نوعى نسبیت اندیشه قایل شد. اما تأثیرات هیوم بسیار بود و اندیشمندانى همچون آگوست کنت، سپس حلقه وینى ها (لودویک ویتگنشتاین، موریس شلیک، رودلف کارناپ، اتونیوراث) از او تأثیر پذیرفتند و «پوزیتویسم» یا حس گرایى افراطى را بنیان نهادند. البته مدعیان پوزیتویسم افراطى در اواخر عمرشان، خود هم فهمیدند که قایل شدن به اصالت حس فقط یک اشتباه بزرگ است. (ر. ک: کتب تاریخ فلسفه غرب؛ از جمله: فاطمه زیباکلام، سیر اندیشه فلسفى در غرب.) استاد محمدتقى مصباح نقدهاى مفصّلى به حس گرایان و پوزیتویست ها وارد دانسته اند. (ر. ک: محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج اول، ص 211) متأسفانه هنوز هم در بسیارى از مجامع علمى و دانشگاهى این اندیشه ها جریان دارند.
95ـ معاویه هم براى سست کردن مبانى اعتقادى مبارزه با ظلم، جبرگرایى را ترویج مى کرد. غیر از معاویه، سایر خلفاى اموى هم این کار را مى کردند. امروزه وهابیّت هم جبرگرایى را ترویج مى کند؛ وهابیّتى که جاسوس خانه انگلستان و مسترهمفر تلاش زیادى در به وجود آوردن آن کردند. اکنون سازمان هاى جاسوسى آمریکایى در ادامه همان مسیر لورنس عربستان، که یک جاسوس انگلستان بود، قدم برمى دارند.
96ـ استاد مصباح به طور مفصّل شبهات جبر کلامى، جبر فلسفى، جبر تاریخى و جبر اجتماعى را در مجموعه معارف قرآن، انسان شناسى (جلد سوم)، (چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378، قم، ص 373) بیان کرده و پاسخ هاى متقنى به آن ابراز داشته اند.
97ـ براى مطالعه بیشتر، ر. ک: سید مهدى میرباقرى، مجموعه جزوات نظام فکرى و نهضت نرم افزارى، قم، مؤسسه فرهنگى فجر ولایت، همو، جزوه درآمدى بر تبیین ضرورت و راهکارهاى جنبش نرم افزارى، قم، فرهنگستان علوم اسلامى / سید مرتضى آوینى، توسعهومبانى تمدن غرب، تهران، نشر ساقى، 1376.)
98ـ روژه گارودى را شاید بیشتر با کتاب جنجالى اش، تاریخ یک ارتداد؛ اسطوره هاى بنیانگذار سیاست اسرائیل، مى شناسند. ولى او در اثر شیرینى به نام سرگذشت قرن بیستم، ]وصیت نامه فلسفى من[ (ترجمه افضل وثوقى، تهران، سروش، 1375) مکاتب فلسفى معاصر غرب را به نقدى عالمانه کشانده است. او در صفحه 137 همین کتاب مى نویسد: «وقتى اصطلاح تازه «فلاسفه جدید» را مى شنویم، به واقع، نفس فلسفه به ذهن متبادر نمى شود؛ زیرا این جریان ایدئولوژیکى اصطلاحاً با هیچ فلسفه اى سر و کار ندارد، بلکه مکانیسم ها و ترفندهاى تازه اى است براى استفاده از فلسفه در سطح رسانه هاى گروهى و صحنه هاى سیاسى؛ زیرا این ترفندها همه درباره این نکته است که چگونه صاحبان قدرت (سیاسى و اقتصادى) مى توانند از فلسفه دانشگاهى به نفع خود استفاده کنند. منظور من از "فلسفه دانشگاهى" آن نظام آموزشى است که فلسفه را به کسانى مى آموزد که بعداً فقط معلم فلسفه بشوند و... الى آخر. انگار جامعه بشرى به یونان باستان بازگشته که صاحبان پول و قدرت از سوفسطائیان و مغلطه هاى به ظاهر اندیشمندانه آنان براى "رام کردن افکار مردم به نفع خود" بهره مى گرفتند.»
رنه گنون در کتاب سیطره کمیّت و علایم آخرالزمان، به نقد نظام کمیّت محور غربى پرداخت. گنون، که مسلمان شده بود و در مصر همسرى مسلمان هم اختیار کرد، علم مدرن را «داده اى شیطانى» و تمدن غرب را «تمدن شیطان» مى داند؛ تمدنى مى داند که پوشاننده حق و حقیقت و معنویت است. (ر. ک: سخنرانى دکتر رضا داودى اردکانى در مورد شهید سیدمرتضى آوینى، مجله سوره، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، دوره جدید، شماره هشتم، «فروردین و اردیبهشت 1383».)
احمد رامى در پایگاهى بزرگ در اینترنت با نام « Rami. tvmRadioislam. Com» به نقد انگاره هاى غرب و صهیونیزم به چند زبان زنده دنیا پرداخته است و مدیر رادیو اسلام نیز مى باشد. پرفسور حامد الگار، هم که توسط یکى از دانشجویان فهیمش شیعه شد، مروّج اسلام ناب و انقلاب اسلامى در آمریکاست و منتقد بعضى روشن فکران پوپرى غربزده ایران مى باشد. (ر. ک: اظهارات پرفسور حامد الگار پیرامون افکار و مقاصد دکتر سروش، مجله صبح، شهریور 1376، ش 73، ص 8.) البته این ها مشهورترین ها هستند، گرنه درغرب دو گروهند که به اسلام توجه خاصى نشان داده اند: اندیشمندان و مستضعفان تحت ستم. گروه زیادى از منتقدان غرب هم هستند که متأسفانه هنوز به سمت اسلام نیامده اند. چه بسا پیام اسلام به درستى به گوششان نرسیده و یا تبلیغات رسانه اى به آن ها فرصت تفکر نداده است. امید که با ظهور حق، موانع برطرف شوند.
99ـ براى توضیح بیشتر، ر. ک: سید مرتضى آوینى، سینما؛ آینه جادو، تهران، نشر ساقى / ترینل پستمن، تکنوپولى، سیطره تکنولوژى بر فرهنگ، ترجمد سیدصادق طباطبائى. در عالم خارج، شاهدیم که برخى کارگردانان متعهد در اول انقلاب و سازندگان فیلم هاى حماسى و عرفانى زیبا به جایى رسیده اند که علیه حکومت اسلامى و علیه آرمان هاى رزمندگان دفاع مقدس و شهداى عزیز در حال تولید فیلم هستند. ضربه اى که اسلام از دست این افراد مى بیند، بسیار سخت است.
100ـ در فیزیک اصلى وجود دارد معروف به «سایبرنتیک» که مى گوید: در یک سیستم دو قسمت عمه داریم: مغز سیستم و بدنه سیستم. تمام بدنه باید انرژى تولید کند و از مغز فرمان بگیرد و مغز هم باید مصرف کننده انرژى و فرمانده همه بدنه باشد. تالکوت پارسونز از این اصل در سازمان دهى اجتماع استفاده کرد و این بحث را به جامعه شناسى برد. در سال 1993 توماس آرکوئیلا استراتژى «منازعه سایبرنتیک» را بر همین اساس طرّاحى کرد. البته به نام هایى دیگر، قبلا تمام قدرت هاى خودمحور همین ایده را داشتند. آمریکاى صهیونیستى امروزه بر اساس همین استراتژى، دست به «جهانى سازى» زده است و خود را مغز سیستم یا کدخدا مى داند و بقیه فرهنگ ها و مردم جهان را بدنه محسوب مى کند و وجود هیچ نوع مغز دیگرى را براى این سیستم تحمّل نمى کند. دلیل اصلى مواجهه غرب با اسلام و جمهورى اسلامى همین است که تفکر شیعى ایده هاى مستحکم و نوینى براى بشر در فلسفه سیاست و حقوق وجامعه شناسى و مهم تر از همه، در فلسفه و دین دارد و قطعاً در مواجهه منصفانه تفکر شیعى و غرب، تفکر شیعى پیروز میدان است. به همین دلیل، غربى ها با استراتژى جنگ روانى و منازعه سایبرنتیک، به وسیله رسانه ها و «هالیوود» به مبارزه اى فراگیر در عرصه علم و فرهنگ و سیاست و اقتصاد با جمهورى اسلامى برخاسته اند و گویى فریب کارى و غفلت زایى را از همه دیکتاتورى هاى تاریخ در استحمار و استثمار مردم جهان ربوده اند. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: حسن عبّاسى، جنگ جهانى چهارم، قم، پارسایان، 1382. براى شناخت روش هاى نبردهاى رسانه، ر. ک: ورنر سورین و جیمز تانکارد، نظریه هاى ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، دانشگاه تهران، 1381.)
101ـ فلاسفه مسلمان تاکنون به خوبى از عهده تولید و رشد فلسفه هاى چیستى (وجود) و چرایى (ماهیت) برآمده اند و گوى سبقت از همه فلاسفه دنیا ربوده اند و مستحکم ترین حرف ها را دارند، ولى «متأسفانه فلسفه چگونگى (شدن)» کمى مورد غفلت مسلمان واقع شده است. در فلسفه چگونگى، روش عملیاتى کردن دین در تمام ساحت هاى علم و دانش بشرى مورد دقت قرار مى گیرد. غربى ها با تولید فلسفه چگونگى، تا حد کمى توانسته اند اومانیسم را به تمام حیطه هاى حیات ببرند و نظام تولید علم را در مسیر باطل قرار دهند. خوش بختانه با وقوع انقلاب اسلامى در ایران، بسیارى به این فکر افتادند و فرهنگستان علوم اسلامى قم اکنون مدعى است فلسفه چگونگى را بر مبناى نظام ولایى اسلام تولید کرده است. امید که با همیارى همه اندیشمندان حوزه و دانشگاه و نقد و بررسى آن ها، از فلسفه «شدن» اسلامى به سمتى برویم که اسلام را در تمام میدان هاى زندگى وارد و اجرا کنیم و به سمت مهیّا شدن کامل زمینه هاى ظهور حرکت کنیم. (براى مطالعه بیشتر، ر. ک: مجموعه جزوات سیدمهدى میرباقرى، نظام فکرى و جنبش نرم افزارى، / همو، جزوه «درآمدى بر تبیین ضرورت و راهکارهاى جنبش نرم افزارى» / فرهنگستان علوم اسلامى قم، یادى از استاد سید منیرالدین حسینى الهاشمى مؤسس فرهنگستان، قم، فجر ولایت، 1380 / فرهنگستان علوم اسلامى قم، ضرورت مهندسى تمدن اسلامى بر پایه فلسفه شدن، قم، فجر ولایت، 1380 / علیرضا پیروزمند، رابطه منطقى دین و علوم کاربردى، امیرکبیر، تهران، 1376 / محسن غرویان، پیشین / «اسپنسرهاى فرهنگى»، مجله آینه هنر «مجله داخلى هیأت اسلامى هنرمندان»، تهران، 1382.)
102ـ مثلا در سال 2000 م این فیلم چهار اسکار برد. (ر. ک: پاورقى شماره 4.)
103ـ مثلا جایزه «اسکار» که هر ساله سر و صداى زیادى در جهان به پا مى کند، توسط لویى مایر یهودى پایه گذارى شد. براى مطالعه بیشتر ر. ک: «سینما و صهیونیسم» در سایت علمى ـ پژوهشى یهود (Yahood. net) / «اهریمن صهیونیسم در بازار مکاره کن (فرانسه)»، روزنامه کیهان، 22 اردیبهشت 1380 / «جایزه ویژه براى یک فیلم صهیونیستى در جشنواره کن، روزنامه کیهان، 16 خرداد 1380 / «ستاره اسکار، صنعت یهودى»، روزنامه کیهان، 13 مرداد 1380.
104ـ به طور اجمالى، مى توان گفت: رنگ آبى قرص نماد آرامش دروغین، رنگ قرمز قرص نماد گذشتن از خط قرمزهاى تصنّعى، زمینه سیاه فیلم نماد یأس و ناامیدى و گرفتارى بشر، پرواز نئو نماد توانستن و عروج مادى، حشره ردیاب (byg) نماد تکنولوژى تعقیبگر واطلاعاتى، خط تلفن نماد ارتباطات لامحاله و گریزناپذیر بودند. البته شاید بتوان تحلیل هاى دیگرى هم ارائه داد. مهم این است که باور کنیم فیلم هایى این چنین پر هزینه از هر نمادى هدفى را تعقیب مى کنند.

منبع: ماهنامه معرفت شماره 85
نویسنده : حسن نوروزى
 

نظر شما