موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

مدینة النبی با قطار پوپر

مجله  پگاه حوزه  01 تیر 1381، شماره 54 

باعلی «در بدر» بودن شرط نیست...

این شعر در سکانسی از فیلم آقای رییس جمهور بر زبان شخصیتی موجه جاری می شود و به دنبالش شرط را نیز بیان می کند «ای برادر نهروان در پیش روست». اگر ما این گفته را کنار سخن دیگری در همین فیلم بگذاریم مسیر و نگاه و موضع «فیلم آقای رییس جمهور» وضوح بیشتری می یابد باز در گفت وگویی از زبان یکی از شخصیت های فیلم می شنویم که با قطار پوپر نمی توان به مدینة النبی رسید. البته فیلم ظاهراً هر دو جناح راست و چپ را مورد حمله قرار داده، اما با اندکی دقت متوجه می شویم حمله ی واقعی علیه جناح «اصلاح طلب» است.

آیا ما حق داریم نقد یک فیلم سینمایی را با بررسی تماتیک آن شروع کنیم؟ آیا نباید به مناسبات نشانه شناسی و ساختار بصری فیلم توجه کرد و ابتدا ارزش زیبایی شناسانه ی فیلم را باز نمایاند؟ به نظر من چرا! ولی سازنده فیلم، از جمله کسانی است که خود را مضمون گرا می داند. تکلیف و رسالت خود را در القای معنای صحیح در برابر مفاهیم جعلی قرار داده و به محتوای اثر اهمیت می دهد. برای همین می خواهم نشان دهم چراآقای رییس جمهور از نظر محتوایی، فیلم ضعیفی است؟

فیلمی که بنا به اشاره ی نام روزنامه ی متعهدش «گواه» می خواهد نقش گواه را ایفا کند و پرتو آگاهی را بر واقعیت موجود بتاباند و یا حقیقت جاری در روابط واقعی را گواهی دهد چرا از جاده ی انصاف خارج می شود؟ و تصویری یک سویه از واقعیت می سازد؟ آیا این آگاهی ارزشمند است؟

شاید کارگردان و نویسنده، می توانستند به طریقی از خود دفاع کنند. از این راه اعلام کنند، این نگاه ماست به جریان های موجود اجتماعی. بله، آن سبک از فیلم سازی که سبکی است بر نسبیت داوری و عدم قطعیت نگاه انسانی، و سرشت دیدگاهی بودن برداشت های ما از جهان می تواند به زبان خود از «نگاه»های متفاوت دفاع کند. در آن صورت نقد فیلم هم آزاد است نشان دهد این «نگاه» ویژه، تا چه حد عمیق یا سطحی، نزدیک به زندگی یا دور از آن و... است؟

اما آقای طالبی از کسانی است که فکر می کند در دنیا خوب و بدی طبق فهم او وجود دارد و آنچه او نشان می دهد معنای یکه و بی خدشه ی واقعیت های ماست و نگاه او به زندگی همان گویای حقیقت رویدادها و پدیده ها می باشد. با این مقدمه می خواهیم ببینیم آیا فیلم «آقای رییس جمهور» چنین است؟ آقای رییس جمهور با تیتراژی روی غذاهای رنگارنگ یک میهمانی اشرافی شروع می شود. سپس ما با شخصیت زهتاب فرد آشنا می شویم، یک مرد جوان متنفذ، او پی در پی با افراد گوناگون دیدار می کند، هر یک از آنها در خواست غیر قانونی خاصی دارند؛ مثلا کسی سه هزار متر زمین دارد که باغی است و از نظر قوانین شهرداری و محیط زیست ساخت وساز در آن ممنوع است، او با دادن رشوه و نیمی از باغ به زهتاب فرد توافقش را برای کسب جواز برج سازی به دست می آورد، و همین طور الی آخر، زهتاب فرد و وکیل او پی درپی با به چنگ آوردن درآمدهای کلان میلیونی با انواع مفسدان اقتصادی توافق می کنند، در یک لحظه ی کوتاه مردی مرموز با کت و شلوار سپید، از پشت داده نشان می شود. او وارد اتاق زهتاب فرد شده و مرد جوان به او تعظیم می کند و مرد که ما چهره اش را نمی بینیم، به او فرمانی می دهد و او را به سراغ میهمانان می فرستد. معلوم است که سر رشته در دست اوست، اما ما هرگز نخواهیم فهمید او کیست؟ تصور می کنیم شاید او با قدرت های خارجی سر و سری دارد. اما در صحنه ای زهتاب فرد این حدس ما را بر هم می زند.

در همین میهمانی برخوردی خشونت آمیز با عکاس خبرنگار روزنامه ی گواه صورت می گیرد. او که - مخفیانه - سرگرم عکس برداری برای افشاگری از میهمانی است، به وسیله ی مردان مافیایی زهتاب فرد کتک می خورد، و بیرون انداخته می شود. سپس ما با ریاحی و همسرش که از درون تاریکی سر می رسند و عکاس مضروب را مورد مهر قرار می دهند آشنا می شویم که فیلم بر سر او خواهد گشت. ریاحی یک بازمانده ی جبهه است که مقالات تند و افشاگرانه ای می نویسد، او درگیر با زهتاب فرد است و او را رسوا می سازد برای همین در معرض انواع توطئه هاست. ریاحی دوستی دارد که می کوشد او را به سمت راه های منطقی سوق دهد، و همواره به داد او می رسد و به او کمک می کند.

ریاحی در پی یک توطئه به زندان می افتد، چک های او که برای کاری سپرده بود، به دست زهتاب فرد می افتد، او دیگر از این فشار خسته شده است، درست در حالی که دوست او در زندان به دیدارش می رود و با تلاش فراوان آزادی موقت او را به چنگ می آورد. ایادی زهتاب فرد دخالت کرده و با رها کردن ریاحی او را به خود جلب می کنند.

ریاحی نماد آن دسته از فرزندان انقلاب اسلامی و دارای احساسات انقلابی و آرمان خواهی است که بر اثر فشار نیروهای غیر انقلابی و بی باور به آرمان های دادگرانه ی انقلاب کم کم خسته می شوند و میل به سازش در آنها شدت می گیرد. مشکلات اقتصادی، کرایه عقب افتاده ی خانه، و این که کسی حاضر نیست مقالات افشاگرانه و رادیکال او را منتشر سازد، همه و همه دست به دست هم می دهند و بالاخره وقتی او دچار تزلزل می شود و می خواهد زندگی کند، زهتاب فرد او را به خود می خواند. ملاقات ریاحی و زهتاب فرد، در دفتر او، گام آغازین و حرکت اوست به سوی دست شستن از ایده آل های انقلاب اسلامی. زهتاب فرد امتیاز نشریه ای را به دست آورده و در شرایطی که کسب مجوز ماهها طول می کشد، او با نفوذ خود ظرف یک هفته موفق شده است که صاحب نشریه شود. تمایل او آن است که ریاحی در نقش سردبیر از او چهره ای مقبول بسازد. در مقابل، او پاترول و خانه ای شیک با همه ی وسایل در یکی از برج ها در اختیار او می نهد. ریاحی موافقت کرده و این امتیاز را به دست می آورد. تنها مزاحم، همسر اوست که وفادار به آرمان های گذشته است. در روزنامه بین آنها جدال درمی گیرد. همسر ریاحی مدام، نوشته های زهتاب فرد را نقد می کند و نشان می دهد نگرش او ضد انقلابی و به سود غرب است، او با تمهیدات همسر خود مخالف است. زهتاب فرد با شعار صلح و آزادی و رفاه، آماده شده است که نامزد ریاست جمهوری شود. او آنقدر نفوذ دارد که بر نظارت استصوابی و شورای نگهبان و نهادهای اصلی فائق تواند آمد.

در همین فاصله همسر ریاحی به وسیله ی او خانه نشین می شود، زن او را نمی تواند تحمل کند و با دخترشان خانه را ترک می کند، ریاحی که کاملا اعتقادات انقلابی را از دست داده، به فرزندش راه خوش بودن و لذت از جوانی را نشان می دهد. اما ناگهان وقتی پسرش تا سرحد مرگ تزریق کرده، در بیمارستان، اعتیاد او را می فهمد. اتفاقا همان جا با یکی از رزمندگان سابق که پزشک و ناجی پسر اوست، آشنا می شود. در آن بیمارستان، جانبازان زمین گیر، نشان داده می شوند که در شرط دلخواه مراقبت می گردند و علی رغم همه ی رنج ها و انتظار مرگ، صبر کرده و دست از آرمان نشسته اند.

ریاحی - که سرگرم زمینه سازی برای ریاست جمهوری آقای رییس جمهور است - از این وقایع بخود می آید، او دوباره مقاله ای می نویسد و فساد زهتاب فرد، این نامزد رییس جمهوری را فاش می کند، زهتاب فرد موفق می شود روزنامه ها را جمع کند، اما دیگر فرمان قتل ریاحی را صادر می کند. پس از صحنه های اکشن نظیر فیلم های هالیوودی - بالاخره - ریاحی به قتل می رسد. او که چفیه اش را در لحظه ی آخر به پسرش سپرده؛ پسری - که پشیمان از لغزش - به راه راست هدایت شده است. ریاحی وقتی از چاقو و گلوله ی ایادی زهتاب فرد چشم فرو می بندد، فرزند او که میراث دار آرمان خواهی اوست، بالای سرش است.

نقد محتوایی
فیلم «آقای رییس جمهور» از نظر نگاه و محتوا چه اشکالی دارد؟ سینمای هالیوود سینمای نامور امریکایی به شکل جذاب و زیرکانه ای از بنیادهای جامعه و نظم امریکایی دفاع و یکی از این راه هایی که فیلم های به اصطلاح سیاسی امریکایی طی کرده افشاگری درباره ی رؤسای جمهور و یا نامزدهای ریاست جمهوری است. در این آثار گاه جهان درونی یک قدرت طلبی بی مهار افشا می شود؛ مثل همشهری کین به کارگردانی اورسن دلز، و گاه توطئه ی قدرت ها و نهادهای مالی علیه رییس جمهوری تا سرحد ترور او فاش می شود؛ مثل«روز شغال» دان سیگال و گاه کسانی چون کارگردان فیلم «نیکسون» بحران ها و توطئه های زندگی یک رییس جمهور مشهور امریکا و لغزش اخلاقی او را فاش ساخته است و الی آخر. اما همواره چیزی که در همه ی این آثار مهم بوده، اقناع تماشاگر است.

نسبت به این اصل که جامعه ی امریکا آنقدر جامعه ی آزادی است که حتی می تواند برجسته ترین مقام سیاسی و بزرگترین شخصیت حکومتی را مورد نقد و انتقاد قرار دهد و همواره دموکراسی امریکایی، با سلامت نهایی خود، بر هر چیز دیگر برتری دارد. غالبا داستان رؤسای جمهوری که یکی از آن ها نیز مربوط به آبرهام لینکلن است با جذابیت و قدرت اقناع عموم ساخته می شود. روایت و داستان محکم است. و همه ی «دروغ ها» آنقدر «راست نما» و باورپذیر تصویر می شوند که تماشاگر آن ها را واقعیتی خدشه ناپذیر محسوب می دارد. حال ما می خواهیم ببینیم آقای رییس جمهور ایرانی چه موقعیتی دارد؟ پیام اش چیست و از چه طرفداری کرده و محتوایش بر کانون کدام آگاهی می چرخد؟ و نسبت آن با راست و ناراست چیست؟ مسلماً یک فیلم سیاسی نمی تواند مدعی باشد که یکسر گسسته از زمینه ی واقعیت و زندگی سیاسی - اجتماعی دوران خود است. غالبا این نگرش ارجاع ناپذیری به وسیله ی منتقدین و سینما گرانی عنوان می شود که قائل به یک وجه انتزاعی برای جهان متن هستند و یا آن که برای گریز از قواعد ممیزی و آزارهای آن و محدودیت های قدرت چنین وانمود می سازند. اما به نظر می رسد هر فیلمسازی با اشاره های سیاسی و اجتماعی در متن فیلم به گونه ای درحال ارجاع به واقعیت زندگی و نقد آن است. طبق این الگو، آیا ارجاع فیلم آقای رییس جمهور ارجاعی عادلانه است؟ به نظرم نه! ببینیم بنا به کدام علل، یک بررسی تماتیک ما را به واقع گریزی فیلم آقای طالبی متوجه می کند؟

1-عناصر و نشانه های گوناگون چه از نظر شنیداری و چه دیداری در فیلم آقای رییس جمهور وجود دارد که به تماشاگر القا می کند، رهتاب فرد، یک «اصلاح طلب» است و یا با سوء استفاده از شعارهای اصلاح طلبانه می کوشد چهره ی واقعی خود را پنهان کند. اما راهی بدتر از آن نیست که ما بجای نفی منطقی یک نگرش سیاسی، اجتماعی یا فلسفی، به گونه ای صحنه چینی نمائیم که با نسبت دادن قتل و جنایت و دزدی و هر عمل مذموم و گناه و حرام و مفاسد اجتماعی به آن، خلع سلاحش نمائیم. این شیوه ی امریکایی نفی مخالفان ارزش های امریکایی در فیلم آقای طالبی مهم ترین ویژگی اش را می سازد مسأله زهتاب فرد چه ربطی به قطار پوپر دارد؟ آیا هر کس که از نگرش های فلسفی لیبرال، یا شعار آزادی و صلح و رفاه پیروی می کند، فرد فاسدی است که در پی سوءاستفاده از قدرت است، تا ثروت اندوزی کند؟ آیا هر کس که با شعار اصلاح طلبی مخالفت کرده و موضعی مخالف آزادی گرفته، دارای سلامت معنوی محسوب می شود؟

آقای طالبی می تواند بگوید، هدف من ارتباط بین دنیای فیلم و دنیای واقعی ما نیست. اما چه کسی باور می کند، زمانی که در بیرون از جهان فیلم و در زندگی واقعی به وسیله ی یک رییس جمهور اصلاح طلب، شعار صلح و گفت و گوی تمدن ها و آزادی و رفاه داده می شود، القائات فیلم ارتباطی با جهان واقعی نداشته باشد؟ ما می توانیم موافق یا مخالف جریان اصلاح طلبی کنونی و افکار رییس جمهور واقعی مان - و به رییس جمهور فیلم - باشیم، اما حق نداریم با وسایل غیر شرافتمندانه دست به تلفیق هایی بزنیم که اولین چیزی که درباره ی آن می توان گفت، فقدان تقوا و عدم توجه به عواقب این دنیایی و آن جهانی گزاف گویی ماست.

بی آن که درپی اثبات یا نفی فلان جناح و یا فلان حزب خوب باشیم یا قصد ورود در سنجش و داوری میان جریان ها و طیف های گونه گون سیاسی داشته باشیم، روش های عقب مانده ای را مذمت می نماییم که هرگز مایه ی خشنودی خدا، عقل و اخلاق و منطق نیست و آن ایجاد شبهه وفضای غبار آلود و توسل به شیوه های ماکیاولیستی برای سیاه کردن جامه ی خصم و ازرق نمودن دلق خود است. آیا این نحوه ی تمسک به صحنه های اغراق آلود و دروغین از منظر وفاداری به دین و انقلاب دینی توجیه پذیر خواهد بود؟

آیا من مخالف آگاهی بخشی فیلم، نقد اجتماعی شجاع و بیان بحران موجود در اثر سینمایی هستم؟ مسلماً نه! اما سطحی گری، جعل، و چیدن صحنه به دلخواه خود، امری پسندیده نیست. تماشاگران امروزی هم آنقدر به بلوغ رسیده اند که صحنه سازی را با واقع گرایی تفکیک کنند. وقتی یک فیلمساز فیلم می سازد، همه ی اسلحه ها در دست اوست تا روایت را طبق میل خویش تصویر کند. در آن صحنه ها، کسی که مورد اشاره ی زهرآگین قرار می گیرد، آدم ها و افکار حاضر نیستند تا از خود دفاع کنند، پس آن هنرمندی از شرافت هنری برخوردار است که از این ابزار برای تحریف زندگی سود نجوید. بی تردید، مسأله ی قدرت گیری قشر ممتاز که هیچ ارتباطی با آرمان های انقلاب اسلامی وامام خمینی (ره) ندارد، یکی از دردناک ترین مسایل انقلاب است و در عین حال واقعیت دومی نیز وجود دارد که کمتر تلخ نیست؛ برخی گرایش ها در این سال ها رشد کرده که یکسر دارای خضوع و خود باختگی برابر فرهنگ و آموزه های لیبرالیسم غربی است. آنان با تکرار نگره های غربی یک سر از ریشه های نگرش اسلامی و الهی به جامعه و مردم و قدرت و فرهنگ - به تدریج - منفصل شدند. این واقعیتی - نیز - انکار ناشدنی است. اما آیا آن سوء استفاده گران از قدرت که میلیون ها و میلیون ها به جیب زده و به جای خدمت به مردم به خود «خدمت» کرده و محصول خیانت شان کاخ ها و رفاه حرام وفاصله ی طبقاتی است، فقط در یک جریان جعلی پدیدار شده است یا در هر جا میان راست ها و چپ ها آنها حضور دارند؟

و آیا اراده ای برای مبارزه با این غاصبان در هر دو سو وجود دارد؟ و یا فقط، یک طرف دچار چشم پوشی است؟ فیلمی که وارد این حوزه ها می شود اگر دارای عمق و انصاف و واقع بینی نباشد، یکسر به جعل در می غلطد و بهترین نتیجه ی آن خود شیفتگی کارگردان است. نظیر همین فیلم آقای رییس جمهور. در صحنه ای وقتی همه از درج حرف حق ریاحی سرباز می زنند، در دفتر احد، مردی نشسته که مسئولیت عواقب نشر مقاله را می پذیرد. او آقای طالبی واقعی است و برای آن که هر گونه توهم را از بین ببرد نامش را در فیلم امضاء می کند!

فیلم آقای رییس جمهور از نظر ساختاری - نیز - بسیار پیش پا افتاده و معیوب است. پیش برد ماجرا و شبکه ی عِلّی آن یکسر ناقص است. بنا به روایت و تصاویر، ما منشأ قدرت و نفوذ زهتاب فرد را درنمی یابیم و نمی فهمیم چگونه او این همه قاهر است؟

شیوه ی پرداخت شخصیت ها نظیر فیلم فارسی سیاه و سفید است. علت آنکه «آن ریاحی طی چه فرایندی به این دره ی سازش سقوط می کند»؟ به درستی در فیلم نشان داده نشده است. و همان سان نیز بازگشت مجدد او به شاهراه حق، باورناپذیر و باسمه ای است. فیلم از نظر ارزش های استتیکی آنقدر سر هم بندی شده، که بیش از این لزومی برای تحلیل عیوب آن وجود ندارد. ما حال درمی یابیم که ساختن یک فیلم عمیق و زیبای سیاسی تا چه حد مشکل است؟

واقع بینی و جستجوی حقیقت - و لو درباره ی دشمنان خود - میراث اخلاق نبوی است. یک مسلمان چگونه می تواند از این میراث چشم بپوشد و از هر راهی برای تحریف واقعیات رقیب سود جوید؟

نظر شما