من نمی فهمم تئاتر ملی چیست، سخنرانی بهرام بیضایی در دانشگاه اهواز
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

من نمی فهمم تئاتر ملی چیست، سخنرانی بهرام بیضایی در دانشگاه اهواز

روزنامه شرق ، دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۲ - ۲۰ شوال ۱۴۲۴ - ۱۵ دسامبر ۲۰۰۳

بهرام بیضایی در دومین روز از همایش بررسی ظرفیت های نمایشی  آثار کهن ایران و جهان در جشنواره بین المللی تئاتر ایران زمین گفت: کشور و سرزمینی که فلسفه ندارد یا فلسفه را تنها ترجمه می کند یا فلسفه اش به هر دلیلی محدود می شود، فرهنگ ادبی و فرهنگ نمایشی محدودی هم خواهد داشت. در جهان چنان که می  دانید به طور دائم شکل های جدید نمایش به وجود می آید. به طور دائم سبک ها به وجود می آیند و وجود اینها مستلزم جامعه ای است که در آن تفکر فلسفی و گفت وگوی فکری وجود داشته باشد. در این چنین جایی سبک ها، شکل ها، مضامین و... ظهور می کنند. به نظر من موضوع اصلی ظرفیت متون کهن نیست. موضوع ظرفیت ما برای بهره برداری از آن متون است. در دوران کهن نمونه فردوسی را داریم که آثار پیش از خودش را در قالب شعر عرضه کرده است. شاهنامه کتابی است که قرن  هاست در دست ماست و الان به صورت سندی ماندگار و پشتوانه ای ملی و از همه مهمتر به عنوان سندی در استحکام شعر در دست ماست. وقتی شاهنامه را می خوانید متوجه می شوید که نمی  توان حتی یک سطر را تغییر داد و نمی توان کلمه ای را برداشت و کلمه ای دیگر را برجای آن گذاشت. در شاهنامه داستان های گذشته آورده شده و فردوسی متن های قبل از خودش را موردنظر قرار داده است. پس سنت اقتباس متون کهن در ایران وجود داشته است و متن هایی از نظامی و... اقتباسی از متن  های پیشتر است. ولی ما به این دلیل به این آثار احترام می گذاریم که افراد مهم این اقتباس ها را انجام داده اند، کسی که سزاواری این اقتباس را داشته است. در تیتر همایش باید چیزی تغییر کند و آن این است: همایش ظرفیت ما در اقتباس از متون کهن. در این جا می پرسم که آیا ما این ظرفیت را داریم یا خیر. باید اهل نمایش درجه اولی باشید تا بتوانید اقتباس خوبی را انجام دهید. همین طور اهل تفکر، وقتی فکر وجود نداشته باشد و شما اهل نمایش هم نباشید اقتباس خوبی را هم نمی توانید انجام دهید. تفاوت یک اقتباس خوب و یک اقتباس بد در تفکر، قابلیت و خلاقیت نهفته است. هر اثر کهن که برای اقتباس انتخاب می شود، دیگر شکل های قبلی اش به کار نمی آیند. شکل شاهنامه به کار جدید نمی آید. دیگر موضوعی که شما برای شاهنامه انتخاب کرده اید فقط نوعی محتواست. فقط محتوای اثر است و باید برای اجرای آن شکل جدیدی پیدا کنید، باید شکل خود و فکر خود را در آن پیدا کنید، اگر این اتفاق بیفتد، اقتباس رخ داده است. در غیر این صورت شما فقط شاهنامه را تکرار کرده اید و یک عده ای بر روی صحنه تنها مشاعره کرده  اند. مشاعره کردن نظامی یا مشاعره کردن شاهنامه تئاتر نیست.این که محتوای آن را با تفکر امروزتان از نو به کار بگیرید و نتیجه خوبی به دست بیاورید اقتباس خوبی انجام شده است. در واقع اگر نمایش خوبی از کار در نیاید اقتباس خوبی نبوده است. پشت نام نظامی نمی شود پنهان شد. پنهان شدن پشت نام این بزرگان، فقط در واقع پنهان کردن ضعف های خودمان است. به نظر من شما باید یک اهل نمایش درجه اول باشید تا اقتباس تان با همراهی فکر، سلیقه و شکل شناسی یک اثر جدید را خلق کنید. قرار نیست که از نو شاهنامه را به وجود بیاورید، شما می خواهید یک اثر جدید را خلق کنید. آن وقت است که این اتفاق می افتد.
 

فردوسی در بحران اجتماعی خاصی شاهنامه را نوشت. بحران اجتماعی که فردوسی احساس می کرد در آن دارد سلب هویت می شود. قبل از او نیز عده ای با توجه به همین نکته شروع کرده بودند این کار را انجام دهند. دین جدیدی پدید آمده بود که عده ای دیگر در پناه آن دین داشتند خود را بر دیگران تحمیل می کردند، موضوع اقلیت و اکثریت بود. در این میان کسانی بودند که برای هویت یابی به متن های کهن رجعت کردند و تلاش کردند تا در مقابل کتاب سوزان، متون قدیم را بازیابی کنند. این نهضت حدود یک قرن قبل از فردوسی شروع شده بود. واقعیت اجتماعی زمان فردوسی او را ملزم به این کرد که واقعیت خود را بیان کند. این که چقدر تلاش های او مبتنی بر واقعیت است را خودش در شاهنامه ذکر می کند. تأکید فردوسی بر این است که در داستان ها معنا و راز وجود دارد. تلاش ما در زمان حاضر باید تلاش برای معناگشایی و رمز و رازیابی در این متون باشد.اگر قرار است نمایش بزرگی در این مملکت به وجود بیاید باید فکر آزاد باشد و فلسفه و تفکر بزرگ بدون هیچ قید و شرط مذهبی و سیاسی پدید آید. در حال حاضر ما مدام در حال کپی از سنت و تفکر دیگران  هستیم.

ممکن است گسست ها به تمدن و فرهنگ و ظرفیت ها به ما کمک کرده باشد. از سوی دیگر فکر کردن به فاجعه های تاریخی و شکست های تاریخی به ما شاید کمک کند که در برابر آن فاجعه و شکست، گردن کج نکنیم. از سوی دیگر تاریخی که به ما رسیده اغلب دارای ابهام است. تفکر در این چیزها اگر به تفکر مثبتی بینجامد، خوب است. باید به فجایع اندیشید، باید خود را مجهز کرد و شکست ها و فجایع را تحلیل و بررسی کرد.

بیضایی در پاسخ یکی از شرکت کنندگان که در مورد بهترین متون مناسب برای اقتباس سئوال کرده بود گفت: این طور نیست که ما بگوییم آیا گذشتگان آثار خوبی برای اقتباس ما به وجود آورده اند یا نه؟ آنها موظف نبوده اند که آثاری به وجود بیاورند تا بعداً ما از این آثار اقتباس کنیم. آنها تفکر زمان خودشان را به شیوه خود می گفتند. در واقع این طور نیست که من اینجا یک فهرستی را ارائه کنم که اول کدام یک قابلیت دارد و کدام یک کمتر از قابلیت اقتباس برخوردار است. ظرفیت اثر مهم نیست، مهم آن است که ظرفیت ما چگونه است.

آیا آثار ادبی را به خوبی درک می کنیم و آیا با این آثار ارتباطی امروزین داریم. نکته در این است که به عنوان مثال در شاهنامه هزاران معنای اسطوره شناختی و در واقع فرهنگی وجود دارد که باید از نو پیدا شوند. به عنوان نمونه باید شاهنامه را در وهله اول معناشناسی کنیم و معناهای گمشده که در آن است یا فرهنگ های گمشده را نخست توضیح بدهم و آن وقت بگویم نمایش من چگونه به هزار و یک شب تبدیل شده است وگرنه در سطح فعلی شاهنامه شباهتی نمی بینید اما فرهنگی که در آن نهفته است را می بینید. آیا این کار اصلاً اتفاق می افتد و در دانشکده ادبیات اسطوره شناسی و فرهنگ های پشت این متن ها را نمی آموزند و معناشناسی و ریشه شناسی اینها را یاد نمی دهند تا شما در آینده قابلیت این اقتباس را پیدا کنید. اگر این اتفاق نیفتد ارتباط شما با متن شاهنامه یک ارتباط سطحی خواهد بود یک ارتباط لغوی و دستور زبانی، نه یک ارتباط فرهنگ شناسی، ریشه شناسی و معناشناسی... باید ببینیم که فردوسی چه چیزی را با تفکر زمان خودش به ما منتقل کرده است. پس ظرفیتی که اثر دارد در جای خود مهم است اما ظرفیتی که در ما وجود دارد مهمتر است؛ یعنی این که ما چه چیز از آن می گیریم و چقدر نامشروط و نامحدود می توانیم فکر خود را بیان کنیم و چقدر استعداد این کار را داریم.بیضایی در ادامه در پاسخ به پرسش میزان وفاداری به اصل شخصیت ها در نسخه های اقتباسی گفت: بگذاریم هر کس به هر شیوه ای که می خواهد اقتباس خود را انجام دهد، معیار چیزی است که حاصل می شود. معیار این نیست که رستم، حتماً شبیه رستم شاهنامه باشد. ممکن است ما از موقعیت هایی که این شخصیت بر سر راه خود دارد بتوانیم برداشت هایی امروزی داشته باشیم. بنابراین نباید قانون بگذاریم که رستم امروز ما باید عین رستم شاهنامه باشد. اگر باید این طور باشد که خود شاهنامه هست. ممکن است یک نفر رستم شاهنامه را در قالب شاهنامه در بیاورد و خیلی فوق العاده هم باشد و ممکن است یک نفر آن را امروزی کند و بازخوب در بیاید و ممکن است هر دو بد از آب در بیایند. ما این شرط را نمی توانیم بگذاریم که حتماً اقتباس باید قوانین ما را رعایت کند. اقتباس باید تنها قانون مدیومی را که می خواهد به آن منتقل شود، رعایت کند. اگر نمایش خوب باشد فرقی نمی کند معاصر باشد یا نباشد. به هر حال می توان شاهنامه را امروزی کرد ولی این شما را مورد انتقاد و حمله قرار می دهد مگر در صورتی که آن قدر کارتان خوب باشد که حمله ها خود به خود دفع شوند.بیضایی همچنین در مورد تئاتر ملی در پاسخ به پرسشی گفت: جهان دارد مسائل وسیع تر از ملیت را برای تفکر مطرح می کند اما باید گفت نمایش ملی ایران چیزی نیست مگر این که کلیه کسانی که در اینجا زندگی می کنند و با این فرهنگ آشنا هستند آن را می سازند. من نمی فهمم نمایش ملی یعنی چه؟ در حالی که جهان اهمیت زیادی برای تفکر جهانی قائل است. نمایش ملی ایرانی چیزی نیست به جز تمام تولیدات ایرانی ها.

کارگردان نمایش «شب و هزار و یکم» در پاسخ به این پرسش که آیا رویکرد شما به بازیابی متون کهن ناشی از قرار گرفتن در بحران اجتماعی مشابهی با فردوسی و سلب هویت اجتماعی و فرهنگی است؛ گفت: وقتی جوان بودم پرسش هایی برایم پیش آمده که هنوز دغدغه  ام است و می خواهم در آثارم، جست وجوکننده پاسخ هایم باشم، بعدها این منتقدان بودند که پی بردند من در آثارم به دنبال هویت هستم. من از محدودیت های نامحدود زندگی و تعصب های بی  معنی خوشم نمی  آمد. از دسته بندی، تحجر و شکاف های ایجاد شده از زندگی نفهمیده شده و عادت شده بی زارم.مهمترین پرسش من بی عدالتی محض در جامعه ماست از زمانی که این جامعه را شناختم، مطلقاً غرق در بی عدالتی است. تصورم این است که زندگی مان را باید برای خودمان تعریف کنیم و عادت هایمان را معنی کنیم. من از زندگی عادتی و پیرو بودن بدم می آید.

بیضایی در پاسخ به پرسش یکی از حاضران در جلسه در مورد انتقادهای احمد شاملو به شاهنامه گفت: شاملو مورد احترام من است اما من مجبور نیستم که با خیلی از افکارش موافق باشم. شاملو خودش می گوید که شاهنامه را نخوانده است. شاملو مرد بزرگی است ولی اسطوره شناس نیست و با درک او نمی توان شاهنامه را تحلیل کرد. بنابراین نمی توان به شاملو ایراد گرفت، باید به کسانی ایراد گرفت که اجازه ندادند شاهنامه تحلیل شود. در جوانی من و شاملو، چپ ها با شاهنامه ضد بودند و وقتی در مورد شاهنامه حرف زدند که شاهنامه چاپ مسکو منتشر شد. شاملو نیز در جنگ با محمدرضا شاه بود و فکر می کرد هر شاه دیگری محمدرضاشاه است که باید با او مبارزه کرد.

وی در پاسخ به گفته یکی از دانشجویان دانشکده ادبیات مبنی بر این که برخی از مولفه ها به ویژگی های فرهنگی ما تبدیل شده و ما باید از این زاویه به آن نگاه کنیم، گفت: این که هر ضعفی را تبدیل به یک ویژگی  کنیم، بزرگترین کلاهی است که سرمان گذاشته اند. واقعاً بس است. من متنفرم از این که هر حماقت، زنجیر و نفی تفکر را ویژگی فرهنگی بدانیم. ما ملت ریاکاری هستیم. مقدار متناوب آثار عرفانی داریم در حالی که در پنهان، پچ پچه های اروتیک می کنیم. من این مدال افتخار را از سینه ام برداشتم اگر شما را آزاد بگذارند و ننویسید، این را می توان ویژگی فرهنگی دانست، اما وقتی نگذارند شما بنویسید، نتوانستن و انتقاد نکردن شما یک ویژگی نیست، فشار است. این که محرومیت ها و محدودیت ها را به یک ویژگی تعبیر کنیم، تنها در این جا دارد اتفاق می افتد.
 

نظر شما