یقه آبی ها، گزارشی از نمایش بالکن ویل موفق ترین تئاتر کانادا
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

یقه آبی ها، گزارشی از نمایش بالکن ویل موفق ترین تئاتر کانادا

روزنامه شرق، سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲ - ۱۳ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۶ ژانویه ۲۰۰۴

ترجمه مجتبی پورمحسن: تابستان است و هشت همسایه فرانسوی زبان و انگلیسی زبان در محله کارگرنشین پونتیه استریت چارلز در مونترال در بالکن خانه هایشان نشسته اند. آنان می نوشند و درباره کاندیداهای انتخابات حرف می زنند. برای عشق های بر باد رفته شان همدردی می کنند و بر سر مسئله تجزیه طلبی جر و بحث می کنند و درباره رویای زندگی بهتر حرف می زنند.

این خلاصه ای از «بالکن ویل» است که در سال ۱۹۷۹ در مونترال در سه شکل متفاوت به روی صحنه رفت و بعدها در کل کانادا، انگلیس و ایرلند اجرا شد. بالکن ویل بر موج نمایش کانادایی های انگلیسی زبان توده گرا سواری کرد. اهالی ایالت کبک از نمایش بدیع و درآمیخته با زندگی روزانه شان لذت می برند.بالکن ویل یک خطابه سیاست نیست. این نمایش یکی از موفق ترین آثار تاریخ نمایشی کاناداست که در اجرای اولش بیش از یکصد هزار تماشاگر را به سالن محل اجرای نمایش کشاند.

دیوید می گوید: من یک مارکسیست دانشگاهی که برای طبقه کارگر نمایشنامه می نویسد، نیستم. من اساساً یک شومن و مارکسیست هستم. اگر مارکسیست نبودم هنوز هم شومن باقی می ماندم. دوست دارم برای مردم قصه بگویم و آنها را سرگرم کنم.او علاقه ای به تئاتر آوانگارد، انتزاعی و اگزیستانسیالیستی ندارد. بالکن ویل روایت رابطه جنجالی و خنده دار دو خانواده انگلیسی زبان و یک خانواده فرانسوی زبان در مونترال است.بالکن ویل سومین نمایشنامه دیوید فتاریو است. اما موفقیت او به عنوان یکی از بهترین نمایشنامه نویسان کانادا بیش از آنکه نتیجه برنامه ای مدون باشد شکلی تصادفی داشته است.

او در هجده سالگی تحصیل در مدرسه را رها کرد تا در یک فروشگاه بزرگ کار کند. اما وقتی که بیکار شد تصمیم گرفت دوباره به مدرسه برگردد. «یکی از معلم هایم، بعضی از کارهایم را به موریس پود بوری، کارگردان هنری تئاتر سنتار در مونترال نشان داد و اوشدیداً تحت تاثیر آثارم قرار گرفت و از من خواست که اولین نمایشنامه نویس ساکن تئاتر سنتار شوم. ساکن به نظر من عنوانی بی مسما بود.»

دیوید موقعیتی به دست آورد که چندان بزرگ نبود. او به مدت شش سال از تامین مخارجش عاجز بود و به همین دلیل نامزدش لیز یوهانس پیشخدمتی در یک رستوران را تجربه کرد. اگرچه او حالا فارغ التحصیل مدرسه هنر است. در آن موقع او فقط موفق به تماشای نمایشنامه ای احساسی از ماکسیم گورکی شده بود. او بیست و چهار نمایش را طی دو فصل دید و «حین انجام کار» را نوشت، «هیچ چیز برای از دست دادن» دومین نمایشنامه  او بود. بعد نوبت به بالکن ویل رسید. بدون چتر نجات، تورنتو، دکتر نیل کریم، جنایت سوزان پار و مرگ رنه لوسک از دیگر نمایشنامه های او هستند.دیوید فناریو در سال ۱۹۷۹ برای نمایشنامه  بالکن ویل، جایزه چالز را دریافت کرد البته او سه سال قبل تر نیز یکبار دیگر به خاطر نمایشنامه «حین انجام کار» موفق به دریافت این جایزه شده  بود. او همچنین در سال ۱۹۸۷ برای «جوبیف» جایزه پائولین جولین را دریافت کرد.فناریو علاوه بر نمایشنامه نویسی در حیطه سیاست نیز فعالیت می کند و این همان چیزی است که مورد انتقاد همکاران او در اجرای نمایش بالکن ویل نیز بوده است. تری تویید، بازیگر نقش موریل در بالکن ویل یکی از بازیگران با تجربه تئاتر کاناداست. او تجربه کارگردانی را نیز در کارنامه اش دارد. تویید در نمایش های موفقی مثل مگنولیاهای پولادین، دباغ، اهمیت ارنست بودن و قصه زمستان ایفای نقش کرده است. تویید به خاطر بازی در بالکن ویل نامزد دریافت جایزه آکترا شد.

یکی از نکات جالب در نمایش بالکن ویل، ترکیب تماشاگران انگلیسی زبان و فرانسوی زبان است که دلیل آن را باید در دو زبانی بودن نمایش جست وجو کرد. تری تویید در این مورد می گوید: «نمایش ترکیبی از دو زبان بوده و اکثر عوامل نمایش قادر بودند به راحتی به دو زبان حرف بزنند.» اما تویید و همکارانش به هیچوجه فکر نمی کردند که این نمایش به چنین موفقیتی دست پیدا کند. «یک روز به خودمان آمدیم وخودمان را با یک اثر بزرگ روبه رو یافتیم. از قبل برای اجرای نمایشی بزرگ برنامه ریزی نکرده بودیم. داشتیم سخت کار می کردیم تا نمایشی خوب را به روی صحنه ببریم. اما اصلاً تصور اینهمه موفقیت را نداشتیم.» در زمان اجرای نمایش شایعاتی در مورد درگیری بین عوامل نمایش درباره زبان نمایش شکل گرفت. تری تویید این شایعات را بی اساس می داند و می گوید:
«جالب است. مردم می خواستند چنین توهمی واقعیت داشته باشد. آنها سعی می کردند که ما را با رذالت وکثافت درهم بیامیزند.» او زبانی که بازیگران با آن صحبت می کنند را مسئله قابل اعتنایی نمی داند: «اگر درگیر این تنش ها شوید باید صحنه را ترک کنید. بازیگران به هم وابسته اند. کار در نمایش مثل حضور در قایق نجات است. اگر کسانی برای نجات شما آمده باشند آیا واقعاً توجه می کنید که به چه زبانی صحبت می کنند؟» اما نکته جالبی که همیشه مورد بحث بوده، صحنه پایانی نمایش بالکن ویل است. هنوز هم که بیش از بیست سال از اولین اجرای این نمایش می گذرد،  در اجراهای متعددی که به روی صحنه می رود، پایان های متفاوتی به نمایش گذاشته می شود. تری تویید البته چندان با پایان نمایش موافق نیست: «ما سعی می کردیم که عناصر نمایش را کنار هم قرار دهیم. واقعاً همیشه در مورد اینکه چطور پایان نمایش را از ابهام بیرون بیاوریم با خودمان کلنجار می رفتیم. من احساس می کنم که بهتر بود جانی می مرد. این اتفاق با توجه به ساختار داستان، باورپذیر بود. آدم های زیادی هستند که از محله پونتیه استریت چارلز بیرون نمی روند. این مسئله همیشه مورد بحث بود که (شخصیت من) موریل باید بمیرد یا نه. دیوید در مورد اینکه کدام شخصیت باید بمیرد مشکل داشت. شاید این مسئله برای من به صورت خیلی شخصی بسیار نزدیک بود.»

اما حالا که بیش از بیست سال از اجرای اول نمایش گذشته به نظر تویید تنش های زبانی بین فرانسوی زبان ها و انگلیسی زبان ها هنوز هم موضوعیت دارد. «حالا تعداد آدم های دو زبانه بیشتر شده است. نمایش درباره این است که ما انگلیسی زبان ها و فرانسوی زبان ها می بایست در کنار همدیگر کار کنیم چون آن حرامزاده ها همه ما را خواهند کشت. دیوید یک چپ واقعی است. وست ماونت دشمن هر دو گروه است، هم فرانسوی زبان ها و هم انگلیسی زبان ها. دیوید اشتباه نمی کرد. خوب نگاه کنید! کشور در کثافت فرو رفته است. حالا ثروتمندان با سرعت از شما فاصله می گیرند. انگار تقصیر شماست که فقیر هستید.»

او بازی در مقابل گروه آمیخته ای از تماشاگران را از خاطرات خوش خود در روزهای اجرای بالکن ویل می داند: «در پلیس دس آرتس، هر شب تالار پر بود از تماشاگران انگلیسی زبان و فرانسوی زبان. هر شب به طور متوسط هزار و سیصد نفر نمایش را تماشا می کردند. واقعاً جالب بود. همکاری با گای اسپرانگ هم بسیار جالب بود. او به من آزادی غیر قابل تصوری داد تا سعی کنم هر چیزی که دلم می خواست را انجام دهم.در کارنامه بازیگری من شاید سه نمایش باشد که بیش از همه برای من اهمیت داشته باشند. بالکن ویل یکی از آنهاست. می دانید که وقتی داشتم برای حضور در نمایش تست می دادم هیچ اطلاعی از نحوه زندگی یقه آبی ها نداشتم. فکر نمی کردم که گزینه مناسبی برای این کار باشم. تمام زندگی و زبان شخصیت های نمایش با چیزی که قبلاً در زندگی ام تجربه کرده بودم تفاوت داشت. به گروه پیوستم و نمایشنامه را خواندم. فکر می کردم برای نقش دیگری تست داده ام. اما گای از من خواست تا نقش موریل را بخوانم. این کار را کردم و وقتی از ساختمان خارج می شدم با خودم گفتم من به هیچوجه به درد این نقش نمی خورم. اوه به جهنم اجازه خواهم داد هرکاری دلشان می خواهد انجام دهند. بعد از پیترمک نیل که خودش پیشینه ای وابسته به یقه آبی ها داشت خواستم تا چارچشمی مراقب کاری که انجام می دهم باشد و لحظه ای که به کلیشه کشیده شدم مرا با خبر کند. می خواستم شخصیت واقعی باشد نمایش یا باید واقعی باشد یا اینکه اصلاً به روی صحنه نرود.»

اما گای اسپرانگ کارگردان با تجربه ای که به عنوان کارگردان در کانادا و انگلیس کار کرده، پس از آنکه نمایش «هیچ چیز برای از دست دادن» نوشته دیوید فناریو را به روی صحنه برد، کارگردانی «بالکن ویل» دیگر اثر این نمایشنامه نویس را هم بر عهده گرفت. در بیست و چند سالگی که از اولین اجرای این نمایش می گذرد، اسپرانگ بارها و بارها در کشورهای مختلف این نمایش را کارگردانی کرده است. اخیراً هم اسپرانگ تلاش کرد تا اجرای جدیدی از این نمایش را به روی صحنه ببرد. اسپرانگ به نکات جالبی درباره متن نمایشی بالکن ویل اشاره می کند: «یک چیز مهم درباره دیوید فناریو این است که او همیشه در حال تغییر است.

او حتی زمانی که داشت با پیتر که نقش اصلی را بر عهده داشت صحبت می کرد باز هم نقش را بازنویسی می کرد تا جایی که پیتر آمد پیش من و گفت: دیگه بازنویسی بسه لعنتی! چیزهایی هم بود که بازیگران به متن اضافه کردند. برای مثال کسی که نقش موریل را بازی می کرد چیزهای جالبی را در وسط های نمایش اضافه کرد. ما یک صحنه را تکرار می کردیم که ناگهان از طبقه پایین آپارتمان صدای مهیبی شنیدیم که در متن نمایشنامه اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. اما او می گفت که با پسرش دعوا گرفته و یک لنگه کفش را از پنجره بیرون انداخته است. بازیگران آنقدر دقیق درگیر نقش هایشان می شدند که بسیاری از بازنویسی ها سر صحنه انجام می شد.» در نقدهایی که در مورد این نمایش نوشته شد فحش هایی که به دو زبان گفته می شد تحسین شده است. در متن نمایشنامه این فحش ها بسیار با روح و زنده هستند. گای در این مورد می گوید: «دیوید فرانسوی صحبت نمی کرد و نمایش را به زبان انگلیسی نوشت. وقتی برای اولین بار نمایشنامه را خواندم پیشنهاد کردم که بعضی جاها به دو زبان نوشته شود.»

اسپرانگ به نقدی که در اتاوا سیتی زن درباره تغییر در پایان نمایش نوشته شده اشاره می کند: «پایان نمایش همیشه تغییر کرده است. دیوید همیشه می خواست بازیگرانی داشته باشد که بر طبق نظر تماشاگران نقش را بازی کنند. نوعی نمایش «باد به پرچم» که بازیگران از تماشاگران بپرسند: خب حالا باید چه کار کنیم. اما من و بازیگران با نظر دیوید مخالف بودیم. به اعتقاد ما نمایش بالکن ویل، اثری دوست داشتنی و خوب است و نیازی نیست که در پایان چنین کاری را انجام داد.»

فناریو در متن منتشر شده پایان نمایش را به سبک خودش نوشت اما اسپرانگ به نوشته دیوید پایبند نماند و گاهی نمایش را با روش دلخواه خودش به پایان می برد همین مسئله باعث می شد که در اجراهای مختلف با پایان های متفاوتی مواجه باشیم.

یکبار اجرای نمایش در ونکوور به خاطر اعتصاب عمومی کارگران با مشکل مواجه شد. حمایت دیوید فناریو از طبقه کارگر که زبانزد خاص و عام است باعث شد که اجرا لغو شود. گای می گوید: «دقیقاً مطمئن نیستم که در ونکوور بود یا پلیس دس آرتس مونترال. عده ای جلوی سالن اعتصاب کرده بودند و دیوید در صف اول اعتصاب کنندگان قرار داشت. او احساس همبستگی خاصی با اعتصاب کنندگان داشت.»

برخلاف آنچه دیوید تصور می کرد این کار او چندان هم به مذاق مردم خوش نیامد: «خب پشت این کار نوعی ریاکاری نهفته بود. دیوید از یک طرف حق خلق  اثرش را دریافت می کرد و همزمان پیشقراول اعتصاب کنندگان بود. مثل این است که هم کیک خودتان را داشته باشید و هم آن را بخورید. او گیج و مبهوت بود و واقعاً نمی دانست چه کار باید بکند. فقط می دانست که باید کاری انجام دهد. او می توانست اجرای نمایش را متوقف کند اما غیر قابل توجیه است که از یک نمایشنامه نویس بخواهید چنین کاری انجام دهد. او گیر ایده آل هایش افتاده بود. شاید در بازنگری حرف هایم متوجه شوم که ریاکاری، کلمه اشتباهی است. اما او واقعاً درگیر بود.»

اجرای نمایش در خانه نمایش ونکوور هرگز انجام نشد. بعدها گروه برای اجرای نمایش در بلفاست به ایرلند رفت. بالکن ویل در جشن باشکوه بازگشایی مجدد خانه گرانداپرا که در جریان یک بمب گذاری کاملاً ویران شده بود، به روی صحنه رفت. همسویی مشخص بین تنش انگلیسی زبان ها و فرانسوی زبان ها در کبک و درگیری بین جمهوری خواهان و ملی گرایان در بلفاست وجود داشت.

به همین خاطر نمایش در ایرلند با استقبال مواجه شد. جالب اینکه اسپرانگ هیچ تغییری در نمایش برای فهم پذیر کردن اثر ایجاد نکرده بود: «اجرا یکی بود اما درجاهای مختلف اندکی فرق می کرد. مثلاً در مونترال ما شمردیم یک کلمه غیراخلاقی هفتاد و پنج بار از زبان جانی بیرون آمد. اما با واکنش دور از انتظار تماشاگران در اجرای شهر وینی پگ، تعدادش را به پنجاه و یک بار کاهش دادیم. اما در بلفاست تغییری در نمایش ندادیم. بعد از اجرای نمایش تماشاگران هیچ ابهامی در فهم نمایش نداشتند. تماشاگران دور هم جمع می شدند و در گروه های مختلف با همدیگر حرف می زدند. با من هم صحبت می کردند... آنها هیچ مشکلی در زمینه برقراری ارتباط با نمایش نداشتند.»

گای اسپرانگ بلفاست را یکی از تجربیات بسیار گرانبهای خودش می داند. در عین حال همکاری با بازیگرانی مثل تری تویید و پیتر مک نیل را یکی از دلایل موفقیت نمایش عنوان می کند.پیتر مک نیل بازیگری است که در اجرای اصلی بالکن دویل در نقش جانی بازی می کرد. او اخیراً جایزه جنی را به خاطر بازی در فیلم کانادایی باغ معلق دریافت کرده است.مک نیل اعتقاد ندارد که طی این سال ها حال و هوای روابط بین انگلیسی  زبان ها و فرانسوی زبان ها تغییر کرده است: «در کبک؟ فکر نمی کنم. گمان می کنم این ضرب المثل که «امسال تابستان کجا می روی؟ بالکن ویل» هنوز هم کاربرد داشته باشد. طبقه کارگر هنوز هم در چنین وضعیتی است. هنوز هم بین انگلیسی زبان ها و فرانسوی زبان ها اختلاف وجود دارد. اگرچه امروز اوضاع بدتر هم شده است.»

پیتر همین حالا در محله ای مثل پوینته استریت چارلز که مختص طبقه کارگر است زندگی می کند (پارک ویل). به اعتقاد او هنوز هیچ آرامشی حکمفرما نشده و تنش ها همچنان در جریان است.مک نیل از عکس العمل تماشاگران ایرلندی نسبت به نمایش شگفت زده شده بود: «ایرلندی ها شیفته نمایش شدند. به نظر می رسید که مردم ایرلند شمالی بلافاصله شرایط تصویر شده در نمایش را درک کردند. انگلیسی ها دوست داشتند درباره نمایش بیشتر فکر کنند. آنها مسئله انگلیسی- فرانسوی ها را نمی فهمیدند. ایرلندی ها می توانستند این تنش را به روابط بین انگلیسی ها و ایرلندی ها ربط دهند. ما آخرین گروهی بودیم که الدویک تیاتر در لندن اجرا داشتیم. بعد از آن درمیرویش آنجا را خرید. البته یکی از دلایل موفقیتش در ایرلند تبلیغات گسترده بود تا جایی که تمام پوسترهای نمایش به فروش رفت. اما در لندن تبلیغ آنچنانی صورت نگرفت حتی پوستر هم برای ما چاپ نکردند.»

در نقدی که بر «نمایش کانادا» نوشته شده، اشاره شده که پیتر شخصیت جانی را «آفرید». واقعیت این است که پیتر وقتی اولین بار نمایشنامه را خواند واقعاً احساس نمی کرد که با یک نمایشنامه سروکار دارد. مک نیل در این مورد می گوید: «ماروی نمایشنامه کار کردیم و طنز دلخواهمان را در آن جای دادیم. به نظر من دیوید (فناریو) بیش از آنکه یک نمایشنامه نویس باشد، یک سیاستمدار است. دیوید علاقه ای به طنز نداشت. او می ترسید که طنز در انتقال پیام مورد نظرش اختلال ایجاد کند. ما احساس می کردیم که باید به تماشاگران اجازه دهیم همراه با شخصیت های نمایش بخندند. طنز در خون مردم کبک وجود دارد. ما با دیوید حرف زدیم و از او خواستیم که یک سطر یا چند کلمه را عوض کند.»

پیتر نظر چندان مساعدی درباره فناریو ندارد. او از اینکه دیوید از تئاتر برای مقاصد سیاسی بهره می گیرد متنفر است. پیتر می گوید «دیوید همیشه فکر می کرد که نمایش یک شکل هنری بورژوایی است. وقتی در پلیس دس آرتس اجرا داشتیم یک اعتصاب عمومی اتفاق افتاد. اعتصاب کنندگان، کارگران پاره وقتی بودند که همه شان دانشجویان رشته مهندسی بودند. دیوید از صف اول اعتصاب کنندگان جدا نمی شد و سعی می کرد تا نمایشش را در چارچوب اعتصاب قرار دهد. فکر می کنم این کار بسیار احمقانه بود. چرا که کارگرانی که او از آنها حمایت می کرد در آینده بسیار نزدیک فارغ التحصیل می شدند و با گرفتن مدرک مهندسی، روسایی می شدند که او علیه شان مبارزه می کرد.» تماشاگران داخل سالن اگرچه اکثراً از طبقه کارگر بودند اما چندان موافق با دیوید نبودند «تئاتر همیشه هدفش تسخیر مردم است. تماشاگران نمایش معمولاً آدم های تحصیل کرده ای هستند اگرچه شاید از طبقه کارگر هم باشند. اما کسانی هستند که درآمدشان کمی بیشتر از حد متوسط است. دیوید می خواست مردم را شرمنده کند و آنها را با پیامش با سر به زمین بکوبد. نمایش باید از مردم و برای مردم باشد. مردم طنز را دوست دارند. طنز به مردم اجازه می دهد تا سهمی از زندگی را ببینند که هرگز قبلاً با آن مواجه نشده اند. اغلب واکنش ها این بود: لهجه کانادایی های فرانسوی زبان چقدر بامزه است یا زبان عامیانه شان چقدر خنده دار است.»
 

نظر شما