موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

مفاهیم و درون مایه های استقلال در تطبیق با عوامل و زمینه ها

مجله  پگاه حوزه  01 تیر 1381، شماره 54 

نویسنده : مرتضوی، همایون
واژه ی استقلال از آمال و آرزوهای بزرگ هر ملت است. در حقیقت استقلال در موجودیت خود، مفهوم رهایی و گسستن از بند و زنجیرهای وابستگی را به ذهن متبادر می کند و در عمل اراده ای حاکم بر سرنوشت و مصمّم بر اداره و اجرا و تصمیم در امور خویش است و در نهایت اتکا بر موجودیت خود، نه بیگانه.

از این رو، تعریفی که می توان از مفهوم استقلال ارایه داد، عبارت است از: «دارا بودن قدرت تصمیم گیری و سیاست گذاری همراه با قدرت اعمال این تصمیمات و سیاست ها در حیطه ی حاکمیت.»

بنا بر تعریفی که ارایه شد، مفهوم استقلال دارای سه محور است:

قدرت اتخاذ تصمیم و سیاست گذاری؛

قدرت اعمال تصمیمات و سیاست ها؛

حیطه ی حاکمیت.

قدرت اتخاذ تصمیم و سیاست گذاری، در حیطه ی امری درونی و روانی قرار دارد که تظاهر خارجی ندارد و در حقیقت شکل ظاهری «استقلال» است، ولی به تنهایی نیز کفایت نمی کند.

محور بعدی درواقع اعمال و اجرای تصمیمات است که تظاهر خارجی پیدا می کند و شکل ظاهری استقلال رؤیت می شود و «معنای ارزشی» پیدا می کند.

و سومین محور حدود و اعمال تصمیمات در حیطه ی حاکمیت دولت را مورد تبیین قرار داده و در حقیقت قدرت دولت را در خصوص اجرا محک می زند و مشکل حقیقی و باطنی استقلال در چارچوب مرزهای بین المللی یک کشور تظاهر خارجی و داخلی پیدا می کند و عوامل گوناگونی را تحت تأثیر خود قرار می دهد.

بررسی نظریات موجود درباره ی استقلال
به طور کلی در خصوص ماهیت استقلال و چگونگی «مستقل زیستن» نظریات مختلفی وجود دارد که عبارتند از:

1. انزوای سیاسی: عده ای بر این باورند که کشور مستقل را در ردیف کشور منزوی بدانند و در واقع این کشور منزوی به دور خود حصاری کشیده و با جهان خارجی ارتباطی نداشته باشد. البته چنین معنایی با توجّه به دوران گسترش و سرعت وسایل ارتباطی برای «جامعه ی جهانی» غیرقابل قبول و چه بسا غیرممکن است؛ چراکه جهان به صورت دهکده ای، به هم وابسته و مرتبط است و در چارچوب وابستگی متقابل به هم پیوند خورده است. لذا این امر کاملاً غیرمنطقی و غیرعملی به نظر می رسد. زیرا برای یک ملّت استقلال زمانی مفهوم خارجی و تظاهر عینی دارد که با وجود ارتباط و مراوده با دیگران از پیرایه های وابستگی نیز به دور باشد.

اولین تغییر از سیاست «نه شرقی و نه غربی» در جمهوری اسلامی ایران نیز توسط عده ای به همین گونه بود و این افراد و گروه ها به صورت مصرّانه خواستار قطع رابطه با شرق و غرب و در نتیجه انزوای جمهوری اسلامی بودند که با افشای ماهیت این افراد عملاً این نظریه مطرود شد. در این خصوص حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی، خطاب به وزیر و معاونین وزارت امور خارجه، خط مشی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را به صراحت این گونه بیان فرمودند: «و الآن از قراری که من شنیده ام شیطنت دیگری می کنند و آن این که ما چرا با دولت ها رابطه داشته باشیم، ما می رویم به سراغ ملت ها و با دولت ها هیچ کاری نداریم، که این هم نقشه ای است که اخیرا تعقیب می شود، ابرقدرت ها و امریکا خیال می کردند که ایران به واسطه ی انقلابی که کرده است و می خواهد استقلال را که یک مسأله ی تازه و برخلاف رویه ی همه ی حکومت هاست بدست آورد، به ناچار منزوی خواهد شد، وقتی که منزوی شد زندگی نمی تواند بکند که دیدند نشد و ایران روابط اش با خارجی ها بیشتر گردید.

بنابراین به شما سفارش می کنم که در هر جا و هر کشوری که هستید رابطه تان را محکم کنید و رفت و آمد داشته باشید... ایران امروز (نه مانند گذشته) این طور نیست که فرمانبردار باشد و ما هم کشوری مثل ایران سراغ نداریم که این طور دنیا و شرق و غرب به آن نظر داشته باشند و مستقل بوده بگونه ای که نه ما با امریکا کاری داریم و نه با شوروی و ما خودمان هستیم و این که با همه ی دولت ها رابطه داشته باشیم؛ یعنی رابطه ی دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت و ما این روابط را نمی خواهیم».

2. نسبیت استقلال: عده ای بر این باورند که استقلال چون یک امر نسبی است و مطلق نمی باشد، بنابراین می توانیم آن را در یک جنبه از جوانب گوناگون مورد بررسی قرار دهیم. فی المثل از نظر اقتصادی مستقل باشیم، ولی ضرورتی ندارد که به خبرهای دیگر بپردازیم؛ یعنی کاری به جنبه های فکری، فرهنگی، اعتقادی، علمی و یا سیاسی نداشته باشیم، البته این نظریه نیز خطرناک و نادرست است، چرا که مسایل جامعه ی بشری تفکیک ناپذیر نیستند و در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، بنابراین استقلال از مقولات عام و شامل است که تفکیک ناپذیر بوده و با تمامی مسایل مربوط به انسان و جامعه انسانی ارتباط دارد.

3. درونی بودن استقلال: در این نظریه متحول شدن افراد در جهت کسب استقلال فردی و سپس برای ایجاد یک جامعه ی بین المللی مستقل مورد نظر است. بدین معنا که باید انسان مستقل بوجود آورد تا یک جامعه ی مستقل داشت، هر چند که امری مطلق نیست، اما تا حد زیادی نیز دارای ابعاد قابل قبول می باشد. برای تحقق استقلال مانند هر پدیده ی اجتماعی دیگر باید به عوامل بیرونی نیز توجه کرد، اما نمی توان از عوامل درونی چشم پوشی نمود و تا حدودی نیز لازم و ملزوم یکدیگرند؛ به عبارت دیگر «عوامل درونی» و «عوامل بیرونی» شرط هستند و یا به تعبیری، عوامل بیرونی معین و تسریع کننده ی عوامل درونی به شمار می آیند.

4. نفی استقلال: گروهی دیگر بر محال بودن استقلال اذعان دارند و معتقدند که امروزه با توجه به گسترش ارتباط، رشد سریع تکنیک، رفاه طلبی روزافزون، افزایش درخواست های مختلف برای استقلال از تسهیلات زندگی و به موازات آن محدودیت ها، فقدان کارهای متخصص، ضعف تکنیک و... امکان وجود جامعه ای که بتواند به تنهایی و بر اساس تکیه بر منافع و امکانات داخلی خود مستقل زندگی کند، از محالات است.

پایه و اساس این استقلال مبتنی بر این فرض است که در دنیای امروز بر هیچ کشوری نمی تواند بدون همکاری، هم فکری ارتباط و تشریک مساعی با دیگران به حیات خود ادامه دهد. به نظر این گروه بطور کلی مرزهای جغرافیایی بیشتر جنبه ی سیاسی و سمبلیک دارند. همه باید با یکدیگر همکاری و همبستگی داشته باشند؛ زیرا «همبستگی» بر خلاف «وابستگی» که به معنای «فقدان استقلال» است، وابستگی دو طرفه را به صورت همکاری و تشریک مساعی القا می نماید. این نظریه با وجود آن که استدلالی قابل قبول دارد، اما در حقیقت یک فریب است و در ورای آن مطامع استعماری به چشم می خورد. و در واقع در شرایط کنونی جهان، این نظریه حاصل تفکر ایده آلیستی و غیر «واقع بینانه» است که با فرهنگ موجود جهان سنخیتی ندارد، هر چند که سیاست منطقی و مطابق با مصالح دراز مدت کشورها که ارتباط با انتقال دانش و بینش فنی، علم تولید و ساخت است. در ورای عدم وابستگی باید وجود داشته باشد.

عوامل زمینه ساز حفظ استقلال
عوامل زمینه ساز حفظ استقلال را در عوامل انسانی، عوامل اقتصادی و عوامل سیاسی - اجتماعی می توان دسته بندی کرد.

موجودیت انسانی، اساس و پایه ی وجودی یک مقوله در ابعاد مختلف است که بر حفظ استقلال تاثیرگذار است و مهم ترین عوامل انسانی  زمینه ساز کسب و حفظ استقلال عبارتند از:

* نظام فکری و اعتقادی؛

* نظام رفتاری و فرهنگی عمومی؛

* نظام مدیریت و دستگاه رهبری؛

* خوداتکایی.

مسأله ی تأمین معاش و اداره ی زندگی بشر، که در تعیین سرنوشت جوامع بشری اثر دارد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین عوامل اقتصادی زمینه ساز حفظ استقلال عبارتند از:

* قدرت تولید؛

* قدرت علمی و فنی؛

* الگوی مصرف؛

* چگونگی توزیع ثروت و امکانات.

شرکت و مداخله ی سازنده ی مردم در فعالیت های سیاسی - اجتماعی نشانه ای از اعتقاد آنها به حکومت است. شرکت مردم درفعالیت های سیاسی و اجتماعی اشکال مختلفی دارد که عبارتند از:

* حضور مردم در صحنه؛

* وحدت و انسجام ملی؛

* قدرت دفاعی - امنیتی؛

* توزیع قدرت سیاسی.

ابعاد استقلال
ابعاد استقلال در دو بعد قابل تبیین است.

* بعد سیاسی؛

* بعد فرهنگی.

در بُعد سیاسی، خودکفایی درواقع بیانگر خواست های جمهوری اسلامی ایران در بُعد اقتصادی است، در حالی که هیچ کشوری خود کفا نیست و این وابستگی و به هم بستگی مورد احتیاج است، ولی در بُعد خود اتکایی این مقوله مؤید یک خواسته ی معقول برای قطع وابستگی و احتیاجات داخلی کشور می باشد.

در بُعد فرهنگی، در حقیقت انقلاب ما انقلاب فرهنگی بود و شعارهای آشکار آن نشان از وجود اهمیت وجوه فرهنگی انقلاب داشته است، ولی متاسفانه تاکنون از این بُعد هنوز در تنگنا، معضل و سردرگمی بسر می بریم.

کوتاه سخن این که هر ملّت می تواند زمینه های مناسب تحقق استقلال را در جامعه ی خود فراهم کرده، در عین برقراری ارتباط با دیگر کشورها در مواضع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مورد نظر، خود نیز استقرار یافته و از آنها دفاع نماید. به هر حال استقلال چنان است که نظام ارزشی، اعتقادی و رفتارهایی که در نهایت به داشتن قدرت تصمیم گیری و اعمال تصمیمات اتخاذ شده در حیطه ی حاکمیت هر کشور منتهی شود. به طوری که برای تحقق آن بایستی فرهنگ استقلال و در نهایت خوداتکایی را مد نظر قرار داد و در آن تصمیم، مصمم بود، چون کسب استقلال مشکل و حفظ آن به مراتب مشکل تر خواهد بود.

در ماده ی 9 قانون اساسی در این گونه بیان شده است که: «در جمهوری اسلامی ایران آزادی، استقلال، وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه ی دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی وتمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقرّرات، سلب کند». بنابراین مفهوم استقلال به معنای قطع رابطه با جهان خارج نیست، بلکه ارتباطی دو سویه با جهان خارج است.

نظر شما