راجر چکشه و صورتی مدرن
موضوع : فرهنگ | موسیقی

راجر چکشه و صورتی مدرن

روزنامه شرق، سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۲ - ۲۱ شوال ۱۴۲۴ - ۱۶ دسامبر ۲۰۰۳

شهروز نظری: از نقاط روشن و حائز اهمیت بعضی گرایش های قرن بیستمی عدم ایمان به داوری است و شک در مشروعیت خویشتن. در مقام یک قاضی و به چالش کشیدن هرآنچه پیرامون ماست موجب سقوط تمایز بین والایی و پستی هر عنصری را شکل داده است.سعی در معنی بخشیدن و کشف جایگاه موجودیت آشغال و ابتذال چیزی نیست جز تلاش برای معنا سازی و نگاه همسان ساز جدید از فرمول اکتشافی. کشف یک زباله، معادله اکتشاف دیگر عناصر را پیش روی ما می گذارد.در اینجا دیگر جسمیت وکارکرد عناصر معنا ندارد بلکه آنچه مهم است فرایند ادراک از هرچیز است (حتی نفی اخلاق) و آنچه باقی می ماند راهکارها، فرمول و در آخر رسوبات ذهنی باقی مانده از زمان بری همین اکتشاف خواهد بود. نگاه شهودی اینگونه آمیزه ای است از روش عقلی و خرد اخلاقی، شهودی است که عملاً مبتنی بر روش علمی در کشف و استنادهای جور واجور از تجربه های قبلی بدون یک مرکزیت و محوریت جزمی پیش انگارانه.
 

شاید سئوال شود که جایگاه گروه پینک فلوید در بین گرایش های ذهنی این چند دهه چه بوده است. پیش از چنین توضیحی باید توانست تا تاویل ها و تفسیرهای سانتی مانتال در باب موسیقی را از بسیاری از گروه های همطراز و هم درجه فلوید گرفت.

بعضاً توجه به موسیقی معترضی در میان کشورهای در حال توسعه به نوعی از بازی روشنفکرانه ای مبدل شده است که به هر چیزی در باب یک هنر می پردازد جز آنچه انگیزش های اندیشگی خلق یک اثر را شامل می شود. البته چنین نگره هایی را باید در بستر سازی اجتماعی و سیاسی هر ملت مورد کندوکاو قرار داد. نگاهی که قرائت های غیر مرتبط اما تخیلی و قابل بسط خنثی را بر هرگونه جهت گیری منتقد ترجیح می دهد. اما آنچه پینک فلوید را پس از ۴ نسل هنوز قابل بحث و تأمل نگاه داشته جهت گیری خردورزانه ای است که معتقد است با بی عدالتی، تحقیر، توهین و بی مایگی در پیرمونت زندگی ممکن نخواهد بود این بی صفتی ها نتیجه حسادت وکینه توزی و پلیدپنداری هایی است که گاه خود را در شکل افراطی قوم جویی ها، آئین مداری ها و صنف گرایی و رادیکالیسم پنهان می کند و خیل عظیمی از توده مردم نیز برای پنهان کردن حقارتشان پشت یک جمعیت ودر قدرت بخشیدن این گروه بندی ها شراکت می کنند. این نگره یک عقده تشدید شده ای است که اسکارف طراح انیمیشن های گروه آن را نتیجه کودکی جنگ زده بی سامان واترز می داند که بر گروه تحمیل شده است. پینک فلوید آغاز یک تحول و شروع پاپ آوانگاردیسمی است که بزرگ ترین گرایش جدی و روشنفکرانه موسیقی امروز جهان را سه دهه پیش پی ریزی کرده است.میراثی که ادبیات موسیقی را به عنوان عاملی در شکل گیری و ساختار یک قطعه به رسمیت می شناسد و مورد ارزیابی و تحلیل قرار می دهد و با غزل زدایی از موسیقی فرصتی مناسب برای گله گذاری ها و انتقادهای اجتماعی و سیاسی فراهم می آورد.

ابداعات و نوآوری های تکنیکی همزمان و همراه با این موسیقی ادبیات محور توانست در مدت زمان کوتاه موسیقی فلوید را از دیگر استیل های هنری روزگارش تا به امروز متمایز کند.ساخت ترکیب های پیچیده صوتی و در عین این خصلت قابل تفکیک از نظر شنیداری، استفاده خلاقانه از صداهای غیر موسیقایی (که تا آن دوره کمتر چنین تجربه هایی در عرصه موسیقی عامه دیده می شود) تجربه های زمانبندی و تقطیع های غیر متعارف، استفاده چند رسانه های برای ارائه موسیقی، همگی در این موفقیت تأثیرگذار بودند.اما آنچه بیش از همه در این چند نسلی فلوید موثر بوده است بی مکان و بی زمانی هنر آنهاست.

هیچ عامل جغرافیایی و قومی و بومی و سنتی در آثار آنان به عنوان محوریت معنایی پرسوناژ های روایت به کار نرفته اند، آنها مال هیچ دوره تاریخی نیستند. شاید فقط احساس می کنی آدم های پس از جنگند ولی کدام یک، نمی دانیم. زیر زور دیکتاتوری  اند اما کدامشان؟ آنها ستایشگران آدم هایی اند که آزاد نیستند ولی مفهوم ذاتی زیبای آزادی را می فهمند و در توصیف خود هرآنچه رو در روی آدمشان باشد تکفیر می کنند.رسانه، سیستم، پدر و مادر، دوست، اتفاق، طبیعت و…آنها سقوط و هبوط قهرمانان داستان هایشان را اگر خود خواسته باشد تحسین می کنند و به صرف مختاری آدم بر عملش آن را می ستایند. شاید تنها گروه معترضند که از اواسط قرن بیستم به بعد ستایشگر ماشینیسم معاصر شدند و هرگاه ماشین را در خدمت آدم هایشان دیده اند آنرا چون یک دوست پذیرفته اند. آنها ماشین را عامل ویرانی نمی دانند بلکه نظارت آدمیزاد بی قید بر ماشینیسم را تقبیح می کنند و به مبارزه با این بی قانونی و هرزگی رفتار بر می خیزند برخلاف تصور، آنارشیست نیستند و مدرنیست های متاخری اند که بیش از هرچیز بر اصلاح ناپذیری آدمیزاد سنتی تأکید دارند و به باور نفی متعالی (Transcendent) از منظر هنر دست یافته اند و آنرا لابه لای نت های موسیقی و فریادهای جانخراش خود استتار می کنند.موسیقی آدم هایی چون واترز، بارت و… آخرین سنگر روشنفکری قرن بیستم را ترک کرد.
 

نظر شما