مشرقیان تمام جهان متحد شوید
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

مشرقیان تمام جهان متحد شوید

روزنامه شرق، شنبه ۶ دی ۱۳۸۲ - ۴ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۲۷ دسامبر ۲۰۰۳

دکتر شهرام پازوکی در ابتدا به نقل دیدگاهی درباره تشیع و تصوف پرداخت که گویا به نظر ایشان در میان مستشرقان عمومیت یا اکثریت دارد و این دیدگاه این بود که به نظر شرق شناسان تشیع و تصوف هر دو از برساخته های ایرانیان هستند؛ اینها پیش از آن که منشاء اسلامی داشته باشند از سوی ایرانیان جعل شده اند تا با خلفای اموی و پس از آن حاکمیت های دیگر مقابله کنند. دیدگاه کربن اما مقابل این است او در آثار خود به ویژه در «اسلام ایرانی» تشیع و تصوف را جزء ذات اسلام می داند.

کربن که در مطالعاتش به روش هرمنوتیک و پدیدارشناسی متکی بود «معتقد شد» که تشیع باطن اسلام است.

به گفته پازوکی به اعتقاد کربن [که آن را وامدار سهروردی بود] عالم معنوی ایرانی ای وجود داشته است که با ورود اسلام جان تازه ای گرفته و «آتش خاموش دیرمغان در اثر معنویت اسلامی» دوباره مشتعل شده است.

به اعتقاد دکتر پازوکی مستشرقان به این وجه انتقال میراث ایرانی به جهان اسلام و یا به تعبیر دیگر احیای میراث ایرانی در جهان اسلام، نپرداخته اند. به گفته پازوکی شرق شناسان عمده اطلاعات خود را از «محیط اهل سنت» و دیدگاه های غالب آن گرفته اند: دیدگاهی که معتقد است تشیع، جعل آل بویه در مقابل خلافت عباسی و سپس جعل صفویه در مقابل خلافت عثمانی بوده است. پازوکی در مقابل به مکالمه کربن با علامه طباطبایی اشاره کرد که در آنجا گفته بود نظر من غیر از نظر مستشرقان است.

پازوکی سپس به تقسیم بندی دیگری اشاره کرد که با نظری معتدل تر تشیع را دست بالا یکی از مذاهب فقهی یا کلامی می داند. به گفته پازوکی عقیده کربن این بود که برای فهم تشیع باید به سرآغاز آن رجوع کنیم و ببینیم اصل آن چه بوده است و اگر از اصل دور شویم مسئله به امری فرعی تقلیل پیدا می کند و همان طور که او به علامه طباطبایی گفته «باید به افکار اولیه شیعه برگردیم.» بازگشتی که البته برای کربن با ابزار پدیدارشناسی و هرمنوتیک صورت می گیرد.

برای کربن اصل شیعه مقام ولایت است و هیچ مفهومی معادل ولایت نیست. کربن میان ولایت به معنای حکومت و ولایت عرفانی تمیز می گذارد. برای او ولایت عرفانی که اصل ولایت است باطن رسالت را تشکیل می دهد. برای تشیع امامت ادامه ولایتی است که در دوره رسالت رسول حامل آن بوده است. اگر اسلام را به شرع خلاصه کنیم با پیامبر ختم می شود [ولابد اگر اسلام را به پیامبر ختم کنیم به شرع خلاصه می شود]. اما شیعه با قایل شدن به ولایت به اسلام امتداد معنوی می دهد.

کربن از همین مدخل است که وارد تصوف می شود یعنی از ولایت. برای کربن اصل در تصوف ولایت است و از همین رو «اصلاً تصوف را ذیل تشیع می بیند.» به گفته پازوکی از همین رو است که کربن بیشتر به سراغ عرفایی رفته که به طرح مسئله ولایت پرداخته اند.

پازوکی کربن را در میان مستشرقان در مطالعه مسئله ولایت منحصر به فرد دانست و اشاره کرد که مستشرقانی چون راتکه هم که به «مفهوم ولایت در تصوف اولیه اسلامی» پرداخته اند [به دلیل این که از مبانی کربن برخوردار نبودند] سردرگم ماندند. پازوکی ضعف عمده را در غافل بودن محققان تصوف و تشیع از حوزه های متقابل دانست.

پازوکی با اشاره به این که شجره نامه طبقات صوفیه اغلب به یکی از ائمه شیعه می رسد گفت که مستشرقان با نگاه «پوزیتیویستی» خود این شجره نامه ها را مخدوش دانسته و از نظر تاریخی درست نمی دانند و به متاخر بودن زمان روایت آنها اشاره می کنند. در مقابل کربن از سوی دیگر وارد می شود و با روش پدیدار شناسانه خود می گوید کسانی که در اصالت تاریخی این شجره نامه ها تردید کرده اند اراده آگاهانه صوفیه برای انتساب به امامان شیعه را نادیده می گیرند [یعنی حتی اگر فرض را هم بر عدم اصالت تاریخی بگذاریم باید ببینیم چه انگیزه ای باعث اصرار بر این انتساب می شده است]. کربن می گوید این که تا قرن پنجم وششم شجره نامه ها مکتوب نشده بودند به این دلیل بود که آن زمان تشعب [فرقه فرقه شدن] پیش می آمد.

شاهد مهم دیگر کربن به گفته پازوکی بر ربط تشیع و تصوف و البته بر معنوی و باطنی بودن تشیع این است که کربن می گفت شاید حتی یک بحث باطنی وجود نداشته باشد که امامان شیعه آن را آغاز نکرده باشند و در خواندن آثار عرفای بزرگی چون ابن عربی و علاءالدوله سمنانی اگر در بعضی مواقع ندانیم که نویسنده کیست فکر می کنیم شیعه است.

اما توهم این جدایی از آنجا ناشی شده که تشیع از اصل خود دور شده و موجب شده علمای خود شیعه مقابل این جنبه باطنی موضع بگیرند. در مقابل «تصوف هم مدارک شیعی اش را نشان نمی دهد.» این امر ناشی از ظهور قدرت سلجوقیان و لزوم تقیه بوده است که خود اصلی شیعی است. به گفته پازوکی با سقوط خلافت عباسی بار دیگر با ظهور تصوف ولوی مواجهیم چرا که در این زمان مرجعیت دینی از خلافت و حکومت بیرون می آید. سپس در دوره صفویه بحرانی پدید می آید که همانا پیدایش تصوف حکومتی است. در این زمان کسانی که به تصوف اصیل و امور باطنی ارادت داشتند در این امر صراحت نمی کردند برای مثال در آثار ملاصدرا، فیض، قاضی سعید و… بازی کوبیدن تصوف رسمی از یک طرف و دفاع از تصوف از سوی دیگر را می بینیم.

پازوکی سپس به مبحث ایران شناسی کربن پرداخت. او بار دیگر با اشاره به متدولوژی مستشرقان که آن را پوزیتویستی می خواند و با اشاره به این که آنها بیشتر بر مطالعات زبانی متمرکز بودند گفت که کربن در جست وجوی شرق معنوی به ایران رسید و این جست وجو در او پیشینه ای داشت که همانا آشنایی و تاثیر پذیرفتن از آرای کارل بارت و هایدگر بود. مسلماً باید تاثیر نظر کارل بارت در مورد مسیح زنده را در نظر کربن راجع به امام زنده در نظر گرفت. او که در فهم خود از تاریخ انفسی و مفاهیمی از این دست متاثر از هایدگر بود هیچ گاه به او پشت نکرد.

با این حال شیوه نگرش کربن به ایران را باید در تاثیرپذیری او از سهروردی دید و ربطی که او در من ایرانی پیش از اسلام و بعد از اسلام قایل بود و این همان حکمت خسروانی بود که به جهان اسلامی منتقل شد. این تمایل به معنویت با پیشینه مورد ادعا به نظر کربن مسئله روان شناختی نبود: «مسائلی هستند که بر عهده برخی افراد و جماعات است که نه به ابداع آن بپردازند، بلکه پرده از آن بردارند» و این اتفاقی بود که به عقیده کربن در ایران افتاد. روحیه ایرانی طرز تفکر شیعی را از آن خود ساخت. این روحیه وجود ما را تسخیر کرده؛ ما تملکش نکرده ایم؛ او ما را مستحیل کرده نه ما او را.

وقتی کربن سخن از حکمت (فلسفه) ایرانی می گوید مرادش همین است. حکمتی که وقتی از ایران باستان و از سوی حکمای فرس [به تعبیر سهروردی] وارد ایران بعد از اسلام می شود به حکمت نبوی تبدیل می شود.

پازوکی در پایان به این پرداخت که کربن به هر حال فیلسوفی مدرن بود و از تاملات خود مقصودی را در جهان مدرن دنبال می کرد. او به دنبال خروج عالم مدرن از بحران بود بحرانی که به نظر او می توانست با باززایی حکمت ایرانی در این عصر مرتفع شود برای او غرب و شرق، غرب و شرق جغرافیایی نبودند. غرب مقام غروب حقیقت بود و شرق مقام طلوع آن و جست وجوی او در شرق نیز جست وجویی در شرق جغرافیایی نبود و به دنبال رفع بحران از آنجا هم نبود بلکه آن را بر عهده مشرقیان می دانست مشرقیانی که هرجا می توانستند باشند؛ خصوصاً در غرب و به گفته هولدرلین «هرجا که خطر از آن برآید از همان جا دفع می شود.» کربن بارها گفته بود که «مشرقیان تمام جهان متحد شوید.»به گفته پازوکی جز عارفان کسی متوجه شرق و غرب معنوی جهان نشده است. کربن می خواست در عالم حکمت ایرانی مشرقیان را شناسایی کند و ناخودآگاه می گفت «ما ایرانیان»، «ما شیعیان» در حالی که نه ایرانی بود و نه شیعه [کاتولیک فرانسوی بود] او اعتقاد داشت که اگر با حکمت ایرانی «تجدید خاطره» نشود آینده جهان تاریک و نامعلوم خواهد بود.
 

نظر شما