موضوع : پژوهش | مقاله

نقد و بررسی فیلم‌های سینمایی و مستند روز جهان

در این بخش، چهار فیلم سینمایی و مستند روز از نگاه منتقدان و نویسندگان این حوزه، مورد بررسی قرار گرفته است.


1
نام فیلم: تاکسی به سوی تاریکی می‌رود
عنوان اصلی: Taxi to the Dark Side
مدت فیلم: 106 دقیقه
کارگردان: الکس گیبنی
تهیه‌کننده: شرکت سینک فیلم
نویسنده: جنیفل ووگل
در دسامبر سال 2002 میلادی، یک راننده تاکسی جوان افغانی به نام دلاور، پس از دستگیری توسط نیروهای آمریکایی، به یک پایگاه نظامیان ایالات متحده در بگرام منتقل می‌شود. پنج روز بعد، پس از آویزان شدن‌های طولانی از شانه‌ها و ضرب و شتم‌های فراوان، دلاور جان خود را از دست می‌دهد. پس از انتقال جسد وی به سردخانه، یک مأمور بررسی علت قتل اعلام می‌کند که استخوان‌های پای دلاور به دلیل ضربات وارده کاملاً خرد شده‌اند. البته تحقیقات بعدی نشان داد که وی بی ‌گناه بوده است.! داستان زندگی دلاور، نشانه گستردگی استفاده از شکنجه در ارتش آمریکاست. موضوعی که کارگردان این فیلم مستند تلاش می‌کند ابعاد مختلف آن را برای مخاطبان این اثر شرح دهد. به علاوه، با مشاهده فیلم «تاکسی به سوی تاریکی می‌رود»، می‌توان به خوبی دریافت که بدرفتاری‌های روی داده در زندان‌های اشغالگران، به دلیل وجود چند سیب گندیده در یک باغ به وجود نمی‌آید. در حقیقت ما با یک وحشی گری ساختار یافته رو به ‌رو هستیم. آقای دمین کورستی در یکی از بخش‌های فیلم چنین می‌گوید: «وقتی شما افراد را در یک موقعیت احمقانه قرار می‌دهید، آنها کارهایی احمقانه انجام خواهند داد.»
اگر شما مقاله نگاشته شده توسط امیلی بازلون در دو ماهنامه «مادر جونز» با عنوان «از بگرام تا ابوغریب» (مارس / آوریل 2005 میلادی) را بخوانید، می‌توانید به خوبی دریابید که چگونه راهبردهای به کار گرفته شده در خاک افغانستان، در عراق نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. کورستی یکی از کارشناسانی است که در سال‌های اخیر، در چندین پرونده رسوایی‌های اتفاق افتاده توسط نیروهای اشغالگر در عراق و افغانستان، به عنوان متخصص به بررسی و تحقیق پرداخته است. وی برای مخاطبان توضیح می‌دهد که در زندان‌های ارتش آمریکا، با زندانیانی روبه‌رو شده که برای سیر کردن خود پاکت‌های ذرت برشته را می‌جویده اند. از سوی دیگر، نظامیان زیادی به وی گفته‌اند که مجبور به اجرای دستورات افراد مافوق خود هستند. البته در این فیلم، چندین صحنه بسیار دلخراش و تکان ‌دهنده نیز از تصاویر مستند اردوگاه ابوغریب وجود دارد که با پخش صدای دیک چنی بر روی این تصاویر، مخاطب با یک دوگانگی رو به‌ رو می‌شود: «ما برای جنگ با تاریکی آمده ایم و پاره‌ای از اقدامات کثیف و مخاطره‌آمیز، ضروری به نظر می‌رسد.»!.
منبع: www.Motherjones.com

2
نام فیلم: گانگستر آمریکایی(2007)
عنوان اصلی: American Gangster
مدت فیلم: نود دقیقه
کارگردان: ریدلی اسکات
نویسنده: ایرل اوفاری
«گانگستر آمریکایی» را باید یک اثر خارق‌العاده، چشم گیر و برجسته سینمایی امروز به شمار آوریم. در این فیلم پرمخاطب، ما شاهد طرح یکی از مسایل دیرپای اجتماعی یعنی معضل مواد مخدر و قاچاق آن از سوی گروه‌های زیر زمینی هستیم. از نگاه من، در گانگستر آمریکایی، دو صحنه قابل توجه وجود داشت که توجه‌ها را به خود جلب می‌کرد: اولی در سکانس‌های پایانی فیلم و در گفت و گوی ریسه رابرتز (با بازی راسل کرو) با رئیس مافیا فرانک لوکاس (با بازی دنزل واشنگتن) در اتاق بازجویی مخوف پلیس روی می‌دهد. رابرتز همانند یک سخنران پرشور برای لوکاس شروع به صحبت می‌کند و برای او از عواقب تجارت مواد مخدر که به مرگ صدها انسان انجامیده، می‌گوید.
دومین سکانس به یک معامله خونین هرویین در بانکوک تایلند باز می‌گردد. یکی از گانگسترها دستگیر می‌شود و قصد پرداخت رشوه به مأموران را دارد. نکته قابل توجه اینکه، تقریباً همه همدستانش، سیاه پوست هستند.
واشنگتن سیه‌ چرده در این فیلم نقش یک قاچاقچی بزرگ و حرفه‌ای را بازی می‌کند که برای رسیدن به اهدافش از هیچ جنایتی روی گردان نیست. در این فیلم نیز، لوکاس با همه ذکاوت خود، نماینده چنین افرادی به شمار می‌رود. به هرحال، لوکاس با نقش‌آفرینی به عنوان رئیس بزرگ، خود را به عنوان یک قاچاقچی بزرگ بین‌المللی در منطقه سیاه پوست ‌نشین «هارلم» به ما معرفی می‌کند که هدایت یک شبکه بزرگ گسترده از ویتنام تا نیویورک را بر عهده دارد. گویی ما خود را در برابر آینه‌ای می‌بینیم که همه شکست‌ها و ناکامی‌های مبارزه دولت آمریکا با معضل مواد مخدر را به تصویر می‌کشد. آیا ساخت چنین فیلم‌هایی موجب دستگیری، به زندان افتادن و محکومیت‌های حبس طولانی‌تر برای شهروندان سیه‌ چرده نخواهد شد؟ به نظر من، ساخت این فیلم نیز به تغییر این اوهام و تصورات نادرست، هیچ کمکی نخواهد کرد.

3
نام فیلم: پیکر جنگ
عنوان اصلی: Body of War
مدت فیلم: نود دقیقه
کارگردان: الن اسپیرو
نویسنده: امی گودمن
در سال جاری، تعداد سربازان کشته شده ما در عراق از مرز چهار هزار نفر گذشت و این آمار همچنان در حال افزایش است. در کنار تعداد تلفات این جنگ پنج ساله، ده‌ها هزار زخمی نیز وجود دارد. بنا به گزارش سایت icasualties.org در این سال‌ها، بیش از چهل هزار سرباز ما با پروازهای امدادی از خاک عراق به سایر مناطق انتقال یافته‌اند. می‌توان حدس زد که آمار کل زخمی‌ها تا چه حد گسترده است. از سوی دیگر، آرتور بلانک معتقد است که سی درصد سربازان بازگشته از خاک عراق از اختلالات روانی پس از تروما (PTSD) رنج می‌برند.
توماس یانگ سربازی بود که در چهار آوریل 2004 میلادی در شهرک صدر زخمی شد و داستان زندگی وی به دنبال مصاحبه با فیل دوناهو کارگردان فیلم «آلن اسپیرو»، به تصویر کشیده شده است. در فیلم «پیکر جنگ»، سرباز رایت توضیح می‌دهد که تنها پس از پنج روز از ورودش به خاک عراق، به یک مأموریت نظامی اعزام می‌شود. بیست و پنج سرباز بر پشت یک کامیون دو و نیم تنی می‌نشینند که فاقد سقف و یا دیواره محافظ جانبی بوده است. افراد مسلح روی پشت ‌بام‌ها، همانند شکار مرغابی‌های گرفتار شده در یک بشکه، حتی نیازی به هدف‌گیری هم برای کشتار سربازان نداشتند.
در این فیلم مستند می‌توان شاهد مبارزه رایت با مشکلات زندگی‌ او بر روی ویلچر بود. او با روحیه‌ای در هم شکسته از همسرش جدا شده و اینک از فعالان انجمن کهنه ‌سربازان مخالف جنگ است. در این میان، استفاده کارگردان از چهره‌ای جنجالی و پرطرفدار برای مصاحبه با رایت، به این اثر جذابیت بیشتری داده است. چرا که دوناهو در آستانه جنگ عراق، به دلیل دعوت از کارشناسان ضد جنگ، از کار در شبکه MSNBC کنار گذاشته شده بود.
بوش و چنی که با افتخار صحبت از یک ارتش کاملاً داوطلب و آزادی ‌بخش می‌کنند، در برابر رنج‌های افرادی نظیر سرباز رایت چه دفاعی دارند؟
همان ‌طور که رایت هم در صحبت‌هایش بدان اشاره می‌کند، دولتمردان آمریکایی با سوء استفاده از احساسات وطن ‌دوستانه جوانان این کشور، سربازان خود را روانه مأموریت‌هایی بی ‌فایده و جاه‌ طلبانه می‌کنند.
در مجموع، ما در فیلم مستند «پیکر جنگ»، با هزینه‌های انسانی جنگ عراق آشنا می‌شویم. در یکی از تأثیر گذارترین صحنه‌های این اثر، رایت پس از ملاقات با سناتور کهنه کار، رابرت برد (که بیشترین رأی را در تاریخ سنا به خود اختصاص داده است)، با دلجویی سناتور برد و یادآوری این نکته که به جنگ عراق رأی منفی داده، رو به ‌رو می‌شود. وی می‌افزاید: «من از کاری که تو کرده‌ای، سپاسگزارم. تو یک مرد هستی و کار بزرگی را نیز انجام داده‌ای. تو برای کشورت کار بزرگی به انجام رسانده‌ای.» سرباز رایت در پاسخ به او چنین می‌گوید: «بله، همانند کاری که شما انجام دادید!»
منبع: www.Alternet.org


4
چهارگانه جان سخت؛ آینه تمام نمای هویت فرهنگی و ایدئولوژیک زندگی آمریکایی
نویسنده: مارکو لانزاگورتا
«جان سخت»، بیش از اینکه فیلمی هیجان‌ انگیز و خیره‌ کننده باشد، یک اثر کامل است. با مشاهده این اثر پر مخاطب، می‌توان با مجموعه‌ای از فراز و نشیب‌های اجتماعی و اقتصادی سال‌های ریاست جمهوری ریگان آشنا شد. می‌توان از جان ‌سخت به عنوان پیش ‌بینی آینده آمریکا و آغازگر عصر سلطه قدرت عضلانی و بدنی در سال‌های دهه نود میلادی نام برد.
از زمان اولین اکران عمومی آن در تابستان 1988 میلادی، جان سخت مخاطبان زیادی یافت که ساخت سه عنوان رسمی با عناوین «جان‌سخت دو »، «جان سخت؛ با یک انتقام‌گیری» و «آزاد زندگی کن و یا به سختی بمیر»، نشانگر محبوبیت فوق‌العاده این اثر است. به علاوه، مخاطبان این اثر برای شخصیت اصلی داستان یعنی جان مک کلاین (با بازی بروس ویلیس) و اقدامات خشونت‌ بار و جذاب وی از لحاظ تصویری، اهمیت زیادی قائل می‌شوند.
بدون هیچ‌تردیدی، جان‌ سخت را باید جزو جهت ‌دارترین آثار ساخته شده سینمایی به حساب آوریم؛ چرا که تقریباً همه سکانس‌ها و گفت و گوهای به نمایش درآمده، از لحاظ زیبایی‌ شناسی و یا مسیر داستان گویی، دارای اهمیت هستند. همان ‌طور که اکثر علاقمندان سینما می‌دانند، جان سخت داستان مردی است که در روز کریسمس از نیویورک روانه لس‌آنجلس می‌شود تا با همسرش هولی جنارو (با بازی بونی بدلیا) آشتی کند.
هولی نیز در آسمان خراش ناکاتومی پلازا و در یک شرکت ژاپنی به ریاست آقای تاکاگی (با بازی جیمز شیگتا) به کار مشغول است. با ورود یک گروه مسلح بی‌ رحم آلمانی و استفاده از برچسب تروریست، موجی از زد و خورد و انفجار در این آسمان‌ خراش روی می‌دهد. هر چند جان پیش از پایان فیلم، در جست و جوی آرامش آنان را ترک می‌گوید. از نگاه بسیاری، با ساخت جان‌ سخت و دنباله‌های آن، فیلم‌های حادثه‌ای با نیروی عضلانی درآمیخته شده است. گفته می‌شود که ایده گروگان ‌گیری، به دنبال حوادث المپیک مونیخ و گروگان ‌گیری ورزشکاران اسراییلی، در ذهن تورپ نقش می‌بندد. در مجموع، داستان «هیچ‌چیز برای همیشه نمی‌ماند» یک داستان ایدئولوژیک به شمار می‌رود که می‌تواند به عنوان آینه روزگار خود به شمار آید.
از دیدگاه من، شخصیت مک کلاین در جان ‌سخت، بسیار نزدیک به تصویر قهرمانان پست ‌مدرنی است که در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی به مردم ارائه می‌شد. قهرمانانی محبوب که در قالب سازمان‌های رسمی نمی‌گنجیدند و در مقابل، نیروهای نظامی و پلیس بوروکراتیک و دارای ساختاری غیر منعطف، به عنوان مانعی در برابر اهدافشان نشان داده می‌شدند.
منتقدان به شباهت‌های داستان جان‌سخت با حوادث جنگ ویتنام نیز اشاره می‌کنند. موضوعی که در فیلم‌های «اولین خون؛ قسمت دوم» (1985) و سه‌گانه «شکست در عملیات» (1984، 1985 و 1988) نیز پیش از این تکرار شده بود.
در جان سخت ما با یک موضوع فانتزی نظامی ‌گرایانه روبه‌رو هستیم که به گونه‌ای تأمل برانگیز، بازیگر نقش اول باید با یک ارتش خارجی مسلح به پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌های موجود به مبارزه پردازد؛ دشمنی که در صدد نابودی ارزش‌های خانوادگی و اجتماعی و اخلاقی ماست. این اثر را باید آینه تمام عیار عصر ریاست ‌جمهوری ریگان بدانیم. چرا که در آن سال‌ها، بازیگر سابق فیلم‌های وسترن ‌هالیوود و رهبر کاخ سفید، خواهان تولید سیستم‌های تسلیحاتی پیشرفته برای جنگ با امپراتوری شیطان بود.
یکی دیگر از ویژگی‌های مهم آن دوران را باید مخالفت دولت ریگان با الگوی دولت رفاه مطرح شده در کشورهای اروپایی دانست. دونالد بارها در سخنرانی‌های خود اعلام کرده بود که چنین برنامه‌هایی مبتنی بر یک نظام بوروکراسی ناکاراست و از نقایص زیادی برخوردار می‌باشد.
آیا ارائه یک قهرمان عضلانی و ماجراجو که فاقد ویژگی‌های ملموس عقلایی و ابزارهای گفت و گو و صلح‌ جویی است و تنها به راه‌ حل‌های ویران ‌کننده می‌اندیشد، کاملاً اتفاقی بوده است؟
ما در جان‌ سخت شاهد حملات و آسیب‌های زیادی به بدن مک کلاین هستیم که فارغ از جنبه‌های سرشار از خشونت و بی‌رحمی و قساوت، از ویژگی‌های استعاره‌ای برخوردار است و احتمالاً اکثر بینندگان این فیلم نیز به این نظر می‌رسند که گویی استفاده از اهرم تخریب و جنگ برای مقابله با دشمنان، گزینه‌ای مناسب خواهد بود.
با نگاهی به آثار اکشن و ماجرا جویانه دو دهه اخیر نظیر فیلم‌های آرنولد شوایتزینگر، سیلوستر استالونه، دولف لونگرین، و جین کلود ون دام و در نهایت جان سخت، یک نکته مشترک دیگر نیز وجود دارد: استفاده تحریک ‌آمیز از اندام‌های عضلانی مردانه و به تصویر کشیدن سایر ماجراها پیرامون این محور. من معتقدم که در چند گانه‌های جان‌ سخت، ما شاهد حضور یک انسان عادی هستیم که در دام شرایطی غیر عادی گرفتار شده و متلک‌ها و حرکات عضلانی‌اش، همگی جذاب و چشم گیرند و به گواه تاریخ، جان سخت به عنوان نماد به تصویر کشیدن بدن‌های عضلانی در دهه نود میلادی شناخته می‌شود.
از سوی دیگر، در این چندگانه ما شاهد تمرکز زیادی بر لوکیشن‌های فیلم نظیر آسمان خراش و یا فرودگاه هستیم و بر خلاف فیلم‌های اکشنی که عموماً در طبیعت و یا کشورهای دیگر ساخته می‌شدند، با یک فیلم شهری و مدرن رو به ‌رو می‌شویم که شهروندان دولت‌های خارجی فاشیست و کارتل‌های بین‌المللی تبهکار، در خانه به جنگ با بازیگر نقش اول این اثر می‌پردازند.
در ادامه باید به چند نکته دیگر نیز به صورت فهرست‌وار اشاره کنم:
ـ طرح مسائل نژادی در جان‌ سخت؛
ـ همزمانی ساخت و اکران جان‌ سخت با اشغال نظامی نیکاراگوئه و دستگیری رئیس‌جمهور این کشور توسط تفنگداران دریایی؛
ـ معرفی این اثر به عنوان خشن‌ترین فیلم ساخته شده در سال‌های دهه نود میلادی با انبوهی از صحنه‌های انفجار و تخریب و خشونت و تبادل آتش بین دو طرف؛
ـ ایجاد فضای رعب ‌انگیز جنگ‌های اطلاعاتی و شبکه‌ای، تخریب شهرهای آمریکا، سرقت هویت و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی علیه ساختمان‌های دولتی که همه این رویدادها احتمالاً برای اولین بار در سینمای آمریکا با این گستردگی به تصویر کشیده شده است.
ـ ساخت چهارمین فیلم از این مجموعه در سال‌های پس از حوادث یازده سپتامبر و تلاش برای نادیده ‌انگاری مسائل فرهنگی پیچیده فراسوی حملات تروریستی.
ـ استفاده نامتعارف از هواپیماهای بمب ‌افکن اف سی و پنج به دنبال حملات هلی‌کوپترهای نظامی به یک بزرگراه شلوغ برای از بین بردن یک تریلر مظنون؛
از سوی دیگر، با نگاهی به سال‌های دهه نود و اکران جان سخت، می‌توان تصور کرد که مخاطبان این فیلم در آن دوره، گویی خود را با یک بازی رایانه‌ای خشن و نه یک فیلم سینمایی مواجه می‌دیدند.
در مجموع، چهار فیلم خانواده جان ‌سخت به گونه‌ای ساخته شده است که حجم آدرنالین بدن تماشاگر را به بالاترین مقدار می‌رساند. در عین حال، استفاده از مفاهیم نژادی، جنسیتی، عضلانی و اجتماعی در جهت القای مفاهیمی فرهنگی و ایدئولوژیک، جزو مشخصه‌های چند گانه جان‌ سخت می‌باشد و نکته تأسف‌آور این است که در این فیلم‌ها هیچ اشاره‌ای به ویژگی‌های فرهنگی و ایدئولوژیک تروریسم نمی‌شود. هر چند این چهار فیلم را باید یکی از ویژگی‌های فرهنگ رایج زندگی آمریکایی‌ها به شمار آورد.
منبع: www.PopMatters.com

منبع: ماهنامه سیاحت غرب / 1387 / شماره 64، آبان ۱۳۸۷/۰۸/۰۰

نظر شما