روایت ناسیونالیسم ایرانی
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

روایت ناسیونالیسم ایرانی

روزنامه شرق، یکشنبه ۷ دی ۱۳۸۲ - ۵ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۲۸ دسامبر ۲۰۰۳

منگول فیلیپ بیات- ترجمه امیرحسین تیموری:خانم دکتر منگول فیلیپ بیات از مورخین و مشروطه شناسان برجسته ایرانی ساکن آمریکا است. تخصص وی در تاریخ ایران دوره قاجار است به طوری که عمده ترین آثار وی به این حوزه تعلق دارد:عرفان و تمرد؛ بررسی اندیشه های اجتماعی _ دینی ایران عصر قاجار و نخستین انقلاب ایران؛ تشیع و انقلاب مشروطیت، که البته هیچ یک از این آثار به فارسی ترجمه نشده است. از منگول بیات دو مقاله نیز به فارسی موجود است که عبارتند از: 
۱) محمود طالقانی و انقلاب ایران 

۲) مهدویت و انقلاب اسلامی.
بیات در مقاله زیر به بررسی نقادانه کتاب «قصه سرحدات؛ شکل گیری ملت ایران» که توسط خانم فیروزه کاشانی ثابت به رشته تحریر درآمده می پردازد.

کتاب حاضر که «داستان سرحدات» نام دارد و توسط خانم فیروزه کاشانی ثابت به نگارش درآمده اثری بلندپروازانه   است که مولف برای نگارش آن زحمت فراوانی کشیده و کمر به همتی بلند بسته است. مولف در این کتاب به مطالعه گفتمان فرهنگی _ سیاسی پیرامون موضوع هویت ملی در ایران در طول حدود ۱۵۰ سال یعنی بین سال های ۱۸۰۴م (۱۱۸۳ ش) تا ۱۹۴۶م (۱۳۲۵ ش) می پردازد. در این کتاب برخی از سرنوشت سازترین برهه های تاریخ معاصر ایران مورد بررسی قرار گرفته است. خانم فیروزه کاشانی بر این نظر است که آثار فعلی پیرامون ناسیونالیسم به نقش زمین و سرحدات در شکل گیری مباحثی چون هویت ملی و ناسیونالیسم چندان بهایی نداده اند. [به نظر وی] این زبان یا تاریخ نبود که موجبات دغدغه ذهنی را برای کسانی که اول بار مفاهیم نوینی چون وطن و ملت را جعل کردند، فراهم آورد، بلکه این سرزمین در معنای جغرافیایی اش بود که موجب خلجان دغدغه  ذهنی ایشان شد. وی سپس به ارائه یک اندیشه جایگزین به نام «داستان سرحدات» می پردازد که این اندیشه به رد اندیشه سرحدات دارای ثبات می پردازد و به جای این ایده بر برخورد و بی ثباتی موجود در مرزهای ملت تأکید می کند. می نویسد: «مرزهای هر ملتی چه از حیث داخلی و خارجی و چه از حیث فرهنگی و جغرافیایی نفوذپذیرند.» (ص ۹) با آغاز جنگ اول ایران و روس در ۱۸۰۴ که منجر به شکستی فضاحت بار برای ایرانیان و از دست رفتن بخش هایی از خاک ایران شد، نخبگان حاکم بر ایران و روشنفکران به تامل فرورفته و تلاش طولانی خود را برای تشخیص و علاج امراض ایران آغاز کردند و در این فرآیند هویت ایران را نیز صورت بندی کردند. به تعبیر خانم کاشانی «روایت ناسیونالیسم ایرانی در قرن ۱۹ حکایت عشق و نفرت نسبت به قلمرو ایران است.» (ص۴) مدافعان ناسیونالیسم ایرانی رویای یک امپراتوری جدید را در سر می پروراندند و نوستالژی شوکت و عظمت ایران باستان را آرزو می کردند. مولف همچنین بیان می دارد که تجربه  مرزی ایران که به جعل افسانه های وحدت ملی منجر شد مبتنی بر ویژگی های منحصر به فرد ایرانی _ شیعی و در مقابل کم اهمیت شمردن سایر قومیت ها و مذاهب کشور ایران بود که کشوری با قومیت ها و فرقه های مختلف است. انقلاب مشروطیت (۱۹۱۱ _ ۱۹۰۵) به این هویت ملی نوین مشروعیت بخشید. قوانین جدید که مسبوق به وقوع انقلاب مشروطه بودند یک نامه ایران گرایانه دور از دسترس را ارتقا بخشیدند و به رغم تکرار مناقشات قومی به داستان وحدت ملی جنبه عقلانی بخشیدند. در اوایل جنگ جهانی اول، ناسیونالیست های کرد، بلوچ و آذربایجان سرحدات کشور ایران و تمامیت ارضی کشور را به چالش گرفتند، اما طرفی نبستند و ره به جایی نبردند. به نظر خانم کاشانی «چالش بر سر سرحدات» به واقع منجر به تقویت پدرسالاری سنتی و نظامی شد که این عامل خود از مهمترین علل برآمدن رضاخان بود. چنین می توان گفت که رضاشاه «تجسم عینی یک قهرمان نظامی و حامی ناب تمامیت ارضی بود.» (ص ۵) مولف به تز فردریک جکسون ترنر که در مقاله ای با عنوان «اهمیت سرحدات» آمده و در آن ترنر، سرحدات را به مثابه مولفه  ای مهم در توسعه دموکراسی در آمریکا بررسی می کند، استناد کرده و بیان می دارد که «تجارب و وقایع  مرزی ایران و آمریکا بسیار با هم متفاوت است و از این رو وقایع و چالش های سرحدات در ایران عصر قاجار را نمی توان با آرای ترنر تحلیل و بررسی کرد.» اما تأکید می کند که «ایرانیان تمثیل های سیاسی را که مسائل سرحداتشان را نیز در برمی گرفت، [در دوران قاجار] رواج دادند... و سرحدات وطن شان را تقدیس می کردند.» (ص۱۰۲)

خانم کاشانی در نگارش این کتاب از منابع متعدد و متنوعی سودجسته است. از تواریخ رسمی، خاطرات، مکاتبات شخصی و ادبیات منثور و منظوم فارسی متأخیر و متقدم گرفته تا رسائل سیاسی، روزنامه ها و آرشیوهای دولتی موجود در غرب و کشور ایران. منابع و ماخذی که وی به آنها استناد جسته بسیار تحسین برانگیز است و پژوهش اش نیز به واقع ارزشمند. هر چند در هدف بیان شده توسط مولف، چارچوب تئوریک اثر و نوع سئوالاتی که مولف مطرح ساخته و یا از مطرح کردن آنها عاجز بوده است، مشکل وجود دارد. مهمترین مسئله ای که پیرامون اثر حاضر می توان مطرح ساخت، برمی گردد به نحوه پرداختن مولف به مسئله مدرنیزاسیون در ایران و خاورمیانه به طور عام. نویسنده به عمد از به کاربردن واژه مدرنیزاسیون پرهیز می کند و به جای آن اصطلاحاتی چون «سیاست سرحدی»، «اقتصاد سرحدی»، «پدرسالاری سرحدی»، «دغدغه های سرحدی» و «خانواده سرحدی» را به کار می برد، که البته چون نویسنده نگاه و رویکرد جدیدی به وقایع، ایده ها، نهضت ها و سیاست در تاریخ معاصر ایران نمی اندازد _ آن چنانکه سایر مورخین به آنها پرداخته اند _ در نتیجه این اصطلاحات مستعمل از جانب وی مبهم و ایضاح نشده به نظر می رسند. روایت خانم کاشانی از فهم متداول و متعارفی که پیرامون برخی واقعیات تاریخی ایران معاصر وجود دارد بسیار مجمل است. برخی از این واقعیت ها که خانم کاشانی به اجمال به تشریح آنها می پردازد عبارتند از: ۱) ظهور ناسیونالیسم که مسبوق به شکست ایران در جنگ با روس ها بود. ۲) صورت بندی یک ایدئولوژی ناسیونالیستی که ریشه های فرهنگی اش را در گذشته با شکوه ایران پیش از اسلام می جست. ۳) تأکید بر حاکمیت ملی در حین رقابت با مدل های اروپایی حاکمیت. ۴) تکوین یک دولت ملی مدرن.

مولف همچنین از هرگونه مناقشه مرزی، معاهده منعقد شده و هرگونه گزارشی از توافقات میان ایران و قدرت های همسایه به مثابه شاهدی در جهت اثبات این مطلب که «کارکرد زمین در ایران... تعریف  کننده و توجیه کننده وجود دولت است.» (ص ۲۴) استفاده کرده است و سپس بیان می دارد که موفقیت یا شکست شاهان در محافظت از سرحدات ممکن بود به تضعیف مشروعیت آنها منجر شود. برخلاف نظر مولف و بنا به قرائن تاریخی ما شاهد این مطلب هستیم که در بسیاری از مواقع که شاهان موفق به دفع تجاوز بیگانگان نمی شدند، این عدم موفقیت منجر به زوال مشروعیت آنها نمی شد. برداشت خانم کاشانی از مفهوم مشروعیت در دوران قاجار سوءتعبیری بیش نیست. از سوی دیگر آیا مورخی که در تحلیل اش بر اندیشه بی ثباتی مرزی به عنوان یک درون مایه تکراری در تاریخ معاصر ایران تأکید می ورزد و بر نقش زمین و مرزهای سرزمینی در شکل گیری هویت ملی پای می فشارد، می تواند واقعیات ملموسی که در میان عوام وجود دارد را نادیده بگیرد؟ به عبارت دیگر اهمیت و موقعیت ژئوپولتیک ایران در بازی بزرگ میان انگلستان و روسیه در نیمه دوم قرن ۱۹ و پس از آن بازی جنگ سرد در دهه ۴۰ قرن ۲۰ را نمی توان در بررسی تاریخ ایران لحاظ نکرد. به همین نحو هیچ بحثی در باب برخوردهای مرزی و داستان وحدت ملی بدون مطالعه و بررسی جدی پیرامون جوامع قبیله ای موجود در طول مرزها که به بیان مولف «مسائل قلمروی و فرهنگی را پیچیده کرده  اند.» (ص ۲۶)، کامل نخواهد شد. منابعی که مولف به آنها به کرات استناد کرده، نشانگر این مطلبند که این جوامع قومی _ قبیله ای تا چه حد متفرق و پراکنده بودند، همچنین موید این نکته اند که این جوامع بدون توجه به نوع پیمان هایی که منعقد می کردند _ قومی و قبیله ای یا ملی _ به آن ها پشت پا می زدند و این همه با وجود این بود که این جوامع نقشی ضروری و مداوم در شکل گیری وقایع سیاسی ایفا می کردند. چنین می توان گفت که تئوری فردریک جکسون پیرامون اهمیت مرزها و سرحدات، در باب تاریخ منحصر به فرد مناطق مرزی یا سرحدات ایران قابلیت کاربرد ندارد.

روایت یک مورخ اساساً ابزاری پژوهشی است. مورخ به بررسی نظری متون عمده سیاسی نمی پردازد اما ایده هایی که در دوره ای مورد بحث واقع شده اند را در درون جریان بزرگتری از ایده ها قرار می دهد و یک محیط به واقع سیاسی که در این محیط این ایده ها مطرح گشته اند را به وجود می آورد. تأثیرات نیکوی این کتاب بیش از آنکه مسبوق به احکام کلی اش باشد وابسته به مولفه ها و اجزا ی آن است. خواننده این اثر با چشم اندازی وسیع از ادبیات سیاسی قرن ۱۹ و ۲۰ ایران که استادانه و بسیار همه جانبه از جانب مولف به کار رفته و بیان شده است، آشنا می شود.

منبع :Middle Eastern Studies /
Vol 39/No 3/July 2003

نظر شما