موضوع : پژوهش | مقاله

عربیگرایی در نثر فارسی بیهقی‌

بیهقی‌، سالها، شاید تا سال 412 یعنی تا پیش از ورود به دیوان رسالت‌، در نیشابور بوده و به تحصیلاتش ادامه می‌داده و مسلماً وقتی به دیوان رسالت می‌رسد، عربی‌دان قابلی بوده‌. (بیهقی‌، ویراسته مدرس صادقی‌، 1383: چهل و هفت‌) از سویی شاگرد بونصر مشکان بوده‌؛ دبیر توانایی که به هر دو زبان فارسی و عربی احاطة کامل داشته و شاعر بوده‌. (همان‌) نثر بونصر مشکان از نثر سادة قرن چهارم و پنجم فاصلة زیادی گرفته‌، جمله‌ها طولانی‌تر شده و ترکیبات عربی فراوان است و تأثیر دستور زبان عربی و حتی تقلید از ساختار جملة عربی در نثر او کاملاً مشهود است‌. به دنبال فترت کوتاه پارسی‌گرایی در زمان ابوالعباس فضل بن عباس اسفراینی نخستین صاحبدیوان بزرگ دربار محمودی‌، بار دیگر در زمان وزارت خواجه احمد حسن میمندی دیوان از پارسی به عربی بازگشت‌. (خطیبی‌، فن نثر، 1366، ا: 314) دستور اسفراینی باطل شد1 و زبان عربی دوباره به عنوان زبان رسمی مکاتبات و احکام دولتی ارج و قرب والایی یافت‌. (بیهقی‌، ویراسته مدرس صادقی‌، 1383: چهل و هفت‌) امرای غزنوی با آنکه خود تازی نمی‌دانستند از آغاز سدة پنجم هجری‌، به رغم حکومتهای ایران‌دوست و فارسی‌گرای خراسان‌، ارتباط خود را با بغداد بیشتر کردند و وسایل جلب‌نظر و رضای خاطر خلیفه را فراهم آوردند. این روابط به طور طبیعی موجب افزایش توجه به زبان و ادب تازی می‌شد، کما اینکه در ایام صدارت احمد بن حسن میمندی‌، نفوذ زبان تازی در پارسی روز به روز افزون‌تر شد. (یاحقی‌، سیدی‌، دیبای خسروانی‌، 1384: 22)
احتمالاً در ایام نگارش تاریخ بیهقی این نفوذ عربی افزایش قابل ملاحظه‌ای یافته بوده است که ما در شعرهای منقول در این تاریخ با غلبه ابیات عربی روبروییم‌؛ گرچه این غلبه نمی‌تواند متأثر از توان و دست‌کم تذوق بیهقی در سرودن شعر عربی نباشد. به عبارتی گرایش وی به نقل شعر عربی شاعران دیگر متأثر از انس وی با شعر عربی است‌. علی بن زید بیهقی ـ نویسندة تاریخ بیهق ـ چهار بیت عربی از او نقل می‌کند که دو بیت از آنها دربارة دورة زندان او در حبس قلعه در عهد طغرل است‌. (مصطفوی‌، ابوالفضل بیهقی‌، 1379: 326)
کلما مر من سرورک یوم‌مر فی‌الحبس من بلائی یوم‌
مالبؤسی و مالنعمی دوام‌لم یدم فی‌النعیم و البؤس قوم‌2
(ابوالحسن بیهقی‌، تاریخ بیهق‌، 1317: 178) نمونه‌های شعر وی که در دُمْیَة‌ُ الْقصر باخرزی‌3 ـ کتابی به زبان عربی در مورد شعرای عرب زبان ـ آمده‌، نمودار استادی و تسلط وی بر زبان و ادب عربی و روانی شعر اوست‌. (روانپور، گزیده تاریخ بیهقی‌، 1374: 4) بدین‌سان با گسترش عبارات عربی‌، تاریخ بیهقی می‌شود نمونه‌ای از تأثیرپذیری نگارش ایرانیان از جمله‌بندیهای عربی‌؛ به طوری که یان ریپکا ـ خاورشناس چک‌واسلواکیایی ـ می‌گوید: از اختصاصات نثر دورة غزنویان و دورة اول سلجوقیان‌، جمله‌های دراز و خسته‌کننده‌، تحت تأثیر نثر تازی و در نتیجه افزایش لغات تازی است‌؛ نمونه‌های آن تاریخ بیهقی و کلیله و دمنه‌. (همان‌: 15 و 16).
در این بین همزمان با اواخر حکومت مسعود، دومین و آخرین سلطان غزنوی‌، سلاجقه از منطقه مرو شروع به گسترش حوزة متصرفات خود کردند. روی کار آمدن ترکمانان سلجوقی و پیشروی آنان به ولایت عراق عجم و داخل فلات ایران اسباب نزدیکی وزرا و امرای سلجوقی را به خلافت بغداد فراهم آورد و با تظاهر به دین و حمایتی که از علمای تازی زبان به عمل می‌آوردند، عملاً به نشر علوم تازی و در نتیجه نفوذ بیشتر از پیش این زبان در قلمرو زبان فارسی و آمیخته شدن قواعد زبان خراسان با عراق کمک کردند. از این طریق تحولاتی نظرگیر در زبان و ادب و ترسل فارسی پدید آمد و زمینه برای رواج عربی‌مآبی در شعر و نثر فارسی فراهم گردید. (یاحقی ـ سیدی‌، همان‌: 22)
نتیجه این شرایط غالب به نفع عربی در دورة غزنویها و سلجوقیها آن می‌شود که اثر عربی در شکل جمله‌های بیهقی نمایان باشد. علاوه بر مفردات عربی‌، استعمال بعضی صورتهای دستوری عربی در نثر بیهقی به چشم می‌خورد از قبیل صیغة حال عربی‌، چون‌: «عزیزاً»، «مکرماً»؛ و مصدرهای عربی‌. پیش از بیهقی‌، مادة مصدری عربی رابه صورت اسم مصدر فارسی درمی‌آوردند. مثلاً به جای بُخل و کرم می‌گفتند بخیلی و کریمی‌. (فیاض‌، نثر بیهقی‌، 1352: 300 و 301)
عصر نویسندگی بیهقی عصر روی آوری به زبان و فرهنگ تازی و تازی‌مآبی است‌. مظاهر این ویژگی در کار بیهقی گذشته از استشهاد به اشعار و امثال عربی و آوردن عبارات و تعبیرات نالازم تازی در به کارگیری ساخت نحوی عربی در جمله‌های فارسی است که برای نمونه می‌توان به تقدیم فعل بر دیگر اجزای جمله در موارد مکرر و متعدد اشاره کرد. (یاحقی ـ سیدی‌، همان‌: 25)
ـ و آغازید آغازی‌، به حکم آنکه سپاه سالار بود لشکر را نواختن‌.
ـ محال باشد چیزی نبشتن که به ناراست ماند. (بیهقی‌، تصحیح فیاض‌، 1375: 284 و 298)4
نمونة دیگر از تأثر بیهقی از عربی‌، به کار بردن پاره‌ای قیود فارسی است به سیاق تازی‌، که ساختمان جمله را به گونه‌ای ترجمة تحت‌اللفظی از عربی نزدیک می‌کند، هرچند زیبایی و جاافتادگی همین ساخت را هم دست‌کم به وجهی که بیهقی به کار برده است‌، نمی‌توان نادیده گرفت‌. (یاحقی ـ سیدی‌، همان‌: 26)
ـ بسا رازا که آشکارا خواهد شد روز قیامت‌!
ـ احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند.
ـ در بزرگ غلطا که من بودم‌! (بیهقی‌، تصحیح فیاض‌، 1375: 548 و 234 و 423)
نمونه‌های دیگر تأثر از عربی در تاریخ بیهقی چنین است‌:
ـ آوردن قید فعل بعد از جمله‌: حربی رفت صعب‌، برگشتند شادمانه‌.
ـ نفی به وسیلة آوردن حرف نفی در اول جمله‌: نه همانا که شحرش رفته باشد.
ـ استعمال «تا» به جای «که‌»: چنین حکایت از بهر آن آورد تا طاعنان‌...
ـ اسم جمع با فعل مفرد استعمال می‌شود: مردم شهر آمدن گرفت‌، انبوهی بودی‌. (فیاض‌، نثر بیهقی‌، 1352: 302)
ـ آوردن مفعول چه صریح و چه غیرصریح بعد از فعل مانند عربی‌، مثال‌: یافتم وی را سخت در تاب‌. (همان‌)
ـ مطابقه مضاف و مضاف‌الیه‌: و نماز خفتن‌، مهد آوردند و رود غزنین پر شد از زنان محتشمان‌.5 (بیهقی‌، شرح خطیب رهبر، 1375، 2: 399)
در دورة بیهقی عامل مهمی که در تحول نثر کار می‌کرده اصطکاک با عربی بوده که روز به روز زیادتر می‌شده‌، به طوری که بنا به تحقیق مرحوم بهار، هر تحولی که در زبان عربی پیدا می‌شده است‌، پس از چند سالی به زبان فارسی سرایت و نفوذ می‌کرده‌. این است که به تعبیر مرحوم فیاض‌، نثر بیهقی در این کلمه خلاصه می‌شود: تأثیر عربی (فیاض‌، نثر بیهقی‌، 1352: 300) از عوامل عمدة تغییر سبک نثر در پارسی ـ به نفع نثر متکلف و عربی آمیخته ـ در این دوره‌، رواج ادبیات عربی در میان طبقة تحصیلکرده می‌باشد. به علاوه نفوذ روزافزون دین مبین اسلام و توسعة مدارس دینی و تعدد آنها در سراسر کشور به این مهم کمک شایانی نموده است‌. آنچه می‌توانست حس‌ّ اعراض از ایرانی بودن و فارسی‌گویی و گرایش به عربیت و بغداد و خلافت را تشدید کند نوعی خودباختگی در برابر عرب و فرهنگ و زبان او و از خودگریزی در میان ایرانیان و اعلام و رجال آنان بود. دشمنی عرب با ایرانی که از زمان بنی‌امیه آغاز شد، در میان خلفای عباسی نیز همچنان ادامه یافت و کسانی که با قوم ایرانی عداوت و خصومت می‌ورزیدند فقط عربها نبودند. صاحب بن عباد که خود یک ایرانی بود به آینه نگاه نمی‌کرد تا چهرة یک نفر ایرانی را نبیند. ابوالفضل بیهقی داستان رهایی ابودلف از دست افشین را که نقل می‌کند از زبان احمد بن ابی داود ـ قاضی‌القضاة و وزیر ـ مانند یک نژادپرست عرب‌، ایرانیان را مردار و نیم کافر می‌خواند. (پورجوادی‌، ایران مظلوم‌، 1382: 224) در چنین شرایطی انطباق با معیارهای متعارف و همخوان با پسند خلافت و سلاطین و حکّام هماهنگ با دستگاه بغداد، به صورت «ظاهرگرایی‌» شیوع پیدا می‌کند. ظاهرگرایی فقط در ظواهر شرع نبود بلکه زبان عربی که زبان علم بود و نه خود علم‌، شاخص فضل شمرده شد. کافی است به دستورالعمل بیهقی توجه کنیم که چگونه به دیوانیان آموزش می‌دهد که به جای واژه‌های اداری فارسی واژه‌های عربی به کار ببرند. (منصوری‌، ایران را چه کنم‌، 1384: 18)
با این همه‌، سبک انشای تاریخ بیهقی مستند به ذوق فطری دیده می‌شود و تسلط کامل مؤلف در لغات فارسی و عربی و هوش وافر در استعمال لغات زیاد و گاهی لغات ثقیل عربی هیچ مانع حسن جریان عبارات و سلامت انشای او نشده است‌. (رضازاده شفق‌، ابوالفضیل بیهقی و تاریخ بیهقی‌، 1336: 200) بیهقی به شیوة نویسندگان همزمان خود تحت تأثیر کتابت و صرف و نحو عربی است ولی در این راه چندان مبالغه نمی‌ورزد که ساختمان زبان فارسی را یکسره متزلزل و دگرگون سازد. (روانپور، گزیده تاریخ بیهقی‌، 1374: 8) نمی‌توان منکر شد که تأثیر شیوة عربی در این تألیف به شدت محسوس است و گاهی جمله‌هایی به کار رفته که گویی مستقیماً ترجمه از عبارت عربی است به طوری که می‌توان آنها را به عربی ترجمه کرد بی‌آنکه جزئی تغییری در انسجام و جمله‌بندی آن حاصل آید، با این حال‌، شیوة فارسی در این کتاب غالب آمده‌. (رضازاده شفق‌، همان‌: 201)
نکته‌ای که در این بررسی نباید از نظر دور بماند شکل‌گیری تاریخ بیهقی در گونه‌ای دورة گذار و حتی رفت و برگشت یا تعلیق میان فارسی‌گرایی و عربی‌گرایی است‌. در نتیجه محققان بعضاً معطوف به سره بودن نسبی نثر فارسی بیهقی قلم زده‌اند و بعضاً عربی در حال گسترش در این نثر را پر رنگ یافته‌اند. از یک دیدگاه‌، تاریخ بیهقی دوران گذار از زبان و سبک ساده و مرسل رایج در خراسان را به شیوة توأم با حشو و اطناب و تفنن و تازی مآبی و صنعت‌پردازی رایج در عراق مشخص می‌کند. به عبارت دیگر بیهقی از شیوه‌ای مختلط و التقاطی تبعیت می‌کند که از طرفی پای در اصالتهای زبانی و سادگی و صراحت سبک پیشین دارد و از سویی دیگر نشانه‌هایی از تجدّد و اطناب و حاشیه‌پردازی و زیبانویسی و تازی‌گرایی معمول در شیوة بعد را در خود می‌نمایاند. (یاحقی ـ سیدی‌، دیبای خسروانی‌، 1384: 22) از یک دید دیگر، قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم ـ یعنی دوره‌ای که شامل تاریخ بیهقی نیز هست ـ دورة غلبة پارسی بر عربی شمرده می‌شود. در این دوره‌، ملت ایران بر اثر انتزاع از حکومت مرکزی عربی خیلی بیشتر از دورة پیشین به نوشتن کتاب پارسی توجه کرد. باید این دوره را که بیهقی در اوایل آن زیسته و نوشته عهد رواج نثر پارسی در ایران و برتری یافتن آن بر نثر عربی دانست‌. (صفا، تاریخ ادبیات در ایران‌، 1369، 2: 878 و 879) دوران بیهقی سرآغاز رواج تاریخ‌نگاری به زبان فارسی است و بیهقی از پیشگامان این راه است‌، اگرچه هنوز زبان عربی نفوذ فراوان داشت‌. هرچند عناوین فصلهای اولیة تاریخ بیهقی به زبان عربی است اما به تدریج جای خود را به زبان فارسی و دوباره به عربی‌6 و سپس به آمیزه‌ای از دو زبان می‌دهد. استفادة نامنظم و پراکندة بیهقی از دو زبان فارسی و عربی نشانگر این است که بیهقی به تدریج از شیوة رایج زمان خود فاصله می‌گرفته است‌. (والدمن‌، زمانه زندگی و کارنامة بیهقی‌، 1375: 89) نکتة مؤثر دیگر در گرایش محسوس به فارسی‌نویسی و در عین حال پرداختی قابل قبول از تعابیر و حتی مفاهیم عربی در نثرش‌، اختلاف مشرب محمود با فرزندانش از این حیث بود. سلطان محمود غزنوی با عربی بیگانه بود و به آن زبان تمایل و رغبتی نداشت‌7 اما پسران وی محمد و مسعود با عربی آشنا بوده‌اند و بزرگان دولت‌، فرزندان خویش را به ادیبان می‌سپرده‌اند تا معلقات سبع‌8 به آنان بیاموزند. (ندا، ادبیات تطبیقی‌، 1383: 83)
روشن است که بیهقی مقهور ترجمة عربی نبوده (بهار، سبک‌شناسی‌، 1370، 1: 287 و 2: 85 ـ 67) و البته با گزین کردن واژه‌های نرم و سبک عربی در تاریخ بیهقی باعث شده تا خواننده در هنگام قرائت آن نیازی به فرهنگ و قاموس در خود احساس نکند. (جهاندیده‌، متن در غیاب استعاره‌، 1379: 72) شیوة تحریر او به گونه‌ای است که به رغم تبحر در عربیت‌، طرز بیان عربی در انشای وی مشهود نیست‌. (زرین‌کوب‌، از گذشتة ادبی ایران‌، 1383: 174) این توفیق و مزیت پر ارجی برای اوست که در استعمال الفاظ تازی خود را از افراط و تصنع خارج از اندازه بر کنار می‌دارد. (همان‌: 130)
در تاریخ بیهقی بیشتر از قیدهایی که ساخت فارسی دارند کمک گرفته شده است‌. این است که قیدهای تنوین‌دار در این کتاب بسیار اندک است‌.9 وی با آنکه در عصر استیلای عرب و زبان عربی بوده‌، کلمات عربی به اندازة کتاب جهانگشا و کتب دیگر که به تقلید از آن نوشته شده ندارد. بیهقی آن اندازه از کلمات عربی که متداول بوده به کار برده و گرد استعمالات غریب نگردیده است‌. همچنین امثال و اشعار عربی زیاد به مثال و استشهاد نیاورده و گاهی امثال عربی را به فارسی ترجمه کرده است‌. (فروزانفر، تاریخ ادبیات ایران‌، 1383: 331) در مورد گونه‌ای گرته‌برداری با اثرپذیری بیهقی از عربی‌، مرحوم فیاض که از سرشناسان معدود و متقدم حوزة بیهقی‌پژوهی است نظر مثبت دارد. به نظر ایشان‌، در فارسی مفعول مطلق نداشته‌ایم و چون دارای خصوصیات بیانی است بدان نیازمندیم و بیهقی آورده است‌: «بار داد بار دادنی سخت‌» یا آوردن فعل مقدم بر مفعول مخصوصاً در مواردی که مفعول متعلقات دراز دارد در حسن تفهیم مؤثر است‌. (فیاض‌، نثر بیهقی‌، 1352: 303) به بیانی بیهقی هنرمندانه توانسته از تأثیر عربی در نثر فارسی برای ایجاد تواناییها و ظرفیتهای تازه در زبان و نثر فارسی بهره برد و از همین روست که در نثری که وجه غالب آن برخورداری از زیباییها و توانمندیهای زبان فارسی است و حتی در نظر دارد که به جای «ابن‌» در اضافه کردن نام فرزند به پدر، از کسره استفاده کند، در همان نقطة قوام و پختگی و اعتدال‌، عندالاقتضا و به تناسب از نمونه‌های فصاحت و بلاغت عربی نیز سود جوید.

پی‌نوشتها:
1 ـ گفته‌اند وزیر ابوالعباس اسفراینی در صناعت دبیری بضاعتی نداشته است‌. (بیهقی‌، ویراسته مدرس صادقی‌، 1383: چهل و هفت‌)
2 ـ هر روزی که از شادمانی تو گذشت یک روز هم از بلای من سپری شد. سختی و آسانی مرا دوامی نباشد، چه یک قوم (گروه‌) همیشه در نعمت و تن‌آسانی و سختی و بلا نمانده‌اند.
3 ـ دمیة‌القصر و عصره اهل‌العصر، از ابوالقاسم علی بن حسین باخرزی نیشابوری (متوفای 468 ''û . ق‌)؛ در ذیل یتمیه‌الدهر ثعالبی نیشابوری‌، این کتاب در 1349 ''û . ق در حلب طبع شده است‌. دو نسخة خطی آن در موزة بریتانیا موجود است‌. (طبری‌، زبدة‌الآثار، 1372: 200)
4 ـ نیز ر. ک‌: دکتر رضازاده شفق‌، ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی‌، 130: 201
5 ـ بانوان بزرگان‌. مضاف و مضاف‌الیه‌. ممکن است موصوف و صفت جمع نیز به شمار آید.
6 ـ حداقل تغییر در رویکردهای دربار غزنوی این بود که مدتی سلیقة فارسی‌گرای ابوالعباس اسفراینی غلبه یافت و مدتی با روی کار آمدن خواجه احمد حسن میمندی‌، این سلیقه‌، جای خود را به عربیگرایی احمد حسن داد.
7 ـ در ماجرای حسنک هم او حاکم بغداد را خلیفة خَرِف شده می‌خواند و به مختصر برخوردی با خلعت ستاندن حسنک از فاطمیان برای کاهش حساسیت خلافت بسنده می‌کند. نیز ر. ک‌: خطیبی‌، فن نثر، 1366: 314 و 315.
8 ـ نام هفت چکامة بلند جاهلی که از مشهورترین قصاید بازمانده از آن دوران است‌.
9 ـ ر. ک‌: جهاندیده‌، متن در غیاب استعاره‌، 1379: 41.

منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : محمد حسن صنعتی

نظر شما