موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

از انزواگرایی تا نظم نوین جهانی

مجله  پگاه حوزه  19 مرداد 1381، شماره 61 

نویسنده : بهداروندیانی، غلامرضا
پایان جنگ‌های استقلال‌طلبانه در ایالات متحدهٔ امریکا (1783-1776 م) و پیروزی مردم این کشور و شکست انگلستان، موجودیت کشوری مستقل با عنوان ایالات متحدهٔ امریکا را در صحنهٔ بین‌المللی رقم زد. این کشور جدید با اتخاذ «استراتژی انزواگرایی» در قرن‌های هجدهم و نوزدهم میلادی، تمامی توجه خود را به درون کشور خود معطوف نمود و هیچ گونه نقشی را در صحنهٔ بین‌المللی نپذیرفت.

استراتژی انزواگرایی بر این باور استوار بود که بهترین شکل خدمت به منافع ملی ایالات متحده، دور نگه‌داشتن آن از درگیری‌های سیاسی جامعهٔ بین‌المللی است. [1]

در سال 1822 م حکومت ایالات متحدهٔ امریکا به صراحت استقلال مستعمرات واقع در قارهٔ امریکا را به رسمیت شناخت و در سال بعد نیز «دکترین مونرو» که هم چنان گرایش انزواگرایی امریکا را حفظ می‌نمود، محور سیاست خارجی این کشور قرار گرفت.

دکترین مونرو در دوم دسامبر سال 1823 توسط «جیمز مونرو» رئیس جمهور وقت امریکا اعلام شد. بر اساس گفتهٔ مونرو، هر کوششی از جانب قدرت‌های اروپایی برای گسترش نفوذ در هر یک از قسمت‌های نیمکرهٔ غربی تهدیدی به صلح و امنیت امریکا محسوب می‌شود. [2] با توجه با این دکترین باید بیان نمود که کشورهای قارهٔ امریکا در این مرحله به جولانگاهی برای ایالات متحده تبدیل شدند.

با شروع جنگ جهانی اول در سال 1914 م ایالات متحده با اتخاذ سیاست بی طرفی هم چنان استراتژی انزواگرایی خود را حفظ نمود. اما با گذشت سه سال از جنگ وقتی کشورهای درگیر به‌شدت ضعیف شدند، این کشور به نفع اتحاد انگلیس، روسیه و فرانسه وارد عمل شد و گوی پیروزی را از آن خود نمود و سپس «جامعهٔ ملل» را بنیان نهاد. اما به دلیل برتری قدرت استراتژی انزواگرایی، از عضویت در جامعهٔ بین‌الملل چشم پوشید و در روز 24 اوت سال 1921 معاهدهٔ صلح جداگانه‌ای با آلمان شکست خورده امضا کرد و قوای خود را از این کشور فراخواند. [3]

امنیت بین‌المللی ایجاد شده در سایهٔ جامعهٔ ملل، به دلیل برتری طلبی یکی از اعضای آن، یعنی کشور آلمان دیری نپایید و به جنگ خانمان‌سوز جهانی دوم تبدیل شد. جنگی که در نهایت موجب شد، ایالات متحده دکترین مونرو و استراتژی انزواگرایی را به طور کامل کنار بگذارد، از این رو ایالات متحدهٔ امریکا به شکل بسیار جدی وارد جنگ شد، به نحوی که برای اولین بار در جهان بمب‌های اتمی خود را بر سر شهرهای صنعتی و مهم ژاپن فرو ریخت و در نهایت به عنوان فاتح اصلی جنگ جهانی دوم قلمداد شد. و در آغاز نیمهٔ دوم قرن بیستم به قدرت برتر جهان تبدیل شد.

در همین مقطع زمانی، ایالات متحده متناسب با وضعیت جدید عرضهٔ بین‌الملل، به برنامه ریزی در خصوص طراحی استراتژی‌های جدید پرداخت. مهم‌ترین شاخصهٔ این وضعیت جدید تقسیم جهان به دو اردوگاه شرق و غرب و به‌روز جنگ سرد میان دو ابر قدرت ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود که در نهایت به تدوین «استراتژی محدود سازی کمونیسم» منجر گردید. استراتژی محدودسازی کمونیسم در دههٔ 1940 م، بر سیاست «دفاع در نقطهٔ قوت» استوار بود که عمدتاً روی مراکز صنعتی اروپا و ژاپن تأکید می‌کرد. قرار بود با تمرکز نیروهای نظامی متفقین در مرزهای غربی و شرقی اتحاد شوروی و پیشبرد بازسازی اقتصادی در این مناطق، از این نواحی در مقابل حملهٔ احتمالی شوروی دفاع شود. دیگر مناطق، از جمله خاورمیانهٔ غیر مدیترانه‌ای اولویت پایین‌تری داشتند. مسئولیت دفاع از خاورمیانه عمدتاً بر عهدهٔ انگلیس نهاده شد که هشتاد هزار نفر نیروی مستقر در منطقه و یک ناوگان دریایی با هشت کشتی در بحرین داشت. [4]

در اواخر سال 1949 م پس از نخستین آزمایش سلاح‌های اتمی به وسیلهٔ شوروی و تأسیس حکومت کمونیست در چین، مقام‌های امریکایی مشغول تنظیم یک سیاست جدید برای مقابله با گسترش جویی‌های شوروی شدند. اسم رمز این برنامه NSC-68 بود که در آوریل سال 1950 م به مرحلهٔ اجرا درآمد و خواهان ابتکار عمل مجدد در جنگ سرد بود که با تقویت اساسی بنیهٔ نظامی امریکا و افزایش شدید برنامه‌های کمک اقتصادی و نظامی امریکا آغاز می‌شد. [5]

بر اساس این برنامه بسط کمک امریکا (NSC-68) به کشورهای دور از مراکز صنعتی اروپای غربی و ژاپن متضمن تغییر اساسی سیاست دفاع از نقطهٔ قوت به استراتژی [سیاست] «دفاع از پیرامون» بود. [6]

با آغاز دومین دورهٔ ریاست جمهوری «هری س.ترومن»، سی و سومین رئیس جمهور امریکا، اولین مرحله از استراتژی محدودسازی کمونیسم تحت عنوان «استراتژی انتقام گیری گسترده یا مهار کمونیسم» آغاز شد. ترومن برای پیگیری این استراتژی در تاریخ 12 مارس سال 1947 در نطقی به مناسبت دومین دورهٔ ریاست جمهوری خویش، «دکترین ترومن» را اعلام کرد. این دکترین که با سیاست دفاع از پیرامون شروع شد، به طور خلاصه به اصول ذیل تقسیم می‌گردد:

1. جلوگیری از توسعهٔ کمونیسم و نفوذ شوروی.

2. کمک به بهره برداری و استخراج مناسب‌تر مواد خام در کشورهای در حال توسعه.

3. کمک‌های وسیع اقتصادی و نظامی به کشورهای ترکیه و یونان جهت مقابلهٔ جدی با پیش روی کمونیسم شوروی. [7]

جهت اجرای دکترین ترومن، ایالات متحده در پنج ژوئن سال 1947 «برنامهٔ مارشال» را به منظور کمک اقتصادی و مالی به کشورهای اروپای غربی و در بیستم ژانویهٔ سال 1948 «برنامهٔ اصل چهار» را برای کمک فنی و مالی به کشورهای جهان سوم از جمله ایران مطرح کرد. در ژوئن سال 1950 برنامهٔ اصل چهار ترومن به صورت جزئی از طریق قانون «دربارهٔ رشد بین‌الملل» به تصویب کنگرهٔ امریکا رسید.

طرح «جرج مارشال» و اصل چهار تحت تأثیر عوامل داخلی و جهانی قرار داشت. از جمله رشد نهضت‌های استقلال‌طلبانه و رهایی بخش در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره، و جدا شدن برخی کشورها از نظام اقتصادی بازار آزاد از یک سو، و از سوی دیگر وضعیت بحرانی کارخانه‌های امریکایی که بیش از ظرفیت بازارهای داخلی رشدیافته و مترصد گسترش تجارت خارجی بودند. [8] همچنین طرح مارشال به عنوان برنامهٔ کمک وسیع ایالات متحده برای بازسازی اقتصاد اروپا که در نتیجهٔ جنگ جهانی دوم از هم پاشیده شده بود، مطرح شد. این طرح که در سال 1947 از طرف جرج مارشال وزیر خارجهٔ امریکا پیشنهاد شده بود، تحت عنوان «برنامهٔ بهسازی اروپا» از تصویب کنگره گذشت. در بین سال‌های 1948 و 1952، ایالات متحده، مبلغ 15 میلیارد دلار به صورت بلاعوض و وام در اختیار شانزده کشور اروپای غربی قرار داد. [9] به‌هرحال، طرح مارشال به منظور بازگرداندن ثبات اقتصادی اروپا و بازسازی آن[10] و جلوگیری از نفوذ شوروی مطرح شد که خود موجب نفوذ بیشتر ایالات متحده در اروپا گردید.

مبارزات انتخابی سال 1952 م، جمهوری خواهان، حکومت ترومن را متهم کردند که در مقابل گسترش شوروی به خوبی برخورد نمی‌کند و استدلال می‌کردند که چین و اروپای شرقی را «باخته» است و در جنگی به ظاهر پایان‌ناپذیر در کره پای در گل مانده است. حکومت جدید بلافاصله پس از به قدرت رسیدن استراتژی جدیدی را تدوین کرد که به «نگاه نو» معروف شد. این استراتژی رویکرد دفاع از پیرامون ترومن را حفظ می‌کرد، اما قصد داشت با عمل تهاجمی‌تر و بهره گیری از ابزار سیاسی دیگر ازجمله عملیات مخفی، ابتکار عمل نبرد علیه اتحاد شوروی را در دست بگیرد. بنابراین «دکترین دوایت د. آیزنهاور» با «نگاه نو» آغاز شد و در طول سال‌های 60-1952 شکل گرفت[11] و در نهایت در ژانویهٔ سال 1957 با اصول نهایی به تصویب رسید:

1. امریکا باید برای پشتیبانی و نگهداشت استقلال کشورهایی که در معرض تجاوز کمونیسم از خارج یا خرابکاری از داخل قرار گرفته‌اند، به درخواست آن کشورها، از نیروهای مسلح خود استفاده کند.

2. امریکا باید به توسعهٔ اقتصادی این کشورها یاری کند.

3. امریکا باید به کشورهایی که خواهان کمک نظامی هستند، یاری برساند.

حوزهٔ دکترین آیزنهاور از لیبی در غرب تا پاکستان در شرق، و از ترکیه در شمال و شبه جزیرهٔ عربستان در جنوب همه را درب می‌گرفت. این دکترین به دنبال «بحران سوئز» در سال 1956 م شکل منسجم‌تری به خود گرفت. [12]

با توجه به اصول یادشده، نتیجه می‌گیریم که «نگاه نو» آیزنهاور در واقع تأکیدی بر «دفاع از پیرامون» ترومن است که در اثر برنامهٔ بازسازی در اروپا و جنگ کره متوقف مانده بود. در نتیجه حکومت آیزنهاور برنامهٔ استقرار روابط دست‌نشاندگی در تمامی خط پیرامونی چین و شوروی را در دستور کار خود قرار داد و از دستیاری امنیتی، کمک اقتصادی، اتحاد و فعالیت‌های مخفی که حکومت پیشین چندان به آن توجه نکره بود، استفادهٔ فراوان برد. [13]

اما با همهٔ این اقدامات صورت گرفته، استراتژی انتقام گیری گسترده که درواقع استراتژی تهدید به انهدام هسته‌ای می‌باشد، نتوانست مانع گسترش نفوذ کمونیست‌ها در اروپای شرقی، آسیا و حتی امریکای لاتین گردد. در نتیجه در زمان زمامداری کندی استراتژی کلان مهار کمونیسم به استراتژی پاسخ انعطاف‌پذیر - یا واکنش انعطاف‌پذیر - تبدیل شد تا با سطوح مختلف تهاجم [و نه تنها به صورت هسته‌ای] مقابله کند. [14]

در اوایل حکومت «جان فیتی جرالد کندی» استراتژی پاسخ انعطاف‌پذیر آغاز گردید. این دیدگاه مبتنی بر مقدوراتی بود که به‌کارگیری قاطعانه و کنترل شدهٔ نیرو را در طیف کامل مخاصمات، در زمان و مکانی که امریکا انتخاب می‌کرد، به شیوه‌ای که دشمن نتواند خود را تطبیق دهد، دربر می‌گرفت. با اجرای این استراتژی جدید سه خصیصه پدیدار شد؛ اول این که فلسفهٔ جدید به گونه‌ای به نیروهای جنگ عمومی متکی بود که در صورت انتخاب راه کار تجاوز لجام گسیخته توسط کمونیست‌ها، می‌توانست با «انهدام قطعی» از آن‌ها انتقام بگیرد.

دوم این که در زیر این چتر هسته‌ای، تشکیلات نظامی ایالات متحده موظف به حفظ و نگهداری توانایی‌هایی گردید. به گونه‌ای که می‌توانست به طور هم زمان با آتش افروزی‌های عمده در اروپا و آسیا مقابله کند و در عین حال نیروهای ذخیرهٔ کافی برای برخورد با عملیات محتمل‌الوقوع کوچک در سایر نقاط را نیز در اختیار داشته باشد.

سوم این که امریکا با مشکلات دیگری روبه رو شد و آن فرو نشاندن جنگ‌های انقلابی بود که تلاش فزاینده‌ای را برای آن اختصاص داد. [15] مجموعهٔ تلاش‌های صورت گرفته در این خصوص تحت عنوان «دکترین کندی» مطرح گردید. بر اساس این دکترین جدید که نام «اتحاد برای پیشرفت» بر آن گذاشته شد، انجام اصلاحات سیاسی - اجتماعی جهت متوقف نمودن انقلاب‌های مردمی و جلوگیری از فروپاشی حکومت های متحد و دست نشانده، امری بسیار ضروری و گریزناپذیر اعلام گردید. از این رو توجه به شعارهایی نظیر اعطای آزادی های مدنی، ایجاد فضای باز سیاسی و مطبوعاتی و حفظ حقوق بشر و کرامت انسان مورد تأکید این دکترین قرار گرفت.

پس از ترور کندی در سال 1963 م این استراتژی متوقف نگردید و هم چنان توسط جانشین وی «لیندن ب. جانسون» دنبال شد.

با روی کار آمدن «ریچارد م. نیکسون» در سال 1969 م تحولات جدیدی در شرف وقوع بود، چراکه امریکا در ویتنام و سایر مناطق جهان متحمل شکست های سختی شد. این تجربه های تلخ، موجب ارایه ی دکترین جدید نیکسن گردید. «دکترین نیکسون» بر حفظ منافع ملی ایالات متحده با استفاده از نیروهای بومی کشورهای تحت الحمایه و دست نشانده استوار بود. در نتیجه به جای حضور نظامی مستقیم امریکا در مناطق بحرانی که هم هزینه های سنگینی را دربر داشته و هم جان سربازان امریکایی را با خطر مواجه می کرد، نیروهای مطمئن بومی عهده دار صیانت از منافع ملی ایالات متحده در آن مناطق گردید. برای مثال ایفای نقش ژاندارمی منطقه ی خلیج فارس توسط حکومت شاه ایران در همین راستا بود. بعدها این سیاست با ایفای نقش اقتصادی عربستان، عنوان «سیاست دو ستونی» را به خود اختصاص داد. در قالب همین استراتژی بعدها «جیمی کارتر» اهداف دکترین کندی را دنبال کرد و «دکترین حقوق بشر» خود را اعلام نمود. «دکترین حقوق بشر کارتر» بر واکنش نظامی ایالات متحده در مقابل اهداف توسعه طلبانه ی اتحاد جماهیر شوروی، تاکید بر حقوق بشر به خصوص در کشورهای دارای حاکمیت کمونیستی و ایجاد فضای باز سیاسی در کشورهای دست نشانده و برای حفظ رژیم های حاکم بر آن کشورها مبتنی بود.

اما با روی کار آمدن «رونالد ریگان» جمهوری خواه در سا ل1981 م، سیاست جدیدی تحت عنوان «سیاست مهار» یا «دکترین ریگان» در دستور کار وی قرار گرفت. سیاست مهار ابتدا به کارگیری «نیروهای واکنش سریع» در مناطق مختلف جهان و در راستای حفظ و توسعه ی منافع ملی ایالات متحده را - برخلاف دکترین نیکسن - تجویز می نمود و سپس با اتخاذ روش های منزوی و محدود سازی کشورهای مخالف، راه را برای سقوط و فروپاشی آن ها هموار می کرد. بعد از ریگان به ترتیب «جورج بوش» و «ویلیام (بیل) کلینتون» همین دکترین را ادامه و حتی بر شدّت آن افزود.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و متلاشی شدن نظام بین المللی دو قطبی مبتنی بر جنگ سرد، کلینتون سعی گسترده ای برای پر نمودن خلاء ایجاد شده به کار بست و شکل گیری نظم نوین جهانی با رهبری ایالات متحده ی امریکا و مبتنی بر توسعه ی نگرش های لیبرال - دموکراسی را اعلام نمود. نظمی که به دنبال وقایع 11 سپتامبر سال 2001 م و آغاز «پروژه ی جنگ با تروریسم» توسط «جرج بوش دوم» (پسر)، شکل نهایی به خود گرفت و هم چنان به پیش می رود.

پی نوشت ها:

[1] جک سی پلینو و روی آلتون، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه و تحقیق حسن پستا، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1375، ص 489.

[2] سعیده لطفیان، استراتژی و روش های برنامه ریزی استراتژیک، تهران، وزارت امور خارجه، مؤسسه چاپ و انتشارات 1376، ص 176.

[3] احمد نقیب زاده، تحولات روابط بین الملل (از کنگره وین تا امروز) تهران، نشر قومس، 1372، ص 146.

[4] مارک. ج، گازیوروسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه ی فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1364، صص 101 - 100.

[5] همان صص 102 - 101 و ملاحظه شود به:

U.S.National security council, united states objectives and programs for National sacurity, Nsc - 68, April 14, 1950, 434, in Etzold and Gaddis, containment

[6] مارک ج گازیوروسکی، پیشین ص 102 و ملاحظه شود به:

Hommond, poul Y."NCS-68: prologue to Rearmament". In warner R.schilling, Paul Y. Hommond, and Glen H.shgder, eds, strategg, politics, and Defense Budgets , 267 - 378 - New york: columbia university press, 1962

[7] استیضن آبروز، روند سلطه گری، تاریخ سیاست خارجی امریکا ترجمه ی احمد تابنده، تهران، چاپ بخش، 1368، ص 151.

[8] علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران «دولت دست نشانده»، 1357 - 1320، تهران نشر قومس، 1376، ص 183.

[9] جک. سی. پلینو. و روی آلتون، پیشین ص 501.

[10] داریوش آشوری، دانشنامه ی سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، 1373، ص 63.

[11] مارک. ج. گازیوروسکی، پیشین، ص 147.

[12] داریوش آشوری پیشین، ص 155.

[13] مارک. ج. گازیوروسکی، پیشین، ص 165،

[14] سعید لطفیان، پیشین، ص ص 177 - 176،

[15] جان ام، کالینز، استراتژی بزرگ (اصول ورویه ها) ترجمه کورش بایندر، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1375، صص 155 - 154.

نظر شما