موضوع : پژوهش | مقاله

نظریه اجتماعی و گفتمان لاکلا و موف

لاکلا و موف از طریق بازخوانی و ساختار شکنی نظریه های متفکرانی مانند مارکس، گرامشی، آلتوسر، فوکو، دریدا، لاکان، سوسور، و دیگران، نظریه گفتمان خود را در کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی(1985) شکل دادند. نظریه لاکلا و موف ریشه در دو سنت نظری ساخت گرا یعنی مارکسیسم و زبان شناسی سوسور دارد. در حالی که مارکسیسم مبنای اندیشه در امر اجتماعی را برای این نظریه فراهم می آورد، زبان شناسی ساخت گرای سوسور نظریه معنایی مورد نیاز این دیدگاه را فراهم می کند. در گفتمان لاکلاو موف آمیخته شدن دو نظریه بالا، موجب پیدایش نظریه پسا ساختارگرایانه ای می شود که بر اساس آن همه حوزه های اجتماع به مثابه شبکه ای از فرایندهای متفاوت دریافت می شود که به تولید معنا می انجامد.

1. نظام رابطه ای گفتمان
مفهوم گفتمان و نظریه معنایی همراه آن در نزد لاکلا و موف وامدار سنت زبان شناسی ساختگرای سوسور است. از نظر سوسور نشانه ها معنای خود را از طریق رابطه میان نشانه ها در درون یک نظام زبانی بدست می آورند. نظریه گفتمانی لاکلا و موف نیز با استعانت از ایده فوق، از همه امور اجتماعی از جمله سیاست، برداشتی گفتمانی ارایه می دهد (برخلاف نظریه گفتمان فرکلاف). از دیدگاه این نظریه، سیاست و امور اجتماعی را می توان به مثابه ساخت هایی گفتمانی فهم کرد و از این جهت آن ها معتقد هستند که سیاست مانند هر عمل و پدیده دیگری نیازمند گفتمانی شدن است تا قابل فهم و معنادار گردد. این بدان معنا است که فعالیت ها و پدیده های سیاسی وقتی قابل فهم می شوند که در کنار مجموعه ای از عوامل دیگر در قالب گفتمانی خاص قرار گیرند. پس هیچ امر سیاسی به خودی خود دارای هویت نیست. به این ترتیب این برادشت از گفتمان به نوبه خود با مساله هویت ارتباط می یابد. هوارث نیز به چنین نتیجه ای از تعالیم لاکلا و موف رسیده است (هوارث، 1377،162)
برداشتی که لاکلا و موف از گفتمان دارند، موید شخصیت رابطه ای هویت است. معنای اجتماعی کلمات، گفتارها، اعمال و نهادها را با توجه به بافت کلیی که این ها خود بخشی از آن هستند می توان فهمید. هر معنایی را تنها با توجه به عمل کلیی که در حال وقوع است و هر عملی را با توجه به گفتمان خاصی باید شناخت.

2. اختیاری بودن نشانه ها
لاکلا و موف از مفهوم" اصل اختیاری بودن نشانه " های سوسور بسیار استفاده کرده اند. این اصل بیان می کند که یک نشانه زبانی ترکیبی از دال و مدلول است و رابطه میان دال و مدلول در یک نشانه زبانی کاملا اختیاری است. پیامد مهم این اصل آن است که نظام زبانی واقعیت را مفصل بندی می کند (اسمیت،1998، 85). از طریق زبان اشیایی که از نظرمان معنا دارند ساخته می شوند؛ زبان جهان خارج را به مقوله ها و گروه ها و گروه های مختلف تقسیم می کند و کلیت آن را در نظرمان منسجم و یکدست جلوه می دهد. امور سیاسی و اجتماعی نیز هم گستره با امور گفتمانی اند. دلالت ضمنی این سخن آن است که مواد و اشیای فراگفتمانی بی شکل بوده و قابل دریافت و فهم به وسیله ما نیستند. از نظر لاکلا و موف، برخلاف نگرش ساخت گرایانه سوسور درباره نظام زبانی و مفهوم نشانه، گفتمان ها دارای خصایص سه گانه زیر هستند: اول این که گفتمان ها گر چه همانند نظام زبانی سوسور به عناصر درون خود به واسطه مفصل بندی هویت می بخشند، اما برای کسب هویت خودشان ناچار هستند به گفتمان های دیگری در خارج از خود رجوع کنند. دوم این که گفتمان ها دارای شخصیت در زمانی و تاریخی هستند. تاریخ مندی گفتمان ها منجر به آن می شود که همواره در معرض تغییر و دگرگونی باشند و از ایستایی و عدم تغییر رهایی یابند؛ و سوم این که امکان دارد که دال ها از مدلول ها جدا شوند و جا را برای ابهام و چندگانگی معنایی باز گذارند. وجود استعاره و سوء فهم ها در زندگی روزمره دلیلی بر این امر است. چنین رابطه ای میان دال و مدلول موجب آن می شود که شکل گیری هویت که بستگی به رابطه میان دال و مدلول دارد سیال و در معرض تغییر باشد. نگرشی این گونه به رابطه میان دال و مدلول برای تحلیل سیاسی مشکل ساز خواهد بود چرا که شکل گیری معنا و به تبع آن شکل گیری هویت بستگی به رابطه دال و مدلول دارد. لاکلا و موف برای بر طرف کردن این مشکل مفهوم مفصل بندی (articulation) را به کار بردند.

3. مفهوم گفتمان
به نظر لاکلا و موف خلق معنا به مثابه یک فرایند اجتماعی شامل عمل تثبیت معنا می باشد. از طریق قراردادن نشانه ها در شبکه روابط نشانه های دیگر معناهایشان را تثبیت می کنیم اما در نهایت این روند غیر ممکن است چون تثبیت معنای نشانه ها محتمل و مشروط (contingent) است. مفصل بندی (articulation) از نظر لاکلا و موف (لاکلا و موف،1985، 105) عبارت است:
ما هر عملی را که منجر به برقراری رابطه ای بین عناصر شود، به نحوی که هویت این عناصر در نتیجه عمل مفصل بندی تعدیل و تعریف شود، مفصل بندی می نامیم. جایگاه های تفاوت [diferential positions] را زمانی که در درون یک گفتمان مفصل بندی شده باشند، وقته[moment] می نامیم. و برعکس، هر تقاوتی را که از نظر گفتمانی مفصل بندی شده نیست، عنصر می نامیم.
از نظر لاکلا و موف گفتمان حوزه ای است که مجموعه ای از نشانه ها در آن به صورت شبکه ای در می آیند و معنایشان در آن جا تثبیت می شود. هر نشانه ای که وارد این شبکه می شود و در آن جا به واسطه عمل مفصل بندی با نشانه های دیگر جوش می خورد یک وقته خواهد بود. معنای این نشانه ها به علت تفاوتشان با یکدیگر (که به آن جایگاه تفاوت گفته می شود) تثبیت می شود. معنای نشانه های درون یک گفتمان حول یک نقطه مرکزی به طور جزیی تثبیت می شود. نقطه مرکزی، نشانه برجسته و ممتازی است که نشانه های دیگر در سایه آن نظم پیدا می کنند و به هم مفصل بندی می شوند. تثبیت معنای یک نشانه در درون یک گفتمان از طریق طرد دیگر معانی احتمالی آن نشانه صورت می گیرد. از این رو یک گفتمان باعث تقلیل معانی احتمالی می شود. گفتمان تلاش می کند تا از لغزش معنایی نشانه ها جلوگیری کند و آن ها را در یک نظام معنایی یک دست به دام بیندازد. معانی احتمالی نشانه ها را که در گفتمان طرد می شوند حوزه گفتمان گونگی(fild of discursivity) می نامند (لاکلا و موف، 1985، 111). حوزه گفتمان گونگی در واقع معانی است که از یک حوزه گفتمان سر ریز می شوند، یعنی معانی که یک نشانه در گفتمان دیگری دارد یا داشته است ولی از گفتمان مورد نظر حذف می شود تا یک دستی معنایی در آن گفتمان حاصل شود. بنابر این هر چیزی که از یک گفتمان حذف می شود و یا خارج از آن است، در حوزه گفتمان گونگی قرار دارد. اما چون گفتمان ها همواره در تقابل با حوزه خارج از خود قرار دارند همواره این احتمال وجود دارد که شیوه تثبیت معنای نشانه ها در یک گفتمان به وسیله شیوه های دیگر تثبیت معنا در گفتمان های دیگر به چالش در آید. مفهوم عنصر در این جا کاربرد دارد. عنصرها نشانه هایی هستند که در حوزه گفتمان گونگی قرار دارند و دارای چندگانگی معنایی هستند. از این منظر گفتمان تلاشی است برای تبدیل عناصر به وقته ها از طریق تقلیل چندگانگی معنایی شان به یک معنای کاملا تثبیت شده (یورگنسن و فیلیپسن،2002، 28). در این حالت نوعی انسداد در معنای نشانه حاصل می شود و مانع از نوسانات معنایی آن می شود اما این انسداد و انجماد به هیچ وجه دایمی نبوده و انتقال از حالت عنصر به وقته هیچ گاه کاملا صورت نمی پذیرد و بدین ترتیب گفتمان ها هیچ گاه صد در صد تثبیت نمی شوند به گونه ای که امکان هر گونه تغییر و دگرگونی معنایی تحت تاثیر چندگانگی معنایی حوزه گفتمان گونگی از آن ها سلب شود. این ویژگی نشانه ها موجب می شود که به آن ها دال شناور گفته شود. دال های شناور نشانه هایی هستند که گفتمان های مختلف تلاش می کنند تا به آن ها به شیوه خاص خودشان معنا ببخشند. برخی از این دال های شناور نقاط مرکزی هستند. نقاط مرکزی دال های شناور به شمار می آیند با این تفاوت که نقطه مرکزی به حالتی اشاره دارد که معنای نشانه به حالت انجماد و انسداد در آمده است اما دال شناور به حالتی اشاره دارد که نشانه در میدان مبارزه گفتمان های متفاوت برای تثبیت معنا شناور و معلق است. به صورت خلاصه آن که گفتمان ها تلاش می کنند تا از طریق تبدیل عناصر به وقته ها و تقلیل معانی متعدد یک نشانه به یک معنا و ایجاد نوعی انسداد در معنای نشانه، ابهام معنایی را برطرف سازند. اما این عمل به طور کامل امکان پذیر نیست و معنا به طور صد در صد تثبیت نمی شود زیرا احتمالات معنایی که در حوزه گفتمان گونگی وجود دارند همواره ثبات معنا در گفتمان مورد نظر را تهدید می کنند. از این رو همه وقته ها به طور بالقوه چند معنا باقی می مانند و همیشه این احتمال وجود دارد که هر کدام از معانی دیگر بروز پیدا کند. در واقع انسداد و بستگی در معنای یک نشانه عملی موقتی است و زمینه برای برجسته سازی معانی دیگر یک نشانه به وسیله گفتمان ها دیگر همواره مهیا است. گفتمان ها همواره در حال رقابت برای تثبیت معنا هستند.

4. نظریه اجتماعی

4-1- هژمونی: لاکلا و موف با استعانت از مفهوم هژمونی آنتونیو گرامشی مارکسیست ایتالیایی تلاش کردند به تبیین فرایندهای روبنایی بپردازند که در ایجاد آگاهی مردم نقش دارند.
از نظر گرامشی هژمونی ناشی از قدرتی است که طبقه حاکم می تواند به واسطه آن طبقات دیگر را قانع کند که منافع آن طبقه منافع همه است. در نتیجه، سلطه به واسطه زور یا حتی ضرورتا به وسیله استدلال فعال اعمال نمی شود بلکه به واسطه قدرتی پیچیده تر و فراگیر بر اقتصاد و ابزارهای حکومتی مانند آموزش و پرورش و رسانه های جمعی اعمال می شود که به کمک آن ها منافع حاکم به عنوان منافع مشترک همگان ارایه می شود و طبعا چندان جدی گرفته نمی شود (اشکرافت و اهلوالیا، 1999، 44).
لاکلا و موف از انعطاف ناپذیری رابطه میان دال و مدلول استفاده سیاسی می کنند و آن را به مفهوم هژمونی پیوند می دهند. به این ترتیب اگر مدلول خاصی به دال خاصی نزدیک شود و در نتیجه بر سر معنای خاصی برای یک دال در اجتماع اجماع حاصل شود آن دال هژمونیک می شود. با هژمونیک شدن دال های یک گفتمان کل آن گفتمان به هژمونی دست پیدا می کند. هژمونیک شدن یک نشانه به این معناست که معنای آن در سطح وسیعی در افکار عمومی مورد پذیرش قرار گرفته است و یا در واقع نوعی انسداد هر چند موقتی در معنای نشانه به وجود آمده است. در این حالت هژمونی حاصل می شود. هژمونی به کمک تثبیت معنا حاصل می شود. از این رو موفقیت طرح های سیاسی را به واسطه توانایی شان برای تثبیت نسبی معنا در بافتی مشخص و محدود می توان سنجید. به این معنا، تولید معنا ابزار مهمی برای ثبات روابط قدرت به شمار می آید. از طریق تولید معنا، روابط قدرت طبیعی و همسو با عقل سلیم جلوه داده می شود تا از نظرها پنهان بماند و قابل مواخذه نباشد (دووس، 2003، 167).

4-2- بسط مفهوم گفتمان: از نظر لاکلا و موف نه تنها زبان بلکه کل حوزه اجتماع را مفهوم گفتمان در بر می گیرد. همان گونه که یک نشانه وقتی در یک گفتمان مفصل بندی شد چنین به نظر می رسد که گویی معنای آن ثابت و غیر مبهم است. در حوزه اجتماع نیز ما طوری عمل می کنیم که گویی واقعیت اطراف ما ساختی غیر مبهم و ثابت دارد گویی که جامعه، گروه ها و هویت ها واقعیاتی عینی هستند. اما همان گونه که نشانه و ساختار زبان ثابت نیستند پدیده های اجتماعی نیز انعطاف پذیر و قابل تغییرند. به واسطه تولید گفتمانی معنا واقعیت عینی ساخته می شود و هدف از تحلیل کشف فرآیندهای ساخت معناست (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 33-46).

4-3- گفتمان، سیاست و عینیت: اصالت با فرآیندهای گفتمانی و سیاسی است. مفصل بندی های سیاسی تعیین می کنند که ما چگونه فکر و عمل کنیم و بدین ترتیب است که جامعه شکل می گیرد. از نظر لاکلا و موف هیچ تمایزی میان پدیده های گفتمانی و غیر گفتمانی نیست. تولید، بازتولید، و تغییر معنا اعمالی سیاسی هستند. سیاست معنایی عام دارد و به حالتی باز می گردد که ما دائما به شیوه ای اجتماع را می سازیم که شیوه های دیگر را طرد می سازد (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 36). در واقع، سیاست سازماندهی به جامعه به شیوه ای خاص است به نحوی که شیوه های ممکن دیگر را نفی و طرد می سازد. بدین ترتیب گفتمان های مختلف ممکن است بر سر سازماندهی جامعه به شیوه خاص خودشان با هم به رقابت و مبارزه برخیزند. اما گاه به نظر می رسد که فضای حاکم بر ما و رفتارهای اجتماعی ما چنان طبیعی به نظر می رسد که امکان تصور جایگزینی برای وضع موجود غیر ممکن می گردد. به این چنین گفتمان ها، گفتمان های عینی گفته می شود (لاکلا، 1990، 34). عینیت نتیجه تاریخی فرایندها و نزاع های سیاسی است. عینیت، گفتمان رسوب کرده است و در نتیجه مرز میان عینیت و امر سیاسی مرزی سیال و تاریخی است (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 36). مفهوم هژمونی میان عینیت و امور سیاسی قرار می گیرد. همانگونه که عینیات ممکن است دوباره سیاسی شوند، نزاع های شدید نیز ممکن است جای خود را به عینیات و بدیهیات بسپارند.گذر از نزاع سیاسی به عینیت در شرایط مداخله هژمونیک حاصل می شود؛ در این حالت شیوه های مختلف فهم از جهان سرکوب می شود و فقط یک نگرش خاص طبیعی و غالب می گردد. عینیت معادل امور پذیرفته شده، طبیعی و غیر قابل تغییر است و از این رو عینیت خود ایدئولوژیک است. جامعه بدون ایدئولوژی غیر قابل تصور است. ما همواره مجبوریم بخش عمده ای از دنیای اجتماعی را در اعمال مان بدیهی بینگاریم زیرا زیر سوال بردن همه چیزها غیر ممکن است. قدرت چیزی است که اجتماع را تولید می کند. دانش، هویت و موقعیت فردی و اجتماعی ما ساخته و پرداخته قدرت است. رهایی از چنبره قدرت غیر ممکن است چون سراسر زندگی فردی و اجتماعی ما را فرا گرفته است(فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 36و 37).

4-4- سوژه و هویت: نظریه گفتمان، فرد به مثابه سوژه خود مختار، آزاد، و صاحب اراده را نمی پذیرد. مردم توسط گفتمان ها بازخواهی می شوند، یعنی در موقعیت های مختلف سخن گویی قرار می گیرند و مجبور هستند به گونه ای خاص سخن بگویند. سوژه ها را باید به مثابه" موقعیت سوژه" در یک ساخت گفتمانی فهمید (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 40). تعین بخشی به سوژه به عهده گفتمان ها می باشد. اما گاهی شرایطی پیش می آید که گفتمان ها سوژه را در موقعیت های متضاد هم قرار می دهند، در این حالت سوژه بیش تعیین شده (overdetermined) است. در این هنگام میان گفتمان های رقیب نزاع در می گیرد (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 41). سوژه همواره بیش تعیین شده است زیرا گفتمان ها محتمل و مشروطند و ثبات ندارند. لاکلا در این جا از نظریه سوژه لاکان و مفهوم " احساس کمال دوران کودکی" او استفاده می کند. مفهوم اخیر به معنای عدم آگاهی کودک از محدودیت های خود و همزیستی با جهان اطراف است. لاکلا بیان می کند که سوژه همواره در تناقض میان احساس کمال دوران کودکی و ناسازگاری هویت هایی که از اجتماع به او داده می شود و مرجع شناسایی او از خود هستند به سر می برد و خود واقعی اش هیچ گاه شکل نمی گیرد (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 42). خود واقعی و کامل یک اسطوره است. سوژه در میان گفتما ن های مختلف همواره در پی یافتن خود است. گفتمان با ایجاد زنجیره های هم ارزی که به واسطه آن اشخاص خود را شناسایی می کنن، شیوه های رفتار کردن را برای آن ها فراهم می آورند. سوژه همواره تکه تکه است و هیچ گاه خودش را باز نمی یابد. سوژه هویت خود را از طریق بازنمایی در یک گفتمان و انتصاب به یک موقعیت گفتمانی می یابد. گفتمان ها با تشکیل زنجیره های هم ارزی که در آن ها نشانه ها مرتب می شوند و در تقابل با زنجیره های دیگر قرار می گیرند هویت را به طور رابطه ای شکل می دهند. هویت ها همانند گفتمان ها تغییر پذیرند. سوژه خرد شده و بی مرکز و همواره در حالت بیش تعیین شدگی است (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 43).

4-5- تشکیل گروه ها: هویت جمعی (تشکیل گروه) و هویت فردی تحت اصول مشترکی شکل می گیرند که مرز میان این دو نوع هویت کدر و مبهم است. تشکیل گروه را باید به مثابه کاهش احتمالات دانست.از طریق فرایندی که به واسطه آن بعضی از احتمالات هویت یابی، مناسب ارایه و احتمالات دیگر نادیده گرفته می شوند، مردم به صورت گروه تشکل می یابند (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 44). برای تبیین تشکیل گروه از دو مفهوم " منطق هم ارزی" و " منطق تفاوت" بهره برده می شود. منطق هم ارزی و تفاوت که در قالب ایجاد زنجیره هویت های هم ارز در میان عناصر مختلف عمل می کند در پی تبیین روابط غیریت سازانه ای است که ساختار فضای حاکم بر جامعه را تعیین می کند. در این فرایند، هویت های خاصی در کنار هم به صورت خطی مرتب می شوند و در مقابل هویت های منفی دیگری قرار می گیرند که به نظر می رسد تهدید کننده آن ها باشند (دووس، 2003، 165). بازنمایی عامل مهمی در فرایند تشکیل گروه است زیرا گروه ها وجود ندارند مگر آن که کسی درباره آن ها و یا به طرفداری از آن ها سخنی بگویند و آن گروه در قالب گفتار یا نوشتار و بازنمایی شود. گروه ها همواره از طریق ساخت های هم ارزی محتمل و مشروط میان عناصر مختلف شکل می گیرند. تشکیل گروه و بازنمایی گروه همزمان اتفاق می افتد. تا کسی درباره گروهی صحبت نکند آن گروه تشکیل نمی گردد (لاکلا ،1993، 289).

4-6- غیریت سازی و هژمونی: مبارزه بر سر خلق معنا همواره نقش محوری داشته است. در چارچوب این نظریه، نزاع و تقابل بر کل جامعه سایه می اندازد و نیروی پیش راننده ای است. هیچ گفتمانی نمی تواند هرگز کاملا شکل بگیرد و تثبیت شود زیرا هر گفتمانی در نزاع با گفتمان های دیگر است که سعی می کند واقعیت را به گونه ای دیگر تعریف کند و خط مشی های متفاوتی برای عمل اجتماعی ارایه کند. غیریت سازی های اجتماعی وقتی پیدا می شوند که هویت های متفاوت همدیگر را نفی و طرد می سازند. غیریت سازی اجتماعی از سه جهت برای نظریه گفتمان اهمیت دارد:
الف) خلق رابطه ای غیریت سازانه که همواره شامل تولید دشمن یا یک دیگری است برای تاسیس مرزهای سیاسی اهمیتی به سزا دارد.
ب) تشکیل روابط غیریت سازانه و تثبیت مرزهای سیاسی برای تثبیت جزیی هویت تشکل های گفتمانی و عاملان اجتماعی با اهمیت است.
پ) آزمودن غیریت سازی مثال خوبی برای نشان دادن محتمل و مشروط بودن هویت است (هوارث، 1367، 165).
پس غیریت سازی ها جایی یافت می شوند که گفتمان ها با هم برخورد می کنند. اما غیریت سازی ها همواره تداوم ندارند و از طریق مداخله هژمونیک محو می شوند. مداخله هژمونیک مفصل بندی است که وضعیتی غیر مبهم را به کمک زور بازسازی می کند و بدین ترتیب باعث تثبیت جزیی معنا می شود (لاکلا، 1993، 282). هژمونی و ساختار شکنی دو روی یک سکه هستند. هژمونی موجب نزدیک شدن دالی به مدلولی خاص و ثبات نسبی معنای یک نشانه می شود، اما ساختار شکنی با انتساب مدلول و معنایی متفاوت به آن دال، مدلولی را که گفتمان رقیب به آن دال چسبانده بود دور می کند و آن دال را باز تعریف می نماید و به این ترتیب، هژمونی آن گفتمان را می شکند. هژمونی مفصل بندی مشروط عناصر در عرصه ای نامعین است و ساختار شکنی عملیاتی است که نشان می دهد مداخله هژمونیک خود مشروط و موقتی است و عناصر ممکن بود به گونه دیگری با هم ترکیب شوند. بنابر این ساختار شکنی عدم تعین را آشکار می کند ولی مداخله هژمونیک مفصل بندی خاصی را طبیعی می سازد (تورفینگ، 1999، 103). هدف از تحلیل گفتمان شکستن ساختارهایی است که ما آن ها را طبیعی می انگاریم و جدی نمی گیریم. تحلیل گفتمان می خواهد نشان دهد که نظم موجود در جهان حاصل فرایندهای سیاسی است که دارای پیامدهای اجتماعی هستند (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 48).

4-7- گفتمان و موقعیت تحلیل گر: تحلیل گر گفتمان نیز سوژه ای است مانند دیگر سوژه های دیگر که گرفتار ساخت های گفتمانی است و به هیچ وجه از جایگاه ممتازی برخوردار نیست. او نمی تواند از موضعی خارج از گفتمان به ساختار شکنی گفتمان بپردازد. گر چه تلاش می کند از گفتمان ها فاصله بگیرد و آن ها را همان گونه که هستند بنمایاند و به حقیقت دست یابد، اما امیدی نیست چرا که در چارچوب این نظریه، حقیقت خود بر ساخته گفتمان ها است. این امر منجر به نسبی گرایی در تحلیل گفتمان می شود (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 116). این نظریه مطالعات خود را ساخته های گفتمانی می داند که تنها بازنمایی ممکن از جهان را به دست نمی دهد بلکه تنها این گونه از مبارزات گفتمانی است که در حوزه تحقیقی مورد نظر صورت می گیرد. تحلیل انتقادی گفتمان، با این معضل مواجه است. تحلیل گران انتقادی گفتمان نیز جهت مندی تحقیقاتشان را می پذیرند و معتقد هستند که تحقیقات آن ها باید در جهت رفع نابرابری های اجتماعی صورت بگیرد و از این رو تلاش می کنند تا نظریه های خود را در مورد تحقیقات خود نیز به کار ببندند (فیلیپسن و یورگنسن، 2002، 67).

نتیجه
نظریه معنایی لاکلا و موف ارتباط تنگاتنگی با نظریه اجتماعی آن ها دارد. حوزه اجتماع از نظر آن ها مانند نظام نشانه شناختی است که حول مبارزه بر سر تعریف نشانه ها و تلاش برای تثبیت معنای آن ها می گردد. نظام های نشانه شناختی اجتماعی تلاش می کنند جهان را به شیوه خود تعریف کنند و سوژه ها و گروه های اجتماعی را هویت بخشند. آن ها حوزه اجتماع را به قطب های متخاصم تقسیم می کنند. در حقیقت اجتماع عرصه مبارزه برای تعریف و تثبیت معنا است. این نظام های معنا بخش زندگی فردی و اجتماعی همه انسان ها را در سیطره خود می گیرند و حقیقت را به شیوه خاص خود برایشان تعریف می کنند، حقیقتی که ابدا ثبات ندارد و همواره احتمال تغییر آن می رود. نظریه گفتمان لاکلا و موف بسط نظریه گفتمان فوکو در دوره دیرینه شناسی اما در چارچوب پسا ساخت گرایی است. از این نظریه به این دلیل انتقاد شده است که نظریه گفتمان لاکلا و موف دیدگاهی بسیار انتزاعی اتخاذ کرده است و اساسا نظریه ای کلان اجتماعی به شمار می رود. ازاین رو، تحلیل های گفتمانی مبتنی بر آن صرفا به تحلیل روابط میان مجموعه ای از نشانه های نظام یافته می پردازد و با تحلیل های خرد زبانی همراه نیست.

فهرست منابع
غلام رضا کاشی، محمد رضا (1379)، جادوی گفتار:ذهنیت فرهنگی و نظام معنایی در انتخابات دوم خرداد، تهران، موسسه فرهنگی آینده پویان.
هارلند ریچارد (1380). ابرساختارگرایی: فلسفه ساخت گرایی و پسا ساخت گرایی، ترجمه فرزان سجودی، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
هوارث،دیوید (1377). " نظریه گفتمان"، فصلنامه علوم سیاسی، ترجمه علی اصغر سلطانی، ش 2، ص ص 156-182.
De Vos, P. (2003). Discourse Theory and the Study of Ideological (Trans-)formations: Analyzing Social Democratic Revisionism. In Journal of Pragmatics, 13(1):163-180.
Jorgensen, M. & Philips, L.(2002). Discourse Analysis as Theory and Method. London: Sage Publications.
Laclau, E & Mouffe, C.(1985).Hegemony and Socialist Strategy: Toward a Radical Democratic Politics. London: Verso.
Laclau, E.(1990).New Reflections on the Revolution of Our Time.London: Verso.
Laclau, E.(1993).Power and representation. In M. Poster (Ed.), Politics, Theory and Contemporary Culture. New York: Columbia University Press.
Smit, A. M.(1998), laclau and Mouffe: the radical democratic imagery. London: Routlage.
Torfing, J.(1999). New Theories of Discourse: Luclau, Mouffe, and Zizek. Oxford Blackwell.

منبع:  سایت باشگاه اندیشه

نظر شما