حسن حبیبی
موضوع : دانشنامه | ح

حسن حبیبی

دکتر محمدرضا نصیری
اشاره: دوشنبه، بیست‌وهفتم بهمن‌ماه ۱۳۹۳ به مناسبت برگزاری مراسم تجلیل از زنده‌یاد دکتر حسن حبیبی که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، کتاب زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی نیز منتشر شد. دکتر محمدرضا نصیری، عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و قائم‌مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، پیشگفتاری بر این کتاب نگاشته است که در ادامه تقدیم خوانندگان می‌شود. 
 

نگاهی به زندگی و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی

به نام خداوند جان و خرد

دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گَرِدِ شتابنده که در دامن صحراست

گوید چه نشینی که سواران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی‌ست برِ سرو

کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

کز کاخ هنر نادره‌کاران همه رفتند

خون بار «بهار» از مژه در فرقت احباب

کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

ملک‌الشعراء بهار

 

با «بندۀ خدا»

اوّلین بار در اواخر سال ۱۳۶۹ بود که به خدمت حضرت استاد، دکتر حسن حبیبی رسیدم. ملاقات در فضایی بسیار بی‌تکلّف و صمیمانه صورت گرفت. اگر بگویم که در همان جلسه شیفتۀ اخلاق انسان‌مداری وی شدم، اغراق نگفته‌ام. پس از اندک مدتی، از فروردین سال ۱۳۷۰، که به طور مداوم به‌عنوان «دبیر فرهنگستان» در خدمت ایشان بودم و تا آخرین دم حیات ایشان، هرگز ندیدم که گله از روزگار داشته باشد. گاهی که من از کمبود امکانات اوّلیۀ فرهنگستان گزارش می‌دادم سکوت می‌کردند و فردای همان روز، با رهنمودی بسیار منطقی، مشکلات را حل می‌کردند. شیوۀ مدیریت و اخلاق حسنۀ این بزرگ‌مرد تاریخ و ادب همواره، برای من الگو بود.

ازبس‌که در نظرم خوب آمدی صنما

هر جا که می‌نگرم گویی که در نظری

 

    زنده‌یاد دکتر حبیبی در سال ۱۳۱۵ش در تهران به دنیا آمدند. تحصیلات ابتدایی و عالیه را در تهران به پایان رسانیدند و در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و حقوق فارغ‌التحصیل شدند. مدتی بعد راهی فرانسه شدند و در رشتۀ حقوق و جامعه‌شناسی ادامۀ تحصیل دادند و در این دو رشته صاحب درجۀ دکتری شدند. حضور ایشان در فرانسه و آشنایی با روش تحقیق در مسائل علوم انسانی، از وی اندیشمندی صاحب‌نظر ساخت که بعدها به مدد دانش و اطلاعات عمیقی که در مسائل حقوقی و جامعه‌شناسی کسب کرده بودند، توانستند آثار ارزنده‌ای را تألیف و ترجمه نمایند.

    در شناخت مسائل و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی انسان‌ها ــ که عمیقاً دغدغۀ خاطر ایشان بود ــ دست به یک رشته مطالعات و تألیفاتی زدند که بتوانند «راهکارهای تازه‌ای» را نشان دهند. او با مطالعات روشمند و با بهره‌گیری از دانش شرق و غرب توانست آثاری ماندگار از خود به یادگار گذارد. در سال ۱۳۵۶ کتاب افضل‌الجهاد و عمار اورزگان را ترجمه کردند و برای نشان دادن وضع مسلمانان در روسیه، در سال ۱۳۵۷، اسلام و مسلمانان در روسیه را ترجمه و به چاپ رساندند. عهدین، قرآن و علم، اثر موریس بوکای از جملۀ آثار وی در زمینۀ مسائل دینی بود که استاد ترجمه و در سال ۱۳۵۷ به چاپ رسانیدند. در فرانسه با آثار ژرژ گورویچ آشنا شدند و تعدادی از آثار وی را که در زمینۀ اخلاق و جامعه‌شناسی بود ترجمه کردند که از آن جمله می‌توان به اخلاق نظری و علم آداب (۱۳۵۸)، جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسانی (۱۳۵۸) اشاره کرد. حقوق بین‌الملل عمومی تألیف نگوین کُک‌دین و پاتریک دییه و آلن پله در دو جلد (۱۳۸۲)، در جست‌وجوی ریشه‌ها (۱۳۷۳)، منطق حقوق و انفورماتیک حقوقی (۱۳۷۳)، یک حرف از هزاران دربارۀ برخی از مسائل جامعه‌شناسی از جملۀ آثار دیگر ایشان است.

    استاد در زمینه‌های مختلفی چون جامعه‌شناسی، حقوق، تاریخ ادب فارسی، فلسفه، حرفی برای گفتن داشتند. مقالاتی که می‌نگاشتند از سر تفنّن نبود، بلکه هدف‌دار بود. مخاطبش معلوم بود، برای هر زمینۀ تحقیقی طرحی داشتند و راهکارهایی عرضه می‌کردند.

    استاد حبیبی با منش انسانی‌ای که داشتند در پی افکندن بنای کاخ بلند اخلاق و معنویت در جامعه بودند و گویی این جمله را زمزمه می‌کردند که: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست». با هر طبقه‌ای نشست و برخاست می‌کردند: غنی و فقیر، عالِم و عامی، پیر و جوان، از منظر وی فرقی نداشتند. با هنرمند و سیاستمدار و ادیب و دانشجو و معلم به زبان خود آنان صحبت می‌کردند.

استاد فرهیخته قدر عالمان را می‌دانستند و با تواضع و فروتنی از این طبقه یاد می‌کردند. به خاطر دارم وقتی که در مقام معاون‌اولی بزرگداشتی برای زنده‌یاد دانش‌پژوه در تالار ریاست جمهوری برگزار شده بود، چون استاد دانش‌پژوه ــ که روانش شاد باد ــ به مجلس وارد شد، به استقبال ایشان رفتند و بوسه بر دستان استاد زدند و این صحنه چنان گیرا و تأثیرگذار بود که تا دقایقی صدای کف زدن‌ها قطع نمی‌شد. استاد نمونۀ یک انسان کامل و بااخلاق بود. دستگیر مستمندان بود. جهان مادی برای وی به‌مثابۀ پر کاهی بود. ایشان می‌فرمودند: خداوند بیش از آنچه من مستحق آن باشم،‌ به من داده است. مگر نمی‌بینی سالم و تندرست هستم، این هدیۀ خداست. این «بندۀ خدا» بیش از این لایق چیزی نیست. به بی‌ثباتی دنیا اشاره می‌کردند با خیام هم‌صدا می‌شدند که:

ای دل غمِ این جهان فرسوده مخور

بیهوده نه‌ای، غمان بیهوده مخور

چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید

خوش باش و غم بوده و نابوده مخور

فضیلت، انسانیت، بزرگ‌منشی، تواضع و فروتنی وی مثال‌زدنی بود همواره از غرور و نخوت و تکبر دوری می‌جست و از دورویی، ریا و دغل‌بازی، که فرهنگ رایج روزگار ماست، به‌شدت پرهیز داشت. با تلاش خستگی‌ناپذیر در طول حیات پربارش عاشقانه به ملت و فرهنگ ایران خدمت کرد و این‌چنین بود که شخصیت علمی و فرهنگی با ویژگی‌های اخلاقی از وی چهره‌ای ماندگار و متمایز ساخته است. استاد به اخلاق‌مداری در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، ادبی و فرهنگی سخت پای‌بند بودند و با نظامی، هم‌عقیده بودند که «دولتِ باقی ز کم‌آزاری است.»

    زنده‌یاد دکتر حبیبی همواره در پی گم‌شده‌ای بود. جز به انسان و مسائل انسانی به چیز دیگر فکر نمی‌کرد. آرزو داشت امنیت و آرامش و وفاق ملی در کهن سرزمین ایران اسلامی حاکم باشد.

    از ویژگی‌های بارز استاد علاقۀ وی به ایران اسلامی بود. عشق او به ایران وصف‌ناپذیر بود. هرگز به یاد ندارم که اسمی از ایران در جایی برده شود و اشک‌های وی سرازیر نشود. مهر وطن با رگ و پوست وی عجین شده بود. عشق به وطن این عاشق دل‌سوخته را در نوشته‌هایش به‌خوبی می‌توان یافت و یا در بازگرداندن «شاهنامۀ شاه‌طهماسبی» مشاهده کرد. استاد پس از سال‌‌ها تلاش و پیگیری توانستند «شاهنامۀ طهماسبی» را با تابلوی معروف به «زن سوم»، که یک تابلو از یک مجموعۀ شش‌گانه اثر ویلم دکونینگ (Willem Dekoning) بود، در فرودگاه وینِ اتریش معاوضه کند.

    وقتی که زمان پرواز هواپیمای حامل شاهنامه توسط سفیر ایران در وین به ایشان داده شد، اشک شوق در چشمانش جمع شد و بی‌اختیار رو به من کردند و گفتند: «بالاخره موفق شدیم. شاهنامه به وطن اصلی خود بازگشت.» آن لحظه حال و هوایی دیدنی داشتند؛ گویی بال و پر درآورده بودند. شوق دیدار شاهنامه سراپای وجودشان را فرا گرفته بود و تا دیدار و تحویل به موزه هنرهای معاصر آرام و قرار نداشتند. استاد علاقه خود را به ایران و فرهنگ ایران با قلم و قدم نشان داده‌اند. طرح‌های مختلف برای سیاست علمی کشور ریخته‌اند و در آن طرح‌‌ها راهکارهای علمی و اجرایی برای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بنیاد ایران‌شناسی و شعبات آن در شهرهای مختلف چون بوشهر و تبریز و قزوین و اراک … ترسیم کردند. خلق آثاری در زمینه‌های ایران‌شناسی چون تقسیمات کشوری، وصف خلیج فارس، بازارها، شهرهای ایرانشهر همگی نشان از علاقۀ وی به ایران و مسائل مربوط به ایران دارد.

    عشق و علاقۀ وصف‌ناپذیر ایشان را در تدوین وصف اطلس تاریخی خلیج فارس مشاهده فرمایید. می‌دانیم که خلیج فارس در طول تاریخ کانون تحولات سیاسی و اقتصادی در منطقه بوده است و همواره حضور قدرتمندان و دخالت‌های بیگانه را با خود همراه داشته است، تا جایی که برای بهره‌برداری‌های سیاسی در نقشه‌های جغرافیایی نام خلیج فارس را به‌دروغ به خلیج عربی تغییر داده‌اند. استاد برای اثبات اینکه خلیج فارس همواره خلیج فارس بوده و در نقشه‌های تاریخی با عنوان خلیج فارس یاد شده است، طرحی را ارائه دادند و محققان و صاحب‌نظران را به یاری طلبیدند. با جمع‌آوری نقشه‌‌ها و چاپ آنها در یک کتاب ضخیم، بر اساس اسناد و مدارک تاریخی به جهانیان نشان دادند که همواره از این خلیج به‌عنوان خلیج فارس یاد شده است. مرحوم دکتر حبیبی به این امر اکتفا نکردند، طرح دیگری را تحت عنوان «برگزیدۀ مقالات و اخبار روزنامه‌های مهم در باب خلیج فارس» به اجرا گذاشتند و در مقدمۀ مبسوطی با عنوان «سفینۀ مطبوعات برجستۀ آب‌های نیلگون خلیج فارس»، تحولات خلیج‌فارس را از ابتدای عصر ناصری تا پایان دورۀ رضاخان مورد بررسی قرار داده و لزوم اجرای این طرح را بدین‌گونه عنوان نمودند که: «فقدان منابع اطلاعاتی کامل و جامع‌الاطراف دربارۀ خلیج فارس که زمینه‌های مختلف بررسی در خصوص مباحث گوناگون و منابع و مأخذ مختلف را در بر بگیرد بنیاد ایران‌شناسی را بر آن داشته است که پژوهش‌های جداگانه‌ای در دستور کار خود قرار دهد. از جملۀ این پژوهش‌‌ها بررسی مطبوعات در موضوع خلیج فارس و در شکل کلان خود، ایجاد سهولت در امر پژوهش‌های علوم انسانی در کشور» است.

    استاد حبیبی به این هم بسنده نکرده، دستور دادند تا بخش تاریخ خلیج فارس از آغاز آمدن پرتغالی‌‌ها و تأسیس شرکت انگلیسی هند شرقی تألیف پلیمر را هم ترجمه کنند. این کار به همّت مرحوم عبدالمحمد آیتی صورت گرفت. ایشان ایران را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار می‌دادند. هرآنچه که مربوط به ایران بود از نظر وی مقدّس و قابل اعتنا بود. در منابع تاریخی و جغرافیایی به تحقیق می‌پرداختند و هر جا نشان از ایران بود به‌دقت مطالعه می‌کردند و دستور تهیۀ آن را می‌دادند.

 

 

    از جمله دستور دادند بخش ایران کتاب نزهه ‌المشتاق محمد بن عبدالله ادریسی را به فارسی ترجمه کنند تا جوانان از عظمت دیرینۀ سرزمین خود آگاهی داشته باشند. ایشان در مقدمۀ این کتاب می‌نویسند: «دستاورد ادریسی، دستاوردی ارزشمند است و از جملۀ کارهایی است که در حوزۀ خود در اوج قرار گرفته است. هم ازلحاظ نگارش متن جغرافیایی و هم از حیث روش کار…». به نظر استاد، در کار ادریسی نکته‌های مهمی از نظر مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی است که باید مورد توجه قرار گیرد.

    اثر وزین وصف ایران و مناطق آن در برخی از نقشه‌های دورۀ اسلامی که سرآغاز آن به این دو بیت نظامی آراسته است:

همه عالم‌ تن است و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بُوَد، یقین باشد

ایران‌دوستی‌اش را به‌وضوح نشان می‌دهد. هنگام چاپ این اثر شوق و شور زایدالوصفی داشتند، مرتب پیگیری می‌کردند، چون عاشقی بودند که در پی گم‌شدۀ خود می‌گشت و در این باره اظهار می‌داشتند: «این اثری است ماندگار. باید در نفاست خاص به چاپ رسد.» برحسب اتفّاق روزی که نمونۀ آماده‌شده را آورده بودند، در خدمت ایشان بودم و راجع به شهرهای ایرانشهر صحبت می‌کردیم. چون ملاحظه فرمودند، گفتند: «ایران است و کار دل و جان» و به انصاف باید اعتراف کرد که عشق استاد را در لابه‌لای صفحات این اثر می‌توان دید و احساس کرد. در مقدمۀ کتاب نیز به‌وضوح علاقه خود را به این اثر نشان داده‌اند: «این کتاب حاصل جست‌وجو در کتاب‌‌ها و کتابخانه‌های موجود در ایران و کشورهایی است که در غرب ایران از عراق گرفته تا کشورهای اروپایی و آمریکا قرار دارند و نتیجۀ جست‌وجو در کتاب‌های خطّی کتابخانه‌هایی که در شرق ایران قرار دارند نظیر پاکستان و هندوستان و کشورهای آسیای مرکزی و چین و ژاپن و نیز روسیه و غیر این‌‌ها همچنان باید در دستور کار باشد و در نتیجه باید امیدوار بود که این کتاب جلد دوم و سوم هم داشته باشد که کار نقشه‌‌ها را تکمیل کند.»

   استاد حبیبی هر طرحی را که اجرا می‌کرد از ابتدا تا انتها بر آن نظارت داشت و بر آن‌ها مقدمه می‌نوشت، گاهی نمونه‌خوانی می‌کرد. آثار چاپ‌شده در بنیاد ایران‌شناسی دلیل روشن این مدّعاست. ایشان از فرصت‌ها استفاده می‌کردند و چون به دیالیز می‌رفتند بخشی از کتاب زیر چاپ را به همراه خود می‌بردند و مطالعه می‌کردند. در یکی از روزها که ایشان در بیمارستان شریعتی به دیالیز رفته بودند، من به عیادت ایشان رفتم، دیدم که در حال خواندن یکی از آثار زیر چاپ هستند. عرض کردم استاد خودتان را خسته نکنید. اظهار داشتند چهار ساعت زیر دیالیز باید باشم پس بهتر است از این فرصت استفاده کنم.
 

    به ادبیات کودکان علاقۀ وافری داشتند و به نوشتۀ خود از زمان ترجمه کتاب منیه المرید به ادبیات کودکان روی آوردند و به گفتۀ خود، روزگاری که در فرانسه بودند به این رشته از ادبیات توجه نموده و مطالعه کرده و مقاله‌هایی چون «تصویرگری برای کودک» و «سینمای کودک و نوجوان» را تحریر کردند و در صدمین سالگرد پیاژه نیز در خصوص کودکان مقاله‌ای نوشتند که در حسب حال خود به‌صورت دقیق بدان اشاره کرده‌اند. علاقۀ استاد به ادبیات کودکان چنان بود که در یکی از سفرهایش به یزد به دیدار مرحوم مهدی آذریزدی رفت و در برگشت از خدماتی که ایشان به ادبیات کودکان کرده‌اند، انجمن را آگاه نمودند و سفارش کردند که به نحو مقتضی از ایشان قدردانی شود که انجمن نیز در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۵ بزرگداشتی برای ایشان برگزار کرد.

    ایشان مقید به انضباط علمی بودند و همواره توصیه می‌کردند که اگر قرار است کاری انجام پذیرد باید با طرحی دقیق، منسجم و پیش‌بینی‌شده انجام گیرد. آن زمان که فرهنگستان جا و مکانی برای خود پیدا کرد در پی ایجاد کتابخانۀ تخصصی در کمترین زمان ممکن بودند. طبیعی است این نیت خیر و طرح مورد نظر با خرید تک‌کتاب از بازار روز تحقق نمی‌یافت، مگر اینکه با برنامه‌های منظم و مشخص طرحی به اجرا گذاشته می‌شد که بتوان کتابخانه‌ای درخور فرهنگستان زبان و ادب فارسی تأسیس کرد. زنده‌یاد طرح خرید مجموعه‌ها را پیشنهاد کردند و هیئتی را متشکل از آقایان دکتر مهدی محقق، دکتر علی رواقی، دکتر حسن شهرستانی و راقم این سطور تعیین و تأمین بودجۀ آن را نیز خودشان تقبل کردند. این همت والا نتیجه‌ای سترگ به بار آورد و در اندک‌مدتی فرهنگستان صاحب کتابخانه‌ای تخصصی در زمینۀ ادب فارسی شد که امروزه در کشورمان از آنها استفاده می‌کنند. عشق استاد به تهیۀ کتاب چنان کتابداران پرتلاش فرهنگستان را به ذوق آورده بود که در کمترین زمان کلیۀ مجموعه‌های خریداری‌شده را پالایش و فهرست‌نویسی کردند که سعیشان مشکور باد.

    مرحوم دکتر حبیبی از حافظۀ قوی و هوش فراوان و قدرت استدلال شگرفی برخوردار بودند. این نعمت خدادادی از وی انسانی والا ساخته بود و ازاین‌رو بود که همه اشتیاق هم‌صحبتی با وی را داشتند. آری به گفتۀ سنایی:

تا معتکف راهِ خرابات نگردی

شایستۀ ارباب کرامات نگردی

از بند علایق نشود نفس تو آزاد

تا بندۀ رندان خرابات نگردی

در راه حقیقت نشوی قبلۀ احرار

تا قدوۀ اصحاب مقامات نگردی

وی از جملۀ دولتمردانی بود که تمام سخنرانی‌های خود را شخصاً تهیه می‌کردند و چنان متین و محکم و استوار و مستدل صحبت می‌کردند که مستمعین را به تحسین وامی‌داشتند و در عرصۀ فرهنگ و ادب بی‌اغراق کمتر کسی را می‌توان یافت که توانسته باشد با وی رقابت کند.

    استاد از منظر ظاهری نیز زبانزد بودند. همواره آراستگی را با سادگی همراه داشتند. هرچند در نگاه اول ظاهری پرابهّت داشتند اما درون و برونشان یکی بود. اگرچه نزدیک شدن به وی سخت می‌نمود، اما چون نزدیک می‌شدی و به مصاحبتش عادت می‌کردی دل کندن مشکل می‌شد. گوش شنوا داشتند، با صبوری تمام به سخنان طرف مقابل گوش می‌دادند و خم به ابرو نمی‌آوردند.

پرسید یکی که عاشقی چیست؟

گفتم که چو ما شوی بدانی

مرحوم دکتر حبیبی در زندگی خود باورهایی ویژۀ خود داشت و همین باورها بود که وی را از نظر شخصیتی در میان دولتمردان و رجال سیاسی و فرهنگی متمایز می‌کرد. بر سر باورهای خود با کسی معامله نمی‌کرد. در زمینۀ علمی سخت‌گیر بود.

    بهترین ساعات زندگی استاد بودن در کنار خانواده بود و همواره گله‌مند از کارهای روزمرّه بودند که دیگر چنین فرصتی پیش نمی‌آید. بزرگ‌ترین هدیۀ وی به ملّت ایران تأسیس بنیاد فرهنگی امیرکبیر بود که تمام هدایای گرفته‌شده از مقامات سران کشورهای خارجی و اموال شخصی و تابلوهای قیمتی، فرش‌ها و هر آنچه که داشت تقدیم ملت ایران کرد تا الگویی برای دیگر دولتمردان باشد. درست سه روز قبل از درگذشت این بزرگوار، در بنیاد ایران‌شناسی به خدمتشان رسیدم، از پیشرفت کار شهرهای ایرانشهر سؤال فرمودند. عرض کردم به‌زودی به پایان می‌رسد، نگران نباشید فرمودند: «رفتنی‌ام شما کار را به پایان رسانید.» گویی زمان وصال حضرتِ دوست را درک کرده بودند. یاد این شعر «جرج رو» افتادم که:

محزونانه، قطرۀ بارانِ جداشده از دریا، آه حسرت برآورد

و دریا،‌ با خنده‌ای مهرآمیز پاسخ داد،

ما بخشی از خداییم؛ اما به‌ظاهر از هم جداییم.

    و سرانجام در یک روز سرد زمستان، در ۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۹۱، درحالی‌که آن قلب مهربان در غم دیگران می‌تپید، نقاب خاک بر روی کشید و ملتی را به عزا نشاند.

بیا به شام غریبان و آب دیدۀ من بین

روحش شاد و روانش قرین رحمت خداوندی باد.
 

 

مُهر مِهر
یادی از ادیب اخلاق مدار، دکتر حسن حبیبی
دکتر محمدرضا نصیری ـ دبیر و عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
پنجشنبه، ۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۹۶


من دیده‌ام بسیار مردانی
که خود میزان شأن آدمی بودند
و از کبریای روح
برمیزان شأن آدمی بسیار افزودند
هـ . ا. سایه
زنده‌یاد دکترحسن حبیبی که دیگر در میان ما نیست، بزرگ‌مرد روزگار ما بود. این اندیشمندِ خردمندِ نیک‌اندیش، شخصیتی منحصربه‌فرد داشت. با فقیر و غنی و عالِم و عامی همنشین می‌شد. تکبّر در وجودش نبود و آنچه نداشت، حرص و طمع بود. روزگار را به سادگی می‌گذرانید. از مال دنیا چیزی نداشت. توانمند و قدرتمند بود، امّا هیچگاه دیده نشد که از نفوذ خود در جهت خلاف دین و دولت و ملّت استفاده کند.
او به‌سان شمعی بود که می‌سوخت و دیگران از پرتو نورش بهره‌‌ور می‌شدند. حبیبی، گرچه خود را بندۀ خدا می‌خواند، اما به‌راستی حبیب خدا بود و مرهم دردهای دردمندان و برآورندۀ نیاز نیازمندان. اگر کسی دردِ صاحب‌دردی را با وی در میان می‌گذاشت، محال بود که چاره‌ساز نباشد. با دوستان یک‌رنگ بود؛هرچند یک‌رنگی در این روزگار، رنگ و بویی ندارد، امّا در نزد او قدر و قیمت داشت.
در تصمیم‌گیری‌ها عجله نمی‌کرد؛ با تأمل و دوراندیشی به امور می‌رسید و همواره نظرش کارساز بود. عاشق ایران بود و اعتلای وطن آرمان او بود. هر زمان که نام ایران به زبان می‌آمد، اشک در چشمانش حلقه می‌زد. کافی بود از ایران و ایرانی و فرهنگ ایران‌زمین سخنی گفته شود، آنگاه می‌دیدی که چگونه منقلب می‌شد و با هیجان رشته سخن را به دست می‌گرفت و ساعت‌ها از ایران و از آمال و آرزوی به‌دل‌نهفته و کارهای برزمین‌مانده سخن می‌راند که هان، باید چنین و چنان کنیم.
چون پای صحبت وی می‌نشستی، آن غلیان روحی و آن سخن‌های شیرین جادوگرانه، چنان تو را اسیر خود می‌کرد که زمان را درنمی‌یافتی و یک وقت می‌دیدی در محضر استادی نشسته‌ای که خود را وقف فرهنگ اصیل ایرانی کرده است و چون وقت خداحافظی می‌رسید، با لبخند و روی گشاده می‌گفت: زمان چه زود گذشت، اما خوب گذشت.
او در پی گمشدۀ خود بود. دولت باقی را در کم‌آزاری می‌دانست. از نجیب‌ترین چهره‌های سیاسی به شمار می‌رفت. از دورویی زمانه بیزار بود. قلبی شفیق و دلی مهربان داشت.
نخستین‌بار ایشان را در اواخر سال ۱۳۶۹ و آخرین‌بار در ۹ بهمن ۱۳۹۱ ملاقات کردم. نمی‌دانم چه شد که از همان آغاز، خود را غرق احسان او دیدم. انسانیت، بزرگ‌منشی، تواضع و فروتنی این مرد، چنان تأثیرگذار بود که پس از گذشت چندین سال از مرگش، هنوز دریغاگوی او هستم. گویی گم‌کرده‌ای دارم؛ گوهری که به اخلاق‌مداری در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهرۀ آفاق بود.
استاد تمام عمر خود را وقف تعلیم و تعلّم کرد. همو فرهنگستان را بنیاد نهاد و ساختمانی برای آغاز فعالیت آن در نظر گرفت. چون فضا را مناسب ندید، درصدد تهیۀ زمین برآمد و به‌ ساخت آن اقدام کرد و سرانجام، با تلاش و پیگیری‌های مستمر، توانست ساختمانی درخور فرهنگستان‌های جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند.
برای هر موضوعی طرحی داشت. در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، طرح‌هایی چون واژه‌گزینی، فرهنگ‌نویسی، و زبان و گویش‌های ایرانی را ارائه کرد که همه به اجرا درآمد.
دکتر حبیبی همچنین از توجه به زبان و ادب فارسی در فراسوی مرزهای ایران و احیای آن در خارج از قلمرو جغرافیایی، که روزگاری بستر فرهنگ ناب ایران بود، غافل نبود و آرزو داشت با همّت جوانان دل‌سپرده به ادب فارسی، بتواند در این زمینه قدم‌های مؤثری بردارد و به دنیایی که از هر بوم و بَرش آتش و خون می‌بارد، گل‌های بهارنارنج و رقص نیلوفر آبی، با احساس لطیف آمیخته به عرفان و حماسه بی‌نظیر جوانمردی و انسانیت هدیه کند. شرح این داستان یک دهان خواهد به پهنای فلک.
شبه‌قاره روزگاری محلی امن برای ادیبان و حکیمان و طبیبان و شاعران و نقاشان و ورّاقان و صحافان و خطاطان بود و در ادوار مختلف، هزاران ادیب و شاعر و عارف و تاجر و پیشه‌ور ایرانی که از تعصب و قشریت به تنگ آمده و در آرزوی هوایی تازه و محیطی آرام بودند، هند را جایگاه دوستی و برادری و مدارا و پایگاهی امن یافتند و به این سرزمین پررمز و راز مهاجرت کردند.
صاحبان قدرت و درباریان اهل فضلِ هند از این میهمانان ناخوانده حمایت کردند و این‌گونه بود که به‌ زبان فارسی، آثاری بی‌بدیل خلق شد و کتاب‌ها نوشته شد. کاتبان برای طالبان علم و ادب نسخه‌برداری کردند؛ و نگارگران، به دستور شاهان و حاکمان، نسخه‌های مورد علاقه را تذهیب کردند. با ورود صنعت چاپ، طبع کتاب‌ها و روزنامه‌ها رونق گرفت و طی این روند، شبه‌قاره صاحب کتابخانه‌های معتبری شد که رشک همگان را برانگیخت.
وجود شاعرانی چون مسعود سعد، امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی و غالب دهلوی، که پروردۀ این محیط بودند، نیز در اشاعۀ فرهنگ و زبان و ادب فارسی در سرزمین هند سخت تأثیرگذار بود. دکتر حبیبی دردآشنا، نیک می‌دانست که این سرمایه‌های عظیم علمی اگر رها شود، ادب فارسی خسرانی عظیم خواهد دید. از اینرو، به تأسیس گروه شبه‌قاره همت گمارد. این حرکت فرهنگی، استادان و پژوهشگرانِ شبه‌قاره را به حرکت درآورد و روحی تازه در تحقیقات ادبی دمید و چراغی که سوسو می‌زد، دوباره جان گرفت و در همین راستا، دانشنامه‌ای تألیف شد که تاکنون چهار جلد آن منتشر شده است و جلد پنجم آن در دست انتشار است. دکتر حبیبی، برای یک‌پارچگی فرهنگی کهن‌سرزمین ایران، بنیاد ایران‌شناسی را در سال ۱۳۷۶ تأسیس کرد و طرح‌هایی چون: «مساجد دیرینۀ سال تهران»، «امامزاده‌ها و تربت برخی از پاکان و نیکان»، «بازارهای ایران»، «سرگذشت تقسیمات کشوری ایران»، «وصف ایران و مناطق آن در برخی از نقشه‌های دوره اسلامی»، «گزیده مقالات و اخبار روزنامه‌های مهم درباره خلیج فارس» را در این بنیاد به اجرا درآورد که همه مثال بارزی است از عشق وی به تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین.
طرح سترگ دیگری که به همّت ایشان در بنیاد ایران‌شناسی به سرانجام رسید، کتاب وصف خلیج فارس در نقشه‌های تاریخی بود. اثری ماندگار در عرصه تحقیقات تاریخی ـ جغرافیایی که جایزۀ خوارزمی را در سال ۱۳۸۷، از آنِ خود کرد. همچنین چاپ آثاری چون ایران در کتاب نزهه‌المشتاق (بخشی از کتاب نزهه‌المشتاق تألیف محمدبن‌عبدالله ادریسی که مربوط به بلاد ایران است، با ترجمۀ مرحوم عبدالمحمد آیتی)؛ و وصف ایران و مناطق آن در برخی از نقشه‌های دورۀ اسلامی، دلیلی روشن بر توجه وی به امور جغرافیایی و تاریخی ایران و خلیج‌ فارس است.
همچنین طرح «شهرهای ایرانشهر»، یکی دیگر از طرح‌های اجراشده در بنیاد ایران‌شناسی بود. دکتر حبیبی، باتوجه به وسعت جهان دانش و شتاب دگرگونی‌ها، لازم دانست کتابی تألیف شود تا بتواند نیاز علاقه‌مندان به موضوعات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران را برطرف کند و آگاهی‌های لازم در مورد آثار تاریخی ایران و مراکز دینی شهرهای مختلف را در اختیار آنان قرار دهد.
در این راستا طرح «شهرهای ایرانشهر» را که حاوی اطلاعات موقعیت، طبیعت، تاریخ کهن، مسائل مردم‌شناختی و جامعه‌شناختی، اقتصاد و مشاغل، تعلیم و تربیت و فرهنگ، بهداشت و درمان، ارتباطات، مراکز آیینی و مساجد و امامزاده‌ها و آثار تاریخی، و دانشمندان شهرهای ایران است، در بهار سال ۱۳۸۵ ارائه کرد که در ده جلد به اجرا درآمد و در سال ۱۳۹۲ به ‌پایان رسید. در زمان حیات وی شش جلد آن انتشار یافت، ولی افسوس که جلدهای دیگر تاکنون به چاپ نرسیده است.
اگر از روی انصاف داوری کنیم، تاکنون چه کسی با چنین اندیشه‌های والا، به فرهنگ ایران‌زمین توجه کرده است؟ زنده‌یاد حبیبی، در مقدمه کتاب ایران (چاپ ۱۳۷۹)، دغدغۀ خود را در مورد این سرزمین چنین بیان می‌کند:
«با گشودن دفتر ایام، در سرلوحۀ فصلی که ماجرای”فجر تاریخ”را رقم می‌زند، نام ایران را می‌یابیم و از آن پس، در هر ورق، درخشش این نام را در بیشتر رویدادهای مهم جهان متمدن شاهدیم. بی‌اختیار از خود می‌پرسیم که این سرزمین چگونه توانسته است در کشاکش روزگار، پابرجا بماند. آن هم در گستره زمانی پرنشیب و فرازی که خورشید جهان‌افروز افول اقوامی پرشوکت و صولت را گاه و بیگاه ناظر بوده است. گزارش‌های تاریخی، که هریک روایتگر بخشی از زندگی و تاریخ اقوام کهن این کره خاکی‌اند، به حضور با نشاط ایران اشاره دارند و سهم آن را در تکوین و تکامل فرهنگ‌ها و تمدن‌ها نشان می‌دهند و با ستایش از میراث عظیم و گران‌قدرش یاد می‌کنند».
دکتر حبیبی در این سرزمین اهورایی، در پی پویندگی و توانمندی و پایداری و پایندگی ایران بود و این مُهر مِهر، زیبنده او بود.
هنوز خاطره بازگرداندن شاهنامۀ شاه طهماسبی در اذهان شاهنامه‌پژوهان و فرهنگ‌دوستان زنده است. کتابی که استاد حبیبی به اهمیت آن سخت واقف بود. شاهنامه‌ای که شاهکار نگارگری ایران محسوب می‌شد و با نگارگری صاحب‌نامانی چون: میرمصوّر، سلطان محمّد، آقا میرک، دوست‌محمّد مظفّرعلی، میرزاعلی، میرسیدعلی، عبدالصمد، شیخ محمّد و دیگران و صحافی و تذهیب عالی، یکی از بی‌نظیرترین آثار بازمانده از عهد صفوی است. این شاهنامه، که ممهور به مهر شاه ‌طهماسب بود، از طرف شاه‌ صفوی به سلطان عثمانی هدیه شد یا، به روایتی، در آشوب‌های تبریز به تاراج رفت و از خزانه سلطان عثمانی سردرآورد.
در سال ۱۹۱۳ میلادی، عثمانی‌ها این اثر نفیس را به بارون ادمون دو روچیلد، بانکدار لندنی، فروختند و در سال ۱۹۵۹ میلادی آرتور هوتن، شاهنامۀ شاه طهماسبی را خریداری کرد. هوتن بعدها برای فروش شاهنامه با سفارت ایران وارد مکاتبه شد، اما سفارت ایران به دلیل اینکه قیمت پیشنهادی گران بود، اقدامی نکرد. پس از انقلاب اسلامی، دکتر حبیبی با پیگیری مداوم توانست با فرزند هوتن مذاکره و این اثر نفیس را با تابلوی معروف «زن سوم» (تابلویی از یک مجموعه شش‌گانه، اثر ویلم دکونینگ Willem Dekoning) معاوضه کند.
یکی دیگر از دغدغه‌های زنده‌یاد دکتر حبیبی، اصول و شیوۀ تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان بود و همواره در اندیشه تحقیق دربارۀ ادبیات کودک را در سر داشت. ایشان معتقد بود که این رشته از ادبیات را باید جدی گرفت و جداگانه بررسی کرد، و آرزو داشت که فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این زمینۀ تحقیقی جداگانه، خاصه درباره زبان کودکان داشته باشد؛ و آن زمان که فرهنگستان درحال خرید کتاب به صورت مجموعه بود، به‌اصرار می‌خواست که آنچه مربوط به ادبیات کودکان است، جداگانه نگهداری و فهرست‌نویسی شود.
به خاطر دارم در مأموریتی که به استان یزد داشت، با مهدی آذریزدی ـ پایه‌گذار و پیشکسوت ادبیات کودکان و نوجوانان ـ ملاقات کرد و پس از بازگشت، پیشنهاد داد که برای آذریزدی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بزرگداشتی گرفته شود. این درخواست در بهمن سال ۱۳۸۵ عملی شد و انجمن، به‌احترام این قصه‌پرداز کودکان و نوجوانان، مراسم باشکوهی برگزار کرد که دکتر حبیبی نیز یکی از سخنرانان این مجلس بود.
زنده‌یاد حبیبی در زمینه طنز و طنزنویسی هم دارای دیدگاه‌های خاص خود بود و با ادیب صاحب‌ذوق و طنزپرداز معاصر، کیومرث صابری فومنی، معروف به «گل آقا» (۱۳۲۰-۱۳۸۳)، نشست‌وبرخاست داشت و خود نیز از همکاران صدیق وی بود. به اعتقاد دکتر حبیبی«طنز و به‌ویژه طنز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی که عاری از الفاظ یا محتوای ناشایست و خلاف اخلاق و گهگاه مستهجنِ روی‌پوشیده یا آشکاری باشد، در تاریخ ادبِ دهه‌های اخیر، قبل از پیروزی انقلاب رواج چندانی نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب و در سال‌های دهۀ شصت با شجاعت ادبی و سیاسی و آگاهی‌های علمی و فنی و ذوق ادبی و قریحه شاعرانه گل‌آقا ظهور و بروز چشمگیری یافت».
مطالعۀ آثار بزرگانی چون: ابن‌خلدون، مولوی، سعدی، حافظ و نیز آثاری چون اخلاق ناصری، مصنفات باباافضل و السعاده و الاسعاد و متون دیگر، بر ساختار فکری جامعه‌شناختی ایشان تأثیرگذار بود و همواره سعی می‌کرد در شناخت و برنامه‌ریزی تحقیقاتی خود، از رویدادهای جامعه‌شناسی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی در ادوار مختلف بهره بگیرد.
دکتر حبیبی در مسائل دینی و قواعد فقهی نیز صاحب‌نظر بود و مقالۀ «زبان حقوقی» (چاپ‌شده در شمارۀ اول نامه‌فرهنگستان) گویای تسلط وی به این‌گونه مباحث است.
آثار به‌جامانده از دکتر حبیبی، آیینۀ تمام‌نمایی از توجه او به جوانب و جهات گوناگون مسائل اجتماعی و نمایانگر این است که ایشان هیچگاه از خواندن و نوشتن دست نکشید و بررسی آن‌ها، حوزه تحقیقات و پژوهش‌های او را در جامعه‌شناسی عمومی، جامعه‌شناسی حقوقی، جامعه‌شناسی تربیتی، جامعه‌شناسی فرهنگی، زبان‌شناسی، شاهنامه، جامعه‌شناسی شهری، ادبیات و ایران‌شناسی نشان می‌دهد.
تألیفات ارزنده‌ای چون جامعه، فرهنگ، سیاست (۱۳۶۳)؛ در آیینه حقوق: مناظری از حقوق بین‌الملل (۱۳۶۷)؛ یک حرف از هزاران درباره برخی از مسائل علمی و فرهنگی و هنری و تمدنی، با بهره‌گیری از مفاهیم جامعه‌شناسی آثار تمدنی (۱۳۸۰)؛ در جستجوی ریشه‌ها (۱۳۷۳) و…؛ و ترجمه‌هایی چون افضل‌الجهاد (۱۳۵۶)؛ اسلام و مسلمانان در روسیه (۱۳۵۷)؛ عهدین، قرآن و علم (۱۳۵۷)؛ اخلاق نظری و علم آداب: امکانات و شرایط (۱۳۵۸)؛ جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسانی (۱۳۵۸)؛ منطق حقوق و انفورماتیک حقوقی (۱۳۷۳)؛ حقوق بین‌الملل عمومی (۱۳۸۲) و …
در سال ۱۳۷۶ دانشگاه تهران برای دکتر حبیبی مراسم بزرگداشتی همراه با اعطای دکتری افتخاری جامعه‌شناسی برگزار کرد، که بی‌گمان این حرکت زیبا ارج‌گزاری به مقام علمی ـ ادبی وی بود. در این مراسم، رئیس وقت دانشگاه دربارۀ شخصیت علمی و اجرایی ایشان چنین اظهار کرد: «دکتر حسن حبیبی را باید در زمرۀ مؤثرترین شخصیت‌ها در میان مسئولان نظام شمرد که پیشرفت امور و بهبود زندگی مردم را موقوف به توسعه علم و فعالیت‌های پژوهشی می‌دانند و خود نیز فعالیت خود را صرف رفع موانع و ایجاد شرایط مناسب برای ارتقای سطح آموزشی کرده‌اند و در هر فرصتی به دانشگاه و دانشگاهیان عنایت خاصی مبذول داشته‌اند».
از دیگر نشان‌ها و عناوین دکتر حبیبی می‌توان به نشان عالی استقلال، استادی افتخاری دانشگاه دولتی ترکمن (ترکمنستان)، استادی افتخاری دانشگاه علوم انسانی بیشکک (قرقیزستان)، مدال دانشگاه دولتی تفلیس (گرجستان)، دکتری افتخاری آکادمی علوم ارمنستان، و دکتری افتخاری دانشگاه دولتی تاجیکستان اشاره کرد.
پرداختن به فرهنگ و ادب، زنده یاد حبیبی را از مشاغل اجتماعی بازنداشت. بعضی از سمت‌های ایشان، از بعد از پیروزی انقلاب عبارت‌اند از: عضو و سخنگوی شورای انقلاب؛ نماینده تهران در دورۀ اول مجلس شورای اسلامی؛ عضو شورای بازنگری قانون اساسی و عضو هیأت رئیسۀ آن؛ معاون اول رئیس‌جمهور؛ نخستین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ رئیس و عضو هیأت امنای فرهنگستان‌های جمهوری اسلامی؛ عضو هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس عمومی یونسکو؛ عضو کمیسیون ملی یونسکو؛ رئیس بنیاد ایران‌شناسی؛ عضو هیأت امنای کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی؛ عضو دیوان دائمی داوری (لاهه) و …
این استاد بزرگ، تمام مراحل زندگی خود را وقف ایران و اسلام و فرهنگ ایران نمود. در سال‌های آخر عمر در بستر بیماری بود، اما هرگز لب به شکایت نگشود. روزی در یکی از ملاقات‌ها، حال ایشان را پرسیدم، فرمود: خوبم؛ بعد ادامه داد: «من هفتاد سال عمر، همراه با سلامتی و عزّت، از خدا گرفته‌ام، حال اگر بقیه عمر را با کمی درد سپری کنم، چه می‌شود؟ شاکرم و همواره شکرگزار پروردگار خود هستم. او مرا دوست ‌دارد و این نعمت را از من دریغ نکرده است».
اگر در آن لحظه در کنارش بودید و سخنان وی را که از ته دل برمی‌خاست می‌شنیدید، اشک در چشمانتان حلقه می‌زد. افسوس، آن عزیزی که شمع نورافشانِ محفل ادب‌دوستان بود، اینک در میان ما نیست:
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری است
این چهره دوست‌داشتنی و فرهیخته در یک روز سرد زمستان (۱۲ بهمن ۱۳۹۱) جان به جانان تسلیم کرد. بی‌شک، مرگ وی، مرگ یک فرد نبود. مرگ یک اندیشه و تفکر بود. او به‌تنهایی قطبی بود با تفکری سازنده؛ و به قول سهراب سپهری:
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق‌های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می‌فهمید!
فرهنگستان، با ادای احترام به این دانشی‌مرد حوزۀ ادب و سیاست، پس از درگذشت وی، سروی به یادگار در فضای سبز فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که خود بنیان‌گذار آن بود، کاشت. باشد تا یاد و خاطرۀ وی همواره زنده مانَد. سخن را با قطعه شعری از ایشان به پایان می بریم:
دوست ما را خواند و گامی پیش برد
دست ما بگرفت و نزد خویش برد
دفتر اعمالمان را باز کرد
امر خود با این حکم آغاز کرد
«هان، بخوان در نامۀ اعمال خویش
ماجرای جمله حال و قال خویش»
حکم او بر دیدگان بگذاشتیم
بازخواندیم آنچه خود بنگاشتیم
سر به سر این دفتر پررمز و راز
سوء حال ما عیان می‌کرد باز
آنچه را نامش «حسن» بنهاد باب
دوستار حُسن بود و عشق ناب
من دیده‌ام بسیار مردانی


برگرفته از سایت فرهنگستان زبان و ادب فارسی

نظر شما