ناامنی و گریز، تحلیلی از جلای وطن و آوارگیهای ناشی از جنگ و ناامنی و آسیبهای زیست محیطی (قسمت دوم )
موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

ناامنی و گریز، تحلیلی از جلای وطن و آوارگیهای ناشی از جنگ و ناامنی و آسیبهای زیست محیطی (قسمت دوم )

روزنامه همشهری، چهارشنبه 31 مرداد ,1375 21 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1048


انسانهایی از وطنشان آواره خواهند شد که اغلب آنها از مسائلی فرار می کنند که درگذشته از وقوع آنها جلوگیری به عمل می آمد و ژئوپولتیک غالب جنگ سرد مانع از بروز آنها می شد

ماهیت خود جنگ نیز در حال تغییر است. جنگ در کشورهای بروندی , کامبوج ,گرجستان, رواندا, سومالی, تاجیکستان و بسیاری مکانهای دیگر در داخل خود کشور اتفاق افتاده تا اینکه بین کشورها باشد.

نوشته: هال کین ترجمه دکتر علی اصغر زرگرمالون در تحلیل فاجعه رواندا بطور صریحی بعضی از این مسائل را به هم ربط داده است. او اظهار می دارد که ترس مردم از اینکه زمین در تملک خانواده برای امرارمعاش بسیار کوچک بوده و همچنین ترس از فقر و جنگ گذشته خود موجب جنگ گردیده است. او می گوید, مردم به آسانی می توانند تغییر عقیده داده و تقصیر بدبختی خود را به این حقیقت نسبت دهند که به اندازه کافی زمین وجود ندارد که برای همه کفایت کند و سپس این عقیده در مورد هوتوس و توت سیس در سرشان قرار می گیرد و جنگ آغاز می شود. اگر به خاطر کمبود زمین و از هم گسیختگی جمعیتی و فشارها نبود, جامعه رواندا به مراتب مقاومتر و انعطاف پذیرتر می بود. با حجم جمعیتی که انتظار می رود در سی سال آینده دو برابر شود, تنش های موجود در این کشور در آینده حتی نیرومندتر از گذشته خواهند بود.
در نقاط دیگر جهان نیز نیروهای همانندی در فعل وانفعال هستند. در
کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی, رهبران سیاسی تلاش می کنند
هویت ملی را در داخل مرزهایشان که بطور دلخواه توسط استالین طراحی و
اجرا شده بود, مجددا بوجود آورند. همبستگی ملی جمهوریهای
تاجیکستان, ترکمنستان, قزاقستان, قرقیزستان و ازبکستان آنقدر اندک
است که هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هیچ یک از آنها خواستار
استقلال از مسکو نشدند, آنها در واقع بطور ناخواسته مستقل شدند.
فقدان ساختارهای سیاسی موثر یک خلاء قدرت بوجود آورده است. فقر
گسترده و فراوانی اسلحه ها عدم امنیت را در بسیاری از مردم تشدید
کرده است. در تاجیکستان جنگ بین گروههای قبیله ای, منطقه ای و مذهبی
بر سر کسب قدرت سیاسی در گرفته و در نتیجه, جنگ داخلی در این کشور
طی سالهای 93 1992 نیم میلیون نفر پناهنده بوجود آورد, اگر چه
بیشتر این پناهندگان متعاقبا به خانه های خود برگشته اند. در غرب ,
جنگ بین ارمنستان و آذربایجان, علیرغم کمبودهای فلج کننده برق, چوب ,
آب و حمل و نقل در سرزمین هر دو طرف درگیر, ادامه دارد. در نتیجه
تقریبا یک میلیون آذربایجانی در سال 1993 آواره شدند. موضوع اصلی
اختلاف بین طرفین, ترکیب قومی آذربایجان است که در ناگورنو قراباغ
منطقه هم مرز با ارمنستان داری یک اکثریت ارمنی نژاد می باشد. در
گرجستان , کشمکش و جدال برای جانشینی توسط یک منطقه , طی سال ,1993
250 هزار نفر را در داخل کشور آواره کرد و 35,000 نفر دیگر به دنبال
جنگهای قومی, مذهبی و سرزمینی در نقاط دیگر کشور خانه هایشان را ترک
کرده اند. لذا با این تعداد کثیر تفرقه های قومی در این کشورها و با
هویت های ملی و ساختارهای سیاسی ضعیف, جابجائی غیر اختیاری مردم در
منطقه احتمالا برای مدتی ادامه خواهد داشت.
ماهیت خود جنگ نیز در حال تغییر است. جنگ در کشورهای بروندی ,
کامبوج ,گرجستان, رواندا, سومالی, تاجیکستان و بسیاری مکانهای دیگر
در داخل خود کشور اتفاق افتاده تا اینکه بین کشورها باشد. براساس
آمار منتشره از سوی سازمان ملل متحد, از بین 82 مناقشه مسلحانه در
جهان بین سالهای ,198992 صرفا سه جنگ بین کشورها بوده است و بقیه
در نتیجه تنش های داخلی بوقوع پیوسته که اغلب آنها دارای زمینه ای از
فقر, بی عدالتی و سیستم های ضعیف یا غیر قابل انعطاف سیاسی بوده اند.
چنانچه این روند جنگ داخلی ادامه یابد اغلب آنها از مسائلی فرار
می کنند که درگذشته از وقوع آنها جلوگیری به عمل می آمد و ژئوپولتیک
غالب جنگ سرد مانع از بروزآنها می شد.
روزنامه نگار,روبرت کاپلان نظریه های یک جنگ جدید را یک گام به جلو
برده است. او آینده ای را پیش بینی می کند که در آن جنایت آنچنان
متداول می گردد که جایگزین جنگ سنتی شده و به عنوان تهدید اصلی علیه
ثبات و عامل عمده مهاجرت در خواهدآمد. کاپلان وجود گروه های مردان
جوان بیکار در مناطق مسکونی فقیرنشین بعضی ازشهرهای کشورهای جهان
سوم را به عنوان ملکولهای آزاد شده ای در یک مایع اجتماعی کاملا
بی ثبات توصیف می کند که حقیقتا در شرف احتراق است. بعضی از این
مردان جوان بصورت مهاجرین در خواهند آمد و بعضی دیگر به ارتکاب
جرایم دست خواهند زد که ازجمله قاچاق انسان از طریق مرزهاست.
چنانچه این جریان توسعه یابد, می تواند حاکمیت ملی را متزلزل کند,
همانگونه که در حال حاضر به دلایل مختلف این موضوع در آفریقای غربی
اتفاق افتاده است.
یک جریان واحد به تنهایی بیان کننده علت افزایش آمار جنایات در این
شهرهانیست. بلکه آنها توسط بسیاری از تحولات از جمله ساختار امور
زیربنایی که موجب انتشار بیماریها و از این طریق رها شدن بچه ها بدون
سرپرست می گردد و توسط بیکاری و محرومیت طبقات خاص یا گروههای قومی
از حقوق اجتماعی ناشی می شوند.
در بسیاری از نقاط جهان, مردم در حال حرکت هستند, زیرا مرزها از هم
گسیخته, استانها به خود مختاری ملی رسیده و کشورها در حال اضمحلال
هستند. اریتره از اتیوپی جدا شده, یوگسلاوی تجزیه شده و چکسلواکی به
طور مسالمت آمیزی از هم پاشیده شد. بسیاری از مردم جلای وطن کردند تا
به کشورهای تازه تاسیس شده ای که برای زندگی ترجیح می دادند بروند, یا
اینکه از کشورهای جدیدی که آنها آنجا را ناامن یافته بودند مهاجرت
می کردند. گفته می شود که در کشورهای پرجمعیت آفریقای غربی دولتهای
ملی صرفا در طول روز مرزها را در کنترل دارند و مردم در شب به
آزادی از مرزها عبور می کنند. در کشورهای تازه استقلال یافته اتحاد
جماهیر شوروی سابق, این جریان را می توان در شکل افراطی آن مشاهده
کرد. در گذشته, رژیم شوروی, بسیاری از مردم را در مناطقی دور از وطن
اصلی شان اسکان داده بود. مثلا تقریبا 25 میلیون روس در خارج از
روسیه زندگی می کردند, و در سراسر جمهوری های اتحاد شوروی سابق پخش
شده بودند. در استونی 30 % جمعیت روس هستند, در لاتویا این رقم 38 %
است. امروزه بعضی از این تبعیدشدگان ترجیح می دهند که به کشور زادگاه
اصلی خودشان بازگردند و بعضی هم در همانجا که هستند باقی خواهند
ماند.

آوارگی در اثر تخریبهای محیطوقتی که نیروگاه اتمی چرنوبیل روسیه
در 26 آوریل 1986 منفجر شد, در حدود 180 تن مواد رادیو آکتیو در
اطراف سرزمین های همجوار آن منتشر گردید. سرانجام به علت این انفجار
حدودا 116,000 نفر, منطقه نفرت انگیز را آنگونه که مردم اکراین آن
را می نامیدند, ترک کردند. دلیل آنها برای این جابجایی معمولا صراحت
داشت: روزی یک نیروگاه اتمی منفجر شد و آنها اجبارا می بایست جلای
وطن کنند. چرنوبیل سمبل روشنی از انواع فشارهایی است که بدون هشدار
قبلی به وقوع پیوسته است.
حوادث طبیعی مثالهای دیگری از اینگونه فشارها هستند. بسیاری از مردم
بنگلادش که یکی از متراکم ترین کشورها از نظر جمعیت در روی کره زمین
بوده و ملتش دچار سیلابهای مکرر و حوادث طبیعی می باشند, کشورشان را
در جستجوی ایمنی به مقصد هندوستان ترک کرده اند. مهاجرت آنها که موجب
تنش هایی بین دو کشور گردیده, نتیجه زندگی مردم در سرزمین های
سیلاب خیز, آسیب پذیر و مناطق مسکونی پست و کم ارتفاع به خاطر فقدان
مکان بهتری می باشد. فقر حاد زمین, مردم را به جانب سرزمین هایی که
می دانند در معرض خطر سیلاب هستند سوق داده است. همینطور که جمعیت
چنین مناطقی افزایش می یابد, تعداد بیشتری از مردم روی آسیب پذیرترین
مناطق در برابر سیلابها, طوفانها و سایر حوادث, زندگی خواهند کرد و
این بدان معناست که در آینده نیز فاجعه طبیعی, گروه بزرگتری از
انسانها را به دنبال معاش روزمره به مکانهای دیگر خواهد فرستاد.
مهاجرین دیگری نیز توسط یک دلیل منطقی کاملا ساده جابجا شده اند.
مثلا,ممکن است دولت ها با ترفندهایی مردم را تشویق به ترک وطن کنند و
یا حتی آنها رامجبور به جلای وطن نمایند. دولت چین شکلی از انتقال
جمعیت را به عنوان بخشی ازاستراتژی سیاسی خود به منظور متلاشی کردن
ملی گرایی مردم تبت به اجرا در آورده است. دولتمردان چینی, تبت را به
عنوان سرزمینی لم یزرع و غیرقابل زندگی توصیف می کنند, معهذا در
مناطقی که تا قبل از سال 1950 به طور کامل توسط خود تبتی ها مسکونی
شده بود, اکنون چینی ها اکثریت سکنه را تشکیل می دهند. به منظور اجرای
چنین سیاستی, دولت چین دسمتزدها و جیره مهاجرین و سربازانی را که
مایل باشند به تبت مهاجرت نمایند دو برابر پرداخت می کند.
در حال حاضر چینی ها با جمعیت 7,6 میلیون نفری خود, از جمعیت 6,1
میلیون نفری تبتی ها در سرزمین خودشان بیشتر هستند. چینی ها احتمالا
توصیه های ماکیاول, فیلسوف قرن شانزدهم ایتالیا را خوانده اند که
می گوید: فرستادن مهاجرین موثرترین راه برای استعمار کشورهاست, زیرا
در مقایسه با اعزام نیروی نظامی کمتر تهاجمی و بسیار کم هزینه تر
است.
دالایی لاما, تحرکات مشابهی را در بخش های دیگر چین نیز فهرست می کند.
در سرزمین منچوری, امروزه صرفا دو تا سه میلیون از مردم منچوری
باقی مانده اند, جایی که اکنون 75 میلیون چینی ساکن شده اند. در
ترکستان شرقی که چین امروز آن را ایالت سین جیائک می نامد, جمعیت
چینی از 200,000 نفر در سال 1949 به 7 میلیون نفر یعنی بیش از نصف
جمعیت 13 میلیونی این ایالت افزایش یافته است . به دنبال مستعمره
نمودن مغولستان داخلی , اکنون تعداد جمعیت چینی با 8,5 میلیون نفر به
مراتب بیش از جمعیت 2,5 میلیون نفری مغولها در سرزمین خودشان است .
اخراج از سرزمین مادری استراتژی دیگری است که بعضی دولتها بر علیه
اقلیت ها مورداستفاده قرار می دهند. صدام حسین, رئیس جمهور عراق که
از نارضایتی و شورش کردها هراس داشت در عرض سه هفته در سال 1991
حدود 1,5 میلیون نفر کرد را از خانه هایشان آواره و به خارج از خاک
عراق و به درون خاک ترکیه, همسایه شمالی, رانده به دلیل مشابهی ,
همچنین او مسلمانان شیعه عراقی را از جنوب کشور مجبور به جلای وطن و
پناهنده شدن در ایران نمود. تهاجم نظامی, یک علت کاملا آشکار برای
فرار است. مثلا در افغانستان تجاوز شوروی همراه با مناقشه داخلی بین
نیروهای افغانی رقیب موجب جابجایی انبوه مردم افغانستان گردید که در
اوج آن به 6 میلیون نفرپناهنده بالغ شد. تا قبل از شروع بازگشت این
پناهندگان به افغانستان در سال ,1993 تعداد پناهندگان افغانی به
مراتب بیش از پناهندگان هر ملیت دیگری بود.
ادامه دارد
 

نظر شما