موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

آشتی با نظام های طبیعی و معنوی در برون رفت از بحران های محیط زیست

مجله  پگاه حوزه  22 تیر 1381، شماره 57 

نویسنده : رهدار، احمد
راه حل های متفاوتی از جانب مدافعان محیط زیست ارائه شده است که به اختصار، به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1. هماهنگی بین انسان و طبیعت از طریق هماهنگی انسان با خدا؛
تعادل و موازنه بین جهان و مخلوقات، بر تعادل بین انسان و خداوند مبتنی است. از سوی دیگر، به گفته ی «چوانگ تزو» کسی که با جهان رفاقت و همدلی دارد، با انسان های مشابه خویش نیز هماهنگ بوده و با وجود آن ها شاد و خوشحال است. هر کس با طبیعت هماهنگ است، از دست طبیعت هم خوشحال است.[1] البته در سرشت رابطه ی انسان با طبیعت دگرگونی هست، اما آنچه اکنون ضرورت دارد، دگرگونی هدفمند و تنظیم شده بر پایه ی برنامه ی سنجیده و سرچشمه گرفته از آمال والای انسانی است. آیا بشر توانایی چنین کاری را دارد؟ آیا پنج هزار سال تجربه از دوره زندگی شبانی به او نیاموخته که با نابودی سیاره نمی توان زنده ماند؟[2]

ایجاد هرگونه صلح و آرامشی بین آحاد بشر، بدون ایجاد صلح و آرامش و هماهنگی و سازگاری بین انسان و طبیعت، ممکن و مقدور نیست و برای کسب صلح و آشتی و هماهنگی با طبیعت، انسان باید در حالت هماهنگی و تعادل با عرش، و در نهایت با سرمنشأ و منبع همه ی موجودات به سر برد. کسی که با خداوند در حالت صلح و آشتی است با مخلوقات او، - اعم از طبیعت و انسان - نیز در حال صلح و صفا و آرامش به سر می برد.[3]

مادامی که شیوه ی نگرش و برخورد انسان نسبت به طبیعت و کل محیط طبیعی، نگرشی تجاوزکارانه و جنگجویانه باشد، امیدی بر صلح و آرامش در جامعه ی انسانی نیست. علاوه بر این، شاید همه به تحقیق در نیابند که برای حصول به چنین صلح و آرامشی با طبیعت، ابتدا به صلح و آشتی با نظم روحانی و معنوی عالم نیاز است. برای صلح و آشتی با زمین، ابتدا باید با آسمان آشتی کرد. جز وفادار ماندن انسان به این اندیشه که وجود وی انعکاسی فراتر از چیزی است که از قلمرو صرفا انسانی وی فراتر و متعالی تر است، راهی برای این که از انسانیت خویش دفاع کند و به واسطه ی اختراعات و ابداعات و حیله های فکری خویش دچار مسایل فرو آدمی نشود، وجود ندارد. دستیابی به صلح و آرامش در جامعه ی انسانی و حفظ ارزش های آن بدون صلح و آشتی با نظام های طبیعی و معنوی و احترام گذاشتن به واقعیات تغییرناپذیر فوق بشری که منشأ هر آن چیزی است که «ارزش های انسانی» خوانده می شوند، ممکن نیست. از این که انسجام و هماهنگی بین انسان و طبیعت از بین رفته، واقعیتی است که اکثر مردم به آن اذعان می دارند؛ امّا همه ی مردم به تحقیق نمی دانند که این عدم توازن به خاطر تخریبِ انسجام و هماهنگی بین انسان و خداوند است.[4]

فقدان دانش متافیزیکی، مسؤول از دست دادن هماهنگی و انسجام بین انسان و طبیعت و نقش علوم طبیعی در شمای کلی دانش بشری است، و به واسطه ی این حقیقت که چنین دانشی تقریبا به طور کلی در غرب به دست فراموشی سپرده شده است، در سنت های مشرق زمین به حیات خویش ادامه داده و انسان باید برای کشف دوباره ی اهمیت متافیزیکی طبیعت و احیای سنت متافیزیکی در درون مسیحیت، به این سنت های شرقی [به ویژه سنت اسلامی]روی آورد. اگر مشرق زمین به زور و الزام، تکنیک های غربی سلطه بر طبیعت را یاد می گیرد، و برای آموختن این که چگونه از تبدیل این سلطه به نابودی صرف خویشتن جلوگیری کنیم، چاره ای جز رو کردن به متافیزیک شرقی نداریم.[5]

معدودی از متکلمین مسیحی به خوبی دریافته اند که برای این که انسان بتواند اعتقاد محکمی به خود دین داشته باشد، ضروری است اعتقاد داشته باشد که خلقت، علامت و نشانه ای از خالق هستی را به نمایش می گذارد.[6]

2. پسخوراند کردن فضولات صنعتی
نظام تغییر و تحولات در طبیعت، به گونه ای است که همیشه فضولات به مثابه حلقه هایی کاملاً ضروری و ارزشمند، چرخه های حافظ حیات در کره زمین را تکمیل و تقویت می کنند. در زبان علوم رسمی به این پدیده «پسخوراند» می گویند. در طبیعت بکر هرگز چیزی که لفظ فضولات به معنای زاید بر آن مصداق پیدا کند به وجود نمی آید. فضولات جانوران لایه ی خاک را حاصلخیز می سازد و همراه با برگ درختان، فعال ترین لایه ی خاکی یعنی لایه ی روخاک یا لاشخاک را تشکیل می دهدو تحولات مادی طبیعت همواره در دایره بسته ای انجام می شود که هیچ چیز در آن زیادی و غیرضروری نیست. فضولات جانداران و برگ های خشک درختان، همان قدر در تکمیل این چرخه های حیاتی دخالت دارند که آب و هوا و نور و خورشید تأثیرگذارند.

در صنایع مدرن، بشر با شتاب بسیار زیاد و در سطحی بسیار گسترده و وحشت آور، مواد و منابع را به صورتی درمی آورد که امکان بازگشت به طبیعت را به طور کامل از دست می دهند و همواره به صورت فضولات باقی می مانند. فضولاتی مثل «د.د.ت» و «نایلون» هرگز امکان پالایش و جذب آن ها در چرخه های حیات طبیعی وجود ندارد و بعضا حتی به گونه ای مرگ آور و غیرقابل جبران، کانون های اولیه ی حیات را در کره زمین آلوده می سازند و بقای نوع بشر را با خطراتی حتمی مواجه می کنند. این بسیار وحشت انگیزتر از خطری است که از جانب محدودیت منابع و معادن، بشر را تهدید می کند.[7]

نظام تکنولوژی مدرن، فضولاتی از خود بر جای می گذارد که هیچ راهی برای دفع آن ها وجود ندارد و اصلاً مشکل ما دفع فضولات نیست، چرا که محدودیت منابع طبیعی در کره زمین، ادامه این وضعیت را تا حداکثر یک قرن دیگر ناممکن می سازد. تنها راهی که برای حفظ وضعیت موجود باقی می ماند، این است که نظام صنعتی همچون طبیعت، فضولات خود را پسخوراند کند و یا راهی برای جذب فضولات توسط خود طبیعت پیدا شود. هیچ یک از این دو راه امکان پذیر نیست؛ چرا که اصولاً صفت ذاتی تکنولوژی مدرن این است که طبیعت را به صورتی تغییر شکل می دهد که نه هرگز امکان جذب آن ها توسط طبیعت وجود دارد و نه خود سیستم های صنعتی می توانند فضولات خود را پسخوراند کنند. تنها از همین طریق است که تکنولوژی مدرن توانسته است از عهده ی تصرفی این چنین در طبیعت برآید.[8]

برخی دیگر از دانشمندان معتقدند که باید پس مانده ها را جمع کرد و با استفاده از روش های پیشرفته، مواد زاید را به مواد مورد نیاز صنایع دیگر تبدیل نمود.[9] یعنی چرخه ی سیستم را به گونه ای تنظیم کنند که بازده های هر سیستم خُرد، یا بازده نهایی باشند و با کمترین فضولات به مصرف برسند و یا داده برای سیستم خُرد و یا کلان دیگر شوند.

3. آگاهی دادن به افکار عمومی
زمانی که از «ویلیام رایلی»[10] - رییس وقت سازمان حفاظت محیط زیست امریکا - سؤال شد که مردم شرق اروپا برای این که از شرّ آلودگی های فراوان کشورهای خود، در اولین گام از تلاش های خویش خلاص شوند، چه بکنند، گفت: پاسخ من این است که در ابتدا از افشای ارقام واقعی درباره آلاینده ها شروع کنند و لازمه ی این کار این است که اطلاعات و آمار در روزنامه های ملی، چاپ و انتشار یابد. بعد به حمایت از یک جنبش زیست محیطی سالم و غیردولتی برخیزند. در این نقطه است که دینامیسم و قدرتی پرکشش شروع به شکل گیری و ظهور می کند. جامعه همراه با مدیران و کارکنان واحدهای کارخانه ای و دولت به پامی خیزند تا سطح آلودگی ها را کاهش دهند و این قدرت، اطلاعات و آگاهی است. به حساب آوردن هر چیزی، آن را قابل رؤیت می کند و محاسبه کردن هرچیز موجب به حساب آمدن آن می شود.[11]

نسل های آینده باید قوانین هم زیستی میان تمدن بشر و زیست کره را محترم بشمارند و «زیست - صنعت - کره»[12] را خوب بشناسند. بوم شناشی که علم تأثیر و تأثر میان محیط زیست و جانداران زنده است، باید مادر علوم جدید شود. «پ.الداک» نیز بر همین اساس معتقد است که وقت آن است که جهان بینی بوم شناسانه ای داشته باشیم.[13]

برای حفظ محیط زیست، اهمیت آموزش و پرورش کمتر از اقتصاد و تکنولوژی نیست. آموزش در همه جا: خانه، مدرسه، محل کار و جامعه. آموزش جهان بینی جدید که بر پایه ی بوم شناسی باشد باید از کودکستان تا دانشگاه تداوم داشته باشد.[14]

4. اصالت دادن به دانش متافیزیکی به جای دانش تجربی
احیای مجدّد سنتی عقلانی بر پایه ی یک دانش متافیزیکی حقیقی می تواند قبل از هر چیز فلسفه را از قید بردگی کامل نسبت به حواس و دستاوردهای آزمایش گری و تجربه باوری برهاند، و در ثانی به ایجاد «فلسفه ی طبیعت»ی کمک کند که بتواند آناتومی و سازوکار طبیعت و علوم گوناگونی را که می توانند با آن همراه باشند، مختصرا بیان نماید. این بدان معنا نیست که محدودیتی از بالا بر یک علم خاص تحمیل شود و یا این که، به عنوان مثال، شیوه ی کار علمی مانند شیمی از روش استقرایی به قیاسی تغییر یابد، بلکه به معنای خلق یک نگاه کلّی از طبیعت است که دستاوردهای هر یک از رشته های خاص علمی، نظیر روان شناسی یا شیمی را در داخل طرح بزرگتری از دانش قرار می دهد و کشفیات هر علم را به کلّ مجموعه ی دانش مرتبط می سازد.[15]

در دوران پس از قرون وسطی، مشاهده ی مطالعه ی طبیعت بر پایه یک آموزه ی متافیزیکی تا حدودی مشکل تر است، ولی این مطلب تا انتهای قرن نوزدهم ادامه پیدا کرده است. افرادی چون «جان رِی»[16] و دیگر مورخان طبیعی مسیحی به میدان می رفتند تا آثار و قرائن خداوند[17] را بیابند. در آلمان عارف و کیمیاگر مشهور «ژاکوب بوهمه»، - که یکی از آخرین متصوفه ی مسیحی است -، به سنت کیمیاگرانه ی مطالعه ی طبیعت ادامه می داد. «گوته»، در اثر خویش به نام «مکتب رنگ ها»[18] این علاقه و توجه به نمادگرایی رنگ ها و تناسب موجود در درون طبیعت را ادامه داد.[19]

5 - ادامه هدفمند و کنترل شده رشد تکنولوژی
«شوماخر» راه جلوگیری از ضایعات زیست محیطی را جهت دهی هدفمند تکنولوژی که توسط افراد غیرمتخصص هوشمند از بیرون به متخصصان القاء می شود، معرفی می کند. وی می نویسد: همان طور که آدمی نمی تواند به عنوان خصم طبیعت به سر برد، نمی تواند بدون علم و تکنولوژی زندگی کند. لیکن آنچه بیش از همه درخور تدقیق و توجه است، جهت تحقیقات علمی است. نمی توانیم تعیین این جهت را به عهده ی خود دانشمندان و پژوهش گران واگذاریم. چنان که «انیشتین» خود می گوید: «تقریبا همه ی دانشمندان به لحاظ اقتصادی کاملاً وابسته اند» و «شماره ی دانشمندانی که دارای حس مسؤولیت اجتماعی هستند، آن قدر اندک است که نمی توانند درباره جهت تحقیقات تصمیم گیری کنند». این گفته ی اخیر، بدون شک درباره همه متخصصان مصداق دارد و بنابراین باید وظیفه ی تعیین جهت به عهده ی غیرمتخصصان هوشمند، و کسانی مانند آن ها که در «انجمن ملی هوای سالم» و سایر انجمن های مشابه مربوط به حفظ محیط زیست ایجاد می کنند، گذارده شود. مهم تعیین جهت تحقیقات است؛ بدان معنی که جهت باید به سوی عدم خشونت و نه خشونت، به سوی یک تعاون هماهنگ با طبیعت و نه جنگ علیه طبیعت، به سوی راه حل هایی بی هیاهو، کم انرژی، زیبا و صرفه جویانه که عموما در طبیعت به کار می رود، و نه راه حل های پرهیاهو، پرانرژی، سبعانه، اسراف کارانه، و ناهنجار علوم امروزی تعیین شود. ادامه ی پیشرفت علمی که در جهت خشونت فزاینده به شکافت هسته ای و سپس به گداخت هسته ای می انجامد، دورنمای دهشت انگیزی است که آدمی را به نابودی تهدید می کند. راه زندگی بخش و زندگی افزا نیز وجود دارد: کشف آگاهانه و پرورش همه ی روش های نسبتا صلح آمیز، هماهنگ و ارگانیک همکاری با آن نظام عظیم، پرشکوه و فهم ناپذیر طبیعت خداداد، که ما جزیی از آن هستیم و بدون شک آن را نیافریده ایم.[20]

«اورت مندلسون» با توضیح مبهمی که از پیشرفت تکنولوژی می دهد، آن را تنها راه مقابله با مشکلات زیست محیطی می داند:

چشم پوشیدن از مزایای تکنولوژی یا به کار نگرفتن آن نه تنها مناسب نیست، اصلاً غیرممکن است. راه مقابله با مشکلات این است که از همین نقطه ای که هستیم به حرکت خود ادامه دهیم، اما راه ها و تکنولوژی هایی را به کار گیریم که در آینده ما را از هرگونه تأثیر و تأثر کنترل ناپذیر به دور نگاه دارد. توقف علم راه را بر هرگونه شناخت تازه می بندد و تلاش های ما را در مواجهه با مشکلات کنونی تضعیف می کند. تکنولوژی به تنهایی پاسخگوی مسایل نیست، اما بدون پیشرفت های تکنولوژی هم محال است پاسخ مسایل را بتوان یافت.[21]

اما «شوماخر» به تکنولوژی مطلق و رها خوشبین نیست و بلکه بدبین است. در نقد این دیدگاه «مندلسون» می نویسد: «اگر یک اقتصاد با رشد سریع برای نبرد با آلودگی مورد نیاز باشد - که خود آلودگی نتیجه رشد سریع به نظر می رسد - چه امیدی برای شکستن این دایره غیرمتعارف (دور باطل) وجود دارد؟[22] شهید آوینی(ره) نیز برای این نوع نسخه پیچی که برای حل بحران های محیط زیست به تکنولوژی متوسل می شوند، تعبیر تف سر بالا را به کار می برد.[23]

6. نگاه نمادین و سمبلیک به طبیعت
نگاه سمبلیک و نمادین به طبیعت، به انسان اجازه نمی دهد تا هرگونه تصرفی را در طبیعت روا دارد. بلکه به او می آموزد بیشتر به دنبال تفسیر طبیعت باشد تا تغییر آن. به عبارت دیگر، به او می فهماند به دنبال کشف قوانین طبیعت باشد تا خود را هرچه بیشتر با آن هماهنگ کند، نه این که به دنبال جعل قانون در طبیعت باشد تا طبیعت را با خود هماهنگ کند.

در مقابل، برخی از متکلمین مثل «ک. بارت»[24] و «ای. برونر»[25] معتقدند که طبیعت نمی تواند چیزی راجع به خداوند به انسان یاد دهد و بنابراین دارای هیچ نفع کلامی و معنوی نیست. در باب اسطوره زدایانی هم چون «ر. بالتمن»[26] نیز باید گفت که آنان هم به عوض نفوذ در معنای درونی اسطوره به عنوان نماد واقعیتی متعالی که متوجه رابطه ی بین انسان و خداوند در تاریخ و گردونه ی هستی است، به کلی از اهمیت بُعد معنوی و روحانی طبیعت غفلت می کنند و از این رو طبیعت را به سطح زمینه ای مصنوعی و ساختگی برای ادامه ی حیات انسان متجدّد، تنزّل می دهند.[27]

7. گذشت و ایثار از برخی منافع فردی در راه منافع عمومی
برای جنگل های کشورهای جهان سوم، مال الاجاره هایی را بپردازیم. این گونه پرداخت ها ممکن است ما را تشویق کند که میلیون ها شیوه زندگی از آن شیوه هایی را که «ادوارد ویلسون» در کتابش شناسایی و معرفی کرده، توسعه دهیم. ما باید در هر حال و به هر طریق، آن قدر ایمان و اعتقاد و منفعت در پیوستگی و تداوم جهان و مردم داشته باشیم تا بتوانیم بخشی از ثروت و سرمایه ی کنونی خود را به خاطر منافع مردمی که هرگز امکان شناخت آن ها را نخواهیم داشت، ایثار کنیم.[28]

شاید هیچ موضوعی را نتوان در جهان یافت که همچون بحران محیط زیست، راه حلش فقط در گرو وحدت و همکاری مردم سراسر جهان باشد. بی شک هر ملتی و در درجه ی اول هر دولتی مسؤول منابع طبیعی منطقه، آب ها، اقیانوس ها و هوای سرزمین خود است؛ اما امروزه مسؤولیت به تنهایی کافی نیست. بقای بشر در زیست کره، مسأله ای جهانی است و مسأله ی جهانی را در محدوده مرزهایی که نقشه های جغرافیایی معلوم می کنند، نمی توان حل کرد.[29]

8. تجهیز طبیعت در دفع آلودگی ها
یکی از اصولی ترین راه های مبارزه با آلودگی، تجهیز هرچه بیشتر خود طبیعت در نابود کردن عوامل مضر و کمک به حفظ چرخه ی زیستی است. دستگاه هایی که فعلاً برای تصفیه ی آب های آلوده به کار می رود، اساسا اقتباسی از همین خصلت طبیعت است. باکتری ها و موجودات ریزی که به همین منظور کشت و تکثیر می شوند، مهم ترین عامل تصفیه آب رودخانه ها هستند؛ خصوصا شرایط مناسبی که برای این نوع کشت و تکثیر وجود دارد، بازده کار را به میزان قابل محسوس، افزایش می دهد.[30]

9. فتح بیشتر بر طبیعت و تشدید سلطه بر آن
نکته دیگر در برنامه ریزی های توسعه، اصطکاک سنت های جوامع با فرهنگ توسعه می باشد که حذف عواملی از سنت در این باره پیشنهاد شده است؛ این عوامل عبارتند از:

1. باورهایی که انسان را منفعل و بی حرکت می داند و او را تابع محیط و پیرو حوادث می کند؛

2. ارزش های اخلاقی که منشأ تنگ نظری و ساده لوحی می شوند؛

3. نهادهای آرمان گرایانه و تصاویری از آینده که توأم با بدبینی است؛

4. ارزش های هنری و ذوقی که طبیعت گرا، راکد و پر زرق و برق است.

عواملی که باید اشاعه داده شود، بدین قرار است:

الف. در کنار سایر ارزش گذاری ها، ارزش گذاری مادی و عقلایی، یعنی کارآیی و سوددهی اقتصادی پذیرفته شود؛

ب. وجدان کار تقدس یابد و الزامات آن توسعه یافته ولی کنجکاوی علمی محور باشد؛

ج. اصل شایسته سالاری به جای وابستگی های اجتماعی و خویشاوندی تحکیم یابد؛

د. تسلط و اقتدار انسان بر طبیعت به عنوان ارزش برتر تلقی گردد.[31]

مشاهده می شود آنچه در مرام نامه ی توسعه توصیه می شود، حذف اخلاق، باورهای سنتی، آرمان های عالی، هنرهای طبیعت گرا و... در مقابل، تأکید بر کارایی و سوددهی، ارزش گذاری مادی و سلطه و اقتدار بر طبیعت می باشد. به همین علت کسانی هم چون «آثر شنفیلد[32] به سه دلیل با هرگونه ممنوعیتی در استفاده بی رویه از منابع طبیعت مخالف است:

الف. منابع تقریبا پایدار است؛

ب. نوآوری های غنی رو به گسترش و تکامل است؛

ج. پیشگویی های مربوط به محیط زیست درست از آب در نیامده است.[33]

«سموئیل فلورمن» نیز معتقد است که بخش عمده ی پیشرفت انسان، مدیون جدایی وی از طبیعت است. آیا انسان باید با طبیعت دایما در ارتباط باشد؟ باغچه کوچکی پشت خانه کفایت نمی کند؟ هنرمندان شرقی، زیبایی خلقت را در یک شکوفه ی تنها یا در ترکیب چند تکه سنگ نشان داده اند. مخالفان تکنولوژی بااین مدعا که جدایی از طبیعت عاطفه را از انسان می گیرد، راه های بسیار تجربه ی طبیعت را از نظر دور داشته اند.[34]

صاحبان این دیدگاه مایل اند تا مسایل و مشکلات ناشی از بر هم زدن توازن بین انسان و طبیعت را از طریق فتح و سلطه بیشتر بر طبیعت حل کنند. عده ای بر این باورند که امروزه حادترین مسایل و مشکلات اجتماعی و تکنیکی که بشر با آن ها روبروست، نه به خاطر «عدم توسعه یافتگی» و بلکه به دلیل «توسعه یافتگی بیش از حدّ» او است. علاوه بر این، اگر قرار باشد که از راه فتح و سلطه، بیشتر مشکلات مربوط به محیط زیست حل شود، در نهایت عدم توازن و تعادلی که بین انسان و طبیعت وجود دارد، همه ی پیروزی های ظاهری انسان را بر طبیعت تهدید می کند. چه این که، راهی که بشر جدید برای خود اتخاذ کرده است، حداکثر به فتح کرانه های زمینی منتهی می شود و در این راه، نشانی از آسمان نیست.

انسان ها دیگر بر قلل معنوی صعود نمی کنند، یا حداقل به ندرت این کار را انجام می دهند. اکنون آنها می خواهند تا همه ی قلل کوه ها را «فتح» کنند. آن ها مایل اند تا با فتح و سلطه بر کوه - ترجیحا از مسیر سخت ترین راه صعود - آن را از همه ی مجد و شکوه طبیعی اش محروم سازند. هنگامی که تجربه ی پرواز به ملکوت آسمان ها - که در مسیحیت با تجربه ی روحانی «کمدی الهی»[35] و در اسلام با صعود شبانه ی (معراج) حضرت محمّد(ص) به نمایش درمی آید - دیگر در دسترس انسان ها قرار نداشته باشد؛ چیزی که باقی می ماند فشار و الزام به پرواز در فضا و فتح آسمان های دنیوی است.[36]

10. تکیه بر نگاه توحیدی به محیط زیست
در عهد عتیق ارجاعات خاصی به مشارکت طبیعت در نگاه دینی از حیات وجود دارد که از جمله در «شهود یوشع» که در آن خداوند برای حفظ صلح با جانوران و گیاهان عهد می بندد. در عهد جدید، مرگ و بعثت حضرت عیسی مسیح(ع) با پژمرده شدن و شکوفایی طبیعت همراه شده که اشاره به خصلت کیهانی مسیح دارد. پولس مقدس نیز اعتقاد داشت که همه ی خلقت در بازخرید گناهان سهیم است.[37]

در اسلام، مشاهده ی علمی طبیعت و حتی تجربه و آزمایش آن عمدتا در جانب بخش معرفتی و عرفانی دین قرار می گیرد. اسلام، از طریق اعلان امتناع جدا ساختن انسان طبیعت به طور کامل، نگاه یکپارچه ی خود را به عالم وجود حفظ کرده است و در شریان های نظم کیهانی و طبیعی، جریان فیض یا برکت الهی را جاری می بیند. بشر در طلب چیزی است که متعالی و فوق طبیعی است؛ اما این طلب و جستجوی در سایه ی طبیعتی دنیوی نیست که مخالف فیض الهی و امور فوق طبیعی باشد. بشر، از درون خود طبیعت، تلاش به تعالی بخشیدن به طبیعت را دارد. به شرطی که انسان بتواند تفکر و تأمل درباره ی آن را، نه به مثابه ی قلمرو مستقلی از واقعیت، بلکه به عنوان آیینه ای که واقعیت بالاتری را منعکس می سازد، بیاموزد.

در واقع، بشر برای طبیعت واسطه ی فیض و رحمت است. بدین ترتیب که از طریق مشارکت فعال در جهان معنوی به داخل جهان طبیعت نورافشانی می کند. وی به مثابه ی دهانی است که طبیعت از آن طریق نفس می کشد و زندگی می کند. به خاطر ارتباط صمیمانه بین انسان و طبیعت، حالت درونی انسان در نظم خارجی بازتاب یافته است. چنان که اگر قرار بود اهل مراقبه و حکمای الهی دیگر وجود نداشته باشند، طبیعت از نوری که آن را روشن می سازد و هوایی که آن را زنده نگه می دارد، محروم می شد. این مطلب روشن می سازد که چرا وقتی وجود داخلی بشر به سمت تاریکی و بی نظمی رو کرده، طبیعت نیز از هماهنگی و زیبایی به جانب عدم تعادل و بی نظمی رفته است. فقط کسی که به جانب بُعد درونی وجود خویش روی می کند، می تواند طبیعت را مانند یک نماد و به عنوان واقعیتی شفاف ببیند و قادر به شناخت و فهم آن به معنای واقعی باشد.

در اسلام، به واسطه این مفهوم خاص از انسان و طبیعت، طبیعت هرگز به عنوان امری دنیوی ملحوظ نشده و علوم طبیعت در مقام طبیعت مخلوق[38] بدون به خاطر داشتن طبیعت خالق،[39] هرگز مورد مطالعه قرار نگرفته است.[40]

پی نوشت ها:

[1] انسان و طبیعت، ص 108.

[2] رویارویی انسان با طبیعت، ص 134.

[3] انسان و طبیعت، ص 187.

[4] همان، صص 12 - 2.

[5] همان، ص 104.

[6] همان، ص 30.

[7] توسعه و مبانی تمدن غرب، صص 71- 69.

[8] همان، صص 74 - 75.

[9] علم، تکنولوژی و بحران محیط زیست، ص 83.

[10] WILLIAM REILLY

[11] عصر تضاد و تناقض، صص 329 - 328.

[12] Biotechnopere، عده ای «زیست - فن - سپهر» را زیباتر می دانند.

[13] علم، تکنولوژی و بحران محیط زیست، ص 96.

[14] همان، ص 99.

[15] انسان و طبیعت، صص 157 - 156.

[16] John Ray

[17] the vestigio Dei

[18] Farbenlehre

[19] انسان و طبیعت، صص 140 - 139.

[20] کوچک زیباست، ص 111.

[21] علم و تکنولوژی؛ راه بی بازگشت، ص 202.

[22] کوچک زیباست، صص 93 - 92.

[23] ر.ک: توسعه و مبانی تمدن غرب، ص 79.

[24] K. Barth

[25] E. Brunner

[26] R. Buitman

[27] انسان و طبیعت، صص 30- 29.

[28] عصر تضاد و تناقض، ص 354.

[29] علم، تکنولوژی و بحران محیط زیست، ص 94.

[30] همان، صص 78 - 77.

[31] عباس پور سیف، پژوهش های راهبردی توسعه، ص 4، به نقل از: توسعه اجتماعی، ص 147.

[32] Arthur Shenfield

[33] اوج و افول بحث بحران تکنولوژی و محیط زیست، صص 108 - 107.

[34] تکنولوژی؛ طرح دعوا، ص 29.

[35] Divine Comedy

[36] انسان و طبیعت، صص 11 - 2.

[37] همان، ص 130.

[38] natura naturata

[39] natura naturans

[40] انسان و طبیعت، صص 126- 122.

نظر شما