موضوع : پژوهش | مقاله

دویست سال پس از تولد دو توکویل

سال ۲۰۰۵ میلادى فلسفه و علوم سیاسى فرصت مغتنمى یافتند تا بتوانند به مناسبت بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد «الکسیس دو توکویل» جلسات بحث و گفت وگو درباره آزادى و دموکراسى را در کشور هاى مختلف دنیا برپا کنند و نشان دهند که تا چه میزان گفته ها و پیش بینى هاى این متفکر استثنایى صورت واقع به خود گرفته است. بحث در باب آزادى و دموکراسى همچنان لازم و جذاب است. فرو ریختن دیوار برلین و پایان کابوس هولناکى که کمونیسم استالینى در شوروى سابق و کشور هاى اروپاى شرقى طى چندین دهه برپا کرده بود و دیگر اینکه خاطره دردناکى که کشور هاى آمریکاى جنوبى از رژیم هاى دیکتاتورى نظامى در گذشته نه چندان دور از خود به جاى گذاشته بودند یا اختناق استعمارى در کشورهاى آفریقایى و آسیایى که هنوز آثار آن محو نشده است، جملگى به خوبى ارزش و اهمیت مسائلى را که متفکر بزرگ فرانسوى توکویل در راه آزادى و دموکراسى در ۱۵۰ سال پیش مطرح کرده بود نشان مى دهد. علت اصلى رونق مجدد افکار توکویل در بین صاحب نظران از این رو است که آنان به خوبى دریافتند که تسلط افکار مارکسیستى نظریات توکویل را در دهه هاى گذشته به فراموشى سپرد تا اینکه در دهه ۶۰ میلادى فیلسوف و نویسنده تیزبین فرانسوى ریمون آرون- که خود از مارکس شناسان مبرز نیم قرن اخیر و در عین حال از مبارزان سرسخت با کمونیسم روسى بود- در دوران تسلط مارکس بر اندیشه هاى روشنفکران در فرانسه و اروپاى غربى کتابى نوشت و نشان داد که چگونه مارکسیسم به صورت افیون روشنفکران درآمده است و در حالى که همگى وى را از طرفداران دوگل مى دانستند با این حال در زمان ریاست جمهورى شخص دوگل که دولتش در حال درگیرى با استقلال طلبان الجزیره بود، آرون شدیداً در برابر دوگل ایستاد و جنگ را محکوم کرد. در همان زمان او عامل آ گاهى صاحب نظران نسبت به آرا و افکار توکویل شد و این توجه به افکار توکویل اثر تکان دهنده اى در جامعه روشنفکرى فرانسه داشت.

• نگاهى به زندگى و سابقه کار علمى توکویل
توکویل از اشراف زادگان نورماندى در شمال فرانسه بود که خانواده اش در پاریس اقامت داشت. تحصیلات دوره متوسطه را در پاریس به نحو درخشان به پایان رساند و از نوجوانى با تشویق هربرت توکویل پدرش با آثار ژان ژاک روسو، منتسکیو و پاسکال مانوس شده بود. او در عین حال از کودکى تحت تاثیر شدید خاطرات مادرش از جد مادرى اش مالزرب قرارداشت. مالزرب مرد حقوقدان و فرهیخته اى بود که به درستى و صحت عمل شهرت داشت. او مسئول چاپخانه دولت بود که جزوات دایره المعارف را در نیمه قرن هجدهم از کسانى چون ولتر و منتسکیو و ژان ژاک روسو و دیگران به چاپ مى رساند، تا از این طریق مجال بسط اندیشه هاى مالزرب را فراهم کرده باشد. مالزرب در حقیقت از طرف لویى پانزدهم ماموریت داشت که نوشته هاى این بزرگان را در جهت مصالح سلطنت زیرنظر داشته باشد ولى به علت بلندنظرى و دانش دوستى اش حتى المقدور به شکلى عمل مى کرد که مطالب نویسندگان با حداقل سانسور به چاپ رسد. حتى به خاطر روابط دوستانه اى که با ژان ژاک روسو داشت کتاب امیل او را مخفیانه به چاپ رساند. وى همان شخصى است که در زمان لویى شانزدهم قرار شد با یک رجل دانشمند و خوشنام دیگر به نام «تورگو» هیات دولتى اصلاح طلب را تشکیل دهد تا بتوانند به اعتراضاتى که چند سال بعد منجر به انقلاب شد پاسخ گویند. اما مارى آنتوانت که با گروهى از اشراف سودجو و خیره سر همفکر و همدست بود به شدت مانع تشکیل چنین دولتى شد و در نتیجه مالزرب از کار هاى دولتى کناره گرفت و پس از انقلاب ۱۷۸۹ همچون اشراف لیبرال در ابتدا از انقلاب استقبال کرد. اما تقدیر سرنوشت اش را طور دیگر رقم زد. مجلس «اتاژنرو» که نمایندگانش در زمان لویى شانزدهم قبل از انقلاب انتخاب شده بودند و ترکیب آنان متشکل از یک سوم اشراف، یک سوم روحانیت و یک سوم دیگر هم منتخبان طبقات مختلف فرودست بود، بعد از به تصویب رساندن اعلامیه جهانى حقوق بشر در شب معروف چهارم اوت ۱۷۹۸ تمام امتیازات اساسى اشراف را لغو کرد. همچنین به همین شیوه امتیازات روحانیت هم ملغى شد و مالزرب نظیر دیگر اشراف آزادیخواه با این اقدامات موافق بود. یعنى اقداماتى که در اصل در اندیشه نویسندگان دایره المعارفى که اشاره شد وجود داشت. ولى دوره دوم انقلاب که از سال ۱۷۹۲ تا سال ۱۷۹۳ و حتى ۱۷۹۴ ادامه داشت- یعنى دوره روبسپیر که منجر به محکومیت و اعدام لویى شانزدهم و همسرش شد- مالزرب را هم محاکمه انقلابى کردند و همراه پنج تن از فرزند و بستگانش به تیغ گیوتین سپردند. در نتیجه این خاطرات احساس غم انگیزى از سرنوشت جد مادرى توام با خاطره اى ظالمانه از خشونت هاى انقلاب در توکویل پدیدار شد. الکسیس این را هم مى دانست که در همان ایام پدر و مادرش هم که از اشراف فرهیخته و لیبرال بودند در زندان دوران وحشت به سر برده بودند و اگر در روز نهم ترمیدور وضع دگرگون نشده بود و روبسپیر خود با گیوتین اعدام نمى شد، آن دو نیز در لیست اعدامى ها به سرنوشت جد مادرى اش دچار مى شدند. فضاى زندگى توکویل در کودکى و نوجوانى اش چنین بود. پایان قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم مقارن با زمانى بود که اشراف امتیازات فراوانى را از دست داده بودند و اشراف زادگان براى تامین زندگى آ ینده شان دو راه بیشتر نداشتند. یکى آموزش علم و دیگرى مانند گذشته تکیه به سنن اشرافى و منتفع شدن از آنچه از آن دوران قبل از انقلاب باقى مانده بود. اما الکسیس جوان ترجیح داد که راه اول را برگزیند و با وجود آن که مى توانست طبق رسم و شعائر گذشته لغت «کنت» را به نامش اضافه کند هرگز نخواست بر این امتیاز تکیه کند. علاقه او به علم و دانش بود و در این مسیر با جدیت به تحصیل علم حقوق پرداخت و در سال ۱۸۲۶ در رشته حقوق فارغ التحصیل شد. در همان سال به عنوان عضو على البدل قاضى در دادگاه شهر ورساى مشغول به کار شد و توانست به عنوان مطالعه وضع زندان هاى ایالات متحده آمریکا از طرف وزارت دادگسترى با دوستش بومون عازم آمریکا شود و با به پایان رساندن تحقیق مفصلى این دوره را با موفقیت کامل بگذراند، تحقیقى که در سال ۱۸۳۳ تحت عنوان «وضع زندان ها در آمریکا و انطباق این سیستم به موقعیت فرانسه» منتشر شد و بعد هم تحقیقى درباره مستعمرات را با امضاى مشترک با بومون به چاپ رساند ولى همچنان که در خاطراتش گفته است قصد او شناخت جدى این جمهورى جدیدالتاسیس یعنى ایالات متحده آمریکا بود. جمهورى اى که ماحصل انقلاب آمریکا بود. انقلابى که در جنگى آزادیبخش توانست آمریکا را از یوغ استعمار انگلیس نجات دهد و تحولى شگرف به سوى دموکراسى ایجاد کند. در این انقلاب فرانسه نقش مهمى داشت. از نظر فرانسوى ها انقلاب آمریکا از یک طرف تا حدود زیادى ثمره افکار آزادیخواهانه فلاسفه فرانسوى قرن هجدهم چون ولتر و روسو و منتسکیو بود و از طرف دیگر ناشى از کمک دولت فرانسه به استقلال طلبان آمریکا طى جنگ هاى ضداستعمارى آنها بود. هر چند اعزام نیرو از طرف لویى شانزدهم به فرماندهى ژنرال لافایت به آمریکا براى مقابله با قدرت امپراتورى انگلستان بسیار موثر افتاد ولى به تدریج این حمایت فرانسه از استقلال طلبان آمریکا تبدیل به یک جنبش ملى فرانسوى ها شد و سرانجام در قامت جنبشى براى دفاع از آزادى سر برافراشت. بنابراین در سال هاى آخر جنگ فرانسوى ها از مردان آزادیخواه و داوطلب جنگ با انگلیس گرفته تا مسئولان امور صف واحدى را تشکیل دادند. این بود که تا استقلال کامل آمریکا یعنى سال ۱۷۸۹ که مقارن با آغاز علنى انقلاب فرانسه بود جورج واشینگتن به عنوان اولین رئیس جمهور مستقل آمریکا که از انگلستان بریده بود آمریکاى مستقل و آزاد را به جهانیان عرضه کرد. دوستى و همکارى چندین ساله لافایت به هنگام جنگ هاى استقلال آمریکا با جورج واشینگتن مظهر این وحدت و دوستى شد. از همین روى بود که لافایت در اولین مجلس انقلابى فرانسوى با کمک فکرى توماس جفرسون که سفیر آمریکاى مستقل در فرانسه بود طرح اعلامیه جهانى حقوق بشر را به مجلس انقلابى فرانسه عرضه کرد. توکویل تحت تاثیر چنین جنگى براى شناختن واقعیت این جمهورى و دموکراسى جدید به بهانه مطالعه زندان ها راهى آمریکا شده بود و با مسافرت هاى متعددش طى سال ۱۸۳۳ توانست به کنه دموکراسى جدید التاسیس آمریکایى پى ببرد. نتیجه آن که در سال ۱۸۳۵جلد اول کتاب «دموکراسى در آمریکا» را منتشر کرد که فوق العاده مورد استقبال قرار گرفت و به خاطر آن در سال ۱۸۳۸ به عضویت فرهنگستان علوم سیاسى فرانسه انتخاب شد در حالى که سابقه نداشت شخصى در سن ۳۳ سالگى به عضویت چنین موسسه معتبرى انتخاب شود.

• آثار توکویل
قبل از اینکه وارد خصوصیات آثار او شویم ذکر این نکته اساسى است که بدانیم توکویل به گفته خودش از نوجوانى شیفته سه متفکر بزرگ فرانسه قرن هجده بود. یکى ژان ژاک روسو و بحث او درباره مساوات و شک او درباره تمدن ماشینى، دیگرى منتسکیو و اهمیتى که او براى قانون قائل است و پاسکال فیلسوفى که درباره طبیعت انسانى و جوامع بشرى و مسائل معنوى بشریت مطالب مهمى نوشته بود. وقتى بیشتر در آثار توکویل تحقیق کنیم به درد فلسفى او پى خواهیم برد چرا که توکویل مسائل مهمى را از نظر فلسفى درباره دموکراسى و مدرنیته مطرح مى کرد- که مى کوشم در پایان این گفتار به آنها اشاره کنم- او به این باور رسیده بود که انگیزه اصلى تمایل مردم اعم از آمریکا یا اروپا براى انقلاب و تحقق دموکراسى مسئله آزادى نیست بلکه مسئله مساوات است. او مى گوید علت توجه آمریکایى ها به دموکراسى چندان براى آزادى نبوده بلکه آنها مساوات را بالاتر از آزادى قرار دادند، در حالى که همه متفکران تا آن زمان معتقد بودند که علت کوشش مردم به سوى دموکراسى براى آزادى است. ولى توکویل گفت دموکراسى در آمریکا کوششى است براى بسط مساوات.
توکویل در کتاب «دموکراسى در آمریکا» سیستم فدرال و شوراهاى محلى را تمجید مى کند و معتقد است که این سیستم بهترین شیوه ممکن براى علاقه مند کردن شهروندان به سرنوشت خودشان است. در مورد فرانسه خواهیم دید که در کتاب بعدى اش تحت عنوان «رژیم گذشته و انقلاب در فرانسه» گفته است: «آنچه که انقلاب را در این کشور دچار تلاطمات کرد - که سلطنت مجدداً به این کشور بازگشت- سیستم سیاسى و ادارى متمرکز در رژیم گذشته بود که متاسفانه انقلاب همان سیستم را ادامه داد. در حالى که در آمریکا از آغاز یعنى از زمان استقلال سیستم حکومتى غیرمتمرکز بود. به علاوه وجود انجمن هاى غیردولتى به صورت شریان هاى دموکراسى درآمدند و باعث شدند که مردم از طریق انجمن ها با دولت در تماس باشند.» مطبوعات آ زاد را توکویل رکن عمده دموکراسى مى داند. از دید او مطبوعات مهم ترین وسیله تحرک جامعه در نقاط مختلف یک کشور است. هر ملتى که خواهان آزادى و استقلال است باید تحمل مطبوعات آزاد را داشته باشد. در اینجا است که توکویل لزوم انجمن ها و مطبوعات آزاد ملى و منطقه اى را پادزهرى مى داند که خطر هرگونه استبدادى را زائل مى کند. مخصوصاً قدرت اکثریت که مى تواند خود به خود به نوعى استبداد منتهى شود. ضمناً اختلاف دیگرى را میان آمریکا و فرانسه در این بین مى بینند: «فرانسوى ها یکسره مذهب را به عنوان عامل مخل دموکراسى مى دانستند در صورتى که در آمریکا از اول مذهب در ضدیت با دموکراسى قرار نداشت.» ضمناً توکویل این نکته را تذکر مى دهد و مى گوید: «علت اینکه من چنین کتابى را نوشتم این بوده است که مى خواستم ملل اروپایى بدانند آینده شان بدین سیاق خواهد بود.» او چند سال بعد یعنى در سال ۱۸۴۰ در تکمیل نظریاتش جلد دوم کتاب «دموکراسى در آمریکا» را منتشر کرد و طى آن نکات تازه اى را در باب دموکراسى مطرح کرد: «عدم تمرکز را نه تنها نباید از نظر ادارى در نظر گرفت بلکه باید از نظر مدنى به آن توجه کرد چون در سیستم عدم تمرکز به شهروندان فرصت داده مى شود که مستقیماً به مسائل جامعه توجه کنند و همین امر سبب کاهش اقتدار دولت مى شود.» در فصل آخر کتاب «دموکراسى در آمریکا» توکویل درباره بومى ها در این کشور صحبت مى کند به طورى که در حال حاضر انجمن هاى مردم بومى، براى دفاع از حقوقشان و شرح تبعیضاتى که متحمل مى شوند به نوشته هاى توکویل استناد مى کنند. همچنین توکویل براى اولین بار در اروپا از رفتار خشنى که آمریکا نسبت به سیاهان صورت مى دهد سخن مى گوید و همین تجربه توکویل سبب مى شود هنگامى که با دوستش بومن به فرانسه بازمى گردد به طور مداوم در مبارزه بر علیه لغو قانون برده دارى در انجمن هاى آن شرکت کند. فیلسوف انگلیسى جان استوارت میل (۱۸۷۳- ۱۸۰۸) شدیداً تحت تاثیر تالیف توکویل درباره دموکراسى در آمریکا قرار گرفت به حدى که درباره اش کتابى منتشر کرد و در آن ضمن تجلیل از توکویل چنین مى نویسد: «روش تحقیق و نظریات توکویل اولین تحقیق جدى و عمیقى است که درباره فلسفه سیاسى و دموکراسى در دنیاى جدید صورت گرفته است.» میل معتقد است که توکویل به خوبى طبیعت انسان در ارتباط با سیستم سیاسى را مورد مطالعه قرار داده و گفته او را کاملاً تایید مى کند که جوامع مغرب زمین به طرف مساوات در حرکتند، به باور وى توکویل درست گفته است که «اگر شهروندان هوشیار نباشند به آسانى دموکراسى سر از استبداد درمى آورد و در آمریکا هم افراد کم مایه مى توانند به تدریج جاى رهبران کنونى را بگیرند.» خود توکویل درباره کتاب استوارت میل چنین مى گوید: «از میان تمام کسانى که راجع به تالیفات من اظهارنظر کرده اند من به خوبى مى بینم استوارت میل که یکى از برجستگان عصر ما است نظرى جدى به کتاب هاى من افکنده است و به منطق اصلى نظریات من پى برده است.»
این تالیفات موجب شهرت روزافزون توکویل مى شود به طورى که در سال ۱۸۴۲ و سپس در سال ۱۸۴۶ از طرف اهالى یکى از شهرنشینان نورماندى به نمایندگى مجلس در دو دوره انتخاب مى شود و بعد از انقلاب ۱۸۴۸ و در سال ۱۸۴۹ از طرف لویى ناپلئون رئیس جمهور به وزارت امور خارجه منصوب مى شود. ولى این مقام بیش از پنج ماه به طول نمى انجامد. (گفتنى است که در این مدت کنت گوبینو را به عنوان رئیس دبیرخانه خودش انتخاب کرده بود) چون در دسامبر ۱۸۵۱ لویى بناپارت با کودتاى نظامى اساسى جمهورى را ملغى کرده و رژیم فرانسه را از جمهورى به امپراتورى تبدیل مى کند و طبیعتاً به خودش هم لقب امپراتور مى دهد. پس از این تحول و با وجود پیشنهاد هاى متعدد لویى ناپلئون از هر مقام دولتى کناره مى جوید و در خلوت خود مطالعاتش را تا پایان عمر راجع به انقلاب فرانسه پى مى گیرد. او در مطالعاتش درباره انقلاب به طرح این پرسش مى پردازد که علت ظهور انقلاب چه بوده است. او با مطالعه اى که راجع به انقلاب آمریکا به عمل آورد مى خواهد از مقایسه دو انقلاب در دو کشور استنتاجى را به دست دهد. توکویل به عنوان یک اشراف زاده معتقد به اصول انسانى انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه را ادامه کار فلاسفه بزرگ قرن هجدهم و کار عظیم نویسندگان دایره المعارف مى داند. مى گوید باید فداکارى و تلاش «دیدرو» را ستایش کرد که مدت ۲۵ سال در اواسط قرن هجدهم براى نجات از دست پلیس لویى پانزدهم، شهر به شهر محل کار و چاپ دایره المعارف را تغییر مى دهد تا سرانجام موفق مى شود در اواسط سال هاى ۱۷۷۰ _ یعنى حدود بیست سال قبل از انقلاب _ سى و پنج مجلد که تصویر باشکوه و دلپذیرى از جامعه دموکراتیک در حال شکل گرفتن است را منتشر کند. دیدرو در حالى که پلیس لویى پانزدهم دست از سر او برنمى دارد از همه امکانات استفاده مى کند تا کار عظیم دایره المعارف را به پایان برساند تا آنجا که تالیف دسته جمعى فلاسفه را به مرد مقتدر دربار یعنى کنت آرژانسن وزیر جنگ لویى پانزدهم تقدیم مى کند. آرژانسن سال ها از فلاسفه حمایت مى کرده است. نمونه دیگر این ارتباطات با دستگاه حاکمیت شخص ولتر است که با این که از متفکرین عمده دایره المعارف است به مارکیز دو پمپادور معشوقه بسیار قدرتمند لویى پانزدهم که از دوستى با ولتر مفتخر است نامه اى مى نویسد. در این نامه ولتر به خانم پمپادور چنین مى نویسد: «من علناً براى شما مى نویسم که تا چه میزان حمایت شما از اهل قلم و هنرمندان قابل تقدیر است. من در میان این اشخاص کسى را ندیدم که از خدمات گرانبهاى شما غافل باشد و این مطلب را به طور علنى یا به نحو خصوصى به زبان نیاورد. به نحو خصوصى گفتم چون معمولاً اشخاص در گفت وگوهاى خصوصى تمایلشان بیشتر به ایراد و انتقاد است تا تعریف و تمجید.»
در اینجا مى توان نفوذ و تدبیر ولتر نویسنده دایره المعارف و در حقیقت برنامه نویس جامع انقلابیون را دید. حتى وقتى که رابطه لویى پانزدهم با پادشاه پروس تیره مى شود، وزیر وى طى نامه اى به ولتر چنین مى نویسد: «به خاطر ارادت و اخلاصى که پادشاه پروس به شما دارد شاه یعنى لویى پانزدهم معتقد است شما مى توانید نقش اصلى را در رفع کدورت ها بازى کنید.» ذکر این نکته از این جهت بود تا نشان داده شود که با وجود اختلاف سیاسى میان دربار و فلاسفه، رابطه آنها هیچ وقت قطع نشد و فلاسفه با تدبیر و تمهید و با راه و روش هوشمندانه خود همچنان در بیدار کردن مردم به ایفاى نقش تاریخى خود پرداختند. منظور این که توکویل انقلاب را با در نظر گرفتن رژیم گذشته و قوت و ضعف آن مورد بررسى قرار مى دهد، همه واقعیات را مى بیند، مى سنجد و بیان مى کند. براى شناختن وجوه دموکراسى چندین سفر به انگلستان مى کند تا اثرات صنایع جدید را در زندگى اجتماعى و سیاسى کشورهاى اروپایى از نزدیک ببیند. علت این که او توانست انقلاب ۱۸۴۸ که اولین بار نقش کارگران در این انقلاب مهم بود را در قالب نطقى در پارلمان پیش بینى کند به علت همین پیشگویى شگفت انگیزش بود که بعد از انقلاب ۱۸۴۸ و استقرار جمهورى او به عنوان عضو موثر مجلس موسسان انتخاب شد تا حد زیادى به خاطر همین شناخت او از تحولات جامعه انگلیس بود. او تجارب سه کشور پیشرفته غرب یعنى فرانسه، انگلستان و آمریکا را درباره دموکراسى پیش روى خود داشت به طورى که کمتر جامعه شناس یا اقتصاددانى در قرن گذشته چنین فرصتى داشته است. به همین جهت است که او نظیر خوشبینان انقلاب را با نگاه ایده آلیستى نمى نگرد و ثانیاً نظیر دیگر متفکران فرانسوى آزادى را منحصراً یک واقعه فرانسوى نمى داند بلکه معتقد است که این یک حادثه جهانى است. توکویل بر این باور بود که «این که گفته شود چون در فرانسه مذهب را مقابل دموکراسى قرار مى دهند، نباید به این امر عمومیت داد دیدگاه نادرى است چرا که مى بینیم در آمریکا و انگلستان کلیسا با دموکراسى تقریباً همراهى هم مى کند.»

• میراث گرانبهاى توکویل
توکویل عامل خدمات ارزنده اى به عالم بشریت است: نخست آنکه، او امکان و ضرورت واقع بینى و تحلیل عینى را در امور سیاسى و اجتماعى به خوبى نشان داد. دوم، ریشه و سوابق انقلاب را شناسایى و تحلیل کرد و در عین حال انحرافات احتمالى انقلاب را هم نشان داد، سوم، مطالعه او جنبه عمومى داشت و از تجارب عمده کشورهاى صنعتى بهره گرفت و به جهانیان نشان داد که همه انقلاب فرانسه در روبسپیر خلاصه نمى شود. توکویل کوشید تا نشان دهد آنچه که انقلاب فرانسه را جهانى کرد «اعلامیه جهانى حقوق بشر و شهروندان» است که میراث فلاسفه قرن هجدهم و نویسندگان دایره المعارف بوده است که جنبه طبقاتى نداشت تا حدى که اشراف و بورژواهاى روشنفکر هم از این جنبش فلاسفه حمایت مى کردند. کمون پاریس و سوسیالیست ها و به خصوص مارکس و پیروانش به خلاف، به انقلاب جنبه طبقاتى دادند به همین جهت در طول قرن بیستم توکویل را عملاً در سایه فرو بردند. فروپاشى شوروى و فرو ریختن دیوار برلین مجدداً توکویل را از سایه بیرون آورد و چهره جدید او را به جهانیان نمایاند. او جامعه مدنى و تکالیف شهروندى را به عنوان پایه هاى اساسى دموکراسى تعریف کرد. بى جهت نبود که در این سال براى نخستین بار بزرگداشت او با شور و هیجان بسیار در کلیه مراکز علمى جهان برگزار شد. تمام کوشش توکویل تحکیم و حفظ دموکراسى بود که به عقیده او کار آسانى نیست. او مى گفت: «دموکراسى نظیر درختى است که بدون آب خشک مى شود، آب این درخت مشارکت دائم مردم توام با آموزش سیاسى آنها است. از این رو باید دانست خطر عمده اى که دموکراسى را تهدید مى کند وسوسه رهبران به عوام فریبى است که شهروندان بى فرهنگ را به مهلکه دیکتاتورى توده اى یا هرج و مرج سوق مى دهند. پارلمان به تنهایى کافى نیست باید مردم از راه انجمن ها و مشارکت در امور عمومى و گفت وگو با مسئولان همیشه در جریان حوادث و ناظر بر آن باشند والا بى تفاوتى به آنها غلبه مى کند و حکام هم به خودسرى مى گروند.» و مى افزاید: «حتى اگر دموکراسى به تامین رفاه مردم بپردازد ولى مردم خودشان به این امور مشارکت نداشته باشند باز هم بى تفاوتى به آنها غلبه مى کند. خلاصه دموکراسى امرى نیست که یک بار دیگر همیشه مستقر گردد.»

• و اما درباره سوسیالیسم
براى ما که دوران افول سوسیالیسم با فروپاشى بلوک شوروى را پشت سر گذاشته ایم و به واقعیات رژیم شوروى پى برده ایم این گفته توکویل قابل توجه است که صدو پنجاه سال پیش مى گوید: «دموکراسى قلمرو استقلال فرد را توسعه مى دهد ولى سوسیالیسم آن را محدود مى کند. دموکراسى به ارزش فرد عادى مى افزاید در حالى که سوسیالیسم هر انسانى را تبدیل به ابزار و یک عدد مى کند. دموکراسى و سوسیالیسم ظاهراً به یک شعار متکى اند و آن مساوات است با این تفاوت که دموکراسى طالب مساواتى است که در آزادى به دست بیاید در صورتى که سوسیالیسم مى خواهد مساوات را در اسارت و بردگى برقرار کند.»


منبع: روزنامه شرق ۱۳۸۶/۱۲/۱۸
نویسنده : احسان نراقى
 

نظر شما