موضوع : پژوهش | مقاله

تنهایی سرد ادبیات

نخستین ‌بار دکتر محمدرضا ترکی در وب‌ نوشت خود از درگذشت نابهنگام دکتر خسروفرشید ورد (1388-1308) و تاسف از دیر خبردار شدن جامعه فرهنگی از این فقدان سخن گفته بود و آنگاه در روزنامه‌ها و وب نوشت‌ها و سایت‌های دیگر خبر منتشر شده بود.
به راستی چرا و چگونه استاد و پژوهشگری که سال‌ها در حوزه زبان فارسی دارای نظریه و از شهرتی جهانی برخوردار بوده، باید چنین تنها و گمنام بمیرد؟ مسئولان فرهنگی و دانشگاهی ما برای این بی‌اعتنایی و دیرآگاهی نسبت به درگذشت وی چه پاسخی دارند؟ چرا جامعه ایرانی در قبال یادکرد شایسته از چنین بزرگانی فراموشی پیشه خود ساخته است؟ بی‌گمان همه ما مسئول این امر هستیم اما هدف از نگارش این مقاله، نه دل سوزاندن بر چنین درگذشتی- که البته در شأن بزرگان هم نیست - که یادکردی کوتاه از تلاش‌های پنجاه ساله مردی است که دل درگرو ایران و فرهنگ ایرانی داشت و میراثی ماندگار از خود برجای نهاد. یادش گرامی و روانش روشن باد.
نسل کنونی استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های ایران، بی‌گمان برآمده از تلاش‌های نسل‌های پیشین استادان – به ویژه - دانشگاه تهران است. بی‌آنکه بخواهیم چشم بر برخی کاستی‌ها بپوشیم، نسل‌های گذشته پژوهشگران و استادان زبان و ادبیات فارسی بسیاری از بنیان‌هایی را درانداختند که اکنون در دانشکده‌های ادبیات فارسی ایران گواه آنیم. اما اینکه آیا نسل امروزین استادان زبان و ادبیات فارسی در نظر و عمل توانسته‌اند، سپاسگزار و قدردان استادان خویش باشند، یا بدان پایه و مایه رسیده باشند، نیازمند نوشته‌ای دیگر است که اکنون از آن درمی‌گذریم. با این حال، جهت ترسیم فضای گفتمانی‌ای که نسل‌های گذشته در ایجاد آن نقش داشتند، بهتر است اندکی به بررسی و تحلیل آن بنشینیم.
هسته نخستین نسل از استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی که در دانشگاه تهران شکل گرفت، بیشتر علامه‌ها و نویسندگانی را در برمی‌گرفت که برخوردار از پشتوانه‌ای ادبی، فکری و دینی در کار پژوهش در زبان و متن‌های نظم و نثر فارسی بودند. برجسته‌ترین این افراد، علامه دهخدا بود که خود از فعالان جنبش مشروطه به شمار می‌رفت. علامه دهخدا افزون بر نثر شیوا و روان فارسی، واژه‌شناس برجسته‌ای نیز بود.
او از این حیث، پایه‌گذار پژوهش‌های واژه‌شناختی جدید در ایران معاصر بود؛ امری که بعدها به دست دکتر محمد معین تکمیل شد. لغت‌نامه دهخدا، نشان از توجه ویژه و احاطه زیاد علامه به متن‌های کلاسیک زبان فارسی دارد. علاوه بر این شادروان علامه دهخدا به تصحیح و ویرایش متن‌های کلاسیک ادب‌فارسی همچون دیوان‌های منوچهری، ابن یمین، فرخی سیستانی، مسعود سعد سلمان و... پرداخت.
ادیب پیشاوری، ‌استاد فروزانفر، استاد جلال الدین همایی، محمدتقی بهار(ملک الشعرای بهار)، دکتر عباس اقبال آشتیانی، دکتر سعیدنفیسی، دکتر صادق کیا، رشید یاسمی، استاد عبدالعظیم قریب، استاد پورداوود، دکترمحمد مقدم، محمدپروین گنابادی، دکتر محمدمعین، دکتر صورتگر، دکتر خانلری و تنی چند دیگر، از جمله پژوهشگرانی بودند که چه در شمار استادان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و چه در شمار پژوهشگران زبان و ادب فارسی و تاریخ، فرهنگ ایران آشکارا آغازگر پژوهش‌های زبان شناختی و ادب فارسی شدند و میراثی پربار از خویش به یادگار نهادند.
پژوهش‌های مشتاقانه و عاشقانه این بزرگان در زمینه زبان، ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانی آنچنان گسترده بود که بنیانی استوار برای پژوهش‌ها و بررسی‌های بعدی درانداخت.
بی‌گمان اگر نبود تلاش‌های این استادان در تصحیح، ویرایش، بازشناسی، بازیابی، ریشه شناسی، واژه‌شناسی و تحلیل متن‌های کلاسیک زبان فارسی، درست نمی‌دانیم که امروزه چگونه می‌توانستیم به آسانی به آنها رجوع کنیم. از سویی دیگر میراث بر جای مانده از این استادان، به نیکی در پرورش استادان و پژوهشگران نسل بعدی به کار آمد. سربرآوردن چهره‌هایی چون شادروان دکتر زرین کوب، دکتر شفیعی کدکنی، ‌دکتر استعلامی، شادروان دکتر امین ریاحی، دکتر حق‌شناس، دکتر باطنی، دکتر خطیبی، دکتر جلال خالقی مطلق، دکتر علی رواقی، دکتر پورنامداریان، شادروان دکتر خسرو فرشید ورد و... نتیجه تلاش‌های پیوسته، پیگیر و دلسوزانه نسل استادان پیشین زبان و ادب فارسی بود.
شادروان دکتر خسروفرشید ورد با تکیه بر چنین پشتوانه پرباری بود که پا به عرصه پژوهش‌های زبان‌شناختی و ادبی گذاشت. او که از محضر استادانی چون معین، خانلری، همایی، فروزانفر و محمدمقدم بهره‌های علمی فراوانی جسته بود، از همان آغاز دانشجویی، همزمان به مطالعات زبان‌شناختی، نقد ادبی و دستور زبان فارسی علاقه‌مند شد. این امر او را تا حدی از دیگر همراهانش که بعدها استادان برجسته‌ای در حوزه ادبیات فارسی شدند، ممتاز می‌کرد. در این راه – همان‌گونه که گفته شد- دکتر فرشیدورد به ویژه از دانش استادانی چون معین، خانلری و محمدمقدم در مطالعات زبان‌شناختی بهره برد.
این سه تن (معین، خانلری دکتر محمدمقدم) نقش مهمی در گستراندن مطالعات زبان‌شناختی تاریخی-تطبیقی، ریشه‌‌شناسی زبان‌فارسی و زبان‌شناسی جدید دردانشکده ادبیات داشتند. دکتر محمد مقدم پایه‌گذار گروه زبان‌شناسی دانشکده ادبیات بود و همو بعدها استاد راهنمای دکتر فرشید ورد در نگارش پایان‌نامه دکتری وی با عنوان «قید در زبان فارسی و مقایسه آن با قیود عربی، انگلیسی و فرانسه» شد. دکتر محمدمعین هم، از همان آغاز کارش در حوزه ادبیات به زبان‌های ایرانی، تاریخ و تحول آنها علاقه‌مند شده بود و حاشیه وی بر «برهان قاطع» دقیق‌ترین و جامع‌ترین ریشه‌شناسی واژگان زبان‌ فارسی در عصر خود بوده است.
همچنین دکتر «پرویز ناتل خانلری» با نگارش کتاب‌های «زبان‌شناسی و زبان‌فارسی»‌و «تاریخ زبان فارسی» (3جلد) گام مهمی در عرصه پژوهش‌های زبان‌شناختی برداشته بود. شادروان دکتر خسرو فرشیدورد همواره از این سه تن به نیکی یاد می‌کرد و همواره به وام علمی خویش از آنها معترف بود.
با این حال علاقه فرشید ورد، به زبان‌شناسی 2 دلیل عمده داشت: 1- بازنویسی دستور زبان فارسی بر پایه زبان‌شناسی جدید 2- واژه‌سازی، اصطلاح‌یابی و برابرنهادهای فارسی واژه‌ها و اصطلاح‌های زبان‌های غربی. او در حوزه دستورنویسی، موشکافانه و پیگیرانه بر کاربرد زبان‌شناسی جدید درتدوین دستور فارسی تأکید می‌کرد و در زمینه واژه‌‌سازی، همواره بر امکانات موجود پویا و زایای زبان فارسی تأکید می‌کرد و به شدت دیدگاه سره‌گرایان را در این زمینه نقد می‌کرد. البته خود بارها در کلاس «تاریخ زبان فارسی» می‌گفت که زمانی در جوانی گرفتار «بیماری سره‌گرایی» شده بود اما از آن نجات یافت.
دکتر فرشیدورد در حوزه دستورنویسی کتاب‌هایی چون «جمله و تحول آن در زبان فارسی»، «دستور مختصر تاریخی زبان فارسی»، «دستور مفصل امروز بر پایه زبان‌شناسی جدید: شامل پژوهش‌های تازه‌ای درباره آواشناسی و صرف و نحو فارسی معاصر و مقایسه آن با قواعد دستور»، «گفتارهایی درباره دستور زبان فارسی»، «مقایسه قیود و عبارات قیدی فارسی با واژه‌ها و عبارات همانند آن در عربی» و... را نگاشت و در زمینه واژه‌سازی کتاب مهم «دستوری برای واژه‌سازی: ترکیب و اشتقاق در زبان‌فارسی، ترکیب و تحول آن در زبان فارسی»‌و نیز «لغت‌سازی و وضع و ترجمه اصطلاحات علمی و فنی و یادداشت‌هایی درباره فرهنگستان و برنامه‌ریزی برای زبان و ادبیات و تاریخ زبان‌فارسی» را نگاشت.
دکتر فرشیدورد، زمانی بر استفاده از مبانی زبان‌شناسی جدید در دستورنویسی و تحلیل متن‌های کلاسیک ادب فارسی تأکید داشت که بسیاری از استادان ادبیات فارسی آن روزگار (و حتی هم‌اکنون نیز)، ادبیات فارسی را حوزه‌ای فروبسته در خود می‌دانستند و از گفت‌وگوی آن با سایر زمینه‌های علمی به ویژه زبان‌شناسی ابا داشتند. گرچه در این حوزه باید تلاش‌های دکتر خانلری و بعدها افرادی چون دکتر باطنی و دکتر حق‌شناس را که هر دو از گروه زبان و ادبیات فارسی برآمده بودند و سپس‌تر راه زبان‌شناسی جدید را پی‌گرفته بودند، قدر نهاد، با این حال، دکتر فرشیدورد همواره از این نگاه بسته به ادبیات گله داشت و می‌کوشید تا آن را در کلاس‌های درس و کتاب‌هایش توضیح دهد.
زبان‌شناسی برای وی یک جنبه دیگر هم داشت؛ به غیر از دستورنویسی و واژه‌سازی و آن، تحلیل متن‌های نظم و نثر کهن ادبی بود. دکتر فرشیدورد که مدتی در فرانسه و اسپانیا دوره‌های جدید زبان‌شناسی را آموخته بود، به خوبی می‌دانست که این دانش تا چه پایه و مایه‌ای در غرب در تحلیل متن‌های ادبی کاربرد یافته است. او می‌کوشید تا این راه را در زمینه متن‌های فارسی نیز بگشاید. برهمین اساس بود که در کتاب‌های «در گلستان خیال حافظ» و «نقش‌آفرینی‌های حافظ: تحلیل زیبایی‌شناسی و زبان‌شناختی اشعار حافظ» کوشید تا با پشتوانه‌ای زبان‌شناختی سراغ تحلیل و بررسی اشعار حافظ برود.
گرچه شادروان دکتر فرشید ورد، دستی در نقد ادبی داشت و کتابی دوجلدی در این زمینه به چاپ رسانده بود اما دیدگاه‌های وی در خصوص شعر نو به ویژه پس از نیما به شدت مناقشه برانگیز می‌نمود. با این وصف، شادروان فرشیدورد اشتیاق زیادی به خواندن شعرهای کلاسیک ادب فارسی داشت و در هنگام خوانش آنها در سر کلاس درس، شور و گرمی خاصی از خود نشان می‌داد.
او این امر را نشانه علاقه خود به ایران می‌دانست و به راستی میهن‌دوستی او مثال‌زدنی بود، همان‌گونه که در شعر معروفی که در مدت اقامتش در اسپانیا با مطلع «این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست/ این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست» سروده بود، پیداست. فرشید ورد، هیچ‌گاه در قالب‌های جدید، شعر نسرود و همواره به چارچوب و صورت‌بندی شعر کهن فارسی وفادار ماند.
به موازات نوآوری‌هایی که دکتر فرشیدورد در حوزه دستور و واژه‌سازی زبان‌ فارسی داشت، تسلط وی بر زبان‌های فرانسه، انگلیسی و اندکی اسپانیایی حوزه تاثیرگذاری و آوازه‌اش را فراتر از مرزهای ایران می‌برد. فرشیدورد با شرکت در همایش‌های بین‌المللی و نامه‌نگاری با استادان و پژوهشگران غربی، چهره‌ای جهانی یافته بود؛ اما دریغ و افسوس که در مرگ این فرزانه ‌ادب و علم، جامعه ما یادی درخور از تلاش‌های وی نکرد. فرشید ورد هم به سرنوشت استادش دکتر محمد معین دچار شد.
دکتر معین پس از تحمل 5سال رنج فرورفتن در کما بر اثر عارضه مغزی، سرانجام درگذشت (سال 1350) اما آن زمان هم جامعه در فقدان فرهنگ‌مردی دیگر، کوتاهی کرد به گونه‌ای که شادروان انجوی شیرازی در روزنامه اطلاعات، یادداشتی را با عنوان «تهران بمیر» به چاپ رساند. آیا یک بار دیگر تاریخ تکرار شده است؟ درست نمی‌دانم، گرچه می‌توان به دلایل این بی‌اعتنایی پرداخت - که خود مقاله‌ای دیگر می‌جوید- اما باز جز افسوس و آه‌سردکشیدن چه می‌توان کرد؟


منبع:  روزنامه  همشهری ۱۳۸۸/۱۲/۰۱
نویسنده : محمد رضا ارشاد

نظر شما