کنایه تاریخ، در توصیف حقارت صدام حسین
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

کنایه تاریخ، در توصیف حقارت صدام حسین

روزنامه شرق، چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۲ - ۲۲ شوال ۱۴۲۴ - ۱۷ دسامبر ۲۰۰۳

دکتر حسین دهشیار:چه حقیرانه است. مردی  که، در طول بیست و پنج سال حکومت، هزاران انسان را به زیر خاک فرستاد، بعد از هشت ماه گریز از حفره ای در زیرزمین، بیرون کشیده شود. مردی  که با جسارت و اقتدار فراوان به توده های عراقی توصیه می کرد که تا آخرین لحظه در برابر هجوم غاصبان غربی به نبرد ادامه دهند، تجسم حقارت گشت. به مانند دیگر اقتدارگرایان شرقی او اجازه داد غربیان نشان دهند که جهان عرب تا چه اندازه می بایستی احساس شرمندگی کند. او بدون کوچکترین مقاومتی اجازه داد که یک نظامی آمریکایی، دهان او را مانند یک اسب باز کند و نمونه برای تعیین هویت قطعی او بگیرد و موهای او را برای اطمینان از عدم وجود بیماری های پوستی جست وجو کند. مردی که، بیش از ده قصر را بر بستر فقر گسترده در عراق در راستای عظمت حکومت خود بنا کرد در ساحل مقابل یکی از قصرهای آلوده به خون انسان های بی گناه در سوراخی به وسعت نزدیک به سه متر در حالی که دو اسلحه ۴۷-AK و یک تپانچه در کنار او بود، ذلت دستگیری به دست نیروهای اشغالگر را بدون کوچکترین مقاومت و مبارزه ای پذیرفت. مردی که، به عنوان سمبل استعمارستیزی، غرب ستیزی و سمبل بزرگی و عظمت باستانی عرب با مردم عراق چنان تحقیرآمیز رفتار کرده بود، به وسیله سربازان آمریکایی «به مانند یک حیوان» دستگیر گردید. کاش صدام حسین این جسارت را از خود نشان می داد که «کاسترو» جهان عرب می گشت. کاش او درک می کرد که چه اندازه حزن انگیز است که انسان بداند کسانی که نقش خدایان را در روی زمین بازی کردند چه اندازه پست و حقیر هستند. این باعث می گردد که این احساس حزن انگیز فزونتر گردد که چطور این امکان ایجاد می گردد که افرادی چنین زبون، سرنوشت میلیون ها انسان خوب را در دستان خود بگیرند. مردی که با مردم خود رفتاری حیوانی داشت مثل حیوانی بی ارزش و پست به وسیله سربازان آمریکایی به بند کشیده می شود. تاریخ از چنان گزندگی برخوردار است که فرصت و امکان نادیده انگاشتن آن امکان پذیر نیست. ولیکن همیشه شاهد بوده ایم که صاحبان قدرت در جهان عرب که خاستگاه حقیرترین اقتدارگرایان بوده است، آن را قابل توجه و احترام ندانسته اند. بیدادگر و مستبد سابق، امروز زندانی آمریکائیان است و این غایت حقارت است.

جهان عرب دهه های متعدد است که از احترام عاری است. اعراب نشان داده اند که از غرور و بزرگی زدوده شده اند. چطور می شود مردم کشوری که تمدنی بزرگ را بنا کرده بودند این فرصت را در اختیار افرادی از قبیل صدام حسین بگذارند که حدود سی وپنج سال نقش مهمی در سرنوشت آنان بازی کنند. اگر سیاست را حوزه ترغیب بدانیم و بپذیریم که در جهان سیاست برخلاف حیطه علم پزشکی نیاز به تخصص خاص نیست بلکه توانایی در ترغیب و ایجاد بینش است، شاید تصویر واضح تر شود. اقتدارگرایانی از قبیل صدام شکل گرفته اند چرا که مردم در جهان عرب همچنان غرق در اندیشه های قرون وسطایی هستند. در جهان عرب نوزایی فرهنگی و پالودگی فکری و ارزشی، پا نگرفته است. این اندیشه ریشه نگرفته است که انسان هایی می بایستی به قدرت برسند که آینده را به گونه ای انسانی تر و بهتر ترسیم می کنند، نه اینکه چون به چارچوب های سنتی غیرپویا از قبیل زبان، قوم، قبیله خاصی بستگی دارند. اعراب این درک را ندارند که خشونت را در هر شکل آن غیرقابل قبول و غیرانسانی تصویر کنند. جدا از اینکه سران کشور چه گروه هایی را مورد آزار و اذیت قرار می دهند، می بایستی به مقابله گرفته شوند چرا که اعمال آنان غیرانسانی است. اما اعراب هنوز به این فهم مدرن نرسیده اند که قدرت می بایستی از آن کسانی گردد که تعالی مردم و بزرگی ملت را در چشم انداز دور به تصویر می کشند. رهبرانی از قبیل صدام حسین نمایانگر این واقعیت هستند که برای درک عقب ماندگی در ابعاد مختلف آن در جهان عرب، ضرورت دارد که توجه را معطوف به ماهیت حیات داخلی و تفکرات و اندیشه های حاکم در جهان عرب ساخت. اقتدارگرایانی از قبیل صدام حسین، معمر قذافی و حافظ اسد، با توجه به عقب ماندگی همه جانبه در گستره ای که «خیابان های عرب» نامیده می شود با تمسک به ستیزه کلامی بر علیه غرب و تهییج احساسات مردم عادی، موفق بوده اند که برای سال های متمادی بر اریکه قدرت باقی بمانند. اینان با بهره جویی از سمبل های فرهنگی و باورهای ارزشی مردم عرب و بر دست گرفتن پرچم مبارزه با سلطه خارجی و بالاخص غربی موفق بوده اند که سلطه داخلی را در وسیع ترین و عمیق ترین شکل آن، هستی ببخشند. روشنفکران عرب از قبیل ادوارد سعید همیشه در تلاش بوده اند که برای غلبه بر حقارتی که در فضای سیاسی- اجتماعی جهان عرب موج می زند با نادیده انگاشتن خاستگاه های بومی سلطه پذیری، نگاه را متوجه جهان بیرون گردانند. اینان هیچگاه به این حقیقت نرسیدند که آن چه موجب زبونی و حقارت لایتناهی گردیده است حضور خارجی و استثمار غربی نیست بلکه حیات دادن به عناصری از قبیل صدام حسین برای هدایت و فرمانروایی است. اینان هستند که فضای ذهنی و مادی لازم و ضروری برای حضور سلطه گران غربی فراهم آورده اند. اینان هستند که با زبونی خود این جسارت را در نیروهای بیگانه به وجود می آورند که هر زمان که منافع آنان حکم کند، سرزمین های منطقه را مورد هجوم خود قرار دهند. چگونه این انتظار است که غربیان شایستگی برای مردمی قائل شوند که اجازه می دهند ددمنشانی مانند صدام حسین بر سرنوشت و حیات آنان برای چنین مدت وسیعی حکم برانند. حضور حقارت بار صدام حسین بر صفحه تلویزیون های جهانی و بالاخص عرب هرچند که حزن و اندوه را الزامی می سازد چرا که این افراد سمبل شرق هستند اما از سویی دیگر این امید را متجلی می سازد که شاید «عبرت تاریخی» سبب خیر گردد. اما واکنش رهبران و مردم در کشورهای عرب در قبال دستگیری مذبوحانه «سلطان خون و آتش» به وضوح بیانگر این واقعیت است که به لحاظ عقب ماندگی فرهنگی در این سرزمین ها حیات انسانی فرصت تبلور را نخواهد داشت و رهبرانی از قبیل صدام حسین را همچنان در آینده تجربه خواهیم کرد. اما آنچه انکار نشدنی است این است که اقتدارگرایان بیش از آن زبون و حقیر هستند که ارادت و بندگی را شایسته باشند.

نظر شما